این متن را بخوانید! ماجرای چوپان و مشاور
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۲۴    ۱۳۹۷/۱۱/۱۵ کد خبر: 157247 منبع: پرینت

مدتی با خود در گفتگو بودم، چرا؛ زمامداران دو دهه اخیر زادگاه ام (افغانستان) با داشتن مشاورین تحصیل کرده تا بالایی صد و با معاشهای کلان دالری، کارشان از نظر دولت داری و ملت سازی زار است و مرکب شان در گل فتاده! تباهی و بربادی مردم و جامعه باشد در جایش. پیش خود دلایلی چند را ردیف کردم، مگر قناعتم فراهم نشد.

نزد خردمندی رفتم و پرسشی خود را با ایشان مطرح کردم. ضمن تعارف یک گلاس نوشابه زعفران، برایم گفت: اکه پهلوان! ما زمانی چنگ به دامن حکمت و تعالیم دستآوردهای شرق میزنیم، غافل از تخنیک و تکنالوژی غرب می شویم و زمانی چنگ به دامن تخنیک، تکنولوژی و دستآوردهای معاصر غرب می زنیم، حکمت شرق را کنار میگذاریم و یا از عهده تلفیق دو بر نمی آیم. این را بگفت، از جایش برخاست. کتابی را از قفسه آلماری خود پایین آورد، به فهرست عناوین آن نظر انداخت و «ماجرای چوپان و مشاور» را برایم زیبا به خوانش گرفت. من هم اینجا می نویسم، اگر کسی خواست مطالعه فرماید.

ماجرای چوپان و مشاور:
چوپانی در سن و سال ۵۰ تا ۵۲ مشغول چرانیدن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله ی یک موتر (ماشین) جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده خاکی پیدا شد و نزد چوپان بریک (توقف) زد. راننده سرش را از کلکین بیرون کشید و از چوپان پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقاً چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟ چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش که به آرامی در حال چریدن بود انداخت و با وقار خاصی جواب داد درست است. جوان/ راننده دارایی لباس شیک، عینک دودی و کفشهای قیمتی از موتر بیرون آمد، کامپیوتر خود را فعال ساخت، آن را به اینترنت وصل کرد با یک فرمول پیچیدۀ عملیاتی منطقه چراگاه را مشخص ساخت...
بالاخره ۱۵۰ صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر میناتوری همراش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان نشان می داد، گفت: شما در اینجا دقیقاً ۱۵۸۶ گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است چون قبلاْ توافق کردیم، میتوانی یکی از گوسفندها را با خود ببری. جوان انتخاب خود را کرد و آن را داخل موتر نمود. چوپان رو به جوان کرد و گفت: اگر من دقیقاً به تو بگویم که چه کاره هستی؟ گوسفند مرا پس خواهی داد؟ مرد جوان پاسخ داد: بلی؛ چرا نه!
چوپان گفت: تو یک مشاور هستی.
مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟
چوپان پاسخ داد: کار ساده ای است. بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی که من جواب آن را از قبل می دانستم- مزد خواستی، در ضمن؛ هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ گله را برداشتی...
- خوانش خردمند ختم گردید؛ دانستم: مشاور خوب آن است که هم به معارف شرق آشنا باشد و هم از کمالات غرب برخوردار، در ضمن چه بهتر توانایی تلفیق هر دو را داشته باشد.

- خردمند ما، سرش را از روی کتاب بالا کرد، به من نظر انداخت و ادامه داد:
همه این ها (زمامداران اجیر شده، سیاسیون منفعت طلب و قوماندان های تیز دندان) به شمول مشاورین و استخاره گران برای لیچ و لاغر کردن دیگران و پر کردن جیب و چاق نمودن خویش کمر بسته اند و بس.
- از روند صلح و جنگ جاری پرسیدمش،
گفت: ادامه پر کردن جیب و پوست کردن دیگران است.
- پرسیدم تا چه وقت؟ گفت: تا که در جهان احمق است.

قیام الدین قیام


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
مشاور
حکایت
نظرات بینندگان:

>>>   جالب ومصداق حال واحوال کنونی وضعیت جاری مملکت بود.
پردیس از کابل

>>>   جالب ومصداق حال واحوال کنونی وضعیت جاری مملکت بود

>>>   اقای قیام! حکمت شرق گفتنش زیباست ولی الهی بهردو چشم کور شوم اگر در ۶۰ سال عمر جز جهالت شرق چیزی را بنام حکمت شرق حس کرده باشم.انهایی صاحب حکمت اند که زمین واسمان را تسخیر کردند.لاف بیجای وخیال پلو هیچ دردی رادوانمیکند.
عاقل

>>>   در شرق جز چتلی چیزی موجود نیست تاانرا باگوهر نایاب غربیها تلفیق کنیم. کثافت با هر چیزی امیخته شود او نیز کثیف میشود. خدا شاهد است با رود مهاجرین اخلاق عده از اروپایها تعغیر کرده چالباز٫ دروغگووفریبکار شده اند.
پاکدل

>>>   كليم الله همسخن
چرا ارتش را دست آویز خود ساخته اند؟
هر عقل ساده‌یی می‌داند که منحل‌سازی ارتش کار ساده نیست، چنین خواستی عملی هم نمی باشد. ولی، حکومت و روشنفکران ارگانیک به درستی می‌دانند که جز چنگ انداختن به ارتش هیچ حبل المتین دیگری برای توجیه خود در افکار عامه ندارند، از این رو افتاده اند در پای ارتش و یکسره‌ نگرانی منحل‌سازی. اما، بهترین دفاع از ارتش دزدی نکردن نان سرباز است، سربازانی که برای دفاع از حکومت از جان گذشته اند ولی وزرای سکتور دفاعی و شمار زیادی از جنرالان و مدیران حکومت از حق نان و آب آنها بلند منزل‌ها، باغ ها و خانه‌ها ساخته اند- اگر واقعن راست می‌گویید نان شان را دزدی نکنید!

>>>   hafiqullah Shafiq
شهر غزنه در جنگ و حمله‌ طالبان آتش زده‌ شد، چهار روز حکومت مرکزی در فاصله ۲ ساعته میان کابل _ غزنی نیروی کمکی نفرستاد. قبل از آن کندز و فراه سرنوشت بدی را تجربه کرده‌ بودند‌. زمانی‌که از سیاست‌های طالب پروری انتقاد می‌کردیم دوستان دولتی‌ و متمایل به رهبری‌ دولت آزرده خاطر می‌شدند و منتقدان را متعصب و قوم‌گرا می‌پنداشتند‌.
بله طالبان همان اژدهای افسرده‌ای مثنوی مولانا است که مارگیر به ظن شکار آن را از دشت‌های پر برف زمستانی‌ به بغداد می‌آورد.
داکتر صاحب اشرف غنی نیز طالبان را با رهایی از زندان‌ها، تعارف آیسکریم، آتش بس یکجانبه، تساهل و مدارا درمیدان جنگ در چهار سال زعامت شان‌ تا دروازه ارگ رساند. مقام‌های دولتی در روزهای آتش بس هیجان‌ سفلی گرفتن با طالبان را داشتند و رئیس جمهور خود را قهرمان صلح می‌گفت.
اکنون این اژدها جسور و بیدار شده به شانه‌های حامد کرزی و سایر سیاستمداران مخالف غنی می‌باشد. آینده نیز نا معلوم و با شک و ابهام همراهی می‌شود. حالا کسی نمی‌داند
جنگ با کدام امکانات و حمایت‌ها!
صلح با کدام ضمانت‌ها و حمایت‌ها!

>>>   امروز شرقیان غرب را بهشت تلقی کرده و برای رفتن به کشورهای غربی سر از پا نمی شناسند و به هر دری می زنند! منشاء این تفاوت از کجا است. منابع طبیعی و معادن و سرزمینهای حاصل خیز که نان مردم را آماده می کند تحت تسلط شرقیان است که حتی غربیان از برکت سرزمین شرق بهره می برند. پس کمبود مواد غذایی و منابع طبیعی شرقیان را به سوی غرب سوق نداده است. آنچه شرق را جهنم نموده و غرب را بهشت رفتار و عملکر وحشیانه شرقیان است که آرامش را از مردم گرفته است.

>>>   من هرگاهی می خواهم چند کلمه درمورد متن ُِتخریر شده بنویسم می بینم جناب عاقل عاقلانه قبلا آنرا نوشته است بنا من ازان میگذرم مثل همین صفحه بالا ، اگر غرب نبود شرق مخصوصا آسیائی ها وخاصتا کشورهای اسلامی حالا هم در قرن دهم قرار داشتند ،
این توصیف ولاف وگزاف غرب بهمین لاف ویتاف افغان ها میماند که مفتخرانه میگویند من افغان هستم !! غیرت دارم !! 5 هزار سال تاریخ !! همینگونه ده ها دلیل پوچ وبیهوده ،
ر

>>>   Ali Sajadi
اگر در كانكور سهميه بندي ميشود پس رياست جمهوري همچنان به شكل دوريي سهميه بندي شود و تا سيصد سال ديگر بايد پشتون ها خويش را كانديداي رياست جمهوري نكنندچون خيلي از حق خويش تجاوز كرده اند
براي اينكه در جريان حاكميت شرم آور اين قبيله مهاجر در كشور هيچ نوع دست آورد جز بد بختي فقر عقب ماندگى و فروختن خاك به انگليس روس امريكايي و پاكستاني ديگر منافع مثبتي به ارمغان نياوردند

>>>   من با نوشته محترم کلیم الله همسخن موافقم واقعاٌ که همنطور است.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است