برداشتی نو از حکایت ملاها و باسوادها
 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۱۴    ۱۳۹۸/۲/۲۷ کد خبر: 158710 منبع: پرینت

هرگاه به هرات می‌اندیشم چیزی جز رنج کمایی نمی‌کنیم، گویا در این جغرافیا بذر «ندانم‌کاری» می‌کاریم و حاصلِ «نابسامانی» درو می‌کنیم:
۱_ فرومایگیِ، سطحی‌اندیشی و رفتارهای بچه‌گانه‌ی (مثلاً) سیاست‌مدارهای‌مان را جسارت و جرأت تلقی می‌کنیم، به بی‌برنامه‌گی‌های نمایندگان و پراکندگی‌های‌شان نشان افتخار می‌دهیم؛ در ستایش‌گری، مداحی، دربارگی‌بودن و سرباز بودن (مثلا) نسل جوان و تحصیل‌کرده‌ی نمایندگان به خودمان تلقین کاذب می‌دهیم.

۲_ حکایتِ ما باسوادها و درس‌خوانده‌های منفعل و محافظه‌کار نیز کمتر از ایشان نیست، یا: ۱_ خفه خون گرفتیم و منتظریم توده‌ها بصورت خودکار، به خودآگاهی اجتماعی برسند ۲_ دوست داریم ما را بجای آخند قریه بنشانند و‌ خطبه بخوانیم، سر و صدا بلند کنیم و توقع داریم دیگران عین گوسفند فقط بشنوند و بدون چون و چرا تقلید کنند ۳_ خیلی دوست داریم هیچ کس در مقابل ما حرف نزند، چون با سوادیم، چون شیک می‌پوشیم و شیک حرف می‌زنیم ۴_ چون دانشگاهی هستیم توهم می‌زنیم، نگاهِ از بالا به پایین نسبت به دیگران را حق خود می‌دانیم، بخود حق می‌دهیم نگاه‌مان نسبت به دیگران تحکم‌آمیز و تحقیر آمیز باشد ۵_ بعضاً مشغول مخ زدنِ جنس مونث به سبک مدرن، شاعرانه و هنرمندانه هستیم، ساکتیم و چشم بر نابسامانی‌ها می‌بندیم تا گندِ فساد اخلاقی‌مان رو نشود.

۳_ جوانان به دانشگاهی و روشنفکر ما، مهم‌ترین دغدغه‌‌ی‌شان روسری دخترها و نحوه‌ی پوششان در دانشگاه است، شدیداً درگیر خشتک‌اندیشی‌اند. چیزی از سیاست نمی‌فهمند ولی طرح جهانی برای سیاست‌مدارها قدرت‌های بزرگ جهانی دارند، درس نخوانده مجتهد دین هستند و در فتواهای شرعی نیز ید طولا دارند...

۴_ زنان ما هنرِ خوب زاییدن و زیاد زاییدن را خوب بلدند. خانم‌های فعال اجتماعی ما رادیکال‌ترین فمنیست‌ها در سطح جهان تشریف دارند، مقدمه‌ی جنس دوم از سیمون دو بووار را کاملاً حفظ‌اند و به همین خاطر خواهان برابریِ کاملِ زن مرد، در چوکات اسلام می‌باشند. مردها را کثیف، گرگ، لجن و تهوع‌آور می‌دانند، البته بغیر از پدرهای‌شان (البته هر فمنیست و هر دختری بلا استثنا پدر دارد) و از همین مردها خواستار آزادی و برابری برای خویش‌اند و ازجیب همین مردها لباس، جواهرات، کفش... گرانقیمت میخرند تا به همنوعان‌شان پُزِ استقلال مالی بدهند. وای بر آن زنانی که رییس و سرپرست شان از نوع خودشان باشد...

۵_ نظریه‌پردازها، محققان، کنشگران اجتماعی و مدنی‌تبارهای ما در لابلای تاریخ گیر مانده‌اند، مهم‌ترین افتخارهای‌شان نازیدن به تاریخ چند قرن پیش است، تاریخی که خودشان هیچ نقشی در آفرینش آن نداشته‌اند. به فرهنگی و مودب بودنی افتخار می‌کنیم که بیشتر در جهت خفه کردن، ساکت کردن و سرکوب کردنِ ما استفاده می‌شود و چقدر افتخار می‌کنیم که فرهنگی هستیم و سرکوب می‌شویم.

۶_ و سرانجام کار ما ملاهای دیگر شورش را در آورده است، بانگ بی‌محل سر می‌دهیم و همیشه کاسه‌های داغ‌تر از آش بودیم. می‌گوییم هرات شهر مذهبی است که گویا دیگر شهرهای کشور نه مذهبی‌اند، نه عالم دارد، نه مفتی و مدرسه و شورای علما دارد. هرجای کشور اگر اتفاقی رخ دهد، ملاهای هرات داعیه‌ی «اسلام در خطر افتاده» تشریف دارند، از گازرگاه گرفته تا شبکه‌های جهانی، فیسبوک... این ملاهای هرات‌اند که می‌خواهند اسلام را نجات دهند.

رسول عبدی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
ملا
باسواد
نظرات بینندگان:

>>>   تاریخ گذشته :
هخامنشی ها ساسانی ها صفوی ها قاجاری ها افشاری ها رومی ها مغول ها ازبک ها عرب ها ترک ها روس ها امریکائی ها حتی پاکستانی ها همه برما یا حکومت کرده اند یا حکومت تعیین نموده اند ، کجای این تاریخ گذشته جای افتخار دارد ؟؟؟
ر

>>>   در هرات یک زیارت بود بنام خواجه غلطان ولی،آیا این زیارت هنوز هم است؟
میدان زیارت یک قسم سرنشیبی داشت و مردم خود را لول میدادند ،چونکه سرنشیبی بود،اگر خود را یک لول میدادی،چند لول دیگر نیز میخوردی و مردم ادعا میکردند که این زور خواجه غلطان ولی است.

>>>   در روی زمین جای یافت نمیشود که توسط ملا اباد گردیده باشد برعکس شواهد زیادی درتاریخ موجود است که اینها باعث جنگ ها وکشتارها وخونریزی ها واختلافات بین انسان هاشده اند
حلاج ها وسهروردیها به فتوای اینها کشته شدندابو علی سینا ها ورازی ها به فتوای اینان تکفیر شدند عراقی ها وملا صدراها راه فرار پیش گرفتند،به فردوسی اجازه دفن درگورستان مسلمین داده نشد آرامگاه های خیام وحافظ به کرات دستخوش ویرانگری شدند ،فتوای شرعی صادر شد که مثنوی مولانا ودیوان حافظ باید درانبار جابجا گردد
درنظام دلخواه اینان آزادگی جای خودرابه بندگی مطلق در اسمان وزمین وتفکر جای خودرا به تعبد وابتکار به تقلید وحرکت به سکون وتکامل به جمود وتحجر میدهد
اینان مانند خفاشها تاریکی را دوست دارند
ر

>>>   جناب عبدی، شما مثل که در مورد فمینیست اشتباه بر داشت نمودید ، فمینیست یعنی حقوق اجتماعی زن و مرد در اجتماع، و به نظر جنابعالی مورد خطا نوشته شده اولا در مورد و اساسنامه آنها بخون و بعدش چیزی بنوسید و اینکه در مورد زنان نوشته اید زایدن رو خوب بلد اند باید گفت، آگه مردان مانن جنابعالی که اینجوری با توهین و... در مورد مادران، خواهران می نویسید و شما ها چجوری بدنیا تشریف آوردید ؟ البته یه زن باعث بوجود آوردن شما شده، هم چنان فمینیست ها هیچ گاهی به مردان کتیف نمی گویند این برداشت جنابعالی است که از حقوق و برابری با زن در واهمه هستید، چون که از به وجود آوردن خودت احساس کمبود می کنی که نباید یه زن خود کفا باشد و همه وقت محتاج جيب شوهرش باشد و آگه به گفته جنابعالی و ملا های‌ بیسواد باشد زن که چه حتی مردان هم صدای عدالت خواهی در گلو شان خفه شان خفه می شود، حالا آنون زمان برده داری زن از مرد پایان یافته، زنان از برکت دانش درس دانشگاه ، آنترنت و صد ها مدیا صوتی و تصویری به خود کفایی و استقلال مالی خودشان رسیده اند کسی محتاج جیب شوهر نیست به کوری چشم حسودان و ملا های بیسواد، که تحمل خود کفایی زنان رو در چار چوب عقاید کور کورانه خودشان مدفون کرده بود و فعلا شما برزگ شده اید هر چیزی یه روز به بلوغ فکری می رسد، بعضی ها استداد دارند برزگ می شوند و بعضی خنگ می مانن.

>>>   دفاع از حقوق زن
نظریاتی که درباره زن، از سوی مکاتب گوناگون ارائه شده است، چون دیگر ره آوردهای فکر بشری، از افراط و تفریط بیرون نیست.
مجموع تلاشهای علمی اندیشمندان در این زمینه ها، در عین حال که به حقایقی راه یافته، از زیاده روی یا کم انگاری دور نمانده است.
از این رو، این موضوع درخور ژرفنگریهای گسترده و حقیقت جویانه است.
موضوع زن، به عنوان بدنه ای از جامعه انسانی، بدان پایه قابل بررسی وژرفنگری است که انسان شایسته شناخت و بررسی است.
هرگونه تحلیل و بررسی ابعاد حیات زن، منهای ویژگیهای صنفی وجنسی، تحلیل حیات انسان به شمار می‌آید. شناخت زن و منزلت و مقام او، در حقیقت شناخت انسان و کرامت اوست.
این نیز تردیدناپذیر است، که شناخت انسانی نسبت به خود، معیار دیگر شناختهاست، و درک و دریافت انسانی از خود و محیط و جایگاهی که در آن قرار دارد، زمینه اصلی شناسایی دیگر پدیده هاست.
به این جهت انسان به عنوان نخستین گام در شناختوری، به ضرورت باید به ژرفنگری و کاوشگری در خویشتن بپردازد، و از ژرفای بیکرانه هستی خویش، آگاهیهایی به دست آورد، و دست کم به شناختی نسبی برسد. بنابراین، مطالعه در احوال زن، و بررسی ابعادِ هستی این بخش از جامعه انسانی، گامی در راستای انسان شناسی عمومی است.
از جمله اندیشه‌های افراطی در زنگرایی، نظریه ای است که اصولاً به انکارِ زن بودنِ زن می‌اندیشد، و می‌کوشد تا زن را از عالَم خویش جدا کند، و ویژگیهای انکارناپذیر هستی زنانه را منکر شود.

مثلاً موجودی که مورد علاقه جنس مخالف است، و می‌تواند همسر باشد، و نیازهایی را برآورد؛ و یا مادر شود و کانون هستی سازی گردد و تداوم نسل انسانی را تضمین کند؛ یا می‌تواند محور خانواده باشد، و چون ساحلی آرام، جامعه بزرگ انسانی را آرامش و آسایش بخشد و... همه اینها را نادیده می‌گیرند و اینها را با شخصیت زن ناسازگار می‌شناسند؛ یعنی همسری؛ مادری، تشکیل خانواده و تربیت نسل و...
این پندارها از برخی زنگرایان غربی است، که می‌کوشند زنان را از بارداری و حاملگی آزاد سازند و بار مادر شدن را از دوش آنان بردارند، و توصیه می‌کنند، فرزندان در رحمهای مصنوعی و با مکانیسم لقاح مصنوعی پدید آیند و در کاموریهای جنسی، هر جنس به جنس خود بگراید، و خانواده به این صورت سنّتی متلاشی گردد.

این دست تئوریها، واکنشی است در برابر تحمیلهایی که بر زن در خانه و خانواده رفته است، و ستمهایی است که بسیاری از زنان از کاموریهای مردان دیده اند، و برخورد واکنشی همیشه نمی تواند حقگرا و درست باشد؛ زیرا این تفکر در حقیقت، ناقص شناختن جنس زن است. چه تحقیری از این بالاتر نسبت به زن، که آفرینشِ او را کوچک شمارند.
همچنین نادیده گرفتن ضرورتهای انکارناپذیر طبیعی است، چون: ضرورت زایمان و ابعاد آثار روانی و تنی آن، نیاز مادری، تشکیل خانواده و همسری، تداوم نسل انسانی و تربیت فرزند در کانون خانواده و در دامن مادر، و همچنین اصول علمی و مسائل بدنی و فیزیولوژیکی یا روانی و یا روان تنی (پسیکوفیزیولوژیکی) فراوانی که بر هستی زن حاکم است و راه و روشهایی را برای او لازم می‌سازد.
اینها ضرورتهایی است که ادیان آسمانی بویژه اسلام آنها را آموزش دادند، و علم و تجربیات بشری همه آنها را اثبات کرده است، و انکار این اصول، انکار علم و داده‌های اَنگارناپذیر تجربه و دانش بشری است.
علم، اثبات کرده است: مادری در زنان ضرورتی حیاتی برای جسم و بدن زن است، و احساس مادری از نظر روانی، لذتبخش ترین بخش زندگی زنانه است، که زندگی آنان را با معنا و مفهوم می‌سازد، و عشق مادری کانون همه عشقها است، و تهی ساختن زن از این احساس، انکار برخی از کیان و هستی اوست.
این نیز ثابت شده است که فرزندانی که در دامن مادر تربیت نشوند، ناقص اند، اعتمادبه نفس ندارند، و از کارآیی لازم نیز برای جامعه بشری برخوردار نیستند. نیز ثابت شده است که بازده اقتصادی این افراد کاهش می‌یابد.
همچنین ضرورت تشکیل خانواده و آثار و نقش سازنده آن در مرد و زن و فرزندان از نتایج یافته‌های علمی است. از این رو، گرچه مدرنیسم برای فروپاشی خانواده گسترده و سنتی کوشید؛ لیکن موفقیتی چندان به دست نیاورد؛ بلکه دچار پیامدهای ویرانگرِ اجتماعی نیز گردید، و پُست مدرنیسم شتابزده به خانواده سنتی روی کرد و آن را معیار سامان بخشی به وضع نابسامان جامعه‌های انسانی دانست.
بنابراین، نظریه مردنمایی زنان (همانند سازی رفتاری با مردان) به معنای سلب شخصیت واقعی زن و ارزش والای زن بودن است. شخصیتی که سکوی پرش به چکاد زندگی است و مناسبترین زمینه برای اوجگرایی انسانی.
قرآن کریم:
«... اَنّی لا اُضیعُ عملَ عاملٍ مِنکم مِنْ ذکرٍ او انثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ... » [۱]
«من عمل هیچ صاحب عملی را از شما چه مرد و چه زن - که همه همانند یکدیگرید - ضایع و بی پاداش نمی گذارم... ».
«انّ المسلمین والمسلماتِ والمؤمنینَ و المؤمناتِ والقانتینَ و القانتاتِ والصادقینَ والصادقاتِ والصابرینَ والصابراتِ و الخاشعینَ و الخاشعاتِ و المتصدّقینَ والمتصدّقاتِ والصائمینَ والصائماتِ والحافظینَ فروجَهُمْ وَ الحافِظاتِ والذّاکرین اللّه َ کثیرا و الذاکراتِ اعدّ اللّه
لهم مغفرةً واجرا عظیما» [۲]
«بیگمان مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فرمانبر و زنان فرمانبر و مردان راستگوی و زنان راستگوی و مردان شکیبا و زنان شکیبا، و مردان افتاده و فروتن و زنان افتاده و فروتن و مردان صدقه بخش و زنان صدقه بخش، و مردان روزه دار و زنان روزه دار، و مردان پاکدامن و زنان پاکدامن، و مردانی که خدا را فراوان یاد می‌کنند و زنانی که خدا را فراوان یاد می‌کنند، خداوند برای همگیشان آمرزش و پاداشی بزرگ آماده ساخته است».
مؤمن و مؤمنه، یعنی مرد مؤمن و زن مؤمن هر دو پوینده راه به یک مقصد هستند و هر دو کوچنده به سوی هدف نهایی هستی اند. هدفها و آرمانهای بزرگ باید راههای گونه گونی نیز داشته باشد.و مهم رسیدن به آن هدف است که در توان زن و مرد هر دو هست.

از نظر اسلام زن، زن است و مرد، مرد، و هر دو، دو فرد از یک نوعند:
قرآن کریم:
«یا ایّها النّاس انّا خَلقناکم مِن ذَکرٍ و اُنثی وَ جَعلناکُم شُعوبا وَ قَبائِلَ لِتَعارفُوا اِنّ اَکْرَمَکُم عِندَاللّه اَتْقاکُم... » [۱]
«ای مردم، ما شما را از نری و ماده ای بیافریدیم و شما را به هیأت اقوام و قبائلی درآوردیم تا یکدیگر را بشناسید. بیگمان گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست...»

در بینش اسلامی، زن و مرد یکی و یگانه اند و این یگانگی ریشه در هستی و ماهیت آنان دارد و جبرهای آفرینش این دو را چنان پیوند داده است که هیچ گاه و با هیچ شیوه ای گسستنی نیست.
قرآن کریم:
«وَ مِنْ آیاتِه اَنْ خلق لکم من انفسِکُم ازواجا لِتَسکُنُوا الیها و جَعَلَ بینکم مودّةً و رحمةً انّ فی ذلک لآیاتٍ لقومٍ یتفکّرون». [۲]
«و از نشانه‌های قدرت اوست که برای شما از نوع خودتان، همسرانی آفرید که با آنان آرام گیرید، و میان شما دوستی و مهربانی نهاد؛ و در این امر برای اندیشه وران مایه‌های عبرت است».
براستی این بینش اسلامی بسیار اصولی است که: «خُذُوا مِن اجسادِکُم فُجودُوا بها علی انفُسِکُم... »: [۱]
«هر کس از درون وجود خویش باید سرمایه تکامل خویش را جستجو کند».
و در همان ظرف وجودیِ خویش تکامل یابد، و با عمل و تلاش خستگی ناپذیر از کاستیها، ناتوانیها و نادانیها برهد، و به کمال مطلوب و سعادت جاوید برسد.
این اندیشه ای واپسگرا و نادرست است، که زن خودِ خویشتن را گم کند یا آن را کوچک و پست شمارد، و از این که زن آفریده شده است دچار عقده خود کم بینی گردد، و تلاشی جبرانی را در پیش گیرد، و خود را همانند مرد بسازد و چون او لباس بپوشد و آرایش کند، و اَدای او را در اعمال و رفتار درآورد. این اندیشه آغاز نفی شخصیت زن است، و انحراف پایانی آن نیز در همین آغاز نهفته است.
باید زن! خویش را در خویش جستجو کند؛ و این را نیک بشناسد که جریان افراد نوع انسانی در دو کانال: زنانه و مردانه، در این زندگی، به معنای نشیب گرایی یک فرد و فرازگرایی فرد دیگر نیست.
باری! در این روزگار، و در برابر این پندارهای بی پایه که به سوی جامعه ما از هر سوی روان گشته است؛ باید به اصالتهای خودی روی آورد، و خویش را در خویش پیدا کرد، و با اعتماد به نفس، و پسِ پشت افکندن تحقیرهای بیگانگان، به کشف ماهیت و گوهر فرهنگِ خود دست یازید، و از هرگونه بی فرهنگی و بی اصالتی دوری گزید، و هر نوع زدگی و دلباختگی را رها کرد، وهرگونه تقلید کورکورانه و چشم بسته از غرب را به یک سو افکند، و از غنای فرهنگی خویش مایه گرفت، و جانمایه زندگی ساخت.
اندیشمندان دلسوز ما، آنان که فرهنگ بیگانه را تا ژرفا شکافتند، چه نیک دریافتند که راه نجات و رهایی از دام نظام‌های سلطه و چپاول جهان، در بازگشت به هویت فرهنگی و دینی خویش است، و ارزشهای والای اسلامی!
چنانکه علامه ومتفکر غرب دیده و غرب شناخته اسلامی اقبال لاهوری گفته:

«شرق را از خود برد تقلید غرب
باید این اقوام را تنقید غرب
قوت مغرب نه از چنگ و رباب
نی ز رقص دختران بی حجاب
نی ز سحر ساحران لاله روست
نی ز عریان ساق و نی از قطع موست
محکمی او را نه از لادینی است
نی فروغش از خط لاتینی است
علم و فن را ای جوان شوخ و شنگ
مغز میباید نه ملبوس فرنگ
غربیان را شیوه های ساحری است
تکیه جز بر خویش کردن کافری است
ای به تقلیدش اسیر آزاد شو
دامن قرآن بگیر آزاد شو
صد هزاران نکته در آیات او
عصرها پیچیده در آنات او»

علم، در انحصار هیچ قاره ای نیست، و باید از دانش دیگران بهره گرفت، و این آموزش جاودان اسلامی را معیار قرار داد:
پیامبر صلی الله علیه و آله: «اُطلبُوا العِلمَ وَلَو بِالصِین، فانّ طَلبَ الْعلمِ فَرِیضةٌ عَلی کُلّ مُسلمٍ». [۱]
«در طلب علم بکوشید گرچه در (دوردست ترین نقطه) چین باشد؛ زیرا که طلب علم بر هر مسلمان واجب است».
و این به معنای رنگ باختگی، در برابر شکوه ظاهری بیگانه و احساس خود کم بینی و از خودبیگانگی نیست؛ چنان که نمونه‌هایی از این شیوه را در برخی ملل آسیایی می‌نگریم، که از دانش و فنون دیگران بهره بردند، و آن را با اصالتهای فرهنگی خویش درآمیختند، و به سوی دلباختگی و غرب زدگی ره نپوئیدند.
بزرگترین نوع تکامل، و روی پای خود ایستادن، و به استقلال راستین رسیدن، در پرتو درک اصالت هویت خویش نهفته است، و شناخت اصولی انحطاطها و ضدارزشهای فرهنگ بیگانه. یعنی فرهنگی که زمینه ساز وابستگی، پوچی و بی اصالتی ملت ما است، و از پیامدهای تخلف ناپذیر آن، سرسپردگی و وابستگی و اسارت است. وابستگی ای که نه تنها به اسارت تن انسانی می‌انجامد؛ بلکه انسان را از درون تهی می‌سازد، و جان او را به اسارت می‌کشد.
شگفتا! که می‌نگریم برخی سرِ آن دارند که کوششهای قرون گذشته متفکران اصیل، و بیدارگریهای آگاهان ژرفنگرِ خودی را به دست فراموشی سپارند و جوانان را با آنان بیگانه سازند، ونسل کوشا و پرتوان ما رااز خودیابی و خودشناسی غافل کنند، و به سود مستکبران و غارتگرانِ حرث و نسل، نیروی بالنده ما را از فرهیختگی و بینشگرایی و خودباوری دور سازند، و کم کم استقلال و شخصیت فرهنگی آنان را بشکنند، و راه را برای تهاجمهایِ اقتصادی و سیاسی و نظامی خود هموار سازند.
در این دوران و این زمانه، و در برابر این همه وارونه گویی، و کج اندیشی و بیگانه گرایی، و دگروار تفسیر کردنِ ملاکها و معیارهای ارزشی، روشنی و آگاهیِ ویژه ای باید در نسل جوان پدید آید، و روشنگریهای گسترده و بی درنگی به دست نویسندگان و اندیشمندان و مجموع مراکز فرهنگی صورت گیرد، تا فرزندان ما را در برابر این تهاجم جدید واکسینه کنند و مصونیت بخشند.
در چند دهه گذشته، همواره و هر گاه، موضعگیری علیه اسلام صورت می‌گرفت، و یا باورهای توده‌های مردم هدف واقع می‌شد، موضوع زن و مسائل مربوط به او، یکی از محورهای این موضعگیریها بود، و اکنون نیز در این تهاجم جدید، از موضوع زن چون گذشته‌ها سوء استفاده‌هایی می‌شود.

در روزگاری - در حدود چند دهه - ایدئولوژی و جهان بینی ضد الهی ماتریالیسم و مارکسیسم به سرزمینهای ما هجوم آورد، که به برخی رنگ باختگی‌ها انجامید، و برخی از نیروها و مغزهای ما به یغما رفت. امروز که آن حرفها دیگر رنگ باخت و ناتوانی خویش را (در تفسیر درستِ انسان و جهان) آشکار ساخت؛ ایدئولوژیِ دین ستیز سرمایه داری جهانی، به کانون افکار جوانان ما هجوم آورده است، و به چپاول خردها و باورها پرداخته و قصد جانها و اندیشه‌ها را کرده است که بیگمان دیگر چپاولها و یغماگریها را در پی خواهد داشت. اینجاست که مسئولیّت آگاهان را روزافزون می‌سازد. رویارویی با این تهاجم فرهنگی، و روکردن مغلطه‌ها و سفسطه‌های آن، کاری است که در گامهای نخستین، از آگاهان جامعه ساخته است و تلاشی فراوان می‌طلبد تازیربناهای این اندیشه‌ها شناخته شود، و سستی بنیادهای آن نمایان گردد، و این شناختها و آگاهیها در سطح جامعه گسترش یابد و همگان را آگاه و بیدار کند.
طرح اصول فمنیزم و زن گراییِ غربی، یکی از ابزارهای این تهاجم است. با طرح مسائلی در این زمینه، نیمی از بدنه اصلی و خروشان جامعه ما نشانه رفته است؛ با این اَنگار که وحدت دینی و ملّی ما آسیب پذیر گردد.

آسیا یک پیکر آب و گل است
ملت افغان در آن پیکر دل است
از فساد او فساد آسیا
در گشاد او گشاد آسیا
تا دل آزاد است آزاد است تن
ورنه کاهی در ره باد است تن
همچو تن پابند آئین است دل
مرده از کین زنده از دین است دل
قوت دین از مقام وحدت است
وحدت ار مشهود گردد ملت است
شرق را از خود برد تقلید غرب
باید این اقوام را تنقید غرب
قوت مغرب نه از چنگ و رباب
نی ز رقص دختران بی حجاب
نی ز سحر ساحران لاله روست
نی ز عریان ساق و نی از قطع موست
محکمی او را نه از لادینی است
نی فروغش از خط لاتینی است
علم و فن را ای جوان شوخ و شنگ
مغز میباید نه ملبوس فرنگ
غربیان را شیوه های ساحری است
تکیه جز بر خویش کردن کافری است

----------
[۱]: آل عمران ۳/۱۹۵.
[۲]: احزاب ۳۳/۳۵.
[۱]: حجرات ۴۹/۱۳.
[۲]: روم ۳۰/۲۱.
[۱]: حدیث امام علیع، نهج البلاغه /۶۰۷. به این مضمون احادیث دیگری نیز هست چون: ۱ - «المرءُ حیثُ وَضَعَ نفسَهُ: انسان رهین تلاش خویش است»، غررالحکم /۴۸. ۲ - امام صادق علیه السلام: «خذ لنفسِک، خذ منها فی الصحةِ قبل السقم... و فی الحیاةِ قبلَ المماتِ...: از درون (وجود) خویش مایه (و سرمایه) بگیر (برای ساختن خود) در دوران سلامتی پیش از بیماری... و در دوران حیات پیش از مرگ... ». وسائل الشیعه ۱۱/۳۸۲.
[۱]: بحارالانوار ۱/۱۸۰.
تقی از مشهد
برگرفته ازمقدمه کتاب دفاع از حقوق زن محمد حکیمی باتصرف
و کلیات اشعار اقبال لاهوری باتصرف


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است