نامه ای به احمدشاه مسعود
مسعود! باید کشته میشدی تا راه هموارتر از دیروز میشد، پروژه های ساخته شده نابود میشدند و نظام جدیدی روی کار می آمد، امریکایی ها با تو به توافق نرسیدند 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۲۶    ۱۳۹۸/۶/۱۴ کد خبر: 160059 منبع: پرینت

سلام احمدشاه مسعود!
می دانم که نامه ام را می خوانی و روح تو آخرین جیغ کلمات و واژه ها را در بین سطر سطر این نامه احساس میکند. بدون مقدمه، بدون تعارف و بی هیچ گله و شکایتی برایت می نویسم. از آنروزها؛ از هجدهم سنبله، از چاشتگه فاجعه بار در منطقه خواجه بهاء الدین می نویسم.

تروریست ها آمدند با پوششی از خبرنگاران عرب؛ ترا کشتند، نابودت کردند تا شاید طراحان یازدهم سپتامبر دل شان آرام بگیرند و لبخند تلخی نثار پیکر تکه تکه ات کنند. گیجم از آن لحظه ای که رهبران فرتوت را با کوله باری از عشق و نفرت همانند کودکان مکتب روانه دیار همسایه کردی و خود ماندی تا اخرین بلست این خاک را به دشمنان سیاه و سفید واگذار نکنی. جهان وارد دور تازه ای شده بود، باید برنامه مطابق یک جدول مرموز به پیش میرفت، به پاریس دعوتت کردند تا شاید بر نمودار یک برنامه عظیم جهانی قرار گیری؛ " نه ! " کلمه ای بود که به خانم رافائل گفتی؛ این نه گفتن تمام معادله بازی را تغییر داد، سخنانت در پاریس جالب بود، فرانسوی ها کلاه پکولت را سمبول چریک های آزادیبخش جهان بر سر گذاشتند، اما این کلاه فرایند یک سیستم را بر هم ریخت، مخصوصا زمانی که با تحکم گفتی: " اگر به اندازه این کلاه جایی برای مبارزه باشد میجنگم".

مسعود! باید کشته میشدی تا راه هموارتر از دیروز میشد، پروژه های ساخته شده نابود میشدند و نظام جدیدی روی کار می آمد، امریکایی ها با تو به توافق نرسیدند، بر سر دسترخوان پر از منفعت انگلیسی ها ننشستی، با پاکستانی ها بر سر بن لادن و عرب های تروریست تعامل نکردی؛ آخر تو چه می خواستی؟! همه اینها بماند؛ ترا اینها حذف نکردند، کسانی که خنجر از پشت حواله کردند که به آنها اعتماد داشتی، رهبری از جنس اخلاص جهاد با نامه ای با مفاهیم اعتماد خبرنگاران تروریست را به سویت حواله نمود، یارانی که معامله های شان را گری شرورن در "ماموریت سقوط" دانه به دانه افشا نمود؛ ترا اینها کشتند و جنازه ات را با دالر و چوکی معامله نمودند و تو چقدر صمیمانه از میان عکس های گرفته شده توسط رضا دقتی در کنج کاخ های بلند و مفشن شان به آنها همچنان لبخند میزنی.

چریک روزهای سخت و داغ بحران های پرهیاهو ! سخت است که میگویم اما باید برایت بنویسم که یاارنت دیگر کناره های جویبار خنچ و بازارک و خواجه بهاء الدین حافظ و مثنوی و معنوی نمی خوانند، در خانه های گلی با بالشتی از سنگ و دستمالی چهارخانه نمی خوابند و دیگر وقت فوتبال در میدان پر از سبزه زار را ندارند؛ آنها امروز با بادیگاردها و موترهایی زرهی و چوکی های بلند توافق نامه های معامله و چینش سیاست را می خوانند و در کاخ ها در میان دالرهای انباشته از تدوام یک فرست ننگین دیگر آرام اما هراسان می خوابند. تو نمیدانی که چهره های جدیدی بازیگر اوضاع شده اند و با مهارت خارق العاده، ربانی را تا نیمه های پیکرش منفجر می کنند و مولانای سید خیل را در یک تراژیدی مرگبار برای همیشه حذف می کنند.

نگران نباش قانونی هنوز خود را استاد سخن می گوید و بر مدار فریب یک تیم سازماندهی شده همچنان با خدعه روبروست و با لبخند شرم را معامله می کند، عطا محمد نور در کشاکش یک معامله دراز مدت هیاهو بر پا مینماید، از نفس می افتد و هشدار میدهد و در مقابل کوچکترین هشدار یک سفارت سر خم می کند. از عبدالله چه بگویم که میان یارانت چند پارچگی آورد، آدمی روبات گونه بر اساس خواسته های مشاوران بزرگ در کوچه های لندن آخرین مودل لباس را در گفتمان طلوع به شیک پوشی تعبیر می کند.

برادرانت را چه بگویم که با نام تو سالها است محافظه کارانه سیاست می کنند، از دیگران نمی گویم که از شدت دالر و کمر فلج و بیمار شده اند، از معیشت های آنچنانی نمی نویسم که روح پریشانت پریشان تر نگردد. اما ها راستی؛ قوماندانی که پیشانی اش را بوسیدی همچنان بر عهدی که با تو بست ماند؛ او از حلقه سیاسیون محافظه کار برآمد و اکنون در قریه اش شیشه فروشی می کند و دیگری که در خانه اش نان ندارد و فقط خاطره اش را در ورای عکسی از تو بر سینه دیوار برای فرزندان خسته از قصه های تکراری روایت می کند.

مسعود! روزها گذشت و نسل مقاومت تغییر کرد؛ امروز به نامت کارنوال های نظامی در هیجدهم سنبله برگزار میگردد؛ جوانانی با دشنه های برنده و تفنگ هایی بر کمر مانور میدهند و هیاهو میفروشند؛ نوجوانی آنروزهای سخت با گلوله ای از سوی همین جوانان به ظاهر هودارت کشته شد؛ عکس هایت بر روی شیشه های موتر زور را تحمیل می کنند و راه های بسته را باز می کنند.

بیشتر از این نمی نویسم، از یارانی که امروز در میان حریفان قدیمی ات تقسیم شده اند و نان به نرخ روز را از پول های بادآورده خارجی ها تناول می کنند. نگران نباش، میدانم شنیدن اینهمه قصه های تلخ برایت ناراحت کننده است اما باید بدانی که امروز همه چیز تفاوت کرده است، جهاد فروخته میشود، مذهب و دین و اعتقاد به معامله گذاشته میشود و ارزش ها با چوکی ها تبادله می گردند و از میان همه اینها فقط نامی از تو که در میان رخصتی یک تقویم همه ساله به تکرار یاد میشود.

مهدی ثاقب


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
احمدشاه مسعود
نامه
نظرات بینندگان:

>>>   متاسفانه از خودخواهی های مسعود و ربانی بود که کشور به بحران رفت و طالب بر کشور مسلط شد. این دو با باندشان بالان کابل و کابلیان هیچ ترحم نکردند. شما ثاقب صاحب شاید معلومات یا درک تان ضعیف است و یاهم به مرض سکتاریستی مبتلا هستید.

>>>   انصاف هم چیزی خوب است. مهدی ثاقب درد ل نموده و واقعا واقعیات را منعکس اما این دیگران بودند که مسعود را نتوانست تحمل کنند. حکمتیار از ابتدای جنگ تا آخر همیشه در برابر مسعود جنگ افروزی می کرد و حتی یک گلوه به سوی روسها فیر نکرد. حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری نیز برای گرفت یک چوکی مردم هزاره را در مقابل مسعود قرار داد و در نهایت باعث بدبختی خودش گردید. حکتیار و دار و دسته اش در حکومت ربانی کابل را برای اینکه قدرت را بگیرد با خاک یک سان کرد. حالا خود خواهی مسعود در کجا قابل مشاهده است؟ او واقعا مزدوری نکرد و به خاطر همین هم به شهادت رسید. او فقط به کشور و مردم کشور می اندیشید اما دیگر برای منمافع شخصی خود در مقابل او ایستادند و کشور را به سوی نابودی کشاندند. اختلافات گروه های جهادی باعث شد که طالبان به راحتی وارد افغانستان شوند. حتی گلبدین و حزب وحدت همپیمان طالبان شدند اما مسعود همانطری که روشن است تا آخرین لحظه در مقابل طالبان مقاومت کرد. بنده یک هزاره هستم که اینها را می نویسم و نباید انصاف را زیر پا نمود و از واقعیات چشم پوشید.

>>>   Aziz Arianfar
بزرگترین مسوولان فاجعه کنونی در کشور حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی اند و باید هر دو از گردونه سیاسی حذف و به زباله دانی تاریخ افکنده شوند.
دوستان شاهد اند که من سال های سال شب و روز داد زدم و به این دو مشر نابه کار، ستمگر ، کله شق و یک دنده راهنمایی ها کردم، پیشنهادها دادم، هشدار ها نوشتم.
اما این دو چنان سرمست از باده قدرت و مغرور و سرکش و سوار پیل مست بودند که گویی هرگز گوش شنوا ندارند.
هیچ گامی در راستای نجات کشور برنداشتند و حاضر نشدند از سر مرکب جهل و خودکامگی و انحصارگرایی لگام گسیخته فرود آیند. برعکس، پیوسته ناز بر فلک و امر بر ستاره می کردند.
امروز اگر کشور با فاجعه روبه رو است، ا‌گر فرصت های طلایی بر باد رفته اند، اگر فاقد نظام و سیستم و دولت و ملت هستیم؛ همه این بدبختی ها و سیه روزی ها از دست این دو تبهکار بزهکار و سیهکار است.
این دو به خاطر اغراض و مقاصد آزمندانه، خودخواهانه، برتری جویانه و تمامیت خواهانه خود چنان کشور را غرق در تعصبات، نفاق، شقاق و استخو انشکنی و برادرکشی کردند که سال های سال کشور در آتش آن خواهد سوخت.
بیگمان نام های این دو شیاد مفتن با درشت ترین الفاظ سیاه درج دفتر تاریخ خواهد شد و نفرین ابدی نسل های آینده نثار شان خواهد شد.

>>>   بیایید که واقع بینانه قضاوت کنیم
مسعود اگر مقاومت نمی کرد چه میکرد.
پاکستان دیروز تقاضا داشت که قدرت باید به گلبدین داده شود و افغانستان از پاکستان مدیریت شود.
بعد تر آمریکا آمد و از مسعود درخواست تسلیم قدرت به طالبان را کرد.
و امروز باز هم پاکستان و آمریکا خواهان حاکم ساختن طالب بر مقدرات ملت افغانستان است.
آمریکا و پاکستان از طالب به حیث سگ استفاده میکنند و طالب باید منافع پاکستان و آمریکا را حفظ کند و بر رقیبان این در غف بزند و پاچه بگیرد.
حال که مسعود و ربانی نیست شما بیایید و مشکل را حل کنید.
گلبدین در بغلان و کندر و پلخمری عملیات های خود را آغاز کرده مگر پوزش را ملت ما به خاک خواهد مالید.

>>>   نطریه اول یک پشتون خودخواه است

>>>   از جنايت طالبان و زرداديان اين وطن ارامي را نخواهد ديد از قرينه وضعيت معلوم است كه طالب قوم جنگي را راه انداخته و گلبدين و غني هم انها را همراهي ميكنند ولي صبر ساير اقوام هم نزديك به لب رسيدن است باييد برادران پشتون ما بدانند كه اين به نفع كشور نيست اگر اينبار جنگ قومي صورت گيرد عملا افغانستان تجزيه ميشود چون از قبل ذهنيت سازي صورت گرفته و كشتار اقوام ازبك هزاره تاجك توسط طالب به همكاري دولت و گلبدين اين ذهنيت را تقويه نموده بنابرين از پشتونهاي وطندوست كه خواهان يك افغانستان واحد اند تقاضا داريم تا در راستاي برادري و همدلي تلاش ورزند و به پشتونهاي متعصب خود بفهمانند كه اين وضعيت به ضرر كشور است .

>>>   عزیز نویسنده کامنت! در خود خواهی شهیدان مسعود و ربانی شکی نیست ولی جاسوس ‌گماشته شده ووطنفروشی چون گل بیدین در شروع حکومت اسلامی از راکت باران کابل فراموش تان شده که لحظه ای ام دریغ نکردن وزندگی مردم کابل را به دوزخ ‌و برزخ کردند فراموش کردید .امروزاین انسان خاین ومفعول شرمی هم ندارد ودر بالای قبر های کشته شده هایراکتش نشسته زنگی شرم اور و ننگین خویش ادامه می‌دهد . اگر مقاومت شخص مسعود نمی بود امروز کجا بودی یا بودیم نمی فهمم.

>>>   اي مسعود ، اي آزادي خواه چرا رفتي تا ميديدي كه متحد پاكستاني ات متحد طالب يا به عبارتي متحد قاتلت از آب برآمد! نيستي ببيني كه ياران با وفايت در غرب كابل چگونه رژه ي افتخار مرود... طوري كه به روح خودت و پدرانت ميفرستند! با شوروي به نفع امريكاجنگيدي و امروز روسيه مارا به نظاره نشسته است! براي اسلام جنگيدي و ما را د غم طالب و داعش ماندي و خودت رفتي! آه اي مسعود اگر تو قيام نمكردي ، مزاري و حكمت يارو دوستم هم از ترس تو پيش دستي نمكردند . آه اگر نبودي شايد ميليون ها هم وطن ما مهاجر نمشدند! و چقدر فرزند جوانت شبيه توست . كاش فقط چهره اش شبيه تو باشد. آمين !!!

>>>   در روز شهید که بنام تو است پنشیری هایت چندین فرد دیگر را می کشند وزخمی میکنند آنها بنام روز شهید شارگشتک میکنند ، موترهای خودرا برنگ هیا مختلف می آرایند ودر شهر بهر طرف میدوانند گوئی عروسی است ، اکثریت این بنده غرها دراختطاف ها وسرقت های مسلحانه وآدم ربائی دست دارند، اما یک سوال "
چگونه این یارانت راکه امروز چهره اصلی شان هویدا شده اداره میکردی ؟؟ این دریا نوشان حریص ، این معامله گران بلی پشت وروی ، اینانیکه با هیچکس نه دشمن هستند نه دوست درعین زمان هم دشمن هستند هم دوست، اینانیکه حالا دونفر شان در یمک راه روان نیستند وهرکدام خودش خودرا رهبر ونابغه فکر میکند هرکدامش بنام حزب یک انجو ساخته است
ر

>>>   چقدر مرده پرستي ...مسعود هر چي كه بود رفت ... اگر. نده هم ميبود يك مهره بيكار يود مثل ساير اشرار

>>>   سلام ها واحترامات خدمت جناب ثاقب عزيز و اما، براى برادر كه كامنا اول را نوشته است بايد به عرض رساند كه تو به مرض صعب العلاج بى دينى و خدا ناترسى گرفتار استى كه واقعيت را درك كرده نميتوانى.

>>>   اگر مسعود قهرمان ملی کشور و استاد شهید راه صلح مانند ملا عمر لعین و ملا منصور و ملاهیبت و کلبیدین راکتیار خود را در بدل کلدار به پاکستان میفروختند و برای این می جنگیدن که افغانستان ازاد متعلق بر پاکستان گردد ویا خود را مانند کرزی و غنی احمدزی به دالر میفروختند واقعا که هم زنده میماندند و هم صاحب سرمایه بزرگ و در قدرت میبودند اما انها شرف و ایمان و غیرت شانرا نفروختند و نه کشور و مردم شانرا همین شهامت و غیرت و سربلندی شان سبب گردید تا استخبارات پاکستان با همکاری با جاسوسان شان بنام طالب و القایده انها را نا جوانمردانه شهید کردند و پس از شهادت انها مالک یک رستورانت در خارج طرفدارطالبان تروست چوکی نشین ریاست جمهوری شد و پس از ان متفکر ساختگی دوم جهان بجای نفر اولی به چوکی ریاست جمهوری تکیه زده بگفته عبدالرحیم ایوبی نماینده مردم قندهار در دور قبلی همه کرسی ها و سرمایه ها از شماست و ملامت کسانی است که وطندوست و ملت پرور ترقی خواه کشور بودند و طرفداران شان به همان خط مشی وان هستند ولا شرم خوب چیز است شرم از چشم تان وجدان از وجود تان در برابر پول و سرمایه کاملا از دست تان رفته حال شما که غمبر نزنید کی بزند .

>>>   اما مسعود عزیزدلگیر وگرفته مباش زیرا<لا یکلف الله نفسا الا وسعها>انچه در توان داشتی از ملت ومجاهد ومقاومت دریغ نکردی در راه اسلام مجاهدت های دلیرانه کرده وکارنامه های مسلحانه وسیاسیت دوست ودشمن را حیران کرده بود با وجود همه ممانعت هاوکارشکنی های دوست نما ها ودشمنانت وظیفه ای ایمانی وانسانی خودرا انجام دادی در راه وحدت ملی ونجات افغانستان تلاشهای خسته گی ناپذیر نمودی ویصورت خلاصه مسولیت خویش را به وجه احسن ادا کردی انهای که امروزه بنام تو واز ادرس خودت برای نان وجا وثروت تلاش دارند از اول میشناختی وازانها ازین بیشتر توقع هم نداشتی ونیک میدانستی که احمد ضیابا ای اس ای پیوند های دارد واحمد ولی هم از جهاد واسلام چیزی نمیداند ویک تکنوکرات محض است وقانونی وعبدالله در دام استخبارات خارجی افتیده وعتیق الله بریالی وصالح ریگستانی هم اگر طبق دلخواه تو کار نکردند بیکار هم ننشستندبسم الله محمدی هم در اوایل کمی خوب بود اما بر پدر دالر لعنت شود از امرالله صالح وداکتر عبدالرحمن وسایر بی بندوبار ها خودت هم منزجر ومتنفر بودی می ماند من واحمد جان ودوسه چهار جوان دیگر گرچه با چند گل بهار نمیشود ولی ملت پنجشیر وپروان وتخار وکندز وبدخشان ومزار شریف وفاریاب وسرپل وغور وهرات وقندهار وهلمند وبادغیس وخوست وپکتیا ولوگر وردک ولغمان وننگرهار وبامیان وسمنگان وبغلان همه ارمانهای جهادی ومقاومت های دلیرانه ای تورا در سر دارند وروزی رویایت برای استقلال وابادانی کشورت تحقق خواهد یافت واز کارنامه های زندگیت به نیکوی یاد خواهند نمود
تبنگچی

>>>   اگر از حق نگذریم متاسفانه همه اشخاص که طی سال های سال حتی بعد از شاه امان الله سال به کشور حکومت کردند همه خائن ، وطن فروش، بی.... و اجیر کشور های های بیگانه بودند، چه میشه کرد، تا ثریا می‌رود دیوار کج، و این دیوار همان جوری بوجود نیامیده، این دیوار و دیوار های ضیف که بعدش ساخته شده رفت و مدتی دیوار ها کمی مقاوت داشتند و مردم از این دیوار بالا نمی رفتند و دیوار فقر کمتر بود، دیوار محبت، مردانگی، غیرت، مرورت پایمردی زیاتر ضخیم تر بود دیوار هم زیستی خیلی مقاوم بود اما یهویی این دیوار فرو ریختند، در عوض دیوار بی نا... ، بی عدالتی، بی اعتمادی ضخیم و صخیم تر شده و رفت و بالاخره تو سال‌های گذشته از هم فرو ریخت و نا بود شد چون آنون دیوار بی اعتمادی رو از هم دیگر از هم شکستند و خورد کردند الن میشه خیلی راحت با بان دیوار بالا شد و همه رو عریان و برهنه دید چون توی دیوار خشت محبت نیست و الن مردم با نا باوری نمی دونن به کدام دیوار پناه ببرند چون که؟؟؟ دیوار ها دیگه خشت ندارند تا مردم با آن پناه ببرند.

>>>   زنده یاد مسعود با تجاوزگران مبارزه کرد و از کابل و کابلیان در مقابل مهره بدنام استخبارات پاکستان راکت یار مردانه ایستاد و دفاع کرد ولی بعضی کسانیکه کله های پوچ شان پر از تعصب است به این حقیقت اذهان نمیکنند.
کوه کن

>>>   مسعود در زمان داود خان نیز در جنگلها زندگی میکرد اصلحه از حکومت وزیرستان میگرفت قضاوت با شما مزدور بوده یا نبوده مفکوره اخوانی نیز داشت

>>>   بموجودیت وایتلاف نومسعود زاده بار دیگر چور وویرانی آغاز میشود . عاقبت گرگ زاده گرک شود٫ گرچه با آدمی بزرک شود.لاشخورا در عقب آن آماده حمله اند
بار دیگر کابل ودارائی های مردم وبیت المال تاراج میشود.خداوند رحم کند.
پروانی.

>>>   آقای مسعود!
برادرانت حالا ریش سفید و سر سفید شدند و از تو کرده به مراتب مسن تر شدند و معلوم نیست که چند سال بعد نزد تو می آیند و چقدر پیر میشوند.
خیر است که تو در آن زمان کلان تر بودی،حالا آنها از تو کرده بزرگ معلوم میشوند،بنأ احترام آنها را داشته باش.
پسرت چند سال بعد شاید هم سن و سال ات شود،همراه سیلی در بیخ گوش اش کش نکنی که ترا چی به سیاست؟
مه چه کردم که تو پای به سیاست گذاشتی و عاجل از پشت من به اینجا آمدی؟
مادر اولاد ها معلوم نیست که چقدر سن خواهد کرد و چقدر پیر خواهد شد.
امید وارم که هنگامی که پیش تو می آید،هوش و فکر ات به حور های جنتی نباشد و نگویی که این زنکه پیر دیگر کی است که اینجا آمده است؟
او حالا از مادر من هم کرده پیر تر است و من نمیتوانم او را منحیث خانم ان قبول کند.
اگر به خدا عریض کنی که یا خانم مرا دوباره جوان بساز و یا من او را طلاق میدهم،این پیشنهاد تو نیز قبول نخواهد شد.
زیرا اگر او را دوباره جوان بسازد،باید فرزند ات را دوباره کوچک و برادرانت را نیز دوباره جوان بسازد و این کار امکان پذیر نیست.
طلاق نیز امکان ندارد،زیرا این خانم بیچاره به تنهایی با وجود مشکلات فرزندان ترا بزرگ ساخت،حالا این ظلم را نمیخواهد در حق این خانم روا دارد.
بنأ از حور های جنتی دل بکن و با این زن پیر که هم سن و سال بی بی ات است بساز.
امید وارم بخاطر آگاهی بی عقلان اهل دین به نشر برسد.

>>>   چرا اعتراف نمیکنید که در بین تاجکها یک مسعود و استاد ربانی بود که سیاست را میفهمیدند ولی دیانت نزدشان بالاتر از سیاست بود.اما بقیه تاجکان از قمندان تا ملا وارباب چند بیغیرت بی همت شکم پرست بیش نبودند در اشغال امریکایی کمترین نفع را تاجکان کردند و بیشترین رقص وخدمت و...ایه مالی برای امریکا را همین تاجکان کردند حتی ازبک ها برعلیه امریکا دریگان جای سلاح گرفتند بجز تاجیک باستثنای بسیار محدود.در افغانستان یک پشتون عادل ضرور است که حکومت کند اگر نشد هیچ چاره غیر فدرالی نیست انهم فدرالی که دو سه ولایت یکجا شوند و تمام اقوام را شامل شود.
سید حکیم


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است