در نگاه اکثر مردم، یک دروغگوی به تمام معنی معرفی شدهای. طالب بر زنان تجاوز کرده است، طالب از خیلی جاها که تو با حمایت آنان عبدالله شدهای، ناموس مردم را روی شانه کرده با خود برده است | ||||
تاریخ انتشار: ۲۰:۰۸ ۱۳۹۹/۳/۱۳ | کد خبر: 163630 | منبع: | پرینت |
به دکتر عبدالله عبدالله!
«طالبان پدران اقوام افغانستان را کشتهاند. طالبان پدر تاجیکان، احمدشاه مسعود را کشتهاند. طالبان پدر هزارهها، عبدالعلی مزاری را کشتهاند. طالبان پدر اوزبیکها، مطلببیک را کشتهاند. طالبان دهها قهرمان و نامدار ما را کشتهاند. مصطفی کاظمی، داوود داوود، سیدخیلی، شاهجهان نوری، عبدالقدیر و... را کشتهاند. طالبان کسی را کشتهاند که تو از فیض رفاقت و یاری او امروز شناخته میشوی. طالبان یاران، همراهان و همسنگران ترا کشتهاند، میخواهم بپرسم در مذاکرات صلح اگر خون اینها را در یک پلۀ ترازو بگذاریم، به هیچ عنوان تو از آن دفاع کرده نمیتوانی، چون در این خصوص آمریکاییها چیزی را که بخواهند عملی خواهند کرد»
اردوگاه سیاسی «ثبات و همگرایی» در رویکرد کلان سیاسی خود، راجع به صلح نیز برنامه داشت. کسانی که با طالب دشمنی و جنگ کرده بودند، همه در اطراف تیم سیاسی ثبات و همگرایی گِرد آمده بودند. البته بسیار طبیعی بود که مذاکرهیی هم اگر با طالب میشد، کسانی روی آن میز مینشست که با طالب مشکل داشتند. از منظر من آقای اشرفغنی احمدزی، نه تنها که با طالب مشکلی نداشت؛ همان پروسۀ طالبپروری آقای کرزی را در زیر پوست حاکمیت مثل سایه تقویت کرد. از لابیگری او در رسانههای بینالمللی تا اعتراض آن نسبت به زندانی شدن قوم خاص در پایگاه بگرام، همه روایت از همسویی و همفکری طالبانیسم دارد.
حکمتیار نیز با اعتماد به ریشههای عمیق قومی اشرفغنی تسلیم حکومت افغانستان شد تا راه برای پیوستن و آبرو بخشیدن به یک گروه سیاه و خونخوار هموار شود. چرا که موش لابراتواری آمریکا کارآمد بیشتر از این نداشت و آمریکاییها مجبور بودند که به نحوی از انحا مصارف خود را از دوجبهه به یک جبهه واحد تنزیل دهند. در چنین موقعیت حساس و تاریخی، ضرورت شامل شدن در متن حقوقی قانون اساسی یکی از خواستهای عمیق و استراتژیک سیاسی ما -ضدطالبان- بود. بایست از یک مجرای حقوقی، آوردن و شامل کردن گروه طالبان را به خوان سیاسی مدیریت میکردیم و از جایگاه با صلاحیت یا حداقل صلاحیت برابر؛ در این پروسه نقش میداشتیم. اما متأسفانه بنابر مصلحت و سازش معلومالحال چنین کاری نشد. شما به صورت کامل از متن صلاحیتمدار قانون اساسی تجرید شدید و در یک ساختار فاقد صلاحیت اجرایی زیر نام «مصالحۀ ملی» که بیشتر به یک «جرگه» شباهت دارد، سرگرم شدهاید. شما و اطرافیان شما، از مدتی که تصمیم به سازش گرفتهاید، اهمیت صلح را بسیار در سطح بلند بازگو کردید تا دهان منتقدان تان برای این معامله را زیر پوشش یک واژۀ با اهمیت و پاکیزه –صلح- ببندید تا هرگونه انتقاد در این خصوص، قرار گرفتن در برابر مصالحه و جنگطلبی قلمداد شود. حالا، اگر ما بپذیریم که صلح و مصالحه به مفهوم حقیقی یکی از نیازهای اجتماعی ماست، این پرسشها را کی پاسخ میدهد؟:
1- تجریدشدن از ماهیت و مفهوم حقوقی قانون اساسی، با سلاحِ بدون گلوله به مصاف دشمن رفتن است. گیریم حکومت با ساز و ساخت قومی، دست و پای شورای مصالحۀ ملی را بست و امور صلح را با آبهای زیر کاه مدیریت کرد، در شرایطی که اکثر همراهان سیاسی را از دست دادهاید، با کدام میکانیسم و پیششرط آنچه را که به حیث مصالحه مدیریت خواهید کرد، نتیجه مطلوب خواهد داد؟ آیا خطر این وجود ندارد که از شما به حیث نمایندۀ متخاصم طالب برای مشروعیت دادن این گروه استفاده شود؟
2- طالبان دو رییسجمهور افغانستان را کشتهاند. طالبان دکتر نجیب الله و استاد برهانالدین ربانی را کشتهاند. کشتن رییسجمهور مطابق به موازین حقوق داخلی، بینالمللی و شرعی، یک مسأله کلان و بیرون از صلاحیت ساختارهای ساختهشده و بیرون آمده از توافقات سیاسی است. میخواهم بپرسم رویکرد کلان شورای عالی مصالحۀ ملی وقتی با طالبان روی یک میز مینشیند، در این خصوص چیست؟ بالفرض اگر با فشار آمریکاییها این مساله ماستمالی شود و گروه طالبان بهخاطر یک خوراک انتخاباتی دونالد ترامپ، با فشار سیاسی بر گردههای ملت ما تحمیل شوند، آیا از قضاوت تاریخ در این مورد نمیهراسی؟ به خانوادۀ دکتر نجیب چه خواهی گفت؟ و با کدام چشم به صورت فرزند استاد برهان الدین ربانی که دوباره شما را از آدرس جمعیت حمایت سیاسی کرد، نگاه خواهی کرد؟
3- طالبان پدران اقوام افغانستان را کشتهاند. طالبان پدر تاجیکان، احمدشاه مسعود را کشتهاند. طالبان پدر هزارهها، عبدالعلی مزاری را کشتهاند. طالبان پدر اوزبیکها، مطلببیک را کشتهاند. طالبان دهها قهرمان و نامدار ما را کشتهاند. مصطفی کاظمی، داوود داوود، سیدخیلی، شاهجهان نوری، عبدالقدیر و... را کشتهاند. طالبان کسی را کشتهاند که تو از فیض رفاقت و یاری او امروز شناخته میشوی. طالبان یاران، همراهان و همسنگران ترا کشتهاند، میخواهم بپرسم در مذاکرات صلح اگر خون اینها را در یک پلۀ ترازو بگذاریم، به هیچ عنوان تو از آن دفاع کرده نمیتوانی، چون در این خصوص آمریکاییها چیزی را که بخواهند عملی خواهند کرد.
فکر نمیکنی پذیرفتن این مسوولیت به مراتب بزرگتر از آن است که از داعیۀ سیاسی تغییرنظام و مشارکت برابر عقب نشستی؟ آیا لازم نبود که بهجای پذیرفتن این مسئولیت کلان به تنهایی، پای تمام جناحهای درگیر در این مساله را در مصالحۀ ملی میکشاندی؟ پس مطمئن باشید، تمام سنگ بدبختی طالب در پای شما شکستانده میشود، شما همانگونه که به آرمانفروشی سیاسی ما متهم شدید، به خونفروشی قهرمانملی، و قهرمانان اقوام دیگر نیز متهم خواهید شد.
4- گذشته از همۀ اینها، طالبان پدر، مادر، خواهر، برادر و بستگان خیلی از کسانی را کشتهاند که در چنددَور انتخابات برای شما رای داده بودند. اینها اگر فکر میکردند که شما به جای زعامت سیاسی، پروژه آمریکایی «صلح» در واقعیت مشروعیتبخشیدن به یک گروه جنایتکار را عهدهدار میشوید، هرگز به شما رای نمیدادند.
شما در نگاه اکثریت مردم این سرزمین که از بنیاد با طالب مشکل دارند، یک دروغگوی به تمام معنی معرفی شدهاید. طالب مخصوصاً در شمالی زمین سوختانده است. طالب در مناطق ما بر زنان تجاوز کرده است، طالب از خیلی جاها که تو با حمایت آنان عبدالله شدهای، ناموس مردم را روی شانه کرده با خود برده است، خلاصه وقتی احمدشاه مسعود در مخابره شنید که طالب با کمک پاکستانیها بر زنی در سرزمین آباییاش تجاوز کرده است، از اشک ریشهایش را تَر کرد؛ اگر تو به حیث رییس شورای عالی مصالحۀ ملی، در جنایت پروژه رسمیتبخشیدن به این گروه مثل یک بازیچۀ مشروعیتبخش عمل کنی، فردا با کدام چشم به سوی شمالی خواهی دید، و با کدام وجدان بر مزار احمدشاه مسعود برای دعا خواندن خواهی رفت؟
نجیب بارور
>>> اقایی پنچرمین از اینکه شما کور خود بینایی مردم هستید ولی مردم مظلوم افغانستان بینا هستند و گوش شنوا دارند مانند شما کر و کور نیستند مسعود پدر تو بود نه پدر اقوام افغانستان چون نامشروع پدر نامشروع ها شده میتواند مزاری خون خوار پدر شما بود چون هردو یکسان دزد قاتل و چپاولگر بودند مطلب بیک داود پدر تو بود چون پیشه تجارت حرام هیرویین را داشت که در همان راه حرام از بین رفت ولی شما لنگ حمام در یک روز دور صد نفر خود را میپیچانید ودر اخیر هرکدام ادرار خود را بالایت خالی میکند واز دور خود دور و در کثافات حمام رها میکند بهتر است از حمام عمومی به حمام نمره خود را انتقال دهی که از کثافت حداقل دور بمانی
>>> شماها زیاد از احمدشا مسعود ګپ میزنید، او خودش دست پرورده استخبارات پاکستان بود. در همانجا تربیه شد و سپس به افغانستان فرستاده شد. جنرال حمیدګل رییس ISI توسط برهان الدین رباني و احمدشا مسعود بکابل خواسته شد و مسول و مشاور رباني شد. ایا شما تاجیک ها ذره ی از شرم دارید؟البته که نه!دیګه بس کنید،...
>>> آیا هیچ کسی دیگری را در بین خود شایسته نمی دیدید که سه بار عبدالله هوتک را پیش کردید؟
خود کرده را درمان نیست۰
باید آموخت چگونه اعتماد به خود داشته باشید و شجاعت را از دوکتور پدرام بیاموزید۰
پدرام حرف های را مطرح میکند که شما شهامت یاد کردن آنها را حتا در زیر لهاف های تان ندارید۰
بروید از خود گله کنید نه از عبدالله هوتک۰ عبدالله هوتک کارش را بخوبی انجام داده و میدهد؛ شما خود باید بیدار شوید۰
>>> عبدالله هشیار است و سه بار از حماقت من و تو و امثال ما بر خر مراد سوار شد و امیدوار دور چهارم هم است.
خدا کند تا دور چهارم مایان همه و همه با حماقت وداع بگوئیم در غیر آن این مقاله را بعد دور چهارم هم باز نشر کنید البته با کمی تغییر واژه ها و تاریخ ها
>>> جناب باور!
نمیدانم در زمان پنجسال دوره وحشت طالب که آنرا بعضی از اندیشمندان ما « وحشت قرون وسطایی»» خوانده اند کجا اقامت داشتتید؟ باور کنید این دوره به مراتب بدتر و تاریکتر از وحشت قرون وسطایی بود؛ زیرا تاریخ قرون وسطی را زیاد ورق زده ام.
من تمامی پنج سال وحشت طالب را زیر سایه شوم شان در کابل گذراندم.
شاهد فتوای فقهی حکم تکفیر مرحوم استاد ربانی شهید و قهرمان ملی شهید توسط جلال الدین حقانی (لوی سارنوال طالب) در تالار بزرگ وزارت امور داخله که صدها تن کارمندان عالیرتبه دولت آنوقت شاهد بودند. کسی که امروز با چهره نورانی و چشمان سرمه آلود از تمامی رسانه های داخلی و خارجی به مصرف پول مالیه دهندگانی که هیچیک به گمان اغلب از جنایت طالب بی بهره نبوده اند به نمایندگی از طالب منحیث سخنگوی رسمی ایشان دفاع میکند.
شاهد کوچاندن اجباری کوهدامنیان در شب تاریک زمستان و سرازیر شدن شان از تپه های خیرخانه در بامداد سرد و کشنده و استخوان سوز پر برف٬اطفال و زنان با یک لباس نازک در تن و اکثرآ با پای برهنه که مردمان محل بداد شان رسیدند؛ شاهد سوختاندن تاکستان های شمالی؛ شاهد شلاق خوردن جنازه ای که توسط بازماندگانش به شمالی برده میشد؛شاهد تیت و پاشان کردن مشتی از جواری و جو و لوبیای که زنان و اطفال معصوم بعد کوچاندن اجباری با خود میبردند؛ شاهد بینوایی بیجاشدگان مردم شمالی در پیجشیر؛ شاهد شلاق خوردن های همه روزه زنان و بی آبروساختن ایشان در کوچه و بازار خیرخانه؛ شاهد خودکشی دستجمعی فامیلی که قرار بود دختر نازدانه شانرااز پیش شان آدمخواران طالب با خود ببرد؛ شاهد عروسی اجباری دهها زن و دختر جوان و انتقال شان به آن طرف مرز و فروش آنها به دلالان بیرون مرزی؛ شاهد مفقود شدن و اختطاف دهها طفل معصوم برای قصابی پرزه های وجود نازک شان در شهرهای باداران طالب .
کوچ اجباری ساکنین شهر طالقان؛ زمین سوخته قرا و قصبات هزار باغ تخار؛ بی نوایی و فقر وغربت مردمان بدخشان؛ جنایات طالبان در فرخار؛ به آتش کشیدن خران و قاطران بیگناه به جرم انتقال مواد غذایی؛
یادداشت هایی جسته و گریخته ای دارم و هرباری که مرور میکنم موی بر بدنم راست میشود.اگر حوصله تدوین آن برایم میسر میبود داستان مثنوس هفتاد من کاغذ میشد.
نمیدانم کسانیکه شاهد آن تراژیدی های خون و آتش و چپاول و غارت و تجاوز و کشتار و بی خانمانی و در بدری بودند چگونه به یکبارگی همه ناپدید شدند و آنهمه جنایات را فراموش کردند ؟
تنها یک قضیه تجاوز ناموسی نبود که قهرمان ملی را به درد جانکاه مبتلی ساخته باشد؛ هر روز و هرشب دهها قضیه دردناک در شهر ماتمزده و ارواح کابل رخ میداد.
بیچارگی همه شهریان یکطرف و ظلم و جبر و ستم بر هموطنان پنچشیری دیگر طرف. از همسایگانم تا همکارانم٬ کدام داستان المناک و جانسوز را بگویم.
هر باری که جنابان قانونی و عبدالله در راحتگاهای خویش به بی تفاوتی بیانیه ای صادر مینمودند روز بعد تمامی راهای کوچه ها و پس کوجه های کابل را وحشیان طالبی مسدود ساخته و هرکسی را که به چهره پنجشیری شباهت داشت با شلاق در سر و رویش زده باخود میبردند.
دران شب و روزها معلوم نبود جنابان قانونی و عبدالله و امرالله و عارف و غیره در کدام مهمانخانه خارجی به عیاشی مصروف بودند؟ روزیکه این آدمخواران جسدهای شهدای پاک را در چهار راهی کارته پروان آویختند؛ وحشیانی که اصلا تو گویی از انسان زاده نشده اند با سران الوده از شپش و نشه از چرس با کوبیدن به سر و بدن اجساد مطهر به ظن باطل شان به مردم وسیله ای تفریحی فراهم نموده اند.
آنچه را که عبدالله و قانونی و تعدادی خود فروخته در بن رقم زدند جنایتی بود نا بخشودنی که نه تاریخ خواهد بخشید و نه هم ساکنین این مرز و بوم.
بلی! جنایت این عالجنابان از همان نشست بن آغاز شد. به قول سعدی بزرگوار:
سر چشمه باید گرفتن به بیل
و حالا: نشاید گرفتن به پیل
از این خاینان دگر نباید شخصیت ساخت و حتی ایشان شایسته نقد و تحلیل و تبصره نیستند. ایشان تاریخ - فرهنگ - مردم و وجدان را به پشیزی فروختند. فروش ناموس هم جز این معامله تجارتی است که ایشان با جبین کشاده با آن دست یازیده اند.
ایشانند که ما همه را محکوم ابدی تاریخ ساختند و طناب دار هم خود فراهم کردند تا ما همه را به چوبه دار تاریخ بیاویزند تا عبرتی باشیم به دیگران.
این سرنوشت تلخ را آقایون عبدالله عبدالله ها و یونس قانونی هادر مقابل یک مشت پول به ما به ارمغان آوردند.
تاریخ شاه شجاع هارا خواهد بخشید و ایشان را جایگزین شاه شجاع ها خواهند ساخت.
>>> تاریخ ظهور قبیله اوغان پختون مهاجر پشتونستان به سرزمین زیبا خراسان باید اسماعیل یون ، خانم ارین یون ، طاقت حرامی ،کمال ناصر اصولی کوچی و ستار سادات ملتانی بخوانند.
ظهور قبیله بنام افغان « پشتون » به علت خشکسالی طولانی در اطراف کوه های سلیمان در ( سال 1018 هجری , قمری ) , به دستور شاه عباس صفویی به سیستان در اطراف تالاب هامون هرمند سرزمین آبرفتی مسکن گزین شده اند و از اولاد شان در مقابل بقایای شاه طهماسب « شیعه دوازده امامی » نوکر به خدمت پاس بانی میگرفت. کوه های سلیمان در شمال غرب پاکستان کنونی در مرگز شهر مستنگ در تاریخ یمنی محاربات سلطان محمد از سر زمین آبایی افغانان محل سکونت آنان در وادی رور سند و اطراف کوه های سلیمان از قبایل هندی الا صل ملتانی نام برده است و از توابع ایالت سند و از اجزاء پاکستان کنونی می باشد. در یا داشتهای تاریخی بعضی از نویسنده گان انگلیسی منجمله ( جنرال ادوارد فلینستون ) مولف کتاب افغانان نماینده انگلیس در در باره شاه شجاع نامهای تمام مناطق افغان نیشن با تفصیل آن در اطراف کوه سلیمان , خیبر پشتخوا و وپیش وژوب سرزمین آبایی افغانان می باشد و ذکر گرده است.
سید محمد یعقوب هروی در تاریخ نامه ی هرات، نیز این واقعیت را می نویسد زیستگاه اوغان« افغان » یکی از ولایات مکران بوده است. شهر مستنگ شامل دهات بسیاری بوده است چنانکه در حاشیهء کتاب تاریخنامه ی هرات هم ذکر شده است که: شهر مستنگ یا مستنج را استخری و مقدسی هر دو در آثار خود اسم برده اند.
وقتی تاریخ خراسان قدیم (افغانستان امروزی) را بررسی نماییم طایفه ی افغان و کشوری به نام افغانستان در تاریخ و جغرافیای کشور ما موجود نیست و مردم ما که امروز برخلاف صریح اسناد تاریخی افغان نامیده می شود هیچ گونه تعلقی به افغانستان دیروزی و مردم آن سرزمین که اوغان=افغانها بوده اند، ندارد.
ابوریحان بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند نوشه است قبیل افغان در کوه های غرب هندوستان به سر می بردند وتابه حدود رودخانه سمندر میرسد.
مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ می گوید واژه ی پشتون و افغان در آثار نویسدگان وشا عران این قوم این قوم با مفهوم واحد به جای یکدیگر استعمال شده اند. بنا براین بطور کلی واجمالی میتوان گفت که خود پشتونها ترجیحاً خود را پشتون گفته اند، درحالیکه فارسی زبانان آنان را افغان وهندیان، پتهان نامیده اند وهرسه کلمه از سدۀ شانزدهم به بعد در کتابت راه یافته ودرمعنی واحد بکار رفته است.
دیگر کشور نیز به معنی واحد ویکسان هردو واژه ی پشتون وافغان تأکید میکند: «هنگامیکه زبان پشتو به مرحلۀ خط وکتابت رسیده است کلمات افغان وپشتون درآثار نویسندگان وشاعران این قوم با مفهوم واحد به جای یکدیگر استعمال شده اند. بنا براین بطور کلی واجمالی میتوان گفت که خود پشتونها ترجیحاً خود را پشتون گفته اند، درحالیکه فارسی زبانان آنان را افغان وهندیان، پتهان نامیده اند وهرسه کلمه از سدۀ شانزدهم به بعد در کتابت راه یافته ودرمعنی واحد بکار رفته است.».ونیز در عصر 21 در مورد واژه افغان آصف ورد ک ژورنالیست کهنه کار ، عزیز الله استانکزی و یونس فکور تحلیگر سیاسی واژه افغان بنام قوم افغان یا پختون در اوار تاریخ است.
هموطنان آگاه قلم بدست افغان تنها نام یک قوم از اقوام افغانستان امروز اینها بنام ها ی درانی و غلجائی ( غلزائی) است و افغانها نام ها تاریخ و فرهنگ و استوره یکسان در سرزمین امروز بنا م افغانستان ندارند بلکه بر ضد ان هستند و تلاش دارند هویت تک قومی خود را بردیگر اقوام تحمیل میکنند. آنها بتنهایی در افغانستان حکومت تک قومی دارند و دیگر اقوام را در معادله قدرت راه نمیدهند.
داشتن دوکتورای غنی فقط تفرقه بهتر و سیستماتیک تر بین تمام اقوام شریف سرزمین مان و جایگزین کردن فاشیست های قبیله و کوچی های متعصب بجای آزادیخواهان نو اندیش را به ارمغان آورد .
عزیزان اقوام مختلف با سیاست های متفاوت باید بکوشند در اطراف واژه های وحدت و همدلی که یگانه راه نجات از دست متعصبان فاشیست و سران به قدرت رسیده پوشالی طاغوتی است جمع شده و با وحدت و همدلی تمام برای ساختن سرزمینی آزاد و مستقل و متکی بخود و دور از فاشیست های زمان بکوشند .
تاجیک گرسنبل است
افغان بلبل است
هزاره شاخ گل است
ازبیک خوگل است
پشه ای ساقه است
ترکمن خودل است
هرکس گوید همه افغان است
نادان , جاهل و بی ایمان است
منابع و ما خذ :
1_ آکا دمیسین دکتر عبدالاحمد جاوید، مقاله کابل در گذار گاه تارخ ، مجله سباوون ، سال اول دلو1366.
2_ میر غلام محمد غبار، جغرافیای تاریخی افغانسان
3_ عبدالحی حبیبی ، مجله آریانا کابل 1348
4 -- میر محمدصدیق فرهنگ ، افغانستان درپنج قرن اخیر، جلد اول، ص 6
5 _ ولادمیربارتولد، تشریح جغرافیا تاریخ خلافت شرقی ، ترجمه عرفان چاپ تهران صفه 374
6 _ محمد امین زواری ، جغرافیای تاریخ بلخ، بنیاد موقفات افشار، تهران 1388 . 7- افغان ( گزارش سلطنت کابل ) , مونت اسوارت افنستون , ترجمه محمد آصف فکرت 1376. 8- اقوام کوچی مجموع مقالات به کوشش حسن پاپلی یزدی 1372 .
9—غفور روف باباجان . تاجیکان . تاریخ قرون وسطی و دوره نوین دوشنبه انشار وزرات
>>> لشکر زمینی امریکا!!
توبه بکشید قبل ازانکه دیر شود و نفس ها تا گلون برسد. شماها نظام اسلامی شرعی را که صلح وامنیت سرومال مردم را حفظ کرده بود از بین بردید.
حق را کتمان نکنید.
آقای احمدشاه مسعود ربانی افختار وبرانی کابل و قتل کماکان 150.000 افغان در دوره اقتدارش دارد.
>>> هر تجاوز گر که بوده یک اوغان حتمن پیدا شده تا نوکری او را کند۰ از انگلیس گرفته تا روس تا پاکستان تا امریکا هر کدام در بین این مادرفروش ها صد ها شاه شجاع و عبدالرحمن و کرزی و احمدزی و بقیه دارند۰
>>> طالبان نوکران پاکستان و هیزم جهنم اند.
ملا هیبت به جهنم واصل شد و انس حقانی در راه است.
ملا ترابی و چند ملای دیگر خوابیده در تخت منتظر ویزه ورود جهنم اند.
>>> اولی،
تو که بنام پینچرمین به مردم توهین میکنی یادت خودت یک بچی نداف و نواسه چوری فروش۰ تو اصلا چه نوشتی هیچ معلوم نیست۰ برو پشتو بنویس۰
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است