نیازی از لحاظ فکری و علمی در مرتبه خودش بود و کدام تفاوت و امتیاز ویژهای در او سراغ نمیشد، خطیب ماهری بود که رعایت حال عوام میکرد و با احساسات بلند از دین به نمایندگی از خدا و رسول حرف میزد | ||||
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۶ ۱۳۹۹/۳/۱۷ | کد خبر: 163685 | منبع: | پرینت |
نمیخواستم چیزی در مورد ترور دکتور ایاز نیازی بنویسم و فقط به استرجاع و استرحام مسنون و مأثور در پای تعزیتنامهها برای او اکتفا کنم، اما وقتی دیدم که کسانی تا سرحد نشر عکس ما در صفحه مجازی شان پیش رفته و ما را مورد انتقاد قرار داده اند که چرا سکوت کرده ایم و حتی «انا لله وانا الیه راجعون» نمینویسیم، احساس کردم که چیزی باید نوشت.
قبل از همه باید دکتور نیازی را در دو لایه شخصی و فکری درنظر گرفت و باز راجع به او حرف زد تا نه خلط موضوع شود و نه بر او کدام تعدی و بیانصافی صورت گیرد. خلط این هردو لایه در کل سبب انحراف در نقدِ ناقد و برداشت خواننده میشود و برای همین است که یکی به بهانه نقد، به شخص او متعرض میشود که مجاز نیست و دیگری نقد فکر او را عین تخریب شخصی او میداند و ناحق بر ناقدان میتازد. از اینرو توجه به این تفکیک در هردو لایه به هنگام صحبت راجع به یک شخص مشهور و مؤثر در سطح و سویه دکتور نیازی به غایت مهم و تعیینکننده است. من در این نوشته با درنظرداشت این تفکیک، ابتدا مطالبی راجع به شخص و سپس در مورد فکر او به عرض میرسانم.
1. دکتور نیازی در شخص خود به تمام معنی یک انسان وارسته و فرزانه بود. از اخلاق شخصی او گرفته تا برخوردهای اجتماعیاش با خانواده و دوستان و عوام و خواص مردم همه به نیکویی او گواهی میدهند و هیچ کسی روایت زشتی از او به خاطر ندارد. همه کسانی که از نزدیک با او در دوره تحصیل و یا بعدها زندهگی و همراهی کرده اند، از لطافت روح و شیرینی کلام و عفت زبان و پاکدامنی و ترفع اخلاقی و مناعت طبع و حُب خیر و دغدغه کمک و در عین حال ذکاوت ذهنی و هوش بلند و حرص برای انجام کارهای بزرگ و دوری از موارد ظن و کارهای سبک و خستآور و همچنان طبع آزاد و کیش مایل به تساهل او سخن میگویند و ما هم در حد خود از او چیزی عکس این ندیده و یا نشنیده ایم.
2. باری در جریان مأموریت من در مصر طی یک سفر رسمی به آن کشور آمده بود که شاید همان روزها اولین و آخرین روزهایی بودند که او را از نزدیک میدیدم. ضمن آنکه خصوصیات بالاگفته در او مشهود و ملموس بود، متوجه شدم که انسان پُرتحرک و ناقراری است و علاقه به این دارد که کنترول مجلس را به دست گیرد و همیشه مورد توجه باشد و بیشتر از دیگران حرف بزند و در هر چیز نظر بدهد و توجه همه را به خود جلب کند. شاید همین کیش شخصیتی او بوده که او را به نوشتن و یا مشغولیت قلمی بیعلاقه نگه داشته بود؛ چون یکی از عوارض مصروفیت قلمی این است که آدمی را عجالتاً از جمع دور میکند.
3. در یکیدو مُلاقات رسمی که با او بودم، زبان و کلام بیش از حد شیرین او در برابر میزبانان مصری او که گاه به حد مُجامله و مداهنه معمول میان اعراب سقوط میکرد، بر سرم خوش نمیخورد و آن را مناسب شخصیت و شهرت او نمییافتم. شاید روحیه دوره محصلی او در مصر هنوز به هنگام مقابلشدن با مقامات مصری بر او چیره میگشت و غیر ارادی به زبان گذشته وارد سخن با آنان میشد و یا اینکه شاید چون من زیادتر با زبان دپلوماسی رسمی و کلیشهای خو کرده بودم، لذا سخنان صمیمی و احساساتی او را دُرست هضم و تحمل نمیکردم، والله اعلم.
4. وقتی در کابل بودیم، همسرم از طریق تلویزیون دولتی همیشه برنامه دکتور نیازی را تعقیب میکرد که معمولاً با قیافه ملایی و دستار و عبا ظاهر میشد و سخنان ساده او سبب شده بود تا همسرم از او تصویری شِبهمقدس به ذهن گیرد و او را در حد انبیاء و اولیاء بالا ببرد و تلاش کند تا برنامههای او را از دست ندهد. باری در یکی از خیابانهای قاهره با خانواده رانندهگی میکردم که چشمم از دور به دکتور نیازی خورد که احتمالآً با دوستان مصری خود در حالی ایستاده بود که لباس عصری از قبیل پتلون با پیراهن نیمهآستین به تن داشت و عینکهای آفتابی خود را به قسمت عُلیای پیشانی زده بود. مرا حس فضولی گرفت و به نحوی موترم را در از دحام موترها تا یک فاصله مناسب به دکتور نیازی نزدیک کردم و به همسرم در اشاره به او گفتم: آن شخص را اگر شناختی؟ هرچه دقت کرد، بهجا نیاورد تا آنکه من برایش نقل دادم که مولوی صاحب وزیر اکبر خان است. برایش تعجبآور بود و از آن به بعد مثل گذشته به او اظهار ارادت و تقدیس نکرد. این بُعد شخصیتی دکتور اما برای من خوشایند بود و آن را نشان تساهل او میدانستم که از تفکر باز و دینمداری لطیف او منشأ میگرفت.
5. پس از آنکه دوره وظیفهام در مصر ختم شد و به کابل رفتم، از جمله کارهایی که روی دست گرفتم، مراجعه به وزارت تحصیلات عالی برای تصدیق اسناد فوق لسانس و ماستریام بود که ضمن کار رسمی در مصر دنبال کرده بودم. شرایط این تصدیق خیلی دشوار بود که از جمله باید صاحب اسناد خودش شخصاً در کمیسیون ارزیابی اسناد حضور مییافت و به پرسشهای کمیسیون پاسخ میداد و چند شرط تعجیزی دیگر. من وقتی اسنادم را تقدیم کردم، منتظر بودم که در بیروکراسی افغانی با چه دردسرهایی مواجه خواهم شد، اما بعدها متوجه شدم که نام من در لیست کسانی اعلان شده که اسناد شان ارزیابی و طی مراحل شده است! برایم خیلی جالب و خوشایند و در عین حال غیرمترقبه بود و چون دقت و دنبال کردم، دریافتم که این کار دکتور نیازی بوده و در غیاب من کمک بزرگی برایم انجام داد که بازهم تفسیری جُز لطف و حرص مدَد در او ندارد. اتفاقاً همه این کارها در حالی انجام شد که نه قبل و نه بعد از آن همدیگر را ندیدیم تا کسی فکر کند که کدام هماهنگی در میان بوده است.
6. حالا میآییم به بخش فکری دکتور نیازی که مال شخصی او نیست و اثر آن به جمع سرایت میکند، لذا هم مجال نقد دارد و هم به هیچ صورت متضمن تعدی بر شخص وی نیست. نقد بر او بهخاطری هم وارد و هم ضرور است که او کدام شخصیت عادی نبود تا همه چیزش را نادیده گیریم و از آن مرور کِرام کنیم، بلکه او طرفداران و شیفتهگان زیادی داشت و به دلیل شهرت و تریبونهایی که در اختیار داشت، فکر خود را به بسیاری از مردم منتقل میساخت و آنها را تحت تأثیر میگرفت و هنوز میگیرد. لذا او را باید نقد کرد و هیچ وقت اجازه نداد تا مقدس شود و تابوی دیگری بر تابوهای متعدد ما افزوده گردد.
7. او از لحاظ فکری و علمی در مرتبه خودش بود و کدام تفاوت و امتیاز ویژهای در او سراغ نمیشد و همان طور که آقای مهران موحد گفته است، خطیب ماهری بود که رعایت حال عوام میکرد و با احساسات بلند از دین به نمایندگی از خدا و رسول حرف میزد و چهبسا که کلیگویی میکرد و حرفهایش تکراری بود و باب دندان مخاطبان آشنا سخن میگفت و در عین حال کدام اثر علمی مکتوب و منشور از خود بهجا نگذاشت تا مورد داوری قرار گیرد. خلاصه میشود گفت که با داشتن همه جنبههای مثبت شخصیتی و اجتماعیاش در حوزه دین و فکر و دانش، چیز متفاوتی به ارمغان نیاورد و امر تازهای هم بر میراث موجود از گذشتههای قدیم نیفزود.
8. نکتهای که من از همه بیشتر روی آن میپیچم و برای من به عنوان یک محک ابدی مطرح است، برخورد دکتور نیازی با حادثه فرخنده بود. این نکته به هیچ صورت قابل اغماض نیست و هر کسی هم که آن را نادیده میگیرد، یا فطرتش مسخ شده و یا وجدان او را خواب برده است. اتفاقی که بالای فرخنده رُخ داد، در عصر ما سابقه ندارد. در این اواخر یک صدم آن در امریکا بالای یک سیاهپوست رُخ داد، همه میبینیم که زمین و زمان را تکان داده و قدرت بزرگی را متزلزل ساخته است؛ چون وجدان مردم امریکا هنوز بیدار است و نبض حادثه را درک میکنند. آنچه بر فرخنده گذشت، به مراتب سختتر و دشوارتر و تکاندهندهتر از حادثه اخیر امریکا بود و ما نباید آن را فراموش کنیم و یا موقف دکتور نیازی در برابر آن را از یاد ببریم و نادیده انگاریم.
9. دوستان زیادی اند که تا به این نکته انگشت بگذاری، میگویند او که معذرت خواست و به خانه فرخنده رفت و بالای قبر او حضور یافت، پس چرا بازهم باید او محکوم باشد؟! حقیقت این است که او از اول موقف بسیار نادرست در برابر حادثه فرخنده گرفت و اینکه بعداً مسیر را تغییر داد، از زشتی موقف اولیاش نمیکاهد و شاید هر بار دیگر که زجرکشی شبیه فرخنده تکرار میشد، او عین موقف را تکرار میکرد. او فقط زمانی با فرخنده احساس همدردی کرد که درک کرد او دیوانه نبوده و قرآن را عمدی نسوختانده و یا اصلاً ورق تعویذ را در داده است. در عین حال او قاری قرآن و به گفته خود نیازی، دعوتگری مخالف بدعتها بوده است. این جا بود که او موقف خود را تغییر داد؛ چون احساسش از ضدیت دینی به همدردی دینی تغییر کرد که هرگز بار انسانی و عاطفی اصیل نداشت. سوال این است که او چرا از اول و به فرض آنکه گویا فرخنده در هوشیاری قرآن را آتش زده بود و باز آن طور مورد هجوم و زجرکشی وحشیانه قرار گرفت، چنان موقف بیرحمانه اتخاذ کرد؟ آیا مگر او بعدها با چنین پیشفرضی از موقف خود معذرت خواست و یا اینکه چون فرخنده را خلاف فرضیه اول خود تشخیص داد، باز پشیمان شد؟!
10. در اخیر، به روح او دُعا میکنیم و از خدا برایش آمُرزش میطلبیم و بر قاتلین او نفرین میفرستیم.
عبدالاحد هادف
>>> Khalil Hanani
به روایت آقای پدرام، در صحبتی که با دکتور نیازی درین مورد داشته، شهید نیازی تصریح می کند که به اساس اطلاع غلط موقف نادرست گرفته بوده است و ازین بابت پشیمان بود و معذرت خواهی کرد.
به هر حال دکتور نیازی بشر بود و بشر ذاتا جایز الخطاست، و نباید از کسی هر قدر که محبوب و بی عیب هم باشد، پیامبر معصوم جور کنیم و همچنان نباید به سبب یک اشتباه که از یک شخص عمدا و یا سهوا صادر می شود، محاسن او نادیده گرفته شود و همه تحت شعاع یک یا دو اشتباه او قرار گیرد. راه انصاف همین است.
حالا که دکتور نیازی رحمه الله با آنچه داشت و آنچه انجام داد به سوی خداوند شتافته، او عالم به ضمائر آدمها و سرائر امور است. اما آنچه امروز دکتور نیازی در جامعه از خود بجا گذاشته چه در سطح مقتدیان شهری و چه در میان دانشجویان دانشگاه ها و یا مجامع علمایی، باقیات صالحات است - ان شاء الله. در عصر حاضر کمتر وسی از علمای دینی افغانستان توانسته به جایگاه او برسد و این درجه از محبوبیت شخصی و مقبولیت حرفی را بدست بیاورد. خداوند او را ببخشد و از زلات و سیئاتش در گذرد و مرگ او را شهادت فی سبیل الله به حساب آورد.
>>> Qadrudin Mazhari
هیچ کسی جز چند کم سوادان بیخبر از عقاید اسلامی کسی را به مقام انبیا برابر نمیکند.
انسان ها نقاط مثبت و منفی دارند و از اشتباه خالی نیستند.
اما بهتر است تا بپاس خاطر دوست داران دکتر شهید هم گام با فرجناز ها و امثال شان نباشیم .
تشکر.
>>> آنچه که پیرامون بعد شخصیتی جناب دکتور شهید نوشتین حقشان ادا گردیده اما، قضاوت تان پیرامون بعد فکری شهید استاد نیازی عادلانه و واقعبینانه به نظر نمیرسد.
من نوشته موحد را هم خواندم، قسمت دوم نوشته شما چیزی بیشتر از انگشت تائید گذاشتن به نوشته موحد نیست و در این زمینه لازم میدانم به چند نکته اشاره کنم:
۱- بدون شک دکتور نیازی شهید به لحاظ فکری و درجه علمی در مرتبه خودش بود و هرکسی از این بعد در جایگاه خودش میباشد اما، نمیدانم چرا دو دانشمند بزرگوارمان (آقای موحد و آقای هادف گرامی!) به این حد سبک و خلاصه از روی بعد فکری نیازی شهید عبور کردند؟ انگار که جناب استاد شهید فقط یک ملای عادی بود.
۲- هادف گرامی! اگر هیچچیزی دیگری بعد فکری استاد نیازی شهید را با بقیه ملاها متفاوت نسازد، داشتن دو سند معتبر ایشان در حوزههای اقتصاد و روابط بینالملل جایگاه فکری ایشان را منحصر به ایشان میسازد. من کسی هستم که به صحبت و سخنرانیهای جناب دکتور علاقه زیاد داشتم و تفاوتهای زیادی را میان اندیشه ایشان و بقیه علما روحانی دریافتهام. دکتور نیازی پیرامو مسائل کلان کشور (از جمله وابستگی اقتصادی، سیاست خارجی، دولت داری، جنگ و صلح و ترقی و توسعه) خیلی تخصص مدارانه صحبت میکرد و از خلال صحبتهایشان همیشه احساس میکردم که به واقعیت موقعیت کشورهای همسایه در برابر افغانستان نیز به خوبی پیبرده بود.
۳- من در چندین محافل سخنرانیهای استاد شهید حضور داشتهام و به خوبی تفاوت را در اندیشه استاد شهید با دیگران احساس میکردم. ایشان همیشه در کلاسهای درسی و محافل علمی دانشآموزان را به تحقیق و توسعه علم و تکنالوژی ترغیب میکردند و احساس میکردم به معنی واقعی از عواقب وابستگی افغانستان و عقب ماندن این کشور از قافله تحقیق و توسعه حراس داشتند.
۴- جناب استاد شهید بدون شک در صحبت و سخنهایشان رعایت حال عوام میکردند و این امتیاز ایشان بود اما، فوق العاده توان صحبت کردن در هرسطحی را داشتند. من زمانی با یکی از دوستانم که محصل مقطع ماستری دانشگاه کابل بود و استاد شهید چند کریدیت مسوولیت درسی در صنف ایشان داشت، با توجه به علاقهی که به صحبت و دروس علمیشان داشتم چند ساعت پای صنف درسیشان نشستم و از صحبتهای تخصص مدارانه، پیچیده و علمیشان فیض بردم.
۵- یکی از تفاوت های استاد با دیگران در این بود که ایشان به صورت غییر مستقیم یک عنصر فعال در داخل نظام بودند، بگذریم از اینکه آنها همیشه و همیشه حرکات افراطی تروریستی و وضعیت جاری بستر جنگی کشور را محکوم میکردند و برای القا کردن اهمیت نظام باثبات، اقتصاد باثبات، سیاست خارجی مستقل و گزار افغانستان از یک اقتصاد وارداتی به یک اقتصاد صادراتی تلاش میکردند؛ همچنان عملاً با حضورشان در تطبیق برخی برنامههای بانک مرکزی افغانستان عملاً در راستایی تقویت و توسعه نظام مالی کشور نیز تلاش میکردند.
۶- در بعد تربیت اجتماعی نیز به خودتان معلوم که جناب استاد از کلاسهای دانشگاه کابل، تا منبر و از محافل علمی تا حضور در رسانههای صوتی و تصویری همه روزه و همیشه مهمان خانههای افغانستانیهای عزیز بودند که از زبان تربیتی شرین ایشان جامعه مان متاثر شده بود.
۷- اینکه جناب استاد شهید اثر علمی مکتوب از خود به جای نگذاشت دلیل بر سبک بودن جایگاه علمی ایشان ندارد. هرچند من نیز این خلا را احساس میکنم و از این نگاه سزاوار انتقاد شان میدانم اما، اگر ایشان اثر علمی مکتوب از آدرس خود ندارند صدها اثر علمی مکتوب تحت نظر ایشان از آدرس بزرگترین کانون علمی کشور (دانشگاه کابل) و از طریق تلاش محصلین شان به جامعه علمی کشور تقدیم شده است. چند ماه قبل از شهادتشان عملاً بنده در محفل دفاعیه یکی از محصلین مقطع ماستریشان حضور یافتم و جدیت شان را در رعایت اصول تحقیقات علمی و دانششان را در زمینه کاملا احساس کردم.
۸- در قضیه فرخنده و موقف استاد در زمینه نیز باور من تهی از دانش این است که، در این زمینه استاد هم قابل نقد است و هم قابل بخشش. قابل نقد به این دلیل که استاد شهید لازم نبود در آن زمان چنین موقفی میگرفتند و قابل بخشش به این خاطر که ایشان در دانشگاه کابل تلاش زیادی به خاطر حضور پررنگ دختران افغانستان در کانون علمی دانشگاها کرده اند و برعلاوه در همان زمان خود به اشتباه خود نیز پیبرده بودند و معذرت خواستند.
Naqibuddin Qazizada
>>> Haji Jangul
هادف صاحب محترم !
مقاله زیبای تانرا مطالعه کردم ، بسیار علمی و منصفانه در رابطه به ترور داکتر نیازی تحریر کرده اید ، خداوند عمر تانرا طولانی داشته باشد تا همیشه از نوشته های زیبای شما مردم و جوانان ما مستفید شوند
>>> Obaidullah Azimi
دیدعادلانه ، اما انسان عاری از سهو وخطا نیست در قضیه فرخنده نظربه اطلاعات نادرست عجولانه موقف گیری کرد، اما زود به اشتباه اش پی برد معذرت خواست
برای شهید منبر بهشت برین استدعا دارم
>>> Sameer Bedrud
مورد هفتم را درست توضیح نداده اید. بحث تفکر دکتر نیازی مرحوم باید به صورت درست و واضح بیان میشد. از دوستی شنیدم که در سال ۲۰۱۱ در کنفرانسی در استانبول که بین علما چهل کشور اسلامی برگزار شده، به نمایندگی از افغانستان دکتر نیازی اشتراک کرده بود. در ختم این کنفرانس به شمول دکتر نیازی یک ملای دیگر از سودان به تحریم و محکومیت دینی حملات انتحاری به دلیل عدم موجودیت سند ثقه، رآی ممتنع داده بودند.
از دید من تمامی شیوخی که منابر را در دسترس دارند باید به لحاظ فکری مورد نقد قرار داده شوند و این حق همه است. نقد فکر دکتر نیازی نه توهین است و نه خدانخواسته خوشحالی به مرگ ایشان.
>>> Alefkhan Atif
در این شکی نیست همه طبیعت هستی خالق متعال در ذات خود موافق و مخالف خود را دارد
مانند اینکه شکر گزاری در برابر انعام خدا دقیقا نشانگر همان موافق و کفران در انعام خدا نشانگر مخالفت در برابر انعام خداست
بناان آنچه را که به آن پرداخته اید صرف نظر از دیگر موارد مثلا قضیه فرخنده و یا هم انسان شهرت طلب و غیره
چونکه قبل از شما به آن پرداخته شده و در رابطه به موضوع هم توضیحات لازم ارایه گردیده
فقط یک موضوع را اشاره کنم اینکه
از امام شهید حسن البنا پرسید که چرا کتاب تالیف نکردی امام شهید فرمود که من انسان تالیف کردم
بدون شک که استاد شهید ایاز نیازی هم از این امر مستثنی نیست و این به مراتب موثر تر و با اهمیت تر خواهد بود
تشکر از دیدگاه شخصی تان در رابطه به استاد شهید
>>> حیا پروانی
وقتی که نوشته های شما و آقای موحد را میخوانم اول به وجود شما وامثال شما افتخار میکنم وبعدآ رشک میبرم که من چرا درحد علمی ونویسنده گی شما نسیتم. اما با این داشته خود دل را تسلی میدهم که اگر بیسواد ماندم دلیل اش مقدس بود، سنگر مقدس.
>>> Zamir Mojahid
درود هادف صاحب گرامی!
چرا اینقدر جنجال و چه باعث شد که بعداز شهادت ایشان این همه نقد صورت گیرد تا زمان حیاتش؟!
>>> Zainullah Saim
جناب هادف صیب معزز با سلام و احترام که به شما دارم امیدوارم خفه نشوید نقد تان در هر دو بعد بسیار نادرست و غیر منصفانه میدانم از بعد شخصیتی شما به جای اینکه اعتراف کنید که هر شخص حق زندگی شخصی دارد و در جامعه افغانی یک عالم و خطیب مسجد باید عمامه داشته باشد و این عمل وی نیز مبتنی بر علم و دانش اسلامی وی بود نه تنها این بلکه لازمه یک رهبر است با لباس و فرهنگ همان مردم باید ظاهر شود و این که شما گفتید که در مصر چنین رفتار داشت این هم مغرضانه بود هر انسان با اخلاق و ادب با هر کس بدور از دپلماسی های که شما آموخته اید عمل و دپلوماسی اسلامی میکند که در شخصیت وی هویداست و ان هم از علم و دانش اسلامی وی میباشد.
چنین نقد تان نه تنها منصفانه نیست بلکه غیبت گونه هست من خوب میدانم که شما چه ماهرانه که مینویسید ولی در این بعد شخصیتی وی نیز دچار اغلاط و اشتباهاتی شده و سطحی و غیبتگونانه عمل کرده اید اینکه شما نیز ملا هستید چرا باید خانم تان هرف دیگران را بشنود و متاثر شود. و اینکه او را در مصر دیدید که با شلوار و نیم قول به خانم تان نشان دادید تا از دیدن سخنان و تاثیر فکرش بالای خانم تان تاثیر نکند هم مغرضانه بوده.
در بعد فکری نیز شما نه تنها از خوبی های که جناب دکتور شهید ما داشت سطحی و غیر منصفانه گذر کرده اید وی یک اخوانی و پیرو افکار سید جمال الدین افغانی بیدارگر امت اسلامی که مفکوره اسلامی ناب آنها بود عالم را دیگر گون ساخت و بالخصوص افغانستان عزیز ما در این چند دهه ای و شما باید مرهون این تحولات باشید و خاصتا بعد از اشغال افغانستان که شما بهتر میدانید اگر چنین اشغال نمی بود که جا این دپلوماسی غربی و نقد بی مورد تان بر چنین شخصیت که در قلت یک ملت جایش به چه سرحدی بوده. و شما نمیتوانید از آن چیزی بکاهید.
در مورد اینکه شما نقد کردین که وی چرا معذرت خواست از اشتباه کی در قضیه ای فرخنده از ایشان سر زده بود به نظرم من شما در اینجا نیز به اشتباه رفته اید و مغرضانه و جفاورانه بر برداشت وی از دین که داشت و احترام که هر مومن باید به قران داشته باشد هر که قرآن را بسوزاند چنین عمل از مردم بر روی ک رخ کشیده میشود چرا که این ملت هنوز هم بیدار است و وجدان انسانی و ایمانی شان بیدار اند و در دفاع از مقدسات به سرحدی میرسند که به عواقب عملکرد شان متوجه نمی شوتگند و سخنان وی از این منظر کاملا درست و قضاوتش کاملا دقیق بود و طوری که شما هم به ان معترف اید از جانب دیگر بلی زمانی که بر وی اصل قضیه گفته شد معذرت هم خواست و این هن نشاندهنده دانش و عملش از تعلیم دینش بود که شخصیت وی را برجسته تر میسازد.
به نظر مه بعضی ها اشتباه کرده اند که در مورد سکوت برادراتن بیجشیری ما در قبال شهادت نقد و گلایه کرده بود بهتر بود هیچ گلایه ای نمی کرد و ما نیز از نقد غیر منصفانه شما آزرده نمیشدیم و شما نیز دچار غیبتگونانه نمی شدید. همو یک متل است سکت عمرا و نطق.....
در روزی که فرخنده کشته شد و من هم از ابراز نظر جناب دکتور شنیدن اشتباهش را دانستم و بسیار آزرده شدم و گفتم که عجولانه عمل کرده است اصل قضیه روشن نیست و جناب دکتور باید متنظر حقایق باشد و بعدا سخن گوید اما نقد شما کاملا مغرضانه بود دقیقا او یکی از شخصیت های جمعیت اسلامی بود ولی هرگز نتعصب به جمعیت نبود و به همه گروه های اخوانی دوران جهاد احترام داشت و آرزوی نظام اسلامی بود نه دیموکراسی خلاف اکثر که خود را منسوب به جریان اسلامی میداند.
>>> Fazelmanan AbdulJabar
او مرد نهایت حلیم و مهربان بود که با همه شاه و گدا رفتار نهایت انسانی و همسان داشت، اینکه برخوردش با مقامات مصری هم چنین بوده ریشه در همین صفات دارد و اینکه او میخواست خودش را از سیاست تاریک امروزی دور نگهدارد، به هرحال نقد تان در این زمینه قابل تامل بود.
اما ذکر قضیه فرخنده خریدار ندارد چون انسان توبه گزار هم از منظر دینی و انسانی قابل عفو است.
رحمه الله رحمه واسعه
>>> Jumaiddin Ahmadi
اول روح نیازی صاحب شاد باد دوم می خواهم بگویم که نبشته تان عالی وزیبا بود چون انسان در مسیری که باشد اشتباه خطا زندگی اش پراز چالش می باشد.
اما به باور بنده استاد نیازی اگر در جهان اسلام ۵۰ عالم درست وحسابی بوده باشد یکی آن استاد نیازی است ودر کشور خودما بعداز استادربانی ایشان عالم درست دور اندیش وحلیم بودند حالا بعداز ایشان بدیلی وجود ندارد
>>> ﻓﻀﻞ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ شهرستانی معذرت خواهی دکتر شهید و بعد حضور در جنازه وفاتحه فرخنده شهید نهایت درس بزرگی بود که از آن آموختم که هر انسانی امکان دارد اشتباه بزرگی بکند اما مرد بزرگ آنست که جرعت توبه و بازگشت از گناهش را داشته باشد و در ضمن دکتر شهید مرد والا منش وبزرگی بود که صفاتش را در ابتدا ذکر کردید اما جای تعجب است با چنین نتیجه گیری نابجا و نا بخرد که اصلا در نزد انسان های اهل فضل و دانش و انسان های والا منش ذره ای اعتبار ندارد
>>> Habib Fatah
به اميد اينكه هيچ كسى در جاى فرخندهء شهيد قرار نگيرد و هيچ شخص عالمى در موقف استادنيازى بدون اطلاع موثق اظهار نظر ننمايد.
در آنزمان كه آن رويداد رخ داد در من دو نفرت و انزجار رخ داد:
١- نفرت از مردمى كه ديوانه وار بر سر فرخنده ريختند
٢- نفرت از عالم دينى كه موقف خود را نشناخت و بدون اطلاع كامل چنان جزاى را سزاوار فرخندهء شهيد دانست.
اينكه استاد بعداً معذرت خواست به فكر من اين معذرتخواهى در استاد يك دگرگونى ايجاد نمود و ديگر كوشش داشت تا در فضاى دودآلود وطن چشم ظاهر و ضمير را باز نگه دارد و قضاوت كند.
موضيعگيرى هايش در برابر طالبان و آزادمنشى اش در برابر حكومت بادار/چاكر برايم خيلى پسنديد شد و علاقه مندش شدم
>>> Sami Darayi
درود هادف عزیز
این گونه نوشته ها، بدون شک که از بهترین ها اند، چون هیچ حب و بغضی در آن دیده نمیشود و مسایل هم به بسیار خوب مورد بحث قرار گرفته است
داوری تان عالی بود!
>>> Halina Kohistani
نقد منطقی که تمام ابعاد شخصیتی یک انسان را به معرفی میگیرد بدون اینکه توهین کند . بلاخره هر انسانی نقطه ضعف های هم میداشته باشد . خداوند همه ما را مورد عفو وعنایت خود قرار دهد ,درود بر شما و روح استاد عزیز!
>>> باسط قانت درود برشما!
نکات بسیار ارزشمندی را بر شمردید و من با شماره های دو و سه کلا موافقم چون استادم بود و این نکات را از ایشان به مراتب دیده بودم، همین طور در مورد عرضه چیز جدید در ساحه فکر و اندیشه ایشان هیچ وقت به این امر مهم نگذاشتند و حتا یک مقاله ای کوچک ننوشتند...
>>> Qasim Kohistani
عرض سلام و ادب به دوستِ فرهیختهیی خود که خیلی هم برایت دق شدهام، واقعن نوشته های تان خواندنی است و از طرز نوشته های تان لذت میبرم و همیشه تعقیب میکنم.
چند سوالی دارم و اینرا خوب میدانم که از نقد و نظر و سوال در پیرامون خودت هرگز آزرده نمیشوی و به همین دلیل من هم چند سوالی دارم و در عین حال توقع دارم که مفصلن جوابم را بدهی ممنون میشوم!:
۱- فکر نمیکنی که تنها مسئلهیی که مرحوم نیازی را تا آخر عمر رنج میداد، همان گفته هایش در مورد فرخنده شهید بود؟
۲- آیا این درست نیست که بزرگترین شخصیت های علمی و سیاسی دُچار اشتباه در زندگی شدند حتی انبیا(ع سلام)؟
۳- آیا پی بردن به اشتباه که اعطرافی در پی داشته باشد یک جرعت اخلاقی نمیباشد و تا اندازهیی احیایی بر ترمیم اشتباه؟
۴- آیا انصاف خواهد بود که من و تو تا ابد یک انسان را بخاطر اشتباهاش محکوم کنیم و این توان را نداشته باشیم تا بخشش کنیم؟
۵- در حالیکه کار استاد نیازی با طرز متفاوت لباس پوشیدن در قاهره برایت خیلی پسندیده بود، پس شما چه چیزی را به خانمتان ثابت میکردید؟
۶- در رابطه به شهید خواندن استاد نیازی که پاسخی به الفاظ عربی به یک برادر ما که پرسیده بودن، سردر نیآوردم اگر لطف بفرمایی کمی وضاحت بدهی؟
>>> Ahmad Farid Ziarman
هادی صاحب عزیز ضمن عرض سلام لطف نمودید مطلب جالب و پر از گفتنی های لازم را در مورد استاد به شکل کاملاً علمی آن مطرح کردید. کاملاً با شما موافقم .
یک نکته را که میخواهم به آن اشاره داشته باشم موضوع ترور دوکتور نیازی است که عامل آن به یقین و بدون شک آی اس آی است مطمئنم طرح های آن سازمان از طریق جواسیس داخلی جهت دعوت مردم به اغتشاش و آشوب تحت پوشش دینی برایش رسیده ولی فکر باز و حب وطن استاد این مجال را برایش محدود ساخته بود که لبیک گوید به هر صورت او امروز به نوبت خود از طرف دشمن هدف قرار گرفته و رفت اکنون برای حفاظت چنین نخبه ها چه راهکار های باید جستجو شود که مزید بر مشکلات ذهن حکومتی انحراف بیشتر پیدا ننماید و ساده انگاری نکند. .
>>> Nasiruddin Mazhari
خورده گیری های شخصیتی را رها کنید هادف گرامی.... ورنه در هر انسان صدها گونه کمی و کاستی وجود دارد... که اگر کسی بنشیند و نقایص من و تورا بنگارد مثنوی هفتاد من کاغذ میشود... دیگر اینکه در جامعه ای ما سخن حق بالای منبر گفتن و عزت و رونق دادن قرآن وگفتن سخن های اساسی و دست بی نوایان و دانشجویان را تا حد توان گرفتن در این شرایط بهتر از صد ها مقاله و کتاب است.... مقاله ها و کتاب های بیدل شناسی برای مردم عوام ما که دچار صد ها گونه افراط و تفریط اند، در این شرایط چه مفادی دارد؟ که داند که در آینده این دکتر فرزانه هیچ دست به قلم نمی برد و همیش یکنواخت زندگی میکرد...؟ اگر دور از مردم صد ها کتاب هم نوشته میکرد آیا این قدر تاثیر بالای مردم میداشت که حال دارد؟ من هم در بسا موارد از جمله آن مورد فرخنده با وی موافق نبودم اما شهادت مظلومانه ای وی همه ای این موارد را از یادم برد.... همان ملا نصر الدین گفته بود: دزد هیچ گناه ندارد؟ از طالبن وحشی ای که جان مردم را سلب میکنند هیچ یادی هم نکرده ای....
>>> Jomakhan Ehsani
جامع ترین تحلیل درمورد مرد که این روز ها قلم، بیان واحساس ها را به خودش معطوف ساخته است ارائه کردید
>>> Ahmad Farshid Muhammadi
با عرض سلام و درود خدمت تان استاد گرامی! کاش منحیث یک دانشمند بدور از غرض های فکری و بقول خود تان حسادت شخصیتی می نویشتید.
از یکطرف ایشان را انسان جایزالخطا می داند و از سوی دیگر با سوء تعبیر اظهارات شان در قضیه فرخنده, سر زندن خطا از ایشان را پذیرفتنی نمی داند و حتی معذرت خواهی شان را هم نفی می کنید، حیرانم به این دورنگی جناب استاد
چون غرض آمد هُنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
حضرت مولانا
>>> Gholam Hussein Fana
فضیلت مآب محترم استاد هادف دانشمند، درود نثار تان و امید وارم با قلم رسا و با محتوای و آموزنده تان همیش روشنگر مسیر حقیقت باشید و در ضمن به ادامه خطبه های عارف و عالم جهید و فعال تقرب مذاهب اسلامی و روشن شدن اذهان عمومی توضیحات بیشتر ارائه فرموده و مسیر اخوت و برادری را برای مردم شرافتمند کشور وضاحت بخشیده و روشن سازید تا مردم هوشیار و آگاه گردیده از انواع تعصب و تبعیض نژادی و مذهبی و لسانی پرهیز و صرفا به ملت شدن گامهای سازنده و استوار برداشته و از اهداف والای انسانی حمایت فرمایند و منظورم ادامه ی راه تان است که مسبب وحدت و یک پارچگی مردم شرافتمند کشور شده و همکاری علمی و فرهنگی و اجتماعی جناب عالی بطور فزاینده ادامه داشته باشد ،
همیش با خانواده محترمتان صحتمند و دور از انواع حوادث روز گار و کرونا و در پنای الهی باشید
>>> مولوی نیازی به نرخ روز سخنرانی میکرد یک روز از نیازمندان محتاج کابل توجه نکرد در فکر منافع شخصی خود بود تعریف اش از طلبان تروریست بود بقول گفتار خودش در روز های عید از طلبان لذت بردم که کام مولوی صاحب را شیرین کرد . تمام این جنایت های زیر دست اشرف غنی احمدزی وکمونیست های خلقی پرچمی است انتقام شکست شان را از مردم بیگناه افغانستان میگیرند. دولت افغانستان نصف مردم را در جنگ زرگری از بین میبرد نصف هم از گرسنگی از بین میبرد افغانستان را دو دسته به پاکستان تسلیم میکند.
>>> هادف جان سلام
با این نوشته ات نه تنها خودت را مضمون ساختی بلکه نشان دادی که انسان عقده مند ، بی انصاف و کم دانشی هم استی . تو که به گفته خودت مرحوم نیازی را این قدر از نزدیک میشناختی و ناخواسته برایت کمک مهمی هم کرده بود ، اول از گفتن "انا لله ... "در موردش ابا ورزدیدی ، باز وقتی تصمیم به نوشتن درموردش گرفتی از قضیه سو استفاده کردی و سراسر تلاش کردی داستان خود و خانم محترم ات را بیان کنی. خداوند برای خانمت اجر زیاد نصیب بگرداند و برای تو انصاف و ضمیر روشن .
شاید در جایی که ادعا میکنی درس خواندی ، که اگر خوانده باشی هم ذره ای از آن فیض نبردی ، سایه فراعنه بر سرت نشسته و غریزۀ خودپسندی و خودستایی را در تو بیشتر تحریک کرده است .
اگر این مطلب را قبل از کشته شدن مرحوم نیازی می نوشتی و عملکردش را نقد میکردی معنی دیگری داشت ، آن کار را نکردی و حال که از دنیا رفته و مطابق عرف رایج برایش فاتحه خوانده میشود سعی کردی تا برای خود فاتحه بخوانی .
>>> (در حاشيه كرونا ،اخلاق مقدم تر از دين !)
با چشمان گناهكار خود ديدم و مى بينم كه تحصيل كردگان و حتى بسيارى از ملا هاى ايران رفته و از ايران برگشته ى ما چنان روشنفكر بازى و دين ستيزى ميكنند كه حتى عاليجنابان ماركس و لنين را هم در آن دنيا زهره تَرَك يا به گفته خود ما زاره تَرَق كردند و ميكنند.
مهم نيست بندگان خدا حتما و قطعا ( عقده اى ) شده اند.
در يكى از سكولار ترين و غير مذهبى ترين كشور هاى دنيا مثل سويدن، با چشمان گناهكار خود ديدم و مى بينم كه وزارت تعليم و تربيه در هر دو دوره ى متوسطه اول و متوسطه دوم مضمونى دارد به نام ( ريليون يا دينيات )
اين ملت هاى از ما بهتران با تحقيق و تجربه دريافته اند كه زير بناى علم اخلاق را اديان و مذاهب تشكيل داده اند.
جناب هادف !
به قرآن فكر نميكردم كه تو مصر رفته و قاهره ديده باشى !
به قول زنان قوم : ديده نيم دَ گور !
ملا هستم. اين ميراث را نسل اندر نسل از پدران و نياكان خود صاحب شده ام.
ياد داشت : به نظر من اگر مظلومه فرخنده ، عمدا و عقلاً هم اين كار را كرده بود ، والله بالله تالله شرعاً و عرفاً اين حقش نبود و اين راه مجاب كردنش نبود.
گيرم حسين سبط رسول خدا نبود // گيرم كه زاده خيرالنسا نبود
آتش به آشيانه ى مرغى نمى زنند // گيرم كه خيمه ، خيمه إلى عبا نبود
>>> آقای عبدالاحدهادف، امید به خداوند متعال دارم که نوشته ای تان در پرده کینه و تهمت نباشد ،شما در جا های از استاد گرامی توصیف نموده اید و جای هم کوشته اید در پرده ابهام سخن گوید یعنی برای خود راهی به اصطلاع راه گنجشگ گزاشته اید تا بتوانید در اینده به شکلی خود را در دفاعیه قرار دهید ،اینکه شما اظهار داشته ایدکه از او اثری از نوشته ای بجا نمانده ،به نظر اهل خرد کار مقعول وبا عقل و منطق فعلی بکلی مطابقت میکند ،اثر او را میتوانی در سخنان نیک او جستجوکنی و همه زنده و جاویدان ،بشنوی وخرد بخرچ دهی ،به فرض این همه سخنوری ها را اگر در قالب نوشته درمیاورد انسانهای شریر و. شیطان صفت پیدا. میشد که اثار او. را دستنویس میکرد و تغیراتی در ان میاوردند واو را به شکلی از اشکال در نوشته هایش مورد انتقاد قرار میداد ،مثل اینکه خانم محترم شما زیاد علاقه داشت سخنوری های اورا از طریق تلویزون بیبند و. علاقه مفرد نظر به گفتار شما خانممحتر شما داشت تا همه را گوش دهد اما همین که شما او در مصر دیدید که لباس به شکل دریشی به جان دارد وعینک به چشمان ،شما در فکر و. هوش وگوش خانمتان توطعه نمودید که گویا استاد نیازی دو چهره دارد ،اما عزیزم مگر میشود انسان به سبب طرز ارایش لباس تغیر فکری وعقیدتی داشته باشد ،مگر (داکتر مرسی اولین رییس جمهور منتخب مصر که توده های مردمی مصر او را به رییس جمهوری انتخاب نمودند لباس به شکل وطنی خود داشت ویا اینکه دریشی وپتلون به بر مییکرد و جلوه خوب از خود به جهان میگزاشت )
این انتقاد خودت بسیار مانند انسانهای بازاری میماند نه به یک انسان تحصیل کرده کوشش نما که انسان با عزت باشی تا دیگران عزت به تونمایند و اما موضوع فرخنده !!!!!
فرخنده ، دخت مسلمان و با ایمان بود اینکه داکتر نیازی نا د انسته و به اثر دروغ پردازی های جاسوسان کمونستی سابق و حامیان حقوقاجتماعی امروز که هزاران فتنه را براه میندازند و دروغ را راست و راست را دروغ به مردم اظهار میدارند و بسیاری از مردمان نیک ما از شر این حامیان دروغی حقوق بشر وحقوق زن به مشکلات زیاد مواجه شده اند ، داکتر نیازی هم یکی از این کسان بود که بعضی اشخاص و افراد به او دروغ پردازی های زیاد نمودند و نیازی را وا د اشت که اظهار نظر نماید اما بعدآ به زودترین فرصت به فامیل فرخنده شهید پیوست و از سهو که به تحریک نابخردان نموده بود اظهار ندامت نماید ،اقای محترم این است انسانیت و این است شرافت انسانی وشفقت با دیگران ،امید کله ات باز شده باشد وفکر بیدار در وجود تو رونما گردد!!!
عبدالله ریحان
>>> این نوشته شما در باره نیازی نی بلکه در باره خود و همسر تان است تا بتوانید خود را به قمیت بالا به مردم معرفی نماید که در مصر وظیفه داشتید آن هم شاید دزدی و چور از مردم مظلوم و مسافر افغانستان تا خود شما و همسر تان را چاق و فربح بسازید اول این گفتار کودکانه و آن هم کودک کوچه گشت در مورد شهید نیازی فکر نکنم که شما حد اقل برابر خاک کفش نیازی شوید نیازی یک عالم یک شخصیت و یک داکتر بود ولی شما شاید یک لوپن که تمام روز زن را از قول گرفته از یک کلپ به کلپ دیگر هیچ کدام کاری نداشتید اگر میخواهید خود را بزرگ تر جلوه دهید و مردم شمارا به رسمیت بشناسد همرای همسر تان به ستاره افغان بروید که در بیست چهار ساعت مشهور شوید ضرورت به نوشته و نقد در مورد یک مسلمان آن هم بی هوده تکلیف نکشید
>>> آقای هادی
چرا یک نکته مهمتر از همه را فراموش میکنید؟
در این کشور فتنه های سازمان یافته و پروژه یی در جریان است و این باعث ترس علما و انسان های ناظر بر صحنه شده و میشود و در صورت وقوع یک فتنه یا شبهه فتنه عکسالعمل شان بسیار شدید است.
یکی از این فتنه ها همین عملکرد های ضد دینی یا بی احترامی به مقدسات دینی است.
مثلا" قرآن سوزی ، یا مرتد شدن و عیسوی شدن یا بی دین شدن.
در حالت عادی این مسائل یک امر شخصی است و کسی هم با فاعل کاری ندارد.
اگر کسی در خانه خود صد جلد قرآن را آتش بزند نه کسی خبر میشود و نه هم کسی عکس العمل نشان میدهد اما چرا این فرد می آید و در محضر دید عام مردم که معتقد به قرآن هستند و قرآن کتاب مقدس شان است همچو یک کاری را انجام میدهد؟
یا یک فرد میتواند عیسوی شود مرتد شود بی دین شود کمونیست شود یا یک دین دیگری را قبول کند ، تا وقتی در میدیا یا در محضر عام نیامده و احساسات مردم را جریحه دار نکرده هیچ مشکلی نیست.
چنانچه همین حالا در کابل و همه ولایات این اعمال انجام میشود اما مخفی، پس چرا گاهی علنی میشود؟
از نظر من دو دلیل دارد
۱ فرد پلان پناهنده شدن دارد و میخواهد که کیس آماده کند
۲ عضو شبکه های بیرونی است و قصد ترویج را دارد و پروژه یی عمل میکند و در نهایت نبض جامعه را امتحان میکند و قدم قدم پیش میرود تا مردم با این عملکرد ها خو کنند و آنگاه به گونه یی تهاجمی داخل عمل شوند.
و این مورد دوم است که عکسالعمل شدید علما را در پی دارد که استاد نیازی هم نمیتوانست مجزا باشد.
اینکه استاد یک اشتباه کردند و آن اینکه پیش از تحقیق کامل عکس العمل نشان دادند موضوعی بود که خود بعدا" متوجه شدند و جبران کردند.
حال سوال من از شما این است که اگر کسی بیاید و در پیش چشم شما و در جمع کثیری از مسلمانان عام جامعه قرآن را آتش بزند شما چه عکسالعمل نشان میدهید و توقع دارید که مردم چه عکسالعمل نشان بدهند.
سر باز پاسدار حریم وطن است و عالم دین پاسدار حریم دین فرق نمیکند که چه دینی باشد.
اما در مورد لباس،
آیا داکتر مجبور است که در همه جا چپن سفید به تن داشته باشد؟
یا کارمند شهرداری لباس نارنجی
یا یا یا
شما که تحصیلکرده مصر هستید و شاید هم الازهر یا هر رشته و حرفه دیگر حتما" بیشتر از من بیسواد از دین اسلام آگاهی دارید ، اما ریا و تظاهر از خود تعریف مشخص خود را دارد.
دیگر اینکه وقتی استاد زنده بود چرا حضوری تشریف نبردید و عرض حال نکردید؟
و در اخیر چرا جناب عالی یا آقای مهران یا زن های فعال در جامعه مدنی پا پیش نمی گذارند و یک تحقیق همه جانبه و خالصانه و بی هیا هو در مورد قضیه شهید فرخنده انجام نمیدهند تا معلوم شود که این دختر خانم چه سوابقی داشته و چه علایقی و چه انگیزه هایی و چرا به زیارت رفته و دنبال چی بوده و چرا با تعویض نویس در گیر شده و باقی قضایایی که نه من میدانم و نه هم شما یا دیگر ها.
پس چه بهتر که این کار انجام شود و شرط انجامش این باشد که پروژه یی نباشد و فقط تحقیق مسلکی و همه جانبه و روشنگرانه تا هم حق شهید فرخنده ادا شود و هم مردم آگاه شوند و شاید در نتیجه بر ملا شود که چه گناهکارانی که آزادانه حیات به سر میبرند و چه بی گناهانی که در زندان در عذاب اند.
عیب اهل هنر نگه دارید
پیش طاووس نام پا نبرید
>>> وطندار
کتاب های نوشته شده را کی میخواند ؟
مگر چند بار شما خود در یک هفته به کتابخانه میروید؟
و شما که ماستر هستید و حتما" در آینده داکتر میشوید تا حال چند مقاله و کتاب نوشته آید.
از دید من تماشاچی رساندن محتوا و پیام کتاب های نوشته شده به متن جامعه و عام مردم مهمتر است تا کتابی بر انبار کتاب ها افزودن.
>>> هادی
من با دوستم رفتیم در مارکیت دست دوم و دوستم دید که یک فروشنده یک جلد قرآن مندرس و پاره پاره را با بی حرمتی در جمع اشیا به فروش مانده ، دوستم قرآن را هدیه کرد و اتفاقا" بار دیگر که آنجا گذشتیم باز همان شخص و این بار دو تا سه جلد مثل قبل.
دوستم خواست که باز هدیه کند من مانع شدم و بعد توضیح دادم که این کار تو باعث تشویق فروشنده میشود تا هر بار بیشتر و بیشتر بی احترامی کند.
اگر شما در زیارت میبودید چه میکردید؟
فرخنده شاید نسوختانده باشد و تهمت صورت گرفت و اگر کسی بسوزاند باز هادف چه میکند؟ و دیگران چه کنند.
و اگر رواج شد و راه کسب درآمد باز چی میشه؟
>>> آقای هادف به نظر می آید که بسیار حسود هستی. اگر نبودی یک بند هم به محکوم کردن قاتلان این شهید اختصاص می دادی و در مورد قاتلان او هم حرف می زدی.
>>> شما هم در همان روز لباس عصری از قبیل پتلون با پیراهن نیمه آستین به تن داشتید.یاد دان رفته.بعداز وفات نیازی صاحب ، دیکر چه حاجت است به چیزها نامعقول دامن بزنید. شاید ناخاسته از طرف انهایکه شاه امان الله گم کردند تحریک شوید.وقتیکه شاه امان الله به اروپا رفت.عکس های سفرش را دوستان شما چاپ کرده به هم فکری هایتان توضح کرد.وشاه را سقوط داد.شما هم باید عکس نیازی صاحب را در فیسبوک تان بگذارید تاکه قبرش ایشان را در خطر بی اندازید...شما بايد اين دعا را بخوانيد (اللّهمّ إنّه عبدك وابن عبدك وابن أمتك، كان يشهد أن لا إله إلاّ أنت وحدك لا شريك لك وأنّ محمّداً عبدك ورسولك وأنت أعلم به، اللّهمّ إن كان محسناً فزد في إحسانه وإن كان مسيئاً فتجاوز عن سيّئاته، اللّهمّ لا تحرمنا أجره ولا تفتنّا بعده).....
>>> معشوق رحیم
ایاز نیازی از جهان رفت.
اما روح "ملایم، معتدل و انسان دوستانه" اش در بدن پیروان و هواخواهان معتدل و انسان دوست اش داخل شده است تا زمینه را برای یک فرخنده کشی دیگری آماده بسازند.
>>> وزیر اکبر کی بود؟
وزیر اکبر یک یاغی وحشی بی فرهنگ بود و خلاف تمام اصول مدنی انسانی سیاسی و رسوم بین المللی در جریان مذاکرات رسمی حریف مذاکرات خودش را وحشیانه با چاقو مورد حمله قرار میدهد و با کشتن او سبب ثبت چنان یک شرم تاریخی در تاریخ مذاکرات سیاسی کشور میشود که در تاریخ جهان هم چنین شرمی کم دیده شده۰
امیر دوست محمد پدر وزیر اکبر بلاخره مجبور میشود خود این فرزند ناخلف و چاقو کش خود را بکشد و برای خوشی باداران انگلیسی اش چنین کار را هم کرد۰
منطقه که در کابل بنام او شده در اصل بنام بی بی مهرو و قسمت آن بنام شیرپور یاد میشود. مانند اکثر مناطق کشور حکومت های اوغان نام های تاریخی مناطق غیر اوغان ها را در جا های مختلف در سراسر کشور بزور بنام اوغان های خود نام گذاری کرده اند.
>>> خطيب ماهرى بود كه رعايت حال عوام ميكرد.
ماركس و لنين نيز همين را ميگفتند كه بايد رعايت حال توده ها را بكنيد.
امروز دموكراسى هم ميگويد كه حق با اكثريت مردم است.
اسلام هم ميگويد كه يَد الله مع الجماعة.
خواص جامعه فقط درباريان و اشراف و اربابان هستند پس خدا رحمت كند نيازى شهيد را كه با عوام ، همساز و همنوا بوده است.
هادف جان بچيم !
اگه خوده شش پاره هم بكنى اين عوام هستند كه قهرمان سازى ميكنند نه خواص. در حاشيه سازى كرونايى ات هم به تو گفته بودم كه اين توده ها بودند كه جناب كارل ماركس را وادار كردند تا به شيخ شامل داغستانى لقب ( قهرمان بزرگ ) را بدهد.
>>> خوب فکر خوبی است تا در کانادا قبول شوی اما قبول شدن کانادا به این درجه هم مهم و موثرنیست که در نوشته خود را کوچک جلوه داده اید.
فلان پتلون پوشیده بود/فلان در سفارت زیاد صحبت میکرد/فلان خوش داشت که صحبت کند/فلان کتاب تالیف ندارد در حالی چندین جلد کتاب دارد/با کت پست که در نوشته هایت مضامین ات ترتیب میدهید اشنا هستم در کوچه حسن چپ خود را نزن.
بلاخره خود را خراب کردی
که باید نمیکردی
>>> حسادت، رقابت وبازهم حسادت
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است