تاریخ انتشار: ۰۷:۲۲ ۱۳۹۹/۳/۳۰ | کد خبر: 163864 | منبع: | پرینت |
نیازى نداریم که بخاطر کافت و کاو و کنکاش حوادث و رویداد های حد اقل پنجاه سال اخیر به موزیم های لندن و پاریس و مسکو به ورق گردانی و ترجمه سنگ نبشته های نیاکان خویش از اروپایی ها کمک بگیریم و یا از نوشته های تاریخی مدد بجویم و یا تاریخ غبار و تاریخ بیهقی و کاتب و فرهنگ را و تاریخ باباجان غفور اف را و عبدالحی حبیبی را به خوانش بگیریم، تا به واقعیت های تاریخی کشور و منطقه دست یابیم، نمی گویم که نخوانیم، بخوانیم، اما آنچه که ما از متون آن کتاب ها می برداریم همه واقعیت های آن روزگاران و آن دوران ها نیستند، ناقص هستند به انگیزه های گوناگون در متون اوراق تاریخ یا واقعیت ها کتمان شده اند و یا تحریف، بنابرین آنچه که بزرگان در گذشته به ما نوشته اند به همه آنها صد در صد نباید با اطمئنان خاطر باور نمود.
نمی دانم چرا با این مقدمه این نوشته ام را آغاز نمودم، این بزرگان سال ها پیش از به قدرت رسیدن حزب دمکراتیک از این جهان رخت سفر بسته بودند، روح شان شد، بهر حال می آیم سر اصل موضوع: وقتی که ما می نویسم منظورم از ''ما'' هم نسلان من است، که سن شان از پنجاه بالا است، ما همه شاهد زنده ایم، اگر غرض و مرض و تعصبی در میان نباشد ما حقایق را دیده ایم و با پوست و گوشت خود لمس کرده ایم، آنچه که در این پنجاه شصت سال از سری ما گذشته است از همین زندگی خود و از عملکرد های هم نسلان خود عبرت بگیریم، از چشم دید های خود، نه از متون تحریف شده تاریخ، که هر کی به زعم خود به سلیقه خود و یا به اشاره کدام امیر و شاه و سلطان نوشته است، همه آن چیز های که تاریخ نگاران تا حال نوشته اند به باور من ممکن نیمرخی از واقعیت ها باشد، نه همه واقعیت های که گذشته است، به همین خاطر من چندان به کتاب های تاریخی باور ندارم، من به ادبیات و فرهنگ یک ملت باور دارم، چون این کتاب تاریخ نیست که هویت یک ملت را یک خلق را آنطوری که است تعریف می کند، بلکه این فرهنگ است که هویت یک ملت را در یک مقطع تاریخی صادقانه به تصویر می کشد.
حقایق را که ما با هوش و گوش و دید خود تجربه کرده ایم نباید کتمان نماییم، آن طوری که گذشته است باید بازگو نمود و بار بار آنرا نوشت و به نسل های بعدی به حافظه تاریخ سپرد.
یکی از واقعیت های تاریخی چهل سال اخیر افغانستان عزیز این است که اعضای حزب دمکراتیک خلق افغانستان وقتی که قدرت سیاسی را رهبری شان بدست گرفتند(البته از اشتباهات و لغزش هایش بار ها نوشته ایم اینجا از آنها نمی نویسم، از یک خوبی خوبش می نویسم) او ایست که:
واقعأ، حزب دمکراتیک وقتی چه پیش از قدرت سیاسی و چه وقتی که در قدرت بود از رهبری تا صفوف آن مهاجر نشدند وطن را ترک نگفتن، از ایدیولوژی خود از ارزش های حزبی و دولتی خود و از میهن شجاعانه دفاع کردند (جنگ جلال آباد نمونه آن بود) در بدترین شرایط اعضای سر سپرده حزب دمکراتیک خلق افغانستان در زمان اختناق امین در زیر زمینی ها و مخفیگاه های کابل و دیگر شهر های افغانستان به فعالیت خود ادامه دادند، مرگ را با افتخار شرفتمندانه قبول کردند، اما وطن خود را ترک نگفتند (من هیچ وقت عضوی حزب دمکراتیک خلق افغانستان نبودم، از آدرس یک غیر حزبی صادقانه اینرا می نویسم) اما«مجاهدین» هم پیش از قدرت و هم وقتی قدرت سیاسی را بدست گرفتند نه تنها مردم را آواره و پریشان و دربدر ساختند، بلکه بسیاری های شان وطن را ترک گفتند و یا از پاکستان و ایران دو باره بر نگشتند و راهی آن طرف اقیانوس ها(اروپا و امریکا و آسترلیا) را در پیش گرفتند به جز آن رهبران و قوماندان ها و تفنگ بدستان که در همان روز های آغازین ورود به کابل مردم را به جان هم انداختند و زمینه را برای سلطه طالبان و دیگر بنیادگرا های افراطی و تروریسم بین المللی (دولتی و غیر دولتی) از پیش مهیا ساختند و اردو دو صد هزاری را منحل ساختند و وسایط و وسایل نظامی را از قبیل توپ و تا تانک و طیاره ماشین و غیره پرزه پرزه نموده به دشمن تاریخی افغانستان به پاکستان انتقال دادند و ادارات دولتی را غارت کردند و سر قلفی وزارت خانه ها را بین تنظیم های خود به مزایده گذاشتند، البته به فکر آن که توشه آخرت و کار آخرت «جهاد» را تمام کرده ایم گفته و حال برویم در فکر زندگی دنیایی خود شویم و هرچه که از زشتی های دنیا بود آنچه که از توان شان بود در حق مردم «هردم شهید» افغانستان دریغ نداشتند، بعد قدرت را به اشاره ارباب کُل به «فرشته های صلح» تحویل دادند و در ظاهر عقب نشینی نمودند و بعدش عده ای با که ماندند در مرز های شمال و جنوب در رفت و آمد بودند و گاهی در قدرت و گاهی هم بیرون از قدرت در زر اندوزی مصروف اند که تا امروز در دزدی و گرگی دولت های بعدی هم با دولتمردان «تکنوکرت» و طالب های نکتایی پوش در زیر سایه دمکراسی قلابی شریک اند، عده ای هم پکول و ایزار خود را عوض کردند و دریشی پوش شدند و نقش«امپراتور» های شمال و جنوب مثل موش و گربه گاگاهی بین خود به بازی مصروف اند با خانواده ها و زن و فرزندان شان در خارج و در دوبی و دیگر شهر های پر زرق و برق دنیا در رفت و آمد اند.
در این میان بودند و هستند و سوختند مردم رنجدیده و هم عده ای بیچاره و بی واسطه ای از مجاهدان حقیقی که و کم نیستند و دست شان هرگز با خون مردم آلوده نبوده آگاهانه و یا غیر آگاهانه علیه ارتش سرخ سلاح برداشته بودند و جهاد کرده بودند، که آنها را کس نمی شناسد، اکثر شان گمنام اند و مثل سپاهی گمنام قبر ها و گور های شان بی نام و بی نشان است و آنهای شان زنده مانده بودند بعد از پیروزی دولت مجاهدین حتی مامور پایین رتبه دولت هم نشدند.
این واقعیتی است انکار ناپذیر برادر ها کس خفه نشود.
با درود
ض، بهاری
>>> آقای ضیابهاری!
نگفتی که جایگاه خودت در زمان کمونیست ها و در زمان مجاهدین و در زمان کاری-احمدزی و فعلا" در کجا است.
آذانت گاه گاه به گوش میرسد مگر مسجد ات معلوم نیست.
>>> موضوع آزادی و اقتصاد و پیشرفت و سرمایه از یک طرف و موضوع اخلاق و عدالت و دین از طرف دیگر،در طول تاریخ بشریت وجود داشته است و بعضی اوقات یک جناح و بعضی اوقات جناح دیگر پیروز میشدند و بعضی اوقات هم تعادل بمیان می آمد.
خصوصاً رهبرانی که مدت زعامت و رهبری آنها بیشتر بوده است،شاید در جوانی با خاصیت های جوانی که همانا خوی و خصلت جنگ طلبانه و پیشرفت و رشد و اقتصاد سر و کار داشتند،اما عدالت و دین و مسایل اخلاقی را کمتر در نظر میگرفتند،اما در هنگام پیری جالت معکوس بخود میگرفتند و انسانهای متواضع و عدالت خواه و دین پرست میشدند.
اما با ایجاد دوران رنسانس در اروپا و بعداً انقلاب صنعتی،اوضاع دگرگون شد و نفوذ دین در عرصه دولت محدود شد و زمینه برای دسته اول که همانا طرفداران آزادی و رشد اقتصادی و سرمایه بود،زیاد تر شد و رهبری جامعه را بدست آورند.
رشد اقتصادی بدون کنترول و قلت بازار فروش مواد تولیدی،سبب بسته شدن فابریکه های تولیدی و بیکاری و فقر یک کتله عمده جامعه شد.
اینجا بود که گروه جدیدی بنام سوسیالست ها و کمونست ها بمیان آمدند و جایگاه افراد عدالت خواه و دینی را گرفتند،اما از نگاه آموزه های عدالت با اهل دین یکسان بودند ،اما در باقی مسایل با هم اختلاف داشتند.
حالا در جوامع امروزی هرسه گروه باهم مختلط شده اند و هر کدام شان جوامع را از نظر آموزه های خویش بررسی میکنند.
اما واقعیت این است که بدون تعادل در جوامع که منافع همه قشر ها در آن در نظر گرفته نشود،جامعه به پروبلم مواجه میشود.
بنأ یک جامعه بازار اقتصاد آزاد اجتماعی با آزادی های مدنی،میتواند در بر گیرنده تمام اقشار جامعه باشد،اما روی توزیع عادلانه نعمات مادی و معنوی در جامعه،همیشه در پارلمان کشور ها،بین اعضای پارلمان اختلافاتی بمیان نی آید که از طریق بحث دموکراتیک و رای گیری حل میشود.
اما نقطه اساسی این است که آیا واقعاً انتخابات شفاف است؟
آیا واقعاً تمام نمایندگان پارلمان از گروه ها و احزاب و اقشار مختلف جامعه،نمایندگی رای دهندگان را میکنند و قابل خرید نیستند؟
آیا آنها روی تمام مسایل نظر مردم را در نظر میگیرند و ریغراندوم را بالای موضوعات در نظر میگیرند؟
و همینطور مسایل دیگر.
بنأ هنوز خیلی زود است که ما به یک جامعه دموکراتیک که خواست همه اقشار جامعه در آن در نظر گرفته شود،باور داشته باشیم.
>>> آقاي بهاري، مقاله تآنرا درست شروع كرده أيد و لي بسيار زود از مسير خود بيراه شد. أمين از همان اول در فكر دزديدن ٤٠٠ مليون دالر افغانستان بود كه به حيث ريزرف در بان جهاني گذاشته شده بود. دستگاه مخوف و قاتل اكسا وقتي خانه ها را تلاشي ميكردند، صاحبان خانه سر به نيست ميكردتد و پول نقد و مال شانرا بغارت ميبردند. سروري به تمام دستگاه حتي به أمين سهم ميداد. ببرك، نور ، اناهيتا، نجيب وديگرانشان وقتي از سفارت. ها بركنار شدند، هم پول سفارتخانه را دزديدند و هم پناهنده شدند. از كدام مبارزه گپ ميزنيد؟ اين مبارزين كه دمار از دماغ مردم شريف ما كشيدند، حالا در كجا زندگي ميكنند؟ معلومدار در غرب. چيزي جنرال و وزير و معين و ريس كه بودند همه فعلن در دامن به گفته خود شان امپرياليزم لميده اند. چون أكثريت شان مردم هاي نابكاربودند، حالا بار دوش مردم گرديده ، سوسياليزم خور هستند. ما افغانها متأسفانه اگر رأست روان بوديم وَيَا چپ، نتوانستيم خودرا از گودال قوم پرستي، سمت پرستي و غيره نجات بدهيم. يك وجه مشترك ديگر هم داريم و ان خيانت، دزدي و هزار جنايت ديگر وقتي قدرت داشته باشيم. اين است واقعيت. اگر واقعيت را بيان ميكني ، لطفن كسي را برأت نده.
>>> قلمت رسا باد هموطن عزیز !
بزرگان میگفتند کژ بشین و راست بگو . اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان جز ترقی و تعالی کشور و تأمین عدالت اجتماعی در کشور آرزوی دیگری نداشتند و ایشان را دشمنان شان به اصطلاح به بهردی گفتن نماندند . چون تغیر در افغانستان سبب تغیرات در منطقه میشد .
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است