این تناقض گویی؛ گله گذاری برای چی؟
 
تاریخ انتشار:   ۲۲:۴۶    ۱۳۹۹/۳/۳۰ کد خبر: 163877 منبع: پرینت

"مرد شو، کمرت را بسته کن برو قدرت را بگیر...."
دوستان و هموطنان نهایت عزیز و گرامی من!
من نمیدانم بالای مال و منال و ملکیت شخصی دیگران چرا گریبان خود را پاره میکنیم و گله و گله گزاری داریم؛ وقتی حاکمیت و دولت برای من و تو بیگانه است و من و تو را اصلا شهروندان صاحب الحقوق به رسمیت نمیشناسند و بالاخره هیچ چیز از شما نیست و صلاحیت هیچ چیزی را هم ندارید و خود را با دستان خود خلع قدرت سیاسی و نظامی نمود اید، پس این ادعایی که رقم 115 را به اضافه نه صفر در پهلوی اس که این مردک و یا کسی دیگر نوش جان و یا زهر جان کرده است در واقعیت امر به من و شما چه ربطی دارد؟

بقول معروف "دلش بایسکل اش..." فرض کنیم اگر تعداد صفر های خوردن؛ بردن و غارت، کم شود و یا زیاد شود اصلا برای من و شما نباید تفاوتی داشته باشد؛ ضرب المثل مشهوری وطنی داریم "سگ میداند و سناچ..." زیرا به من و تو ارتباط نمیگیرد، بدین معنا که این مبلغ و مبالغ درشت تر را سال ها است دزدان بزرگ بین المللی با دزدان داخلی کوچک در بین خود تقسیم کرده اند و می کنند؛ زیرا "خود کوزه و خود کوزه گر و خود گل کوزه اند." مگر 99 درصد انتحارگران و انفجار دهندگان مربوط گوینگان یک زبان نمیشود؟

ولی متاسفانه یک روز هموطنان ما شکایت میکنند و مینوسند که تمام ادارات و وزارت خانه ها را قوم افغان یا اوغان غضب کرده و روزی دیگرهم مصروف ضرب و تقسیم سر پول دیگران هستیم و باز شروع میکنم که تعداد شان زبان فارسی و افغانی را نمیداند یهودی و لبنانی هستند؛ این شد و آن آن شد... بنآء وقتی این نظام از بنیاد فاسد است و ضمنا وقتی مال من و شما نیست و این حاکمیت اصلا شما را به رسمیت نمیشاسند این هیاهو برای چی؟ مگر شعار این رژیم نابودی من و تو نبوده و نیست؟

به گفته مسعود: {قدرت سیاسی مال پدر کس نیست؛ شایستگی داری مرد شو کمرت را بسته کن برو قدرت را بگیر، بگذار دیگران از تو یاد بگیرند که چطور مسیر تاریخ را تغییر دادند...}
در غیر آن خود را زحمت ندهید!

عطا صفوی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
گله گذاری
تناقض
نظرات بینندگان:

>>>   شرط اصلی مرد شدن است.
از ....هایی مثل سران جمعیت و جنبش و وحدت و سرگروه ها و زیر گروه های دیروز و معاونین امروز و نوکران شکم و زیر شکم توقع مرد شدن داشتن و کمر بستن و قدرتمداری کردن خود دل به سراب بستن است.
نسل نو باید رهبری خود را خد بگزینند و کار ها را به گونه شورایی پیش ببرند و فردا را از امروز در قبضه خود داشته باشند که دیروز رفت و امروز هم تا بجنبیم دیروز میشود پس فرصت را نباید از دست داد.

>>>   ضرب المثل مشهور است که میگویند:به مرگ بگی تا به تب راضی شود.
حالا نیز خورد و برد اعضای دولت را مورد انتقاد قرار بده که به همان کار مصروف باشند و پشت دیگر کار ها نگردند.
ورنه خورد و برد نیز برایشان خسته کن میشود و میگویند که دیگه چه کنیم؟
بیایید که پشت زن و مال و منال و جان هزاره ها را بگیریم.
یک وقت یاد من می آید در خوست و جلال آباد که یک تعداد جوان ها دق می آوردند،میگفتند،چی کنیم،چی کنیم؟
یک نفر پیشنهاد میکرد که بیایید که ده جان هندو ها برویم!
میرفتند و یک هندو را در روی سرک پیدا میکردند و جیب هایش را تلاشی میکردند و پول هایش را میگرفتند و خودش را به نرخ مندوی لت و کوپ میکردند و میرفتند.
هندوی بیچاره میرفت به محکمه عرض میکرد که بچه ها در روی سرک پول هایم را گرفتند و خودم را لت و کوب کردند.
قاضی میگفت که گناه خودت که مسلمان نیستی.
آنها از تو بخاطر آن که مسلمان نیستی،جزیه گرفتند و همچنان بخاطر که مسلمان نیستی،ترا لت و کوپ کردند.
اگر مسلمان شوی و به دین حق رو بیاوری،هم از جزیه دادن خلاص میشوی و هم ترا کسی لت و کوب نمی کند.
عبدالرحمن خان نیز بخاطری که مردم بخاطر معاهده دیورند او را ملامت نکنند،کمر بسته کرد بخاطر مسلمان کردن مردم نورستان و سنی ساختن مردم هزاره.
در نتیجه جنگ شد و قتل و کشتار برضد مردم هزاره و نورستان.
مردم نورستان همه مسلمان شدند،اما هزاره ها مقاومت کردند و در نتیجه یک تعداد شان کشته شد و یک تعداد شان اسیر و در بازار برده داری فروخته شد.
نورستانی ها را در پاکستان بنام کلاش باد میکنند،آنها در آنطرف خط دیورند توانستند دین و کلتور و عنعنات خود را حفظ کنند و تا امروز ادامه دارد و یگان وقت پاکستانی ها در مراسم جشن و رقص و پایکوپی آنها اشتراک میکنند.
این کلتور و دین و عنعنان آنها از دو و نیم هرار سال پیش،زمانی که اسکندر مقدونی به افغانستان حمله کرد،درینجا باقی ماند.

>>>   گفته مسعود رأست است. در زمان جهاد و قيام ملت در مقابل دشمن اينكار آسانتر بود. ولي حالا كه جهاد و مقاومت را تيكه داران فروختند، مشكل است در مقابل اين همه دسائس قد علم كرد. حالا باداران ، نوكران حلقه بگوش خودرا به قدرت ميآورند تا منافع خود شانرا تأمين كنند. اگر كسي سر بالا كند و حق خود إراديت و عدالت اجتماعي بخواهد، انواع و أقسام مهر ها به پيشانيش ميزنند. ما را متأسفانه به نامهاي مختلف پاشان ساختند. إمكانات بسيج نمودن مردم وجود ندارد.هيچ حركتي در مقابل بيعدالتي بدست خالي نميشود. اينجاست كه ضرورت به كمك ديگران پيدا ميشود و هر كمك خود بخود وابستگي و نوكري در پشت خود دارد. يك قيام ملي و از خود گذري ميتواند به همه اين نا بساماني ها خاتمه دهد، ولي در شرايط فعلي كه دالر سرنوشت مردم را تعين ميكند، نا ممكن بنظر ميرسد. حالا اين مردم خواب برده، ببينند كه ديگر چي ميشود. بايد بسوزيم و بسازيم.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است