هند و ایران و روسیه و کشورهای آسیای مرکزی مخالف بنیادگرایی هرگز اجازه نمی دهند که لقمه چرب افغانستان به راحتی از گلوی جنرال های پاکستان و رهبران طالبان و سعودی های عقب کارزارها فرور بگذرد | ||||
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۸ ۱۳۹۹/۴/۷ | کد خبر: 163977 | منبع: | پرینت |
نقش مخرب پاکستان؛
پس منظر:
حکومت کمپنی هند شرقی انگلیسی، پس از جنگ جهانی دوم {1939- 7 صبج ماه مه 1945}، در گرماکرم جنبش استعمار زدایی که مردم هندوستان در وجود حزب کنگره ملی به رهبری جواهر لعل نهرو، علیه حضور انگلیس ها قیام کرده بودند، با استفاده از تجربه استعماری و دانش و آگاهی روان شناسی اقوام متفاوت هندوستان و مداهب و مذهب اسلام، در داخل حزب کنگره ملی هند میان مسلمانان و هندوها و پنجابی ها وسکهه ها شقاق و نفاق و درز انداختند.
انگلیس ها با جدا ساختن حزب مسلم لیگ به رهبری علی جناح قاعد اعظم، از بدنه کنگره ملی هندوستان و همچنان با جدا کردن مناطق شرقی و غربی هندوستان و منقسم ساختن منطقه مسلمان نشین کشمیر هندوستان به کشمیر هند و پاکستان نه تنها آتش های جنگ قومی و نژادی و زبانی و مذهبی
را میان آنها خلق کردند، بلکه با بخشیدن بخش بزرگی از خاک جدا ساخته افغانستان {معاهده های جمرود اول و دوم زمان امیر دوست مخمدخان در سال های 1855 و 1857} و همچنان معاهده ننگین گندمک {1879 زمان امیریعقوب خان} و معاهده ننگین دیورند {12 نوامبر 1893زمان امیرعبدالرحمان}، به مسلمانان و پنجابی ها و بنگالی های هندوستان، در 14 اگوست 1947، حفره ی میان افغانستان و هندوستان در منطقه خلق کردند، هدف انگلیس ها از خلق پاکستان به هدف پیش بردن سیاست های منطقه ای در جنوب آسیا افغانستان و آسیای غربی و شرقی در دور جدید بازی های جهان تغییر کرده جنگ سردی با شوروی بود تا از وجود رهبران و جنرالان پاکستانی و حکومت و ملایان سیاسی تحت پوشش مالی و نظامی از جمله جنرال محمدایوب خان {17 اکتوبر 1958-25 مارچ 1969} و سکندر میرزا رییس جمهور پاکستان 25 مارچ 1956-27 اکتوبر 1958}، هم علیه حریف بزرگ شوروری به رهبری استالین {پس از آنکه دولت آلمان غربی تحت فشار امریکا از سپردن ماشین آلات صنعتی به جمهوری آلمان دموکراتیک که پول خرید آن ماشین آلات را قسماً نقد و قسماً به صورت مواد عذایی به بن پرداخته بود خودداری کرد، استالین، امریکا و آلمان غرب را متهم نمود که با چنین کاری به جمهوری دموکراتیک آلمان دشمنی و توهین و زورگویی می کند.
او در سال 1948، جنگ سرد علیه امریکا و اروپا را در دستور کار قرار داد و سعی کرد از جنبش استعمارزایی بهره برداری سیاسی ایدیولوژیک نماید و راه را بسوی آب های ممنوعه باز نماید که سیصد سال انگلیس ها و غرب روسیه را در دریا بسته سیاه محبوس کرده اند.}، استفاده کنند و هم از وجود یاران منطقه ای برضد هندوستان و افغانستان در کشمکش های آسیایی سود ببرد.
در واقعیت، تشکیل شدن پاکستان به عنوان یک حفره سرطانی فساد و توطئه میان هند و افغانستان، به هدف مبارزه با شوروی و بی ثبات ساختن هند و آشوبی ساختن فضای سیاسی افغانستان بسوی جنگ با پاکستان بر سر قضیه پشتونستان بود تا حکومت افغانستان را در قضیه سیاسی پشتونستان پیچ در پیچ نماید و هیچ راهی پیش پای حکومت داوودخان که دهل سیاسی پشتونستان را در مخالفت با پاکستان به 'ردن انداخته بود باقی نگذارد مگر اینکه خودش را بدام وابستگی اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و استخباراتی شوروی بیندازد.
تاریخ نشان می دهد که سه جنگ خونین میان هند و پاکستان در دهه های شصت و هفتاد قرن بیستم شعله ور شد، که در سال 1973، پاکستان شکست سختی از نیروهای هندی خورد و مردم بنگال به رهبری شیخ مجیب الرحمن حکومت بنگلادیش را تحت پوشش هند و کمک های شوروی به وجود آوردند و از پاکستان جدا شدند.
تاریخ نشان می دهد که کشمکش های سیاسی میان افغانستان و پاگستان بر سر قضیه سیاسی پشتونستان و خط دیورند چنان التهابی بسوی یک رویارویی نطامی شد که در سال 1948، جنگنده های پاکستانی پس از سرکوب خونین جرکه بزرک پشتون های آنطرف خط دریورند در شهر پشاور که خواهان پشتونستان مستقل از افغانستان و پاکستان و هندوستان بودند و دستگیری خان عبدالولی خان زعیم پشتونستان آزاد به بهانه نابودی پایگاه های شورشیان و رهبران پشتون که در سرحدات جنوب و شرق افغانستان سرازیر شده بودند، در سال های 1948 و 1949 به مناطق سرحدی از جمله مغلگی پکتیا حمله کردند. مردم افغانستان در سال 1949، به سفارت پاکستان در کابل حمله کردند. داوودخان امر سفربری و آماده شدن برای جنگ با پاکستان را صادر کرد.
وزارت مسعمرات انکلیس در دهه ی پنجاه قرن بیستم، حکومت پاکستان را وارث تمام امتیازات حکومت کمپنی دانست. خط دیورند را سربین المللی میان افغانستان و پاکستان اعلام کرد و از پالیسی حکومت پاکستان «یونت واحد» حمایت کرد.
امریکا در سال 1953، به ارزش سیصد میلیون دالر به پاکستان کمک نظامی نمود و اسلام آباد را در پیمان سیتو زیر بال حمایت نظامی و مالی قرار داد و خط دیورند را سرحد بین المللی میان افغانستان و پاکستان اعلام داشت. در سال 1955، رابطه دیپلوماسی میان افغانستان و پاکستان قطع گردید. فشارهای پاکستان بر افغانستان افزایش پیدا کرد. اسلام آباد اتهام ناروا دروغ فتوا داد که افغانستان با مسلح کردن شورشیان در خاک آن کشور پناه دادن به رهبران شورشی از جمله اجمل ختک، در همدستی با هندوستان و ترکیه و شوروی قصد سرنگونی پاکستان را دارد.
داوودخان که در تار سیاست توطئه در تاریخ در قضیه جنگ سردی پیچیده شده بود، برای جلب کمک های اقتصادی و نظامی و عمرانی محمدنعیم خان معاون صدرات {برادر داوود} را در سال 1954 به امریکا فرستاد تا تقاضای کمک دولت افغانستان را به جان فاستردالس وزیر خارجه امریکا تقدیم کند. اما دالس {برادر آلن دالس رییس سیا این دو در خدمت شورای روابط خارجی خانواده راکفلرها جزو خدمتکاران باند محارم هستند} با وضعیت ناهنجار تقاضای حکومت داوود خان را رد کرد. داوود خان که هیچ راهی پیش پایش باقی نمانده بود لوی جرگه خرید سلاح و مهمات جنگی را در سال 1955 برگزار کرد.
لوی جرگه فیصله نمود که برای دفاع از وطن حکومت می تواند از هرکشوری که به افغانستان مهمات نظامی بفروشد در تماس و موافقه شود.
در گرماگرم فضای آشفته سیاسی داوود خان، نعیم خان را در اواسط سال 1955، به شوروی فرستاد. خروشچف {بر خروشچف اتهام وارد است که روابط نزدیک با نلسون راکفلر و سایروس اتیون، کارخانه دار میلیاردر داشت و نیز گفته شده است که در اکتبر 1964 دیوید راکفلر رییس بانک چیس مانهاتان و رییس هیات مدیره روابط خارجی به شوروی سفر کرد و در خلع ید خروشچف نقش اصلی بازی کرده است. به استناد کتاب: هیچ کس جرات ندارد آنرا توطئه بنامد ازگاری آلن ترجمه دکتر عبدالخلیل حاجتی موسسسه ی خدمات فرهنگی تهران چاپ نهم ص 181} با آغوش باز از محمدنعیم خان پذیرایی کرد و درخواست حکومت داوود خان را لبیک گفت.
خروشچف و بوگالین صدراعظم شوروی در دسامبر 1955 به دعوت حکومت داوود خان وارد کابل شد. او ضمن سخنرانی از «دوستی افغان شوروی» یاد کرد و چک بکصد میلیون دالری را به حکمومت داوودخان تقدیم کمک بلا عوض کرد. اولین محموله های سلاح های ساخت شوروی در جنوری 1956، از کشور چکسلواکیا وارد افغانستان شد. مستشاران نظامی شوروی و سپس فرهنگیان جمهوری های شوروی از جمله تاجیکستان و ازبکستان برای اجرای کنسرت ها وارد کابل شدند.
داوودخان چند بار و ظاهرخان دو بار به شوروی سفر کردند.
اقتصادافغانستان به شوروی وابسته شد. پروژه های بند برق ماهیپر، نغلو، درونته و همچنان شاهراه سالنگ و ساخت سیلوی مرکزی و همچنان فابریکه کود کیمیاوی مزار و ساختمان مکرویان و دانشکاه پلتخنیک و ده ها پروژه مثمر دیگر بوسیله شوروی ها در افغانستان ساخته شد. افغانستان در قضیه سیاسی پشتونستان برطبق پلان پنجاه سال قبل موسسه سلطمتی روابط بین المللی تاج و تخت در یک هیاهوی سیاسی قریب الوقوع جنگ با پاکستان در تبانی با جنرال ایوب مسیر رویدادهای سیاسی را چنان در افغانستان فزاز و نشیب و پیچاپیچ دادند که پس از این که نفوذ شوروی در افغانستان قایم شد، امریکا کمک های عمرانی را به حکومت داوود قطع کرد که بجران بودجه را آورد.
در سال 1962، محمدظاهر خان وارد امریکا شد. پس از بازگشت یکباره قصه جنگ افغانستان و پاکستان فراموش شد. امریکا شاه ایران را مامور ساخت تا به قضیه خاتمه دهد تا فصل جدید باز شود که نیروی ایدیولوژیکی چپ طرفدار شوروی در افغانستان فراهم شود. ظاهرخان {1933 جولای 1973} پس از برگشت، در یک شگرد سیاسی از دیکتاتوری صدارتی بسوی هرج و مرج دموکراسی گذر کرد. در دهه ی شصت قانون اساسی و دموکراسی در حالیکه ظاهرشاه قانون احزاب سیاسی را توشیح نکرد و در میز سیاسی سلطنت حبس نمود به چپ و راست و اسلامیست تند رو و کُند رو و میانه رو و ملی گرا میدان داد تا تشکیلات شان را در یک تنش ایدیولوژیک جهان بینی دار بسازند و به سر و روی هم در دشمنی ها بزنند.
در همین دوره بود که زمان حکومت نور احمد اعتمادی میان چپ طرفدار شوروی پرچمی ها و داوود خان وحدت سیاسی برای سرنگونی سلطنت به وجود آمد. با آمدن هانری کسنجر {مشاور امنیت ملی رییس جمهور ریچاد نیکسیون ریچاد نیکسون ثناگو دیوید راکفلر رییس هیات شورای روابط خارجی که خروشجف را برکنار ساخت و تیوریسن جنگ ویتنام در خدمت باند محارم} در تابستان 1352 {جولای 1973} و دیدار ظاهرشاه با کسینجر در هوتل انترکانتینینتال کابل، چراغ سبز به ظاهرخان نشان داده شد که برای بدام افتادن شوروی به تلک افغانستان میدان را به داوودخان و چپ شوروی خالی کند. ظاهرخان به شهادت تاریخ در حالیکه راپور فعالیت های داوود و چپ شوروی از طریق ریاست ضبط احوالات شاهنشاهی به او می رسید قسمی که صدیق فرهنگ در کتاب «افغانستان در پنچ قرن اخیر» آورده است که ریاست ضبط احوالات شاهی راپور یومیه فعالیت های داوود و چپ شوروی را به میز سلطنتی می گذاشت، اما دانسته نیست که چرا شاه راپورها را نادیده می گرفت. ظاهرخان پس از دیدار با کسینجر چندی بعد مریضی و کسالت و خستکی عیاشی های کاریز میر، باغ بلا، پغمان، ننگرهار را بهانه ساخت و به ایتالیا پرواز نمود. شب/ روز 26 سرطان 1352 کودتای سفید داوودخان و پرچمی ها رقم خورد.
کشمگش داوودخان با پاکستان؛
با سقوط سلطنت، فصل جدید مبارزات خونین سیاسی کشوده شد که کابینه ی حکومت ایتلافی داوود خان و پرچمی های مارکیست-لنینست اندیشه طرفدار شوروی را آورد که لبه ی تیز شمشیر سیاسی آن همزمان متوجه راست و اسلامیست های مکتبی و چپ اندیشان ماتسه اندیش به حرکت درآمد. اولین قربانی آن هاشم خان میوندوال {رهبرحزب دیموکرتیک مترقی و صدراعظم افغانستان که چپ شوروی در دهه ی شصت، او را در خم و پیچ یک نامه سازمان سیا پیچیده بودند و اتهام عامل سیا می بر وی می بستند.
داوودخان رییس دولت و صدراعظم و وزیر دفاع و وزیر خارجه بود. دکتر حسن شرق معاون صدارت {هواخواه پرچم} فیض محمد وزیر داخله {پرچمی} عبدالحمید محتاط وزیر مخابرات {پرچمی} صمد ازهر مدیر جنایی وزارت داخله {پرچمی} عبدالقدیر نورستانی، وزیرداخله. کابینه داوود در یک وحدت سیاسی برای دستگیری رهبران نهضت اسلامی فعال شدند. داکتر عبدالرحمان نیازی، داکتر محمدعمر گرفتار شدند. اما برهان الدین ربانی، احمدشاه مسعود، حیبیب الرجمن و تعداد دیگری از مسلمانان مکتبی ایدیولوژی و جهان بینی دار به پاکستان پناهنده شدند.
گلبدین حکمتیار که در اواخر دهه ی شصت سیدال شعله ای چپ اندیش مارکسیست-لنینست را در جریان مناظره از شدت تعصب جهل به ضرب چاقو غضب خود پرستی و عدم تحمل شنیدن سخن مخالفان در دین خویی سیاسی به قتل رساند و در زندان چندی آب خنک خورد در زمان موسی شفیق صدراعظم {از ملازادگان خوش تیپ شیک پوش رنگ به رنگ دریشی های قیمتی 1971-1973} به امر شفیق از زندان رها شد و به پاکستان در محله فقیرآباد منزل گزین شده بود.
داوودخان که دهل پشتونستان آزاد را بر گردن انداخته بود، پس از آنکه هاشم میوندوال را به اتهام کودتا همراه با تعدادی دیگری از جنرال های مخالف ارتش، از جمله جنرال خان محمدخان {وزیر دفاع سابق شاهی مشهور به مرستیال، جنرال گل بهارخان، دگرجنرال عبدالرزاق خان، جنرال نیک محمدخان تورن جنرال محمد رحیم ناصری، جنرال عبدالحکیم کتوازی در اسد 1352{20 سپتامبر 1973} گرفتار نمود، لبه تیز شمشیر جنگ سیاسی پشتونستان آزاد را علیه پاکستان به رهبری جنرال ذوالفقار علی بوتو به حرکت آورد.
داوودخان روی تشکیل حکومت مستقل بنام پشتونستان تاکید می ورزید. او مدعی بود که دولت پشتونستان آزاد در مناطق پشتون نشین تشکیل شود که قبل از الحاق آن با هند بریتانیایی، مربوط به افغانستان بود. داوود به رهبران پشتون های مخالف حکومت پاکستان از جمله اجمل ختک در شهر کابل پناه داده بود و به پشتون های مخالف اسلام آباد کمک مالی می رساند و مهمانخانه ها و استراحتگاه ها در ننگرهار برای پشتونهای آنطرف خط دیورند آماده پذیرایی از بودجه مردم فقیر خرج پشتونوالی می کرد.
جنگ تبلیغاتی شدید میان حکومت داوودخان و ذوالفقار علی بوتو حاکم نظامی پاکستان در رسانه ها و رادیوهای کاکا جان و پروگرام میرزا قلم برای تحریک کردن احساسات ملی گرایانه مردم دوطرف خط دیورند براه افتاده بود.
ذوالفقار علی بوتو، نیز، بیکار ننشسته بود. او مخالفان حکومت داوودخان و به ویژه، اسلامیست های مکتبی تند رو مخالف داوود و پرچمی را مسلح ساخت. در سال 1354 {1974} یک رشته علمیات های چریکی در لغمان {قوماندان محمدجان تاجیک از حزب اسلامی} و در پنجشیر احمدشاه مسعود، برضد دولت داوودخان براه افتاد که قوای دولتی اسلامیست های مخالف دولت را متواری ساخت. دیاگو کوردوویز و سلیگ موسین نویسنده کتاب حقایق پشت پرده تهاجم شوروی به افغانستان» چاپ پشاور صفحه 124 می نویسد که: «در اواخر سال 1974، ذوالفقار علی بوتو در اسلام آباد، به من گفت: «دو نفر می توانند به عین بازی بپردازند. همان طوریکه آنها نقاط ضعف ما را دریافته اند، ما میدانیم که نقاط ضعف آنها کدام است. مردم غیرپشتون در افغانستان از سلطه ی پشتون ها نفرت دارند به این اساس آمارهایی داریم که با استفاده از آن می توانیم داوود را قانع بسازیم که به مشکلات ما نیفزاید».
داوودخان که فکر می کرد با سقوط سلطنت و حکومت جموریت پس از یک دور بازی با چپ شوروی و میدان دادن به آنها در پراکنده کردن رقبای سیاسی، سپس حریفان را از بدنه حکومت تصفیه می کند و به راحتی نظام خان خان سالاری اشرفیت را ادامه می دهد و راه پیشرفت تجارت و اقتصاد را دنبال می کند، پس از این که با پرچمی های داخل صحنه قدرت درگیر شد فیض محمد وزیر داخله {پرچمی}، عبدالحمید محتاط {پرچمی} صمد ازهر {پرچمی} و حسن شرق را از وظایف شان برکنار و به حیث سفرا به خارج از کشور فرستاده شدند، در اپریل 1977 {ثور 1356} بنا به دعوت شوروی با تیم خود به مسکو سفر کرد.
صمدغوث از مقامات عالی رتبه وزارت خارجه که داوودخان را در سفر مسکو همراهی می کرد می گوید که: «جلسه روز دوم در حالی آغاز یافت که بریژنف رییس جلسه بود، پودگورنی وزریر خارجه،کاسگین نخست وزیر نیز حاظر بودند. بریژنف با لحن عصبانیت به داوودخان در جلسه گفت «در شمال افغانستان جاسوسان امپریالیزیم می آیند، قبلاً به همچو مسایل توجه می شد ولی اکنون چندان توجه به آن نمی شود». داوودخان با شنیدن این سخن سخت عصبانی شد گفت: «افغانستان به دوستی شوروی ارزش بزرگ می دهد و این بدان معنا نیست که افغانستان آزادی خود را از دست بدهد. این حق انحصاری افغانستان است که در خاک خویش چه کسی را می گذارد و چه کسی را نمی گذارد و در این مورد تمام شرایط حسن همجواری و همسایگی نیک درنظر گرفته شده است» و متصل با آن قلم را بر کتابچه گذاشت و ایستاد و با اشاره سر اجازه گرفتن روان شد. بریژنیف از عقب او روان بود تا اینکه در دروازه وحید عبدالله برای داوودخان گفت که: «مطابق دیپلوماسی باید به طریقه خوب رفتار شود». داوودخان متوقف شد. وقتی بریژنف در نزدش رسید به خنده برایش گفت: «شما خواستار ملاقات خاص با من شده بودید. وقت آن را تعیین نمایید. هروقتی خواسته باشید من در خدمت هستم».
داوودخان که هنور عصبانی بود پاسخ داد که «دیگر ضرورتی به آن چنان ملاقات نیست. مسایل حل شدند». متصل با آن از اتاق خارج شد». برخورد تند داوودخان با بریژنف و سپس تغییر سیاست خارجی جمهوریت داوودخانی که با سفرها به تعدادی از کشورهای اسلامی از جمله مصر، عربستان سعودی، لیبی و ایران در سال 1356 {1975} و امضای قراردادهای جدید اقتصادی همراه بود و همچنان نزدیکی به غرب و امریکا، شوروی را سخت بر داوود خشمگین ساخت.
داوودخان برای پاک کردن نفوذ شوروی از ارتش در سال 1356 دوصد نفر از افسران ارتش تحصیل کرده شوروی را از کار برکنار کرد. او در پی عادی سازی روابط سیاسی با پاکستان شد. به دعوت داوودخان ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان در 7 جون سال 1976، به افغانستان آمد. در مذاکرات فیصله شد که پاکستان رهبران حزب عوام ملی را از زندان ها آزاد و حقوق فدرالی را در مورد صوبه سرحد و بلوچستان بپذیرد و در عوض افغانستان خط دیورند را به رسمیت بشناسد.
پس از این سفر، داوودخان در اواخر 1356 به پاکستان سفر کرد و با جنرال ذوالفقار علی بوتو و جنرال ضیاالحق رییس ستاد ارتش پاکستان دیدار کرد. در این دیدار برای پایان دادن به اختلافات سیاسی بر سر قضیه پشتونستان و نشان دادن حُسن نیت در برقراری دوستی با پاکستان تا آنجا پیش رفت که از خیر تشکیل حکومت مستقل پشتونستان گذشت و با صراحت گفت که: «افغانستان برای پشتون های آنطرف سرحد، دیگر جای امن نیست.»
اما این تلاش ها داوودخان را که در لبه تیز شمشیر سیاه و سرخ جنک سردی که در دهه ی 80 قرن بیستم، در افغانستان متمرکز شده بود، نجات نداد.
غرب و امریکا و سعودی و پاکستان و ایران داوودخان را بسوی چرخه ای می بردند که انگلیس و امریکا پلان کرده بودند.
یک رشته ترورها از جمله ترور احمدعلی خرم وزیر پلان به وسیله شخص به نام مرجان در روز روشن در سال 1356 {دستگیر پنجشیری در کتاب ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق آورده است که حفیظ الله امین، برای کشتن داوودخان مرجان را مامور کرده بود که علی احمدخرم را ترور کنند} رخ داد و سپس، در 9 شب 28 حمل 1357، میراکبر خیبر از اعضای ارشد حزب دموکراتیک خلق {پرچمی و در دور جدید بازی ها به داوودخان نزدیک شده بود تا ریاست حزب انقلاب ملی را از خود کند و در دولت داوود شریک شود.
قتل خیبر رژیم داوودخان و حزب دموکراتیک خلق {خلق و پرچم به وساطت حزب کمونیست هند و عراق که هردو به شوروی نزدیک بودند، پس از سال ها اختلافات در 1356 با هم وحدت کردند تا کار داوود را که مورد خشم بریژنف قرار گرفته است، یکطرفه کنند. خلقی ها و پرچمی ها به تاریخ 30 حمل 1357، در مراسم تشییع جنازه خیبر از مکرویان به سوی قبرستان، در حالیکه تابوت جسد خیبر را گل پوش کرده بودند، رژیم داوود را متهم به قتل خیبر می کردند. ببرک کارمل، کریم میثاق، تره کی پس از مراسم تدفین سخنرانی کردند. حفیظ الله امین سکوت کرده بود.
قتل خیبر حکومت داوود را به روی خلق و پرچم زد. عصر 5 ثور رهبران بلندپایه خلق و پرچم {به جز حفیظ الله امین که بعدا پس از این که پلان از قبل آماده شده کودتا را بوسیله پسر خوردسال اش به کلاب زوی رساند، بعداً گرفتار شد} بوسیله عبدالقدیر نورستانی وزیر داخله داوود گرفتار شدند. روز 7 ثور ساعت یازده بجه قیل از ظهر کودتاچیان از قوای 15 و قوای چهار زرهدار واقع پلچرخی به قوماندانی اسلم وطنجار وسایط زرهی و تانک ها و سربازان را به هدف سرنگونی داوود به حرکت آوردند.
قوت های تحت قوماندانی اسلم وطنجار وزارت دفاع و ارگ ریاست جمهوری را هدف قرار دادند. قوت های عمر شریف با گارد ریاست جمهوری درگیر شدند. داوودخان در آن روز جلسه شورای وزرا را در ارگ دایر کرده بود. با واردشدن جنگنده های آتش هوایی به قوماندانی دگروال عبدالقادر معاون قوای هوایی و بمباردمان های هوایی بر فرقه 7 ریشخور، فرقه 8 قرغه، لوای راکت مهتاب قعله در شهر کابل، ستون مقاومت ارتش و پولیس طرفدارداوود خان را در شام 7 ثور در هم شکستند. داوودخان و اعضای فامیل اش بوسیله تورن امام الدین و دگرمن گل آقا، به رگبار بسته شدند.
با سقوط جمهوریت داوودخانی و استقرار حکومت حزب دموکرایتک خلق افغانستان و سپس کشمکش میان خلق و پرچم بر سر مساله ملی و تقسیم مساویانه قدرت، در سرطان 1357، که منجر به حاشیه کشیدن رهبران پرچمی از جمله ببرک کارمل {به حیث سفیر چکوسلواکیا}، نور احمد نور سفیر امریکا، اناهیتا راتب زاد سفیر در یوگوسلاوی و داکتر نجیب الله به حیث سفیر در ایران گردید، فصل جدید قتل های هولناک گشوده شد که با قیام علیه رژیم کودتا همراه بود که در خم و پیچ بازی های پیچیده جنگ سردی، سرانجام، قضایا قسمی جهت و مسیر پیدا کرد که هیچ راهی پیش پای رهبران شوروی باقی نماند، جز دخالت نظامی در افغانستان. لشکر چهلم در 27 دسامبر 1979، به قوماندانی مارشال سوکولوف از آنطرف دریا آمو وارد خاک افغانستان شدند. شوروی به تلک خونین افغانستان افتاد.
برژنسگی مشاور امنیت ملی جمی کارتر و تیوریسن بزرگ از نخبه های نظر پردازی جنگ سردی و استراتژی فاع آسیایی منطفه ای چند جانبه بارک اوباما، پس از جنگ سردی در مصاحبه با مجله فرانسوی Le nouvel sbservartwr در سال 1998 گفت که: «ما از مدت ها قبل از حمله شوروی به افغانستان اقدامات بطور پنهانی در آن کشور آغاز کرده بودیم. عملیات پنهانی ما عامل یک فکر عالی بود، یعنی شوروی عملاً به دخالت نظامی دست بزندو بدام افغانستان بیندازد و آنچه که در جنگ ویتنام نصیب ما شد، را تجربه کنند» {هفته نامه پارسیان. سدنی استرالیا 2006 ص 4}
تخریب زیرساخت های افغانستان؛
طوفان سرخ در افغانستان وزیدن گرفت. جنگ میان مردم افغانستان و شوروی و قوت های دولت کابل شدت پیدا کرد. به اثر بمباردمان ها و حملات ارتش به ولسوالی ها و قریه ها حدود چهار میلیون افغانستانی به پاکستان مهاجر شدند و حدود دو میلیون افغانستانی به ایران پناه بردند. برای رزمیدن با قشون اشغالگر جهاد افغانستان که در آغاز با جنبش های خود انگیخته مردمی شروع شد، به خاطر بدست آوردن سلاح و مهمات وابسته به پاکستان و ایران شد. جنرال ضیا الحق، به جنرال اختر رییس آی اس آی گفته بود: «افغانستان را آهسته آهسته به آتش کشید».
دست پاکستان و ایران در امور داخلی جنک و سیاست افغانستان دوباره باز شد. جنرال ضیا الحق {1987 -1988} به «ناجی» مردم افغانستان تبدیل گردید. برژینسکی که از افتادن شوروی به دام افغانستان خرسند بود، در سال 1980، به پاکستان رسید. در دیدار با جنرال ضیالحق، کمک چهارصد میلیون دالری امریکا را به ضیالحق در جنگ با شوروی وعده داد. ضیالحق به قیمت جنگ افغانستان و شوروی پوره آگاه بود، چهارصد میلیون دالر پیشنهادی برژینسکی را موم پولی {قسمی نت مغزی ارزان قیمت} خواند. او سه میلیارد دالر نقد و به همین ارزش مالی سلاح و مهمات نظامی از جمله چهل پرونده جنگنده های اف شانزده را پیش پای حکومت ریگان گذاشت و اینکه امریکا از مخالفت با پروژه هسته ای پاکستان دست بردارد.
در جون 1981، رابرت مک فرلین مشاور امنیت ملی ریگان، جیمز بیکر معاون وزارت خارجه امریکا به اسلام آباد سفر کرد. در یک معامله گری 1/3 میلیارد دالر کمک نظامی و 1/6 میلیارد دالر کمک اقتصادی شامل چهل هواپیمای جنگی اف 16، دم نقد گیر ضیالحق آمد و بدین ترتیب، پاکستان به جبهه ی عقب جنک افغانستان و شوروی تبدیل شد. به امر ضیالحق، شعبه افغانی آی اس آی به ریاست دگروال محمد {از سال های 1982 الی 1987} ایجاد شد. ویلیام کیسی ربیس سی آی ای سلاح و مهمات ساخت شوروی را از مصر، بلغاریا، بازار سیاه می خرید و شغالان سیا از طریق دریا و فضا مهمات نظامی را به پاکستان می رساند. جنرال عبدالرحمن اختر ربیس آی اس آی سلاح ها را تسلیم می شد.
شعبه افغانی آی اس آی نه تنها سلاح و مهمات به قوماندانان تنظیم ها هفت گانه می رساند بلکه از وجود قوماندانان حزب اسلامی حکمتیار، حزب اسلامی مولوی یونس خالص، حزب اتحاد اسلامی سیاف، حزب حرکت انقلاب اسلامی مولوی محمدنبی و حزب مهاذ اسلامی پیراحمد گیلانی، برای ضربه زدن به زیر ساخت های اقتصادی افغانستان، از سال 1983،نه تنها بندهای برق ماهیپر {به ظرفیت 10 هزار کیلو وات}، بند برق نغلو {به ظرفیت 66 هزار کیلو وات} و بند برق درنته {به ظرفیت 11 هزار کیلو وات در شرق کابل، بوسیله شعبه افغانی آی اس آی توسط قوماندانان احزاب یادشده، تخریب و نابود و ماشین آلات آنها همراه با پایه های بزرگ انتقال برق همه و همه قطعه قطعه شد و به پاکستان فروخته شد، بلکه جنگلات چوب چار تراش و درحتان کوهی چوب بلوط و ارچه و همچنین درختان پسته کوهی شولزارهای که ثروت طبعی ملی مردم افغانستان است بوسیله شعبه افغانی آی اس از بیخ کشیده شد و به پاکستان انتقال یافت.
در امتداد این جنایات تخریب زیرساخت های اقتصادی عام المنفعه و نابودی ثروت های طبیعی مردم افغانستان در دهه ی 90، فارم های زراعنی دولتی هده و غازی آباد ننگرهار بوسیله قوماندانان حزب اسلامی یونس خالص از جمله قوماندان حضرت علی و حقانی چور و چپاول و نابود گردید. زمین های دولتی فارم های نامبرده شده میان مافیایی داخلی و افسران شعبه آی اس تقسم و قباله و فروخته شد. افزون بر این، در دهه 90، قوماندانان حزب اسلامی حکمتیار، حزب مولوی یونس خالص و حزب حرکت انقلاب اسلامی مولوی محمد نبی محمدی تمام ماشین آلات فابریکه های پلچرخی و فابریکه بزرگ تولیدات فلزی جنگلک در منطقه گذرگاه کابل و فابریکه حجاری و نجاری و فابریکه تولید فلز را قطعه قطعه کردند و قطعات آنرا با کامیون ها و لاری ها و قاطرها از طریق راه شتران به پاکستان رساندند.
این ویرانی ها و غارت ها بدستور مستقیم شعبه افغانی آی اس آی صورت گرفته است که با ترور و کشتار استادان و معلمین و سوزاندن مکاتب همراه است.
به آتش کشیدن مکاتب و ترور استادان؛
شعبه افغانی آی اس آی بطور پلان شده و سازمان یافته کار تخریب زیرساخت های اقتصادی افغانستان را بوسیله قوماندانان زرخرید مرحله به مرحله پیش می برد. از سوی دیگر برای نگاه داشتن مردم در تاریکی بی سوادی و نادانی کار ترور معلمین و استادان و شخصیت های ملی و به آتش کشیدن مکاتب پسران و دختران را در دستور کار قرار داد. از بهار 1983 {1363} تا اکتبر 1986 {میزان 1365} بیش از 2000 معلم به قتل رسیده و 2000 مدرسه به آتش کشیده و تخریب شد و در سال 1983 حدود 9 هزار معلم توهین اخطار و مورد آزار جنسی قرار گرفتند {رجوع شود به کتاب «افغانستان: جنگ، سیاست و جامعه اثر آنتونیو جیوستوزی. ترجمه اسدالله شفایی سازمان چاپ و انشاران تهران1386 ص38}
ترور استادان، معلمین مکاتب و آتش زدن مدارس و بمب گذاری هایی از جمله بمب گذاری در سرای نزدیک به تعمیر بلند بالای چهارده منزله سینما پامیر در شهر کابل در دهه ی 80، بوسیله حزب اسلامی که تعدادی از مردم بی گناه شهر کابل را به خاک و خون کشید و عاملین آن از جمله سید جلال عضو حزب اسلامی دستگیر و اعتراف کرد، جزو لاینفک پلان های تخریبی آی اس آی در دشمنی با مردم افغانستان است.
دشمنی های تاریخی جنرال های پاکستانی با مردم افغانستان، پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان {15 فبروری 1989} و پیامدهای بعدی آن که منجر به سقوط حکومت حزب وطن و تسلیم شدن حکومت وطن به نمایندگی عبدالوکیل وزیر خارجه حکومت نجیب الله به فرمانده شهید مسعود در ولایت پروان گردید، در دهه ی 90 قرن بیستم، در وجود حزب اسلامی حکمتیار پسر خوانده جنرال ضیالحق {ضیا الحق که در سال 1988 یکصد هزار بنیادگرای اسلام مکتبی را در پاکستان برای یکه تازی در افغانستان و منطقه مسلح و مجهز ساخته بود تا در فردای پیروزی مجاهدین بر ارتش سرخ در پوشش کنفدراسیون اسلامی افغانستان و پاکستان افغانستان را به جبهه عقب جنگ با هندوستان تبدیل سازد و رهبری جهان سنی مذهب را بدست آورد و با لشکرهای ایدیولوژیک روسیه، امریکا، غرب و اسرابیل را بترساند و پاکستان را به یک قدرت اتمی اسلامی تبدیل نماید، بر سر جنگ افغانستان در آسمان میدان هوایی نظامی چکاله پاکستان در اپرایل 1988 بوسیله باند محارم در آسمان ها به قتل رسید} به فاز جدیدی تبدیل شد که در دکترین ضیالحق آهسته آهسته افغانستان را به آتش کشید، نام دارد که حمیدگل رییس آی اس آی و نوازشریف صدراعظم پاکستان از پسر خواندگان ضیالحق بوسیله راکت های سکر حزب اسلامی راکتیار کابل را به آتش و خون و دود سیاه و ماتم کشیدند که 50 هزار نفر از شهروندان کابل به خاک و خون کشیده شدند که مردم مرده های شان را در حویلی های خانه ها گور می کردند و خانه و کاشانه و هست و نسیت را رها و برای نجات جان از شر راکت های کور پسر خوانده ضیالحق، به ولایات شمال از جمله مزار و یا در شرق ننگرهار مهاجر و پناهنده در خاک وطن در گنج فقر و دست تنگی و ماتم ها روانی و سودایی شدند.
داستان دشمنی های تاریخی سیاسی و فتنه های سیاسی جنرال های پاکستانی قصه هزار و یک شب به درازای کل عمر تاریخ تولد نامیمون آن است که در حال حاضر با روکش کردن طالبان وارد فاز جنون آسای ددمنشانه ضربات سه ضربه ای مرگباری شده است.
جنرال های پاکستانی به شمول قمر جاوید بجوا رییس ستاد ارتش پاکستان به یمن سازشنامه دوحه که دست پاکستان را در کشتار مردم افغانستان باز گذاشته، کمر به فتح و غلبه و سرنگونی حکومت بینی بریده جمهوریت غنی بسته اند، تا باوار کردن ملا هیبت الله رهبر روحانی طالبان در قندهار وارد کردن ملاعبدالغنی برادر و استانکزی و ملاضعیف و ملا سیدآغا اکبر و ملایان سیاسی دیگر، افغانستان را برطبق دکترین ضیا الخق، به صوبه سرحد ششم پاکستان تبدیل نمایند و مخالفان را در چرخه سرخ ماشین تروریسم بلک واتر طالبان افغانی و پاکستانی و عربی بسته کنند.
اما چیزی که روشن است علیرغم حمایت بین المللی از پاکستان و طالبان، بستر رویدادهای سیاسی افغانستان خارج از کنترول امریکا و پاکستان و طالبان است. قدرت هایی مخالف پروژه طالبانیزه شده افغانستان به قوماندانی پاکستان از جمله هندوستان و ایران و ترکیه و روسیه و کشورهای آسیای مرکزی از جمله تاجیکستان و ازبکستان، در متن رویدادهای چهل سال جنگ افغانستان گیر افتاده اند که سرنوشت سیاسی جنگ افغانستان که امروزه به جنگ منطقه ای و بین المللی چند جانبه تبدیل گردیده است، برای قدرت های خارج از سازشنامه دوحه حیاتی و تعیین کننده است.
پاکستان در روکش طالبان فقط یکی از قدرت های منطقه ای است در میان سایر قدرت ها. امریکا در حال عقب نشینی از افغانستان، نیز، فقط یکی از قدرت های در حال افول بسوی بحران اقتصاد کرونایی است که با قرضه 19 تریلیون دالری و بدهی خارجی 14 تریلیونی دچار کسر بودجه است که حوصله و حال و احوال کشیدن بار پر مصرف جنگ بی پایان افغانستان را ندارد. ناتو که باید هزینه جنگ را خود بپردازد نیز، کم بغل است.
هند و ایران و روسیه و کشورهای آسیای مرکزی مخالف بنیادگرایی هرگز اجازه نمی دهند که لقمه چرب افغانستان به راحتی از گلوی جنرال های پاکستان و رهبران طالبان و سعودی های عقب کارزارها فرور بگذرد و طالبان تاج و تخت را از خود کنند. اوضاع جهانی و منطقه ای و همچنان اوضاع سیاسی و اجتماعی افغانستان غیر از اوضاع و احوال دهه ی 90 قرن بیستم است. رویدادهای جنگ و صلح افغانستان را دنبال می کنیم.
محمد صدیقی
>>> طالبان در قریه سرخی بازار ولسوالی قرغان ولایت فاریاب یک ریش سفید ۸۰ ساله را به دلیل پخته نکردن پلو به طالبان وی بیرحمانه به قتل رساندند
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است