ایستادگی صلاح الدین ربانی در برابر ارگ و طالبان برای نسل جدید جمعیت بگونه فراگیر جاذبه آفرین است. عطامحمد نور و تیم اش در تاردوانی با ارگ و زلمی خلیلزاد پیچیده اند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۶ ۱۳۹۹/۴/۱۷ | کد خبر: 164081 | منبع: | پرینت |
جمعیت اسلامی در چرخه جنک سلاطین نفت؛
جمعیت اسلامی در سیلان مبارزات سیاسی دهه های هشتاد، نود قرن بیستم و دهه اول و دوم قرن بیست و یکم، از سنگر جهاد کبیر میهنی به قدرت سیاسی گذر کرد و در فراز و نشیب رویدادهای سیاسی قضیه جنگ و صلح افغانستان در دهه 90 قرن بیستم، نخستین حکومت جمهوری اسلامی افغانستان مستقل را در تاریخ یکصد سال اخیر کشورمان {پس از امان الله خان مه 1919-جنوری 1929}، در جنوب آسیا رقم زد که مورد غضب سلاطین نفت در بازی بزرگ نو، قرار گرفت: پاکستان به عنوان دوست منطقه ای انگلیس و امریکا که در جنگ سردی در راستای سیاست های منطقه ای و جهانی امریکا-انگلیس شناور بود، پس از سقوط شوروی به عنوان دوست منطقه ای در بازی بزرگ نو در کنار سلاطین نفت اسپ بنیادگرایی مکتبی در حمایت از حزب اسلامی در افغانستان تاختن گرفت به هدف در نطفه خفه کردن جمهوری اسلامی افغانستان مستقل و بیرون راندن استاد ربانی و مسعود از متن رویدادهای سیاسی و چیرگی بر افغانستان برطبق دکترین سیاسی-نظامی-استراتژیک جنرال ضیالحق.
چیرگی بر افغانستان وجه مشترک سلاطین نفت در وجود حکومت های روی پرده سیاسی امریکا و انگلیس و جنرال های پاکستان است که منافع مشترک در آسیای جنوبی و آسیای میانه دارند که این وجه مشترک تا امروزه علیرغم کشمکش های سیاسی میان دولت ترامپ و اسلام آباد در سازشنامه دوحه شفاف است. دولت استاد ربانی علیرغم اشتباهات سیاسی و دستان مغرض از جمله لفرائی و همچنان سیاف در جنگ اندازی ربانی برضد جنرال دوستم و عبدالعلی مزاری، در گوهر سیاسی نخستین دولت جمهوری اسلامی افغانستان است که در سیاست خارجی و داخلی مستقل از امریکا و انگلیس و پاکستان و ایران و سعودی و روسیه و هند اسپ سیاسی می تاخت و این که در حکومت ربانی زندانی عقیدتی سیاسی وجود نداشت.
ظهور ناگهانی طالبان در پوشش پاکستان و همجوشی آنها با اسامه بن لادن به هدف سرنگونی دولت مستقل افغانستان و باز کردن راه بسوی ثروت های بحریه کاسپین و آسیای میانه برطبق پلان سلاطین نفت در بازی بزرگ نو، جمعیت اسلامی در چرحه جدید سیاسی و فصل جدید بازی های جنگ نفتی درگیر کرد که با سقوط کابل 26 سپتامبر 1996 و انتقال حکومت استاد ربانی به ولایت تخار و پیامدهای بعدی آن که روز 10 اکتوبر 1996 حزب حدت اسلامی شیعه مذهب به رهبری عبدالکریم خلیلی و جنبش ملی اسلامی جنرال دوستم و جمعیت اسلامی به رهبری استاد ربانی و احمدشاه مسعود در منطقه خنجان باهم دیدار کردند که شورای عالی جبهه مقاومت ملی علیه پاکستان وطالبان و القاعذه را به وجود آوردند. دژ مستحکم پنجشیر به فرماندهی مسعود بار دیگر در فصل مقاومت ملی به مرکز مبارزه علیه اشغالگران پاکستانی تبدیل شد.
شورای عالی دفاع از وطن؛
وحدت جمعیت، جنبش و حزب وحدت اسلامی نیروهای مقاوت ملی را دور شورای عالی دفاع از وطن جمع نمود. فصل جدید رویدادهای خونین چهره گشود. قوای مقاومت ملی به رهبری فرمانده مسعود روز 18 اکتوبر 1996، به قوای طالبان و القاعده در میدان هوایی بگرام حمله کردند. جنگنده های مربوط به جنبش ملی به رهبری جنرال دوستم مواضع طالبان و القاعده را در اطرف میدان هوایی بگرام بمباران کردند. قوای تحت فرمانده مسعود میدان هوایی نظامی بگرام را تصرف نمودند.
طالبان در عقب نشینی بسوی کابل کاریزهای آبی شمالی آب آشامیدنی و آبیاری تاکستان ها و باغ های منطقه را منهدم و با پرتاب اجسادکشته شدگان در کاریزهای آبی تمام کاریزها را مسموم نمودند. طالبان خانه های مردم شمالی را به آتش کشیدند. صدها نفر از مردم بیگناه تاجیک شمالی را بقتل رساند.
نیروهای مقاومت ملی نیز ضربات سخت بر طالبان در بامیان، جوزجان و فاریاب و سمنگان و تخار و بدخشان وارد ساختند بطوریکه مولوی فضل الرحمن رییس جمعیت العلمای پاکستان وابسته به جنرال های حاکم بر اسلام آباد، هزاران طالب پاکستانی و افغانی مدارس پاکستانی را مسلح و به فتوای جهاد علیه کافران بوسیله موترها و بس ها وارد قندهار و کابل کردند. طالبان در اخیر اکتوبر 1996، به ولایت بادغیس در شمال غرب افغانستان تحت کنترول جنبش ملی، حمله کردند جنگ شدید میان قوت های شورای عالی دفاع از وطن و نیروهای طالبان به قوماندانی آی اس آی شروع شد که نیروی اسماعیل خان و دوستم در خط اول جبهه با طالبان می جنگیدند.
طالبان نتوانستند که بادغیس را از قوت های مقاومت ملی بگیرند. طالبان در اخیر جنوری 1997، دست به یک حمله شدید به شمالی زدند که تمام تاکستان های شمالی را به آتش کشیدند. حضور دوباره طالبان در شمالی که با فرار هزاران نفر از منطقه بسوی پنجشیر همراه بود، به هدف تسخیر دژ پنجشیر و شمال شرق هندوگش و شمال غرب افغانستان و حضور در کناره های آسیای میانه برای ورود به آسیای مرکزی برای غارت ثروت نفتی منطقه بود.
حضور طالبان و القاعده در کناره های آسیا میانه؛
پاکستان به خرج سعودی و یمن سلاطین نفت در بازی بزرگ نو، پس از کشته شدن جنرال رسول پهلوان در ماه جون 1996، {برادر جنرال عبدالمالک والی فاریاب که دوستم را متهم به قتل برادرش رسول پهلوان معاون جنبش می کرد} چینل استخباراتی با عبدالمالک والی فاریاب انداخت که در 19 ماه می 1997، نیروهای طالبان در یک حمله برق آسا به بادغیس اسماعیل خان را اسیر کردند و به سرعت بسوی مزار سرازیر شدند که جنرال دوستم از طریق بندر حیرتان به ازبیکستان و بعداً به ترکیه رسید جنرال عبدالمالک با ملا عبدالرزاق و ملا عبیدالله و ملا احسان الله از رهبران طالبان زد و بست کرده بود که با فراری ساختن دوستم، حکومت او را در منطقه بپذیرند. گفته می شود که در این معامله 75 میلیون دالر به والی فاریاب پرداخته شده است.
با استقرار نیروهای طالبان و القاعده در شکل غرب و رسیدن آنها به شمال شرق در قندوز و بغلان و تخار، دفتر سیاسی شاه سابق در روم پس از اعلامیه تبریکی محمد ظاهرشاه را به مناسبت پیروزی طالبان در شما، به دست نشر سپرد. ظاهرشاه پس از 24 سال سکوت سیاسی جنگ سردی و جنگ نظم نوین سلاطین نفت در افغانستان که هیچ یادی از اولاد وطن در روزهای خونبار و دربدری ها نکرد و مهر جنگ سردی بر لبان بسته بود، با رسیدن لشکرهای طالبانی به شمال، سکوت دیرینه را شکست و پیام تبریک به طالبان فرستاد که در آن یک دست واژگان از قبیل «همکاری مردم افغانستان با حرکت اسلامی طالبان»، «توسعه قدرت نظامی طالبان در صفحات شمال کشور نشانه آن است که افغان ها تمامیت افغانستان و وحدت ملی کشورشان را بالاتر از هر اعتبار دیگر می دانند و بخوبی می توانند تا هر دسیسه مبنی بر تجزیه افغانستان را با داریت و احساس مسوولیت ملی از میان بردارند». {ماهنامه مسافر، شماره سوم، سال دوم نمبرمسلسل15 سدنی استرالیا جون وجولای 1997 ص سوم}
هنوز چند روز از پیام تبریکی ظاهرخانی {آوازه بود که طالبان لشکر بابا هستند} به طالبان نگذشته بود که فضای اعتماد سیاسی میان جنرال مالک و طالبان تیره شد وقتی که طالبان در مزار شروع به تحکیم حاکمیت و خلع سلاح مردم ازبیک و نیروهای شیعه مذهب وحدت اسلامی و جمهوریت اسلامی کردند، ورق پیروزی چنان برگشت که با حمله هزاره های مزار بر طالبان و وارد شدن سربازان ازبیک در جنک علیه طالبان نیروهای پاکستان در دام چند سره محاصره کشیده شد. کشتارهای خونین در گرفت که جان 3 هزار طالب را تنها در مزار گرفت و نیروهای طالبان در شمالی و میدان هوایی بگرام مورد حملات نیروهای مسعود قرار گرفتند. میدان هوایی بگرام و شمالی تا حومه های کابل از وجود طالبان پاکسازی شد. اما بخش دیگر از قوای طالبان تاشقرغان را تصرف و سپس به بغلان و قندوز و تخار در کناره های رود آمو دریای آسیای میانه حضور پیدا نموند.
درگیر و دار این جنگ های خونین که مقر دولت اسلامی افغانستان برای مدتی در مزار شریف بود و شهر مزار در دست نیروهای حزب وحدت اسلامی و ازبیک های جنرال مالک بود، در اکوست 1997، دوستم از ترکیه به مزار شریف برگشت. جنگ شدید بین طرفداران عبدالمالک و دوستم درگرفت. طرفداران جنرال دوستم خانه عبدالمالک والی فاریاب را به آتش کشیدند. مالک به ایران فراری شد. در 12 دسامبر 1997، دوستم، خلیلی، احمدشاه مسعود در حیرتان با همدیگر دیدار و فرماندهی شمال به جنرال دوستم سپرده شد.
سقوط دوباره مزار و بامیان؛
جنرال های پاکستان در تبانی با جنرال عبدالمجید از مردم ازبیک در اکوست 1998، بار دیگر به شمال غرب افغانستان به شهر مزار رسیدند. آنها جنگ انتقام جویانه قومی و مذهبی را در مزار براه انداختند. در 8 اکوست 1998، جنگ شدید میان قوت های 1500 نفری مردم هزاره مزار و طالبان درگرفت. هزاره های مزار دلاورانه تا آخرین مرمی جنگیدند که از آن جمعیت فقط 50 نفر زنده ماندند. هزاران جوان هزاره از خانه های شان در مزار بیرون ساخته شدند و در داخل کانتینرهای سربسته و در بسته به اسارت گرفته شدند و به مرگ تدریجی از کمبود هوا زجرکش شدند. {رجوع شود به میخائل ونسچتر «تصفیه نژادی در افغانستان» آسیا و یک 6 نوامبر 1998}
نیروهای طالبان در شبرغان و میمنه 800 دهقان ازبیک را از خانه های شان بیرون آوردند و بدون سوال و جواب قتل عام کردند. ملانیازی والی مزار بر منبر شد و خطاب به شیعه های مزار گفت شیعه هزاره مسلمان نیستند. سال گذشته شما ما را قتل عام کردید حالا ما با شما همان می کنیم. در حدودد 400 زن هزاره بوسیله طالبان در مزار ربوده شدند {گرتچن پیتر «قتل عام ترس تصفیه نژادی را افزایش داد» 15 فبروری 1998} در این ماجرا 11 دیپلومات ایرانی در قونسلگری ایران در مزار به قتل رسیدند که جنگ لفظی شدید میان طالبان و دولت ایران رقم خورد. سپاه پاسداران در اطراف مرز شمال سرحدات ایران و افغانستان مستقر شدند. طالبان گفتند سرمایه گذاری ایران در افغانستان به هدر رفت.
طالبان در گرماگرم برپا کردن حمام خون در مزار در 13 1998، مرکز ولایت بامیان را تصرف کردند. کریم خلیلی و عده ای از یارانش به کوه های اطراف پراکنده شدند. طالام پس از کشتار چند روزه در بامیان بخش از شهر بامیان مردم هزاره نشین شیعه مذهب افغانستان را به آتش کشیدند. طالبان 18 سپتامبر 1998، با جابجا کردن مواد منفجره دینامیت در سر و روی مجسمه بزرگ بلندبالای بودا در حفره کوهی کلی بامیان، جنایت بزرگ تاریخی و فرهنگی را مرتکب شدند. مجسمه قدیمی بودا را منفجر ساختند. در 21 اپریل 1999، نیروهای حزب وحدت {خلیلی و محقق} در یک ضدحمله طالبان را از بامیان فراری نمودند.
لشکرکشی برای فتح دژ پنجشیر؛
طالبان در 28 جولای سال 1999، از سه استقامت های استراتژیک دست به یک حمله وسیع همزمان بسوی صفحات مرکزی هزاره نشین شیعه مذهب و دژ پنجشیر زدند. لشکر طالبان به سه لشکر منقسم و از طریق مزار و وردک و غوربند دست به یک تعرض وسیع علیه جنگجویان هزاره حزب وحدت اسلامی به صفحات مرکزی زدند. از طریق بدخشان در شمال غرب و تالقان در شمالشرق و تکاب و نجراب در جنوب شرق و دره غوربند در شمال غرب دره پنجشیر، دست به یک حمله فیصله کن برای تسخیر دژ پنجشیر آخرین پایکاه مقاومت ملی زدند.
طیارات و هلیکوپترهای جنگی آی اس آی که میک های روسی ارتش افغانستان را در لباس طالبان می پوشیدند در نوبت اول سراسر دره پنجشیر را بمباران کردند. قوای سی هزار نفری طالبان القاعده و لشکرهای متحدبه شمول طالبان پاکستانی و افسران آی اس آی در لباس افغانی در ششمین حمله در 28 جولای 1999 فشار را از شمال بدخشان برای عبور از کوتل خاوک که بر پنجشیر مشرف بود، افزایش دادند. این فشارها همزمان بود با شدت گرفتن آتش زمینی و هوایی طالبان آی اس آی از حوزه های جنوب شرق و غرب و شمال شرق برای تصرف دره و مجازات از چپ براست بریدن دست و پای مسعود و فهیم و قانونی و بسم الله خان امرالله صالح و سایر جنگجویان دره پینجشیر.
جنگ سرنوشت سازی میان جمعیت اسلامی و پاکستان در روکش طالبان و القاعده شروع شد. جنگجویان دره حملات حوزه های جبوب شرق و تگاب و نجراب و غرب غوربند و شهر تالقان را عقب زدند و شکاف های در قلب سپاه طالبان وارد ساختند. اما قوت های طالبان و القاعده که بسوی کوتل خاواک در حرکت بودند موفق شدند که خطوط دفاعی اولیه پنجشیر را در کوتل خاوک بشکنند و بسوی بالایی کوتل خاوک در حرکت شوند و تمام دره پنجشیر را هدف قرار بدهند. تعدادی از قوت های تحت پوشش پاکستان وارد دره پنجشیر شدند و بسوی مناطق پایینی دره حرکت کردند.
مجاهدین دره پنجشیر در حالت دفاعی قرار گرفته بودند. تنها پل استراتژیک که طالبان قوت های شان از آن طریق وارد پنجشیر می کرد پل ارتباطی کوتل خاواک بود. این پُل بوسیله قوت های طالبان محافظت می گردید. این پُل و انفجار دادن آن به یک معضل و مخمصه بزرگ سرنوشت ساز برای مجاهدین تبدیل شده بود. احمدشاه مسعود که اکثراً در نبردها دوشادوش مجاهدیدن می جنگید، در آن اوضاع و احوال و شرایط که نفس ها در سینه ها حبس شده بود، از میان یاران کارزارها عده ای را داوطلبانه برای ماموریت مهمی فراخواند که عبارت بود از انفجار پل منطقه در میان سایر مجاهدین حاضر سر به کف فهیم قسیم نیز داوطلب بود. این گروپ به ریاست فهیم با استفاده از اراضی خود را به عقب طالبان محافط پل ارتباطی پنجشیر و بدخشان در کوتل خاواک رساندند.
فهیم قسیم و گروپ همراه او طالبان محافظ را به قتل رساندند. با گذاشتن مواد منفجره دینامیت در اطراف پایه های پل آنرا منفجر کردند بطوریکه همزمان با این انفجار مهیب وسایط زرهی و موترهای پیکاپ سربازان طالبان و القاعده که از پل بسوی پنجشیر در حرکت بودند به پایین دره سقوط کردند و سایر قوت های طالبان که بسوی پل ناگهان منفجر شده در حرکت بودند بوسله انفجارات مهیب به پایین دره سقوط کردند.
این فهیم قسیم بود که با تعدادی از همراهان اش پُل ارتباطی ورود و خروج لشکرهای طالبانی را در گرماگرم نبردهای شدید که طالبان در وادی پنجشیر سرازیر شده بودند، منفجر ساخت که جان سه تا پنج هزار تن از طالبان و القاعده را گرفت و بخش بزرگ ماشین جنگی آی اس آی تباه و نابود گردید.
مجاهدین پنجشیر با دیگر درس های تاریخی به جنرال های پاکستانی در شجاعت و دلاوری نشان دادند. به همین خاطر رتبه مارشالی برای فهیم قسیم در جنگ با طالبان و القاعده و پاکستان از سوی رییس جمهور برهان الدین ربانی تفویض شد.
در واقعیت، حمعیت اسلامی و جبهه مقاومت ملی در چرخه جنگ سلاطین نفت گیر افتاده بود. جبهه مقاومت ملی در دشوار ترین اوضاع و احوال سیاسی توطئه های ناگهانی گیج کننده، مشتعل درفش مقاومت ملی را در خون شهدای راه آزادی و عدالت در کشور فتح ناپذیر افغانستان استوار نگاه داشته بودند. اگر آن همه جانبازی های مردمی دهه مقاومت ملی نمی بود، نسل جدید چه جمعیتی و چه سکولار و چپ هرگز روی دموکراسی و آزادی نیم بند و آزادی های مدنی و حقوق بشری را در خواب هم نمی دیدند.
شهادت فرمانده مسعود؛
جنگ در افغانستان به بن بست نظامی کشیده شد. پاکستان و لشکرها قادر نشدند که مشعل فروزان آزادی را خاموش کنند و راه را برطبق پلان بازی بزرگ نو، به سوی آسیای میانه باز کنند بلکه طالبان و جنرال های پاکستان با ثروت چنده ده میلیارد دالری مواد مخدر افغانستان و تجارت قاچاق راه شتران مرفه تر و یاغی تر در پیمان جلسه خوست 1998 با اسامه در جبهه ی بین المللی مبارزه علیه منافع امریکا در جهان اسلام شامل شدند و پاکستان از وجود آنها در حمله به کشمیر {اکوست1999} حملات تروریستی علیه هندوستان {در محوطه پارلمان هند 2000،} سود می برد.
هرچند حکومت بیل کلینتون با طالبان بر سر اسامه بن لادن در افتاده بود ولی جبهه مقاومت به رهبری احمدشاه مسعود را بزرگترین سد در راه به ثمر رساندن پروژه فتح افغانستان و فتح طلای سیاه بحریه کاسپین و آسیای مرکزی می دانست. در سال های 1998 تا 2000، امریکا سعی کرد که توافق مسعود را در ایجاد یک پایگاه نظامی امریکا در پنجشیر بدست آورد. نمایندگان دولت بیل کلینتون و سیا به پنجشیر رسیدند. اما فرزانه مسعود به خواست امریکا لبیک نگفت و رد کرد حضور قوای امریکا در افغانستان را. در سفر اروپایی اش به رهبران اروپا و امریکا خطر بنیادگرایی و موج برگشت آن به اروپا و امریکا هشدار داد. پس از آنکه مسعود از سفر اروپایی برگشت و رهبران خدمتگاران سلاطین نفت در اروپا و امریکا فهمیدندکه مسعود در پی پول و مقام و معامله گری و اجازه دادن به عساکر امریکا در هندوکش نیست، در پی حذف اش شدند.
درباره شهادت احمدشاه مسعود اخبار موثق در دست نیست. آنجه که می دانیم این است که: دو نفر عرب سودانی به واسطه از طریق یکی از شیخ های اسلامیست ها که در لندن زندگی می کند و با سیاف در سابق شناخت داشت، بنام خبرنگار از راه قندهار به کابل و از آنجا به پروان نزد استاد سیاف می رسند. دو هفته در مهمانخانه سیاف در مناطق تحت کنترول جمعیت بسر می برند. استاد سیاف در گفتگوهایش گفته که من به خبرنکار بودن این دونفر سودانی شک کردم و موضوع را هنگامیکه آنها پروان را به قصد پنجشیر و مصاحبه با مسعود ترک کردند، به آنها اطلاع دادم. اما داستان بین المللی و منطقه ای و همجنان دستان ناپاک از درون پنجشیر دست بدست هم دادند تا این که روز 9 سپتامبر 2001، دو عرب تروریست که گفته می شود بمب را در داخل کامره جاسازی کرده بودند، سرانجام، پس از چند روز انتظار به اثر اصرار خبرنگاران، مسعود در خواجه بهالدین اولیا تخار به دیدار و مصاحبه با این دو عرب که قصد کشتن او را داشتند می رود که خلیلی نیز با مسعود یکجا در اتاق مصاحبه حاضر بود.
سوالاتی که اعراب خبرنگاران می پرسیدند سوالات نبود که یک خبرنگار ورزیده مطرح کنند. در همین گفتگو کامرمین بمب را منفجر می سازد که چهره های مواد انفجاری برقلب و سینه مسعود و پنجه های دست را او را هدف قرار می دهد. مسعود بطور دراماتیک به شهادت می رسد. خلیلی مجروح می شود. یکی از آن دو عرب خبرنگار در جریان کار ناگهان اتاق را ترک می کند.
وقتی که بمب منفجر می شود مسعود را به قتل می رساند عرب فراری را نیروهای دره زنده گرفتار می کنند. رزاق مامون می گوید که عرب دومی زنده دستگیر شده که سند اطلاعاتی مهمی درباره فهم سرنخ قضیه قتل مسعود بود، بدست انجنیر عارف {رییس استخبارات جبهه پنجشیر} به رگبار مسلسل بسته می شود. به گفته رزاق مامون {مامون} از انجنیر عارف سوال کردم که: «چرا عرب زنده که حاوی معلومات درباره توطئه قتل مسعود بود، را به رگبار مسلسل بسته است؟ هیچ پاسخ قناعت بخش از انجنیر عارف نشنیدم» به باور مامون سه نفر از اصل قضیه باخبر هستند یکی انجنیر عارف دو دیگر احمدولی مسعود و سوم صالح محمد ریگستانی. حقیقت در جایش روشن می شود. تاریخ را نمی توان برای همیشه پنهان کرد. سنت تاریخ شفافیت سازی حق و باطل و راست و دروغ و آزاد مرد از نامرد جنازه مسعود برای مدتی در سردخانه کولاب تاجیکستان باقی ماند. بعداً به پنجشیر منتقل و در حالیکه تابوت گل پوش شهید گلگون کفن مسعود که تسلیم زور و زر و مقام و دارایی دنیوی نشد و جان اش را هزینه آرمان های بزرگ اش از جمله آزادی و عدالت و استقلال سیاسی و سرافرازی مردم وطنش کرد و در سنگر سرخ آزادی سرفراز دنیوی و اخروی در نیک نامی در قلب هر آزاده مرد و آزاده زن افغانستانی صرف نظر از سلیقه فکری و قومی و زبانی گردید، با چشمان اشکبار مردم ماتم زده پنجشیر مشاهدت می شد و شعارهای ضد پاکستان و طالبان و القاعده در دل کوهستانی سرجه محل زادگاه شهید مسعود طنین انداز بود، با احترام زیاد و اشک و صدای ناله درد دل دردمندان از ته دل مردم دردمند دوستدار به قبرسپرده شد تا نشانه شود در دل روزگاران برای نسل جدید آزادیخواه دردمند افغانستان از چپ و راست و اسلامیست و شخصیت های ملی با سلیقه های فکری متفاوت از فرزانه مسعود.
در واقعیت، پس از شهادت شادروان فرزانه مسعود که او را از ته دل و جان عزیز و دوست می داریم- نه به خاطر تاجیک بودن و نه به خاطر سمت و قبیله که دوستی و افتخار نیست، بل به خاطر که ارزشش را دارد. مسعود در جلوه آزادمرد تاریخ سیاسی جهاد افغانستان در صدر جدول آزادمردان شهدای راه آزادی مردم افغانستان از جمله شهید مزاری، شهید مصطفی کاظمی و شهید مطلب بیک، شهید جنرال مولانای سیدخیلی، شهید جنرال داوو داوود، شهید جنرال نورجهان نوری و شهید جنرال عبدالرازق و شهید استاد ربانی و سایر شهدای چپ و راست نیک نام افغانستان در جلوه قهرمان مقاومت ملی در طهارت نفس فساد ناپذیر می درخشد که از مال و دارایی دنیا هیچ قصر و بلدینگ و پول و جواهر و طلا و بلندمنزل و شرکت و ثروت بانکی در هیچ بانک دنیا ندارد.
در واقعیت، کشتی جمعیت در سیلان بستر حوادث و اتفاقات سیاسی امواج متلاطم جنگ سردی و جنگ نظم نوین بازی بزرگ نو، دهه های 80 و 90 قرن بیستم، از صبح فردای خونین شدن قلب آزاد شادروان مسعود، در تلاطم امواج سیاسی رویدادهای پس از حمله امریکا و انگلیس در 7 اکتوبر 2001، در فشار خارجی و سستی یاران دل به هوای جیفه دنیا در مقام و منزلت و کش و فش بلندمنزل ها و شهرک های آنچنانی بی موازنه گشت.
با سقوط طالبان و رقم خوردن حکومت موقت انتقالی بن و پیامدهای بعدی آن که مارشال فهیم قسیم، یونس قانونی، عبدالله و امرالله صالح از بدنه جمعیت جدا شدند و به مقامات آنچنانی رسیدند کشتی سیاسی جمعیت از درون شکسته شد. دولت کرزی و سپس غنی از همان سال 2001 و همچنان امریکا و انگلیس و پاکستان و ایران و ترکیه درصدد نفوذ و تضعیف جمعیت اسلامی به صورت های متفاوت بوده اند.
جمعیت در لبه انشعاب و چند پارچگی؛
جمعیت اسلامی با وصف خطاها و اشتباهات سیاسی و محصور ماندن در رهبری فردی خانوادگی، در سیلان مبارزات سیاسی از نظر ماهیتی، ستون فقرات مبارزات حق طالبانه و استقلال سیاسی افغانستان است و تنها نیرویی است که در برابر طالبان و پاکستان و سلاطین نفت ایستاده بوده است هرچند که پس از شهادت مسعود این کشتی در تلاطم امواج بی موازانه شد و با به شهادت رسیدن استاد ربانی مدیریت اوضاع سیاسی از دست رهبری جمعیت خارج شد و جزایر قدرت در شورای 64 نفری جمعیت گردهم شدند. صلاح الدین ربانی را به حیث رییس و سرپرست جمعیت به اتفاق آرا پذیرفتند.
هرچندصلاح الدین ربانی برای مدتی در محاق انفعال افتاد و ابتدا در پُست شورای صلح تشریفاتی و سپس در انتخابات 1393 از داکتر عبدالله حمایت کرد و در حکومت وحدت ملی وزیر خارجه بود و نتوانست کشتی شکسته شده جمعیت به فراکسیون های سمتی معامله گر با دولت های کرزی و غنی را به ساحل نجات رهبری نماید. اما وی چند بار تلاش کرد که کنگره جمعیت را تدویر کند تا رهبری جمعیت که با رهبری تاجیک ها عجین شده است تثبیت شود اما حکومت کرزی که فهیم و قانونی و صالح و عطامحمد نور و امان الله کرزی و اسماعیل خان و بسم الله خان به صورت های متفاوت در مقامات و امتیازات حول کلاه و چپن شعبده باز معروف در معامله گری های آنچنانی در بازار مافیایی در گردش بودند از تدویر کنگره عمومی جمعیت جلوگیری و کار شکنی کردند و صلاح الدین نیز دستش در وزارت خارجه بسته شد. حکومت غنی نیز درصدد پراکنده ساختن فراکسیون های جمعیت از درون با معامله گری های چندجانبه درصدد چند پارچگی و تضعیف جمعیت است. معامله گری های رهبران ارشد جمعیت به شمول عطا محمد نور رییس اجرایی و محمد یونس قانونی عضو شورای رهبری جمعیت و دیگران انسجام درونی جمعیت را تضعیف و برهم زده است.
کشتی جمعیت پس از روی کارشدن فتنه سیاسی حکومت بن، از درون دچار ورشکستگی شد. در سه انتخابات ریاست جمهوری چهره های برجسته جمعیت در جناح های متفاوت شامل شدند در انتخابات 2004، احمدضیا {داماد استاد ربانی} معاون اول کرزی شد. این در حالی بود که فهیم از قانونی حمایت می کرد. در انتخابات 2009، فهیم قسیم معاون اول کرزی شد. عبدالله رقیب کرزی. این دونفر همسنگر در کشتی جمعیت بودند ولی منافع آنها از هم جدا کرد. در سال 2010 یونس قانونی از اعضای جمعیت سعی کرد برای بار دوم کرسی ریاست مجلس نمایندگان را بدست آورد، این در حالی بود که عبدالحفیظ منصور یکی دیگر از اعضای جمعیت به مخالفت با قانونی برخاست. قانونی نتوانست رای لازم را بدست بیاورد.
از سوی دیگر پس از شهادت استاد ربانی در ماه سنبله 1390 شماری از اعضای جمعیت که شامل شورای انسجام زمان استاد ربانی تشکیل شد می گردیدند از صلاح الدین ربانی ناراض هستند به دلیل اینکه شماری با سابقه ترین اعضای جمعیت اسم خود را در لیست شورای انسجام نیافتند. چنانچه صالح محمد ریگستانی یکی دیگر از اعضای حزب جمعیت و از یاران همسنگر مسعود گفت که: «بعضی از اعضای حزب جمعیت به اساس قرار و مدارها در این فهرست قرار گرفته اند، این موضوع باعث سردی و فاصله میان صیف های مختلف در داخل حزب شد».
نبرد میان صلاح الدین ربانی و عطامحمد نور؛
صلاح الدین ربانی در انتخابات 1398، از عبدالله حمایت کرد. کاندید جمعیت عبدالله بود {روشن نیست که عبدالله عضویت جمعیت را داشته یا خیر} اما وقتی که عبدالله تحت فشارهای خارجی و داخلی زمین برده انتخابات را به کرسی شورای صلح به غنی فروخت و باخت، صلاح الدین ربانی تا آخر برضد تقلب غنی و نامشروع بودن حکومت وی تاکید کرد و میانه عبدالله و صالح تیره شد. هنکامیکه عطامحمد نور رییس اجرایی جمعیت در تاردوانی های معامله گرانه با غنی شد و از انتخابات تقلب غنی به امید امتیاز و مقام شخصی و خانوادگی و تباری دفاع کرد، میانه صلاح الدین و عطا محمد نور در داخل حزب برهم خورد. صلاح الدین، عطا را به نهادینه کردن فرهنک تقلب در جامعه متهم ساخت.
عطامحمد نور رییس اجرایی در 12 سرطان 1399، شماری از اعضای شورای جمعیت که تعدادشان به 47 نفر می رسد از جمله، قانونی، اسماعیل خان، عبدالستار مراد، سیدعنایت الله شاداب، عبدالحفیظ منصور، عبدالشکور واقف حکیمی، جنرال عبدالبصیر سالنگی، استاد واصل نور مهند، جنرال ضیاالدین دلدار، بصیره سلطانی، داکتر محی الدین مهدی و مولوی شفیع الله نورستانی و جنرال عبدالخالق مجاهد و دیگران را در جلسه خانه برضد صلاح الدین ربانی به حرکت آورد. عطا محمد نور با جمله طرفداران به اکثریت ارا صلاح الدین ربانی را از ریاست سرپرست حزب جمعیت برکنار کرد. در عوض سید عنایت الله شاداب را تا تدویر کنکره حزب برای تثبیت رهبری حزب به حیث سرپرست جمعیت تعیین کردند. عبدالکریم خدام از اعضای ارشد جمعیت عطامحمد نور را به کودتا علیه صلاح الدین ربانی محکوم ساخت.
صلاح الدین ربانی در واکنشی سیاسی به جلسه خانه عطامحمد نور در صفحه فیس بوکش آورده است که: «جلسه {جلسه خانه عطامحمد نور} سوء استفاده از نام و نشان این حزب است و عضویت عطامحمد نور، محمد یونس قانونی، کلیم نقیبی، عبدالحفیظ منصور، عبدالشکور واقف حکیمی، سیدعنایت الله شاداب و عبدالستار مراد را در جمعیت اسلامی به حالت تعلیق قرار داد.
صلاح الدین ربانی که شمشیر مخالفت سیاسی علیه غنی و عبدالله و صلح تحمیلی دوحه کشیده است وعده داده است که به زودی کنگره حزب را تدویر خواهد کرد. عبدالحی خراسانی از اعضای ارشد جمعیت به بی بی سی گفته است که: «شخصیتی که بتواند جای صلاح الدین ربانی را پُر کند وجود ندارد و ممکن است یک شورای چند نفره رهبری حزب را به عهده بگیرند: مساله اساسی و مهم میکانیسم گزینش رهبری در جمعیت است که چکونه خواهد بود؟
نسل جوان مسلمان طرفدار آزادی و عدالت و انتخابات ریاست جمهوری و حضور زنان در حزب و جامعه و سیاست از باز شدن جمعیت به عنوان یک حزب غیر ایدیولوژیک و طرفدار آزادی مدنی و عدالت هستند، به صلاح الدین ربانی که بر ضد غنی و طالبان و معامله گران با ارک برخاسته است و به قشر جوان روشنفکر و نیازهای مادی و معنوی آنها توجه دارد، بیشتر گرایش دارند تا با معامله گران چون عطامحمد نور و یونس قانونی و حفیظ منصور و سیدعنایت الله شاداب و دیگران که به حکومت متقلب غنی پیوسته اند.
روز جمعه 13 سرطان 199، صلاح الدین ربانی با جنرال احمدجان حقجو و جنرال امان الله گذر از اعضای ارشد شورای رهبری جمعت دیدار کرد. امان الله گذر در حمایت از صلاح الدین ربانی به سرپرست جمعیت گفته است که: «عطامحمد نور در پی چیست؟ و اجازه بدهید با او موضوع را روشن کنم». صلاح الدین گفته است که: «اگر عطامحمد نور برنامه برای جمعیت دارد و خواستار برگزاری کنگره هستند بفرمایند جمعیت اسلامی دفتر دارد و همه روی آن صحبت می کنیم». فرمانده امان الله گذر در حضور صلاح الدین ربانی و جان محمد حقجو به عطامحمد نور زنگ می زند و از نور می خواهد که: «دست از تفرقه و کودتا بردارد. اگر برنامه برای حزب دارد به دفتر حزب بسپارد. در صورت ادامه نبرد و کشمکش بر سر رهبری جمعیت پس از این به مزار و کابل از طریق هوا برود». امان الله گذر بدون خدا حافظی تلفن را قطع می کند.
ایستادگی صلاح الدین ربانی در برابر ارگ و طالبان برای نسل جدید جمعیت بگونه فراگیر جاذبه آفرین است. عطامحمد نور و تیم اش که سید عنایت الله شاداب را سرپرست ریاست جمعیت معرفی کرده اند در تاردوانی با ارگ و زلمی خلیلزاد پیچیده اند خلیلزاد با صلاح الدین در قضیه انتخابات به نفع غنی، برخورد تند لفظی داشتند که صلاح الدین ربانی خلیلزاد را متهم به حمایت از تقلب و نهادینه نمودن فرهنگ تقلب در زمین سیاسی افغانستان متهم ساخت.
کشتی جمعیت از درون دچار ورشکستگی جنگ فراکسیونی سمتی بر سر تصاحب رهبری گردیده است. سرنوشت سیاسی جمعیت اسلامی پس از چند دهه مبارزه و شهادت و ایستادگی به یک رهبر دلاور شجاع جان نثار، سرنترس خردمند، مدبر، آشنا با رمز بازی ها و شناخت زمان و نسل جدیدی که در پی آزادی و عدالت و رفتن بسوی رفاه و ترقی هستند گره خورده است. جمعیت اسلامی در اوضاع و احوال و شرایط تغییر کرده در آموزن تاریخ قرار گرفته است. سرنوشت سیاسی تاجیک ها و مساله رهبری تاجیک ها به سرنوشت کشتی شکسته شده جمعیت بسته است که آیا ناخدای لایق و دلاور دریا دیده امواج متلاطم طوفان ها از درون نسل جدید سر بیرون خواهد کرد تا این کشتی شکسته را به ساحل نجات برساند و از نو براه اندازد.
محمد صدیقی
>>> Soraya Baha
من کسانی رامی شناسم که باورهای اسلامی ندارند واما درکناراعضای جمعیت اسلامی هیزم کش اند وازآب گل آلود ماهی می گیرند !
>>> جمعیت یک تفکر معتدل اسلامی است و این تفکر در تمام جغرافیای موجود به نام افغانستان پیروان خودش را دارد که محدود به زمان و مکان نیست.
عطا و قانونی و شاداب و صلاح الدین و همه اینهایی که امروز دست در یخن همدیگر انداخته و آبرو و عزت فردی خود را به لیلام گذاشته اند این را بدانند که جمعیت برای همیشه زنده میماند مگر این کوتاه بینان کوتاه فکر با خجالت تمام روانه گور خواهند شد.
>>> محمدصدیقی معلومات خوب وآموزنده دادیدقلم تان رسا واقعیت هارا نوشتید
بااحترام عبید.
>>> آقای صدیقی!
هرچند در مبحث نست این مضمون تان نظریۀ کوتاهی را ارائه نمودم و لازم بر نظریۀ دیگری نیست، زیرا آنچه را در این مبحث نوشته اید، فرقی با مبحث اولی ندارد اما صرفاً دو نقطه را میخواهم اشاره نمایم:
1- آیا وقتی در نوشتۀ تان نام پاکستان و (ISI) را میبرید، چشمان تان حین نوشتن باز اند؟ زیرا از نوشته های تان چنین بر میآید که جمعیت اسلامی؟ از گذشته ها دشمن پاکستان و سازمان استخباراتی اش (ISI) بوده است! خود را فریب ندهید، اگر موافقت دولت پاکستان و سازمان استحباراتی آن کشور نمی بود، ربانی و سایر رهبران جهادی یک روز هم نمی توانستند در پاکستان زندگی کنند.
2- باز هم با تأکید نوشته اید که جمعیت رهبری تاجیکان را دارد!با این نوشته، مثلیکه در قالب دوستی با جمعیت، در حال غرق نمودن بگفته خودتان کشتی شکسته جمعیت و پایان دادن به حیات سیاسی این تنظیم استید. اگر ملیت های مرتبط به این تنظیم این نوشتۀ تا را بخوانند، برداشت شان چه خواهد بود؟ شما آگاهانه در صدد تضعیف صف این تنظیم استید، هرچند از گذشته دارای کدام صف منظم نبوده، انسجامش فقط در دوران چور و چپاول بوده و بس.
میهن زرغون
>>> موجودیت تنظیم ها در پاکستان به معنی نوگری ISI نیست بلکه یک تعامل دو جانبه بود.
اگر مجاهدین و جهاد نمیبود خرس کمونیزم تا کراچی را در یک هفته طی میکرد.
پاکستان به مجاهدین پناه داد و مجاهدین از موجودیت پاکستان دفاع کردند .
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است