با اينكه در دوره و زمان او كشور از داشتن امكانات اوليه زندگي هم در سطح دانش و صنعت برخور دار نبود اما او براي همه اقشار مردم از عالم و دانشجو و سياستمدار تا عوام مايه اميد و چراغ و شمع محفل روشنفران زمان خويش بود | ||||
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۴ ۱۳۹۹/۴/۲۵ | کد خبر: 164177 | منبع: | پرینت |
سخن از سالگرد رحلت علامه بلخي هست.
اين مناسبت غم انگيز و تاريخي انديشمندان و نويسندگان و تحليلگران كشور را برانگيخته است تا ابعاد زندگي سياسي و علمي و شخصيتي علامه را مزين صفحات رسانه ها سازند.
برخي ها در مورد علامه نگاشته اند كه وي تحصيلات حوزه اي، علمي، عرفاني، سياسي كم و يا ضعيفي داشته است و ايشان تحصيلات حوزه اي دانشگاهي نداشته و او فيلسوف و تاريخ دان و نويسنده و روشنفكر هم نبوده است!
و متاسفانه انها با تاسي از حريفان و دشمنان انديشه و همقطاران مسلكي علامه، وي را با كم لطفي قلمي خويش اخوند روضه خوان و ملاي قريه قلمداد كرده اند و ...
نمي دانم شخصيتي همانند بلخي كه در كشورهاي عراق، افغانستان و ايران مي رود براي طلاب علوم اسلامي كه درس خارج مي خوانند و در دانشگاه ها براي دانشجويان رشته هاي مختلف و در جمع مراجع تقليد و مجتهدين عظام همانند اية الله حكيم و شاهرودي و امام خميني و مرحوم نواب صفوي قرار ميگيرد ايا براي فراگيري درس و اموختن علوم و فنون شعر و تاريخ وقاعده نحوي (ضرب زيد عمرا) و يا براي شنيدن قاعده اصولي (لا تنقض اليقين بالشك) و يا دانستن اقسام نجاسات و مطهرات مي رود؟
و يا با استقبال ان ذوات محترم از وي او حرفي براي گفتن دارد؟
آيا يك طلبه ساده روضه خوان و ملاي قريه و بدون قلم و كتاب و باعدم اطلاع از تاريخ و بدون شناخت از علوم ديني و انساني چگونه مي تواند تاريخ نگاران، دانشجويان و طلاب سطوح متعالي فقه و اصول و عرفان و فلسفه و سياستمداران و روشنفكران برجسته كشور هاي منطقه را به زير كرسي ارشاد و بيان خويش فرا خواند!
بلخي كه در نشت با امام خميني و مراجع تقليد و مجتهديني همانند مرحوم سيد محسن حكيم مرجع اعلاي زمان و مرحوم نواب صفوي چهره شناخته شده انقلابي ضددستگاه ستم پيشه پهلوي حرف دارد، بلخي كه در زير منبر و ميز خطابه او دانشجويان رشته هاي علوم انساني و طلاب حوزه هاي علوم اسلامي زانو بر زمين ميزنند و بلخي كه در تاييد شخصيت علمي و اصلاح گرانه و سياسي وي اجماع عامه شيعه و سني شكل ميگيرد.
او مي تواند مرجع و مركز اميد مردم كشور و شهرهاي كلان ميهن همانند كابل و هرات و مزار گردد.
با اينكه بلخي خودش از نژاد قريش و هاشمي است اما فقط او متكاي مليت هاي هزاره و ازبك و تاجيك و پشتون و شيعه و سني در كشور مي گردد، شخصيت وي چنان ملي و مردمي مي شود كه هزاره او را از خود و شيعه از خود و سني وي را از خود مي داند.
چيزي كه تا هنوز در كشور افغانستان گوهري ناياب است.
در سفري كه او از مشهد به هرات امد تقريبا تمام نفوس مردم هرات تا مرز اسلام قلعه تا هرات مسافت صد كيلومتر را به استقبال او شتافتند و او خود در سخنان خويش خود چنين بيان نمود كه استقبالي كه مردم هرات از من نمودند همانند استقبال مردم نيشابور از امام هشتم امام رضا عليه السلام بود و اليته چنين سخني را با درنظر گرفتن توازن نفوس و زمان و مكان اگر مقايسه نماييم قطعا چنين كلامي از حانب وي نمي تواند توام با اغراق باشد.
سؤال اين است كه يك طلبه ساده و روضه خوان چرا چهارده سال از عمر پرثمر خويش را در تك سلول زندان سپري نمايد و چرا در حاليكه از جانب شخصيت هاي بلند پايه كشورهاي اسلامي منطقه تقاضاي ازادي وي از زندان صورت گيرد اما هر روز شرايط زندان وي از جانب دولت وقت براي او سخت تر مي شود؟
آري علامه بلخي ممكن است شهادت نامه دانشگاهي و رشته هاي فيزيك و شيمي و رياضي و هندسه را نداشته باشد و ممكن است از او چندان اثاري قلمي در علوم مختلف مكتوب نشده است اما بلخي با نبوغ سرشاري كه داشت و با استعداد و تلاش و به گفته خودش با خوردن دود چراغ توانست بود او استاد و مصلح و روشنفكر و فقيه و عالم و عارف و مجتهد زمان خويش گردد.
با توجه با اينكه در دوره و زمان او كشور از داشتن امكانات اوليه زندگي هم در سطح دانش و صنعت برخور دار نبود اما او براي همه اقشار مردم از عالم و دانشجو و سياست مدار تا عوام مايه اميد و چراغ و شمع محفل روشنفران زمان خويش بود.
آري!
اين است معناي فقيه و عارف و روشنفكر و دانشمند و فيلسوف و مجتهد.
مصباح هراتی
>>> صالح محمد خلیق
امروز 24 سرطان (تیر) 1399 خورشیدی، برابر است با پنجاهودومین سالگرد شهادت علّامه شهید سیّد اسماعیل بلخی، دانشمند، شاعر و مبارز نامدار معاصر کشور. روانش شاد و یادش گرامی باد!
«فریاد آزادی» (نگرشی بر سرودههای علّامه سیّد اسماعیل بلخی)، اثر پژوهشی اینجانب صالحمحمّد خلیق است که در تابستان سال 1383 هجری خورشیدی از سوی انجمن نویسندهگان بلخ به کوشش کمیسیون برگزاری سیوششمین سالگرد شهادت آن زندهیاد، در قطع رقعی در 48 روی با شمارهگان یکهزار نسخه در بلخ به چاپ رسیده بود. در این اثر جانمایههای شعر علّامه بلخی و ویژهگیهای ساختاری آن در دو فصل به بررسی گرفته شده اند. در نظر است تا این اثر با ویرایشی تازه برای چاپ دوم آماده شود.
گفتنی است که این اثر پیشتر به گونۀ مقاله برای نخستینبار در سومین کنگرۀ بررسی شخصیّت و افکار شهید بلخی که از 29 تا 31 تیر 1371 به کوشش شورای فرهنگی حزب وحدت اسلامی در تالار دانشگاه بلخ برگزار شده بود توسّط خودم برخوانده شد که شرح کامل گزارش آن کنگره در شمارۀ 98 _ 99 (مهر و آبان 1371) ماهنامۀ «حبلالله» در تهران در صص 24 _ 29 به نشر رسید.
بار دوم متن مقاله در نشریّۀ آزاد فرهنگی «خواهر، برادر، سلام!» در شمارۀ یکم، شهریور 1372 در صص 3 و 6؛ در شمارۀ دوم و سوم، مهر و آبان 1372در صص 3 و 7؛ شمارۀ چهارم و پنجم، آذر و دی 1372 در صص 7 _ 10 و 13 سال نخست نشراتیاش؛ و بار سوم زیر عنوان «عندلیب سرخ» در ماهنامۀ فرهنگی تاریخی «شاهد یاران» (ویژۀ یادمان شهید علّامه بلخی)، دورۀ جدید، شمارۀ 64، اسفند 1389، در صص 105 _ 108 در تهران منتشر شد.
از این اثرم در کتاب «ستارۀ شب دیجور» (تهران 1383)، اثر سیّد اسحاق شجاعی، در فهرست مقالههای دربارۀ بلخی در ص 499 و نیز در کتاب «رهبر آزادی» (مجموعۀ اشعار عاشورایی علّامه بلخی) (قم، 1387) در فهرست کتابهای نشرشده دربارۀ علّامه بلخی در ص 194 نام برده شده است.
>>> محمود منجم زاده
شهید علامه بلخی پس از بازگشت به افغانستان درسال ۱۳۱۵ حدود ۹ سال در هرات ماند و مرکز بزرگ اسلامی تکیه میرزاخان اقامت اختیار کرد . او با ایجاد اولین هسته مقاومت درهرات اولین تیر را بر قلب حکومت وقت کابل نشانه رفت. با سخنرانیها و خطابه های آتشین خود در هرات، بانگ رسوایی دولت سلطنتی افغانستان را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتی و دولتمردان خائن جلب کند؛ تا حدی که قلمرو نفوذ کلام و اندیشه های الهی او در دورترین نقطه افغانستان حتی در میان جامعه تسنن، کارگر افتاد و پرده تزویر و ریاکاری که سالها نقاب خیانت و جنایت دولتمردان وقت بود، کنار زده شد. کم کم زنگ بیداری و آزادی خواهی در کوی و برزن کشور نواخته شد. دولت وقت، سید بلخی را ممنوع الخروج کرد و او تا هشت سال نتوانست از این شهر خارج شود. ولی پس از این مدت دولت مجبور شد اجازه مسافرت به وی بدهد
>>> موسی زکی زاده
الف) مرحوم علامه سید اسماعیل بلخی از نظر تلاشهای بیباکانه برای برقراری عدالت اجتماعی در افغانستان، جدا از شخصیت و دیدگاه مذهبیاش، به نظرم در شمایل دکتر رمضان بشردوست در زمان ما جلوهگر شده است.
ب) مقام علمی حوزوی علامه بلخی و آیت الله خمینی بماند، از نظر دیدگاه سیاسی به نظر من علامه بلخی در شرایطی قرار داشت که می توانست دیدگاه وسیعتر از آیت الله خمینی داشته باشد. آیت الله خمینی در ایران شیعه محور به حکومت ولایت فقیه رسید. چند مذهبی بودن ملت ایران آنچنان که عدالت اجتماعی حکم می کند در زمان او نمود نیافت. اما علامه بلخی از همان آغاز به مذاهب و اقوام مختلف افغانستان احترام داشت و دیدن مظلوم و محروم همهی آنها خون او را به جوش می آورد.
روح مرحوم علامه سید اسماعیل بلخی شاد و یادش گرامی باد.
>>> ۵۲مین سالروز ارتحال شهادت گونه علامه سید اسماعیل بلخی قدس سره ؛
⬅️️خطیب نابغه ، شاعر پرآوازه ، عالم آگاه بزمان ، رنج ️کشیده زندان های نظام استبداد شاهنشاهی ، منادی و ️پایه گذار اخوت اسلامی در افغانستان🇦🇫 ، پایه گذار ️ادبیات انقلاب اسلامی🚩 ، بنیانگذار سبک خاص منبر و روضه بلخی ، جمهوریخواه ، عارف ، مردمی ، شجاع و نستوه را گرامی می داریم ⚘🌴.
⭕ روحش شاد و راهش پر رهرو باد🇦🇫 .
💐ما مرغ دل ز قید تعلق رهانده ایم
💐صید از قفس با بازِ نگاهی پرانده ایم
💐آزاد نیست هیچ کس جز به بند عشق
💐در مکتب نخست همین درس خوانده ایم
💐در ره ز جور خار چه پروا که بر جگر
💐روز قبول ناز خدنگی خلانده ایم
💐بلخی به باغ جامعه ما بی نشان نه ایم
💐خود می رویم لیک نهالی نشانده ایم .
#شیخ_مشکور_کابلی
>>> علامه بلخی را خدا بیامرزد.
هرچه در توان داشت برای رسیدن به اهداف والا و انسانی و الهی اش انجام داد و عمرش را ضایع نگذراند.
اما و صد اما
امروز نسل موجود و قلم به دست و مورخ و متفکر باید در سه محور کار فکری و قلمی انجام بدهند تا حد اقل حق علامه بلخی ادا شود.
۱ کار تحقیقی پیرامون آثار مکتوب و شفاهی و اندیشه های علامه بلخی در محدوده زمان خودش و تاثیر گذاری اس بر روند زمان تا الحال
۲
>>> Karim Pakzad
علامه سید اسمعیل بلخی : تنها "قهرمان" من در جامعه !
او تشویق نمود تا مرا به گفته آنوقت ها " به مکتب سیاه کنند". هر باری که میدمش انگار چند سال بزرگترخودم را احساس میکردم. منی که از بلخی آزادی فکر را آموخته بودم زیاد به مراسم مذهبی علاقه نداشتم ولی چند باری هم برای شنیدنش تکیه خانه رفتم.
او راه مکتب را به من نشان داد. به خواهر بزرگترم همچنین. بلخی بزرگ ۶۰ سال قبل دختران را تشویق میکرد مکتب بروند. جامعه فرهنگی عقب مانده آن زمان طوری شد که زنده یاد مادرم مانع شد که خواهرم مکتب برود. دلیل آن چه بود ؟ "در مکتب موهای دخترم را قیچی میکنند. این خوب نیست". تا سالهای زیاد خواهرم مادرش را ملامت میکرد که مرا بخاطر موهایم نگذاشتی مکتب بروم و بیسواد ماندم. مادرم سر به زیر میانداخت و میگفت : " اوغاتیا نمی فهمیدم".
بلخی با تجارب مبارزات سیاسی خود در دورانی که تحصیلکرده ها انگشت شماربودند دریافته بود که انقلاب کردن بدون پشتوانه جوانان با سواد و آگاه ممکن نیست. از اینجا بود که حرفش با دوستان و آشنایان این بود : "اولادها را به مکتب روان کنید". حالا اگراو میبود که لشکری از تحصیلکرده های دانشگاهی داریم که امید اکثریت آنها گریز از افغانستان و مهاجرت است، چه میگفت ؟
آنروز را از یاد نمیبرم که جنازه مرد بزرگ را تا افشار همراهی کردم و با وجود جمعیت زیاد ازلب گوری که او را در آن میگذاشتند دورنمی شدم.
زنده خواهم بود و بلخی دیگری را در افغانستان بیبینم ؟ تنها قهرمان من !
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است