تاریخ انتشار: ۲۲:۰۸ ۱۳۹۹/۴/۲۷ | کد خبر: 164208 | منبع: |
پرینت
![]() |
سیاستمداران و چاپلوسان فیسبوکی، چیغ و پیغ را در صفحات اجتماعی براه انداخته اند؛ یکی مینویسند که با خدا دادگان ستیزه مکن-که خدا داده را خدا داده است.
دیگری میگوید هر کی آب از دم شمشیر خورد نوشش باد!
این گروه به خاطر مارشالی دوستم سرچپه اتن انداخته اند.
باید خدمت این عده مردم عرض گردد که دوستم نه سر پیاز است و نه بیخ پیاز؛ نه غیرتی است و نه هوشیار. بلی یگانه صفت دوستم این است که در هر رژیم صرف به خاطر منافع شخصی خود مانند ماش به هر طرف لول میخورد.
دوستم فاقد مورال و حیثیت و عزت است؛ اندیشه سیاسی و خط مشی سالم و سازنده برای جامعه ندارد. دوستم صاحب منصب مکتبی و مسلکی نیست و صرف یک جنگجو است. سواد ندارد و منافع کشور برایش کاملا بی اهمیت است. به خاطر بدست آوردن پول و قدرت به هر گونه رذالت دست میزند. دوستم "گلم جم" به خاطر قدرت نمایی یک چند بیچاره و غریب را دعوت و ساز و رقص را بر پا ساخته بود، تو گویی جنگ سوم جهانی را فتح کرده. این کار دوستم نمایندگی از شخصیت کوچه بازاری و نو کیسه بودن او میکند.
دوستم خود را در آیینه "شیر" می بیند لاف از بین بردن طالبان را میزند. واقعا مضحک و خنده آور است. این... نه می داند که طالب هم مانند او اجیر و نوکر امریکا است. امریکا همانگونه که به وجود تو در این رژیم پوشالی و فاسد نیاز دارد به همان شکل به طالب هم ضرورت دارد.
دوستم لافوک در صد سال این جرأت را نمیتواند که خلاف میل بادار خود حرکت نماید. میخواهم خدمت سیاست مداران فیسبوکی برسانم که رتبه مارشالی را به جلاد قرن، خدا نه، بلکه خدای دوستم (امریکا) داده. امریکا به اشرف غنی نوکرک دستور داد و گفت "او دیوانه زود به این... مارشالی بده زیرا ما به خاطر ادامه حیات خویش در افغانستان به اوباشان؛ دزدان؛ قاتلان؛ بیسوادان؛ نوکران سرخم و چشم دریده های مانند تو و دوستم ضرورت داریم"! دیوانه هم چون صلاحیتی ندارد؛ فوری با سرخم؛ این شرم تاریخ را در پیشانی اش حک نمود.
کسانیکه از خوشی زیاد برای دوستم در فیسبوک اتن میکنند دوستانه توصیه میکنم که لطف نموده بسیار سر چپه اتن نکنید زیرا خوشی بیش از حد میتواند سبب سکته قلبی شود. خیر است اگر سکته کنید اما مردم بالای تان تهمت میکند میگویند که بیچاره از کرونا مرد و از ترس هیچکس سر جنازه تان نمی آید. باز شما را در پلاستیک پیچ میدهند و پلاستیک پیچ پیش خدا جان میروید و خدا هم شما را مستقیم به دوزخ می فرستد به خاطر که سر خدا تهمت کرده بودید که خدا به دوستم مارشالی داده. مقصد من گفتم دگه دل شما مردم حرف نا شنو...
حمیرا عمر
>>> تشکر از مطلب بسیار زیبا تان خداوند همیشه شما را با این قلم صداقت، انسانیت، و شرافت زنده داشته باشد. بعد از بسیار وقت یک نویسنده پیدا شد که حقیقت را بیان کرد هیچ باورم نمیشود که امروز هم افراد با وجدان در کشور مان وجود داشته باشد. ای کاش همگی مانند شما طرز تفکر میداشت امروز تا این حد بیچاره نمیبودیم.
به امید صلح پایدار در کشور عزیز مان افغانستان و توقع دارم که به نوشتن تان داوم بدهید.
>>> خانم حمیرا عمر!
هیچ انسان خالی از نواقص نیست به شمول مارشال صاحب دوستم. اما با این طرز دید تان هر خواننده به ایمان ، صداقت و ..... تانف شک میکند
به باور من یگان مسائل دیگر در بین است اگر قوم گرایی نباشد ، صد در صد کدام مشکل خصوصی با مارشا صاحب دارید
>>> حمیرا خانم
چهره بنما که ببینیم
ز کدام ایل و تباری و کدام NGO
>>> جنگ سالار افغانستان مارشال شد :
جنرال دوستم مردی که دشمنان زیادی دارد ارتقا می یابد
(به گزارش فرانکفرترالگماینه سیتنگ ) رشید دوستم به مدت چهار دهه یکی از بی رحمانه ترین جنگ سالاران درافغانستان بوده است، اوعهد بسیاری کرده و بسیاری را هم شکسته اکنون او درحال ارتقاء است .
بیش از چهار دهه جنگ افغانستان به طول انجامیده است. یکی از پیامدهای آن ، حضور مداوم یک گروه کل از جنگ سالاران است: جنگ سالاران با نفوذ و دارای شهرت غالباً مشکوک. مشاغل آنها عمدتاً از دهه 1980 میلادی آغاز شد که مجاهدین با مهاجمان شوروی و متحدان محلی آنها جنگیدند. شخصیت های جامعه قبیله ای پراکنده قومی به عنوان رهبران نظامی ازهردو طرف ظهور کردند. اکنون یکی از خیره کننده ترین جنگ سالاران افغانستان بالاترین رتبه نظامی کشور را کسب کرده است: عبدالرشید دوستم . عبدالله عبدالله ، رئیس شورای عالی آشتی ، روز چهارشنبه به استان شمالی جوزجان سفر کرده بود تا درمراسمی ، به دوستم درجه مارشال را انجام دهد.
این یک فصل جدید به حیات قوم ازبک ، دوستم متولد 1954 ، اضافه می کند که هرگز یا به طور قطع انتظار نمی رفت. زیرا دوستم در طول زندگی خود دشمنان بسیاری ایجاد کرده است ، اما همیشه درک کرده است که چگونه ، از وقت به نفع خود استاده کند . پسریک کشاورز به عنوان یک فرمانده نظامی با اتحاد شوروی شروع شد. از دهه نود ، او بارها و بارها طرف خود را تغییر داد ، و به کمک شبه نظامیان خود یک پایگاه در شمال بنا کرد.
با این وجود ، او همیشه مخالف طالبان بوده است ، و با شدت شدید علیه آنهاعمل کرده است و اینکه صدها زندانی طالبان را درسال 2001 به قتل رسانده است یکی از جنایات جنگی است که وی به آن متهم شده است.ولی با آن هم از جنرال دوستم حربه ای علیارگ استفاده میشود .
ازالمان
>>> روده قاق مارشال پشتون پمپ پوز مارشال تاجیک حالی هم گنس مارشال اوزبیک منتظر بینی پیچق مارشال هم باشید که هزاره است که تا چیوقت نوبت او میرسد .رتبه مارشالی هم سهمیه بندی شد .
لالا هراتی
>>> از دو ستم نظر به شرایط هرکسی در هر دولت استفاده میکند.
در دوران داود خان سرباز بود.
بعداً در تصدی افغان گاز کار گر بود.
بعد از انقلاب ثور فدا محمد دهنشین که از جوزجان بود و عضو کمیته مرکزی حزب و مسؤل تبلیغ و ترویج بود،او را قوماندان یک گروه دفاع خودی و یا سپاهیان انقلاب ساخت.
در دوران داکتر تجیب به مقامات بالاتر تا قوماندان فرقه پنجاه و سه پیاده جوزجان مقرر شد.
روس ها هنگام بر آمدن از افغانستان با احمد شاه مسعود پیمان عدم حمله به یکدیگر امضا کرده بودند،قسمی که فعلاً امریکایی ها با طالبان چنین پیمانی امضأ کردند.
فرو پاشی شوروی و قطع کمک های شوروی به افغانستان،سبب سقوط دولت داکتر نجیب شد.
روس ها متیقن بودند که مجاهدین افغانستان را گرفتنی هستند و آنها مجبور بودند از میان دو گروپ یعنی بنیاد گرا گلبدین و میانه رو ربانی و احمد شاه مسعود،یکی را برای افغانستان انتخاب کنند.
بنأ روس ها دوستم را مجبور ساختند با احمد شاه مسعود اعتلاف کنند و قبل ازین که پاکستان و امریکا گلبدین را به قدرت برسانند،این اعتلاف در کابل قدرت را بدست بگیرد.
دولت ربانی با روس ها روابط نزدیک پیدا کرد و جنگ تاجکستان ختم شد،درین رمان کلینتن گروپ طالبان را برضد ربانی و روس ها تشکیل کرد.
زمانی که طالبان تا سرحدات شوروی سابق خود را رساندند،دوستم دید که وضعیت خراب است و مزار نیز سقوط کرد،بنأ به ترکیه پناه برد.
ترکیه خودش عضو پیمان ناتو است و با حادثه یازدهم سپتامبر دوستم را دوباره به افغانستان فرستاد تا در پهلوی امریکایی ها برضد طالبان بجنگد.
از داستان های مخالفت کرزی و اشرف غنی با او خبر دارید و حاجت به توضیح نیست.
آنچه که فعلاً قابل توضیح است ،این است که:
دونالد ترامپ خواهان خروج سربازان امریکا از افغانستان است،اما پنتاگون هم بخاطر مسایل ستراتیژیک و هم بخاطر بودجه جنگ افغانستان و امکانات خورد و برد،مخالف خروج سربازان امریکایی از افغانستان هستند.
روی همین ملحوظ،جنرال میلر قوماندان نیرو های اعتلاف به او مدال قهرمانی داد،تا باشد که جنگ ادامه پیدا کند و او در مقام خود باقی بماند.
چیزی که ارتباط میگیرد به روابط اشرف غنی و دوستم،اتحاد شمال دیگر به اشرف غنی مخالفت ندارند،بلکه خروج نیرو های امریکایی و خطر به قدرت رسیدن طالبان برای او خطر است.
به همین منظور به لو گر سفر میکند،با راکت پراگنی مواجه میشود و به غزنی همچنان،اما در کاپیسا بدون کدام راکت گرامی سفر میکند.البته راکت های ارگ در جریان مراسم تحلیف و این راکت ها نیز همه از طرف خود دولت سازماندهی شده بودند.
مارشالی دوستم نیز از طرف خود اشرف غنی تنظیم شده است،تا دوستم دوباره در مقابل طالبان ایستاد شود.
بنأ اینها همه یک تیاتر است که به کروم نشان میدهند که دوستم بزور خود مارشال شد.
اشرف غنی روی مصلحت شرایط او را مارشال ساخته است.
>>> خمیرا چرا اینقدر قهر هستید اگر دوستم بی سواد است پنچرمیها کجا سواد دارد چور چپاول دزدی پیشه هردو ایشان است پنچرمینها کابل را چور کرد دوستم کوس در کوسخانه دخترها را نماند هر دختر که خوشش میامد در تانک بالا میکرد ولی نمیدانم که شما چرا این قدر فغان دارید دو علت وجود دارد یک یا شما را دوستم در تانک خود بالا نکرده و یا بالا کرده مگر یک تانک وچهل نفر
>>> دوستم میخواست طالبان را تارومار کند، اما دولت فاشیست غنی او را از این کار منع کرد. دوستم به داشتن رتبه مارشالی مغرور نشود. مبارزه اش را ادامه بدهد و در این کار اگر مثل شهید مزاری شهید شود، جاودانه خواهد شد.
>>> خیلی زیبا حمیرا خانم.
>>> مارشال صاحب با انکه بیسواد است، از شما سواد دار های مغز گنده و فاشیست کرده بهترین است تو بااصطلاح باسواد که هر حرف ات جز توهین، دشنام، مزخرف گویی علیه یک شخصیت ملی و بین المللی چیزی دیگری نبود.
التماس عقل و شعور!؟!!
>>> دوستم؛ از سرباز گمنام تا مارشال مقتدر
هشت صبح
محمدناصر عمر
تاریخ همواره شاهد ظهور رهبرانی مقتدر از میان تودههای محروم بوده است، پیشواهایی که اقتدارشان بدون برچسب خانوادهگی با نام خودشان آغاز شده و در نهایت تبدیل به شخصیتهایی میشوند که روحیهی مبارزهطلبی و فداکاریشان در قبال محرومیتهای آن خلق، آنها را به عنوان شخصیتهای ایدهآل برای دوام تاریخ آن ملت مطرح میکند.
اوزبیکها، قومی محروم، تودهای مظلوم و جمعیتی دور نگهداشته شده از حقوق بشری در سدههای پسین تاریخ این مملکت بوده است، حالآنکه تاریخ همیشه از عظمت و بلندی این قوم گواهی داده که هیچ عقل سلیمی از آن انکار کرده نمیتواند. نه تنها اوزبیکها بلکه تاجیکها، هزارهها، ترکمنها، ایماقها و یک تعداد اقلیتهای قومی دیگر در این سرزمین از بیمهری حکومتیان آن دوره رنج برده و تلاشهایشان همواره جهت بازیافت ارزشهای تاریخی و فرهنگیشان خنثا شده و به دلایل گوناگون از فعالیتهایشان بازداشته شده و حتا در مواردی سرکوب شدهاند.
افغانستان در صد سال گذشته عنوان کشوری را به خود دارد که کنش سیاسی – نظامی سردمداران آن روزگار، تماماً برمیگردد به بنیانگذاری مملکت تکقومی و تاریخی که در آن فقط و فقط از قهرمانی یک قوم نوشته شده باشد و این بزرگترین عامل و اصلی است که میشد از آن شکلگیری جریانهای سیاسی – نظامی موازی با نظام و تولد شخصیتهای کاریزماتیک را انتظار داشت.
حوادث سالهای قبل از تولد
اتفافات و رخدادهای پیرامون، تأثیر مستقیم بر چگونهگی شکلگیری شخصیت انسانها دارد. اگر انسانی توأم با مصایب روزگار بزرگ شده و درک عمیق از حوادث و علل آن داشته باشد، طبیعی است که برای برونرفت از آن میاندیشد و تلاش میکند. به عبارت دیگر، چرا نیم قرن قبل اوزبیکها اولاد خویش را با روح انقلابی بزرگ میکردهاند؟ چرا در سرزمینهای ترکستان جنوبی و قطغن که اکنون به عنوان سمت شمال و شمالشرق افغانستان یاد میشود، مردم از گردننهادن به اوامر حکومتی ابا ورزیده و حتا علیه آن ایستادهگی میکردند؟ حفاظت از کدام ارزشها است که آنها را نسبت به جان و مالشان بیتفاوت میساخت؟ اینها ظاهراً سوالات ساده و پیش پا افتادهاند، ولی در عمق معنا حوادثی را شکل میدهند که برای تولد یک رهبر و یک جریان سیاسی کاملاً بسنده باشد.
قبل از تولد دوستم سه حادثهی تاریخی و بسیار مهم در روزگار اقوام ترکی این سرزمین اتفاق افتاد؛ هر یک از این حادثات به تنهایی خویش واکنشهایی را در پی داشت و برای جلوگیری از آن خونها ریخته شده و مادران زیادی را در سوگ فرزندانشان به ماتم نشاند. این سه حادثهی تاریخی از این قرار بود:
• تبعید و نظربندکردن اکثر خانوادههای سرشناس اوزبیک – ترکمنتبار در کابل و کشتن اکثریتشان که پدر غلاممحمد میمنهگی، مرحوم عبدالباقی خان مینگباشی، نیز در جمع اینها بود.
• تدوین نظامنامهی ناقلین و توزیع هزاران جریب زمین حاصلخیز قطغن و ترکستان به پشتونهایی که در خط مرزی دیورند زندهگی داشتند.
• تخریب قلعهی تاریخی میمنه توسط وزیر گلمحمد مهمند و به آتش کشیدن بیش از سه هزار جلد کتب دستنویس اوزبیکی در محضر عام.
هریک از این اتفاقات و تراژدیهایی که عمیقاً خلق ترکی این سرزمین از آن متأثر شد، سالها بود در میان اقوام ترکی این سرزمین نسل در نسل و زبان در زبان حکایت میشد. مردم محروم از فعالیتهای سیاسی – فرهنگی انتظار مدافع و رهبری را داشتند تا مدافع ارزشهای تاریخی این خلق شود و بیشک دوستم در پنجاه سال گذشته این نقش را برعهده داشته و با تمام مشکلات مسوولیت آن را به شانه کشیده و من مطمینم که تاریخ برای نسلهای آینده به نیکی از این شخصیت روایت خواهد کرد.
تولد و سالهای دشوار جوانی
تولد و سالهای جوانی دوستم مربوط به زمانی است که اوزبیک – ترکمنهای افغانستان از رفتن به مدارس و مکتبهای عالی دولتی محروم بودند. معدود اشخاصی که امتیاز رفتن به مکاتب دولتی را داشتند، فرزندان صاحبمنصبان و اراکین حکومتی بودند. در آن زمان برای خلق ستمکش اوزبیک – ترکمن آزادی بیان و عقیده وجود نداشت، از فعالیتهای سیاسی –فرهنگی محروم بوده و دفاع از حقوق مدنی و شهروندی عملاً جرم بود.
حق کسب دانش از حقوق طبیعی انسانها است، مردم مظلوم ترکستان جنوبی و قطغنزمین سالهای سال از این حق محروم بوده و سن جوانان زیادی در آرزوی کسب دانش گذشت. روزگاری هم که حکومتهای مرکزی آن دوره برای جوانان اوزبیک – ترکمن رفتن به مکاتب تا صنف ششم را فراهم کرد، شاید بیشترین روز سال نظامیان وابسته به حکومت به مکاتب یورش برده و آنها را به بیگاری و کارهای شاقهی بیمزد مجبور میکردند و این به نوبهی خود بزرگترین دلیل محرومماندن جوانان و نوجوانان اوزبیک –ترکمن از تعلیم و تحصیل بود و جوانان زیادی در آن دوره کارکردن در زمین پدری را به بیگاری در زمینهای حکومتی ترجیح دادند و دوستم یکی از جوانان آن روزگار بود.
سرباز گمنام در حکومت
دوستم بعد از اینکه مجبور به ترک تعلیم میشود، با برادرانش در زمینهای پدری کار میکند. دیری نمیگذرد که به عنوان یک کارگر در تفحصات نفت و گاز شبرغان مصروف میشود و سرانجام علاقهی وافر و استعدادی که فکر میکند در بخش نظامی دارد او را به سوی عسکری در حکومت آن زمان میکشد.
در نظام فعلی که رسانهها به عنوان بیطرفترین قشر جامعه کمکاری و فساد گسترده در نهادهای حکومتی به خصوص ارگانهای امنیتی را منعکس میسازند، شاهد قضایایی استیم که سربازی سالهای سال در خط نبرد با دشمن جنگیده و ترفیع نمیگیرد و صاحبمنصبان نظامی که هیچ تجربهی رویارویی با دشمن نداشتهاند، به رتبهی سترجنرالی میرسند. این کاروان دوام کاروان پنجاه سال پیشین افغانستان است و قیاس کنید که در آن روزگار اون باشی (کسی که مسوولیت ده سرباز برعهدهاش باشد) شدن یک جوان اوزبیک چه دشوار و سخت باشد.
با وجود بیمهریهای تمام حکومت آن زمان به عساکر و نظامیان اوزبیک – ترکمنتبار، دوستم و تنی چند از رفقای همرزمش به زودی موفق به اخذ رتبههای نظامی شدند و چندین سال طول کشید تا از یک سرباز عادی به یک یوزباشی (کسی که مسوولیت صد سرباز برعهدهاش باشد) موفق تبدیل شود و پس از آن رتبههای نظامی را یکی پی دیگری کسب کرد و دیری نگذشت که با استفاده از تجارب نظامی خویش عهدهدار امنیت شمال و شمالشرق شد.
تشکیل حزب سیاسی و سالهای تیره و تار
با مطالعه درست و دقیق تاریخ افغانستان درمییابیم که حکومت مرکزی همیشه در انسجام اقوام و ملیتهای ساکن در افغانستان ناکام بوده و هیچگاهی نتوانسته یک فکر واحد ملی را برای انسجام ملیتهای ساکن در این سرزمین تعمیم و منافع کتلههای مردمی را تأمین کند. از این رو، جمعی از خبرهگان سیاسی و نظامیان اوزبیک – ترکمنتبار این سرزمین جهت حفظ منافع مردمی خویش دست به تأسیس جنبش ملی اسلامی افغانستان زدند، که رهبری این حزب قدرتمند خلق ترک تا این زمان متعلق به مارشال دوستم میباشد.
نقشی که احمدشاه مسعود و عبدالعلی مزاری برای انسجام قومهای تاجیک، هزاره و قزلباش در جهت حفاظت از منافع ملی این اقوام و دفاع در مقابل طالبان داشتهاند، مارشال دوستم عین همین نقش را برای اقوام ترکی این سرزمین بازی کرده و مسوولیت آن را سالها با دشواریهای تمام بر دوش کشیده است.
این حزب افتخار مبارزه و مجادله با طالبان و القاعده را در کارنامه دارد. سالهایی که امارت اسلامی افغانستان تأسیس شد و طالبان حد قرآنی را با میل نفسانی خویش بالای هزاران هموطن در این سرزمین تطبیق کرده و هزاران انسان بیگناه را سربهنیست و میلیونها ساکن این سرزمین را مجبور به ترک وطن کردند، مارشال دوستم با وجود شکستهای پیاپی هیچگاه سنگر را ترک نکرد و تسلیم نشد. با پیکارهای دوامدار ولایتهای شمال و شمالشرق را یکی پی دیگری تصرف و تابع حکومت مرکزی کرده و همیشه شعار وحدت ملی و مردمی داد؛ حالآنکه رقبای او همیشه این شخصیت کاریزماتیک ترکتبار را به تجزیهطلبی متهم کردهاند.
روزنههای امید و مبارزه جهت برابری
بعد از تشکیل حکومت موقت و نهادینه شدن مردمسالاری در افغانستان، مارشال دوستم به نمایندهگی از خلق ترک این سرزمین خود را به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی کرد. بعد از اینکه نتیجه انتخابات به نفع نامزد دیگری بود، در پهلوی حکومت نوپا ایستاد و از آن حمایت کرد و پس از این اقدام نیک، جوانان زیادی را برای تحصیل به خارج از کشور تشویق کرده و زمینه تحصیل را برای آنها فراهم آورد.
اگر امروز زبان اوزبیکی در قانون اساسی درج شده و حکومت را مکلف ساخته تا به گویندهگان این زبان مواد درسی و آموزشی فراهم کند، اگر در این برههی تاریخی کدر اوزبیک –ترکمنتبار در نهادهای مهم حکومتی کار و فعالیت میکنند، اگر امروز حکومت در بخش مطبوعات خویش در پهلوی زبانهای پشتو و دری به زبان اوزبیکی نشرات میدهد، اگر امروز جوانان اقوام ترکی این سرزمین به تأسیس مجلات، ماهنامهها و تشکلهای اجتماعی – فرهنگی دست میزنند، همه و همه محصول مبارزات این مرد و همرزمانش در سالهای گذشته است.
هرانسانی اشتباه میکند و واجبالخطا است. آقای دوستم نیز در دوره مبارزه و جنگهایی که روزگاری تصور پایان آن دشوار بود، شاید اشتباهاتی کرده باشد؛ اما انصاف نخواهد بود تمام افتخارات یک انسان را در طول چهار دهه مبارزه به یک اشتباه آن قربانی کنیم. او در پهلوی اینکه در جبهه جنگید و شخصیت نظامی بود، به تمام معنا از فرهنگیان، هنرمندان، شعرا و ادبا قدردانی و حمایت کرده است.
مارشال مقتدر
مارشال دوستم برای وطن و مردمش یک عمر مبارزه کرد، جبهه دید و روزهای تیره و تاریک را تجربه کرد. شرایط نگذاشت تحصیل کند، اما محروم بودن از این امکان او را نگذاشت دست از تلاش بکشد. فرزند یک دهقان بود، عسکر شد، مبارزه کرد، شکست خورد، مأیوس نشد، از اینکه متولد یک خانواده دهقان بود، از آرمانها و خیالهای بزرگ دست نکشید و امروز بعد از چهل سال مبارزه بلندترین رتبه نظامی افغانستان را به خود اختصاص داد.
مبارزه چهلساله او و دستآوردهایی که نصیبش شد، بیانگر این نکته است که محرومیتها نباید سبب دست کشیدن از کار شود، محرومیتها نباید مانع خیالهای بزرگ شود. او با یک عمر مبارزه برای تمامی جوانان این سرزمین گوشزد کرد که هر موفقیت بزرگ محصول پشتکار و مبارزه دوامدار است و نباید یک لحظه هم دست از آرمانهای خویش کشید.
>>> فهرست يا بهتر تومار طولانى فریبکاری ٬جعل ٬ دستکارى ٬ تقلب حاکمان پشتون- افغان تباران زياد افشا شده اند. "انقلاب معلوماتى ديگيتالى.» دستبرد فکری را دشوارتر ساخت . اما حاکمان پشتون- افغان کاستى و کمبودى و حقارت خود با پرهاى غير پشتونان تاجيک تورانىتباران اکنون هزارستانى و اوزبيک و تورکمن... مى پوشدس مى کنند. "رهبر " (غنى) و دوستم در بزرگداشتنوائی يا فانى در کابل شرکت جست. ولى آهنگ و موسيقى مشهور و معروف اش "بیا که بریم به مزار ملا ممد جان" را و استا د مهشور اش را نور دين بن احمد اصفهانى، متولد شهر خرگرد تربت جام را افغانى ناميدند. شهر خرگرد تربت جام درخراسان تحت شاهنشاه ايران تيمور بزرگ دودمان تيموريان در هرات ( پايتخت شاهنشاهى ايران ) قرار داشت.
بخش ۱۴۰ - حکایت بر سبیل تمثیل - جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول
گفت او ترک هست من تاجیک
لیک داریم خویشی نزدیک
نوایی شاگرد نور دين جامى يک همه چيز فهم بود: منجمله بزرگترين موسيقى دان تيموريان در خراسان ايران. آهنگ ملا محمد جان نوايى هفت قرنه پيش (امروز قرن21 است ) ! موسیقی "گلزار" و "لاله زار" دوڀارچه نوت موسيقى مقامى يا گامى يا هفتگاه در زبان در زبانهاى ايرانى - پارسى - موسيقى ميخانه اى خراباتى " سوارا" يا "سرگام " هفت گانه هندى تاربافت هايش در مرکز آريا نا (آريا + نا) باهم پيوند ناگسستنى دارند که نويسنده و نوازنده آن امیر شیرعلی نوايى است. موسیقی میخانهای!
پژوهش ! کتابها راورقيابى کردم و پاليدم و چون با نام ملا محمدجان و نوايى کدام سند تاريخى (منابع) پيدا نکردم ولى نوروز دل فروز و لاله و گل که در آهنگ اميرشيرعلى کمکم کرد. وى برخلاف حاکمان امروزى سياست تخربى نکرد سياست بازسازى و آبادانى را در دستور روز قرارداد.
پايه ساختارهاى اقتصادى و فرهنگ را در( خراسان- سلطنت کابل) گذاشت و هندوان کابلستان که در (خراسان - سلطنت درانى ) چند بار به هندوستان حمله و هندوان کابلستان را گوشت دم توپ داد. هندوان فرار نمودند و سرود و ساز وآهنگ براى (گاتهاى ريگودايى) و گاتهاى هاى زردشتى- پرواه ندارد - عبدالحى حبيبى متقلب پته خزانه بين «راجه و يما » (خداوند مرگ هندى ) و «جمشيد»، - جام جم و خورشيد: جم + شيد فرق نگذاشت و چقدر جوانان کابل زمين " يما" (رب مرگ) نام دارند?
کریمی در «هشت صبح» (اولین مدیر استاد اخگر) نوشت: " در زمان شیرعلی خان، این گذر به نام «خواجه خوردک» یاد میشده است. بعد از مدتی که هنرمندان در منطقهی بالاحصار جا به جا میشوند، سپس «کوچه خرابات» مشهور میشود. جانان ٬ مغان ٬ميدان خرابات٬ کوى وعريان خرابات . درجمله اين هنرمندان پدر «استاد سرآهنگ » موسيقى "نقش و نگار" و "خيال" که از پيوند ايرانى و تورانى هندى بوجود آمده است »
استاد کمالالدین بهزاد زاده هرات مرگ در تبرز آذربايجان ، و استاد نقاش و نگار (مينياتورى) دربار تيموريان و صفويان بود فرهنگ در نقطه مشترک ايرانى و تورانى نقاشى و موسيقى نقش و نگار ى را زايش دوباره و با پيوند دينى طريقت نقش+بندى را روح و روان تازه بخشيد که در عرصه شعر و موسيقى به نقل «استاد سرآهنگ » در مصاحبه موسيقى نقش و نگار را به خسروبه امير خسرو دهلوى نسبت داد.
راستى که در ديوان امیردهلوى ، 108 بار" نقش و نگار" یافتم. اکنون من بانواده تيموريان و نقشبنديان چشتيان تیموری - صفویه همراى بابر بزرگ فرزند فرزانه کابل نخست به پايتخت اش در گزرگاه کابل مى روم.
در آنجا شهر آرا چند اول على مردان . مسجد عيدگاه کاخ جهان نما و قسمت "ميدان رستم" ("چمن حضورى)" و "ارگ کابل" بالاى احصار و قصر چهل ستون با خيابان و کلاه رستم (احمدعلی کهزاد: چهل ستون سمت شرقی بالاحصار قلعهء کابل، سریرشاه در منزل چهارم کلاه فرنگی به شکل خود رستم دستان خیابان ("گرز رستم به سه کسيره بند است" - بهارانه -هندوگزر) ، نهال های سبز ماده تاریخ چهل ستون خیابان ساخته نبيره بابر عالمگير دوم براى دخترخود و داماد تيمورشاه درانى و زمان خان در اين قصر که نمونه قصر چهلستون اصفهان شاه عباس یکم (زادهٔ ۲۷ جنورى ۱۵۷۱ – ۱۹ جنورى ۱۶۲۹م)، معروف به شاه عباس بزرگ ) و ارگ شاهان چهاردهى کابلستان که نياکان گورکانى و تيمورى خانات تاج بيگ در دامنه تپه تاجبيگ چهاردهى زمين 9 قرن پيش ساخته بودند.
ويرانه هاى آن امروز در رو بروى قصر تپه تاجبيگ وجود دارد که دولت آلمان 22 مهندسان و چندين معماران و تعداد انجنيران آلمانى به کابل ارسال نمودند و از جمله پدرکلان پدرکلان خانم من را ( ولهيم کلارى از هوختيف هم ارسال نمود ) براى دولت امان الله خان از سال 1922 - 1929 ميلادى اين قصر را در تپه تاجبيگ (امان الله براى مادر 350 انباقه خود داد) ; ساختمان پارلمان و وزارت خانه ها مانند ساختمان پارلمان آلمان در برلين در چهاردهى که اسم اش "دار امان" = شهر امان با خيابان چهار راهه و درخت ها و خط آهن 7 کليومتره براى انتقال شهروندان ٬ ليسه امانى و گلخانه ارگ ٬ پل هارتن ٬ 60 ساختمانهاى ريايشى براى مامورين در خيابان از دهمزنگ بسوى دهبورى و کوته سنگى مانند حولى هاى برلين و اعمار خانه ها و حولى هاى در ده ها حولى در پغمان هم. اين ساختمانها در کابل و پغمان با ديوارهاى بلند پت و پنهان نشده بودند بلکه با بوته هاى و ديوارهاى نيممتره چوبى آهنى و مانند آلمان.
قول از نامه هاى گورگانى هاى مغولهاى پارسى تورکى و هندى زبان از ترجمه انگليسى : بابرنامه ٬همايوننامه٬ اگبر نامه ..و تزک جہانگیری. گلبدن بانو یا گلبدن بیگم دخت بابر زاده کابل و مرگ اگره وآرامگاه باغ بابر عمه همايون و اولين تاریخنگار فارسینویس در سراسر کشورهاى فارسى زبان مي باشد.
در ترجمه انگليسى بابر نامه يافتم: نوت موسيقى لاله زار از ميرعلی شیر نوایی است. نويسنده بابر نامه مى نويسد : "علی بيگ شیر نوائی شش مثنوى پنج تقليد خمسه ( منظورخمسهٔ نظامی یا پنج گنج نظامی) زبان پرنده گان، منطق پرنده گان چهار ديوان غزالی با عنوان او همچنین ملودی های عالی در موسیقی تهیه کرده است"
سند وثبوت :دولت هند موسيقى آهنگ " لاله زار" مندرج در بابرنامه را به استاد غلام حسین،(متولد 1876 در خرابات، کابل، مرگ 18 سپتامبر 1967 در کابل) داد. استاد شهکار نوائی را در سال 1906/1907 را تقريبا 113/114 سال پيش در کلکته هند نواخت.
>>> اول : "شير افغان" نادر غدار پدر ظاهرخان کل به برادر خود رتبه مار (در) شال را داد . "مار شال" و يا " فيلد مار شال" در سالهاى 1930 در اروپا و امريکا ٬ چين ٬ شوروى و یوگسلاوی درجه نظامى ارتشهاى اين کشورها بود. رتبه مارشالى پس ازجنگ جهانى دوم و با مباحثات وقراردهاى صلح بويژه سازمان امنیت و همکاری اروپا (به انگلیسی:
Organization for Security and Co-operation in Europe یا به اختصار OSCE)
بزرگترین سازمان بین دولتی یا بینالمللی حول مسائل امنیتی شامل کنترل اسلحه، حقوق بشر، آزادی مطبوعات و انتخابات آزاد و منصفانه
با برگزاری کنفرانس اول اگست ( اوت) سال ۱۹۷۵ در کنفرانس خلع سلاح هلسینکی پایتخت فنلاند با شرکت نمایندگان ۳۵ کشور عضو تشکیل شد ديگر رتبه مار در شال در جهان تمدن از بين رفت . مار شال هاى نظامى اروپا و امريکا افتخار مى کنند که باعث کشتن 40 ميليون انسان درجنگ دوم جهانى شدند. جامعه "امريکا بابا و چل دزد" به مجاهدين غير پشتون "جنگسالار" و به دوستم "قاتل جنايت جنگى" که صدها طالبان را در سال 2001 قتل نمود و در زمان غنى توبه کرد و از "جنايت" خود اقرار کرد و پوزش خواست.
https://en.wikipedia.org/wiki/Sher_Afgan_Khan
https://de.wikipedia.org/wiki/Sher_Afghan
دوم - "شير افغان" حامد کرزى چشمک زن و نه زن چشمک ; شير افگن; که امريکا با "بم افگن" 52 بر فراز قندهار فرا شوت اش کرد . رتبه مار در شال را پس از موزيم اروپا از خواب پسا جنگ جهانى دوباره تولد کرد . حامد کرزى "مار شال" ساز تاجيگ. هوش کن که "شير افغان" نخوانى !شير افگن است. هم حامد کرزى و هم غنى احمدزى خود را "شير افغان" خواندند . يک بوارايى (کشور آزاد فدرال آلمان بنام بايرن) با گويش آلمانى بايريى
Bavaria, officially the Free State of Bavaria: germany: Freistaat Bayern is a landlocked state of Germany
مانند گويش تهرونى يا فارسى لغمانى گفت : "که خو هر دوتاى شون شير اند ولى دهن شان پستانهاى گاوان هندو اروپايى را مى چوشند" . نماد اروپا
(ائوروپه) دختر آگنور و تلفاسا است.زئوس او را در حال بازی با پریان دریایی دید و عاشقش شد. بهصورت گاوی سفید نزد او رفت و او را فریفت و با خود به جزیرهٔ کرت برد.
https://en.wikipedia.org/wiki/Europa_(consort_of_Zeus)
سوم- غنى احمدزى روده خشک کوچى زاد مار درشال ساز اوزبيک شد .به مارشالی و پالان مارشالى در هيچ جاى دنيا وجود ندارد. پشتوندولت از رتبه مارشالی سؤ استفاده مى نمايد تا با پوشيدن بالاپوش مارچالى دوستم همان دوستم است اگر چه چپن اش جديد است.
در شال هاى شان مار اند !
همه شان "مار آستين" اند! معادل متل يا ضرب المثل "مار آستين" به انگليسى و آلمانى
English : cherish a viper in one's bosom
Germany : eine Viper im Busen schätzen
آيا دوستم صاحب معنى "مار آستين" مى پامد?
پوشيدن بالاپوش مار چالى به معنى تقدير معنى دار برطرفى وى مى باشد و مرگ سياسى دوستم .
همان گونه مار چالى قسيم فهيم به معنى تقدير معنى دار برطرفى قسيم و مرگ سياسى تاجيکان يک رگه . عاقبت عبداله گرگزاده شد
دوستم در هر صورت راهبر اش غنى است.
خود اش گفت: پشتو مشتو نمى فامم ولى مثله پشت دردى او مردکه که شکايت کرده بود با رتبه مارچالى هنوز در اجنداى غنى صد چار مغزه روده خشک قرار دارد.
هرگاه دوستم لباس چارصد ستاره اى عسکرى ببوشد وي همان دوستم است ساده و صاف دل و مردمدار و در خانه اش دود ودوا. دوستم آدم است.
نه اين لباس جلادار مار چالى نشان آدميت !
غزل ۱۸ سعدی » مواعظ » غزلیات
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
حالا کسى را پاچا ساخت که خوداش يک رتبه داده که اصلا در دو ستان وجود ندارد.
اين رتبه انا کرونيستى آناکرونیسم یا زمانپریشی یا نابههنگامی مغالطهای گاهنگارانه است که طی آن فرد، رویداد، گفتار یا هر چیز دیگری مطابق با ارزشهای زمان فعلی ارزیابی میگردد. به دیگرسخن فرد رویدادها یا شخصیتهای تاریخی را با نگاه ارزشی امروزی تحلیل مینماید. استفاده از آناکرونیسم میتواند عمدی یا غیرعمدی باشد. در صورت عمدی ممکناست فردی که از این مغلطه بهره میبرد هدفهای طنزپردازانه، ادبی یا تحریککننده داشته باشد. صورت غیرعمدی این مغلطه نیز از سر نا آگاهی فرد مغلطهکار خواهد بود.واژهٔ آناکرونیسم ریشه یونانی دارد. در نیروهای زمینی آمریکا ژنرال پنج ستاره را که برابر مارشال است، ژنرال ارتش مینامند و چیزی به نام مارشال وجود ندارد.غنى چالاک است با يک دستخط قلم با دوانگشت دوستمک بالا کرد. در کل جهان ولاکرد. مارشال را عسکرک خود ساخت. مولوى رومى گفت:
"نردبان خلق این ما و منیست
عاقبت زین نردبان افتادنیست
---------------------------
هر که بالاتر رود ابلهترست ( دونان تاکيد از من)
---------------------------
که استخوان او بتر خواهد شکست
این فروعست و اصولش آن بود
که ترفع شرکت یزدان بود
چون نمردی و نگشتی زنده زو
یاغیی باشی به شرکت ملکجو
چون بدو زنده شدی آن خود ویست
وحدت محضست آن شرکت کیست
شرح این در آینهٔ اعمال جو
که نیابی فهم آن از گفت و گو
گر بگویم آنچ دارم در درون
بس جگرها گردد اندر حال خون
بس کنم خود زیرکان را این بس است
بانگ دو کردم اگر در ده کس است
حاصل آن هامان بدان گفتار بد
این چنین راهی بر آن فرعون زد
لقمهٔ دولت رسیده تا دهان
او گلوی او بریده ناگهان
خرمن فرعون را داد او به باد
هیچ شه را این چنین صاحب مباد
دوستم دوستم (يک آهنگ همين قسمى نبود ?)
احمد ایشچی حتمى به مار شال داشتن اش افتخار مى کنند
غنى کدام پلان دارد! در دال يک سياه دانه است (متل هندى براى زير کاسه نيم کاسه اى است)
تنش ميان دوستم و احمد ایشچی بايد حل گردد.در روز نامه هاى آلمان عمل تجاوز جنسى سريالى زمانى ما مى گفتيم داستانهاى دنباله دار "تجاوز جنسى دنباله دار" در زمينه اين مرد اوزبيکدر دستور غنى و حاميان جهانى بابا امريکا مى باشد.
جامی اشارهای دارد پيرامون اميرعلی شیر نوایی :
بخش ۱۴۰ - حکایت بر سبیل تمثیل
جامی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول
سائلی گفت با کسی به عجب
با فلانت چه نسبت است و نسب
گفت او ترک هست من تاجیک
لیک داریم خویشی نزدیک
دارد او پر درختها باغی
بر یکی کرده آشیان زاغی
هر گه آن زاغ می کشد آوا
آید آوای او بدین مأوا
تا مرا جای بودن این مأواست
گوش من بر صدای آن آواست
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است