تاریخ انتشار: ۱۷:۰۴ ۱۴۰۰/۳/۸ | کد خبر: 167236 | منبع: | پرینت |
«توفیق رفیق شد تا از مجروحین و خانواده های شهداء حادثه خونین لیسه نسوان سیدالشهداء غرب کابل دیدار و عیادت نمایم. بعد از یک گفتگو با مدیر این لیسه به خانه پدر شکریه رفتم؛ شکریه که سرنوشت او بعد از سپری شدن هفده روز از وقوع حادثه، همچنان مبهم و نامعلوم است.
پدر شکریه با یک صغرا کبرای منطقی به یک نتیجه خاص دست یافته است. او می گوید اگر شکریه ام کشته می شد به طور حتم در میان شهدا یافت می شد، ولی از این که هیچ اثر چره در کتاب و کتابچه اش دیده نشد، معلوم است که دورتر از محل حادثه بوده و احتمالا حین تحقیق چیزهایی از چشم دیدش از زبانش درز کرده باشد.
از سوی دیگر، با برخی مقامات از جمله داوودناجی در ارتباط شدم تا سرنخی از این قضیه به دست آید. او بار اول وعده جدی داد و چند روزی در ارتباط بودیم، اما فعلا حتی تلفون خود را به روی شماره ام بسته است. از دفتر معاونت دوم ریاست جمهوری به من دیکته شد تا پیکر پاره پاره یک شهید دیگر را به جای شکریه بپذیرم، وقتی که آن را دیدم گفتم این شکریه من نیست و پای او کوچک تر از پای دخترم هست و کفش شکریه به پایش کلانی کرد. دو روز پیش از شورای علما به خانه ام آمدند و یک عکس شکریه را گرفتند تا نزد داکتر شاه جهان بروند، ولی او گفته است این عکس شکریه نیست و شاید شکریه نام در این جمع هیچ نبوده و آن را یک افسانه خوانده است.
اما از مجموع این برخوردها به این نتیجه رسیده ام که سرنوشت مرگ و زندگی شکریه، دستخوش بازی های مرموز و پیچیده ای گردیده که مرا سخت نگران ساخته است. مادر شکریه و همه فامیل ام در یک سردرگمی به سر می بریم. مادرش هر روز از سر بی قراری به پیش فالبین و رمل اندازها می رود تا سرنوشت دخترش را از طریق رمل و فال معلوم کند. با همه نگرانی و اضطرابی که داریم، تنها از یک چیز دلخوشیم و آن، همدردی و همنوایی مردمم از داخل و خارج است که واکنش انسان دوستانه به این فاجعه از خود نشان می دهند.
یکی از دوستان حتی از استرالیا به خاطر همدردی و غم شریک به کابل آمد و روزها به خاطر یافتن شکریه ام شفاخانه به شفاخانه و در هر جای احتمالی سر زد و بار بار به خانه ام آمد و مرا دلداری داد که این کار در تاریخ هزاره ها باید ثبت گردد».
لیاقت علی امینی
>>> شکریه دختر افغانستان است.
دزد های شرف و عزت این ملت که نوکران غرب و پاکستان هستند و در راس سگ شوی احمق غنی احمدزی با بازی های کودکانه فکر میکند که از چنگال قهر این مردم نجات پیدا میکند و با طالب بی شرف و بی ناموس دولت لر و بر تشکیل میدهد اما یادش رفته که مثل آن احمدزی قلدر این احمدزی هم ذلیلانه سرش بر سر دار خواهد رفت و شکریه با عزت به فامیلش خواهد پیوست.
>>> در شب ۶ ثور ۱۳۵۸ از دانشگاه پلتخنیک کابل کمونیست ها ۴۲ جوان هراتی را بردند و کشتند. اینکه شب های قبل از آن تاریخ و بعد از آن چند بچه جوان هراتی را بردند و کشتند؛ چیزی نمی گوییم. فقط بدانید:
از یک ولایت هرات؛
در یک شب؛
۴۲ جوان بردند و کشتند. تا فاشیسزم حکومت بدست داشته باشد، همین آش است و همین کاسه.
سهیل.
>>> بازهم برای هزارمین بار جاری شد ولی به احتمال زیاد شکریه نزدیک به حادثه بوده واثری از اون نمونده کیفش هم شاید دست دوستانش داده که خیلی اسیب ندیده نمیدانم فقط خدا به دل خانوادش صبر بده
>>> صادقانه باید اعتراف کرد که:
هزاره های ماهیچگاهی از زبونی تاریخی و انفعالی بیرون نشده و نخواهند شد٬ و همیش چنین بوده اند و خواهند بود؛
حتی در تراژیدی ترین حادثه تاریخی چون کربلای مکتب سیدالشهدا!
هزاره ها در حادثه ۱۴۰۰ سال قبل به نام عزای حسینی همه ساله٬ گلو پاره میکنند و خون میریزند٬ و همه دار و ندار را در پای خوکان و تیکه داران مذهبی میریزند؛
اما عزای حسینی خودرا با تضرع و زاری و التماس و شکوه و شکایت٬ آنهم نزد خوکانی که خود وسیله ای چنین ماتم را فراهم نموده اند٬ میبرند٬ که:
««« شکریه کجاست؟ »»»
کجا باشد؟
مگر هنوز هم پاسخ این پرسش را نیافته اید٬ و یا اینکه با چنین پرسشی خودرا قناعت روانی میدهید؟
سرخم کردن نزد داود ناجی و امنیت ملی شایداحمقانه ترین و ساده لوحانه ترین کاریست که انجام میدهید!
توقع ترحم از پلنگان تیز دندان؟
از یکطرف خود میگویید که: کارمندان امنیت یکروز قبل از حادثه به مکتب آمده و پرس و پال های اغواگرانه و مزورانه ای انجام داده اند؛
و از جانبی هم با اسناد تذکر میدهید که٬ به قول داکتر معالج و شاهدان عینی٬ یک مرد و زن امنیتی شکریه را از شفاخانه باخود برده اند!
با آنهم میروید به چنین اداره ای که خود محشر را برپا کرده آنهم به مشورت یک هزاره ای سرسپرده و مزدور به نام داود ناجی؛
مگر همین داود ناجی نبود که هزاران جوان هزاره راآگاهانه به اساس برنامه امنیت ملی به کشتارگاه دهمزنگ برد٬ و بعد از ریخته شدن خون اضافه از صد تن دران کشتارگاه٬ خود داود ناجی ازان قلزم خون زنده٬ صحت و سلامت بیرون شد؟
اگر ریگی در کفش ادارات استخباراتی٬ امنیتی٬ رییس جمهور٬ معاونان اول و دوم٬ مشاور امنیت ملی٬ مشاور ارشد امنیتی رییس جمهور٬ وزارت داخله٬حوزه پولیس و غیره دستگاهای طویل و عریض نباشد؛
پس چگونه به یکبارگی در چنین تراژیدی قرن همه خموشی اختیار نموده اند و صدایی از هیچ گوشه ای برنمیخیزد؟
اگر خود رییس جمهور و تمامی ادارات عریض و طویل امنیتی و استخباراتی اش به حل ماجرا موفق نبودند؛
پس چرا این نظام از باداران خارجی که حل چنین قضایا نزد ایشان از الفبای امنیتی - استخباراتی محسوب میگردد٬ استمداد نجستند؟
معاون اول ریاست جمهوری که استخبارات مینوشد و در دهها دیگ استخباراتی جوش خورده و پخته و آبدیده شده٬ راهکشای تمامی معضله های امنیتی - استخباراتی شخص منحصر به فرد در کشور است٬ پس چرا از حل بزرگترین حادثه تکاندهنده این چنینی عاجز آمد؟
به روح پاک تمامی قربانیان تراژیدی دشت برچی سوگند که؛
تمامی نهادهایی که در بالا ازان تذکر رفت٬ همه میدانستند و میدانند که؛
شکریه تبسم نه ساله تا آخرین لحظه ای که گلوی نازنینش توسط برادران کرزی-احمدزی بریده شد٬ در کجا بوده است و گلوی این آهوی زیبا را کدام کفتار آدمخوار بریده است؛
شکریه شاگرد سیدالشهدا در کجاست و نزد کدام اداره گروگان است و چه کسی شکنجه اش میدهد؛
و طفلک معصومی به نام عبدالروف نه ساله ای هشت ماه قبل در آغوش مهربان پدر و مادر٬ و عبدالروف ده ساله ای گروگان در شکنجه گاه کفتارهای لاشخور در کجاست!!!
مگر بزرگان تان نگفته اند که:
« تضرع از پلنگ تیز دندان »
« ستمکاری بود بر گوسپندان »
تا زمانی که گوسپند هستید٬ بر اساس فطرت ذاتی حیات وحش٬ گرگان درنده می بایست گوسپندان را بدرند!
ازینرو٬ صادقانه باید اعتراف کرد که:
خون هزاره های گوسپندی مانند دگران رنگین نیست و برای ریختن ساخته شده است؛
ورنه وقتی همه ساله صدها هزار جوان هزاره حاضر اند تا خون بی ارزش خویش را به افسانه کربلای حسینی بریزند؛
چرا حاضر نیستند تا خون خویش را در راه جلوگیری از قربانی عزیران و جگرگوشه های خویش که همه روزه توسط گرگان قربانی میشوند٬ بریزانند؟
نظر بیننده ای را در مورد نوشته ی دو روز قبل جناب حسین علی عدالت خواندم٬ که واقعآ این حالت خونبار هزاره ها به تلخی ترسیم میکرد٬ در زیر اقتباس میگردد:
---------------------------
جناب عدالت!
علیزعم موجودیت تمامی اسناد و شواهد انکار ناپذیر تصویری٬ ویدیویی٬ صوتی٬ گزارشات تحقیقی نهاد های بین المللی٬ سازمان های حقوق بشری و چشمدیدها و تجارب تلخ و تکاندنده ای نجات یافته گان جنایات نسل کشی ملا نیازی؛
ما همه شاهدیم٬ در جریان بیست سالی که ملا نیازی در سفره دولت میچرید و به کشتار هزاره ها ادامه میداد٬ حتی یکتن از رهبران هزاره از دست داشتن وی در جنایات نسل کشی مزاره ها نامی نبردند و مهر سکوت بر لب زده بودند.
این را هم نمیتوان ادعا کرد که هزاره ها در طول این مدت توانایی چنین کاری را نداشتند٬ چه؛
هزاره ها در جریان بیست سال اخیر توانایی های زیادی را از آن خود کرده بودند؛
هزاره سمت معاونیت ریاست جمهوری را در حریان بیست سال در اختیار داشت؛
هزاره ها به حساب سهمیه در راس چندین وزارتخانه قرار داشتند و مانند سایر اقوام٬ وزارتخانه را به شرکت انحصاری قومی در آورده بودند؛
هزاره ها نویسندگان٬ اندیشمندان و روشنفکران زیادی در مقایسه به سایر اقوام داشتند؛
هزاره ها سهم بیشتری وکلای پارلمان را از آن خود کرده بودند؛
کمیسیون حقوق بشری که از لحاظ فلسفه وجودی خویش٬ مسوولیت مستقیم افشاگری و به دادگاه کشانیدن( دادگاهای داخلی و بین المللی) حنایت کاران نسل کشی را به عهده داشت٬ در طول این مدت در انحصار هزاره ها بود؛
هزاره ها سهم بیش از حد در دانشگاها چه منحیث اساتیذ دانشگاهی و چه هم دانشجویی داشتند؛
هزاره ها سهم بزرگی در قوای امنیتی و دفاعی در حمایت از این نظام فاشستی هزاره کش داشتند؛
هزاره ها افتخار اضمحلال قشون آدمخوار داعشی را در سرزمین بیگانه٬ زیر چتر بیگانه٬ به خاطر منافع بیگانه و امام زادگان بیگانه داشتند؛
هزاره ها سهم بزرگی در تظاهرات و همایش های قدرت نمایی و نمایشات سوگواری داستان کربلای ۱۴ صدسال قبل داشتند٬ و اما؛
در تراژیدی های کربلایی که همه روزه خود شاهدش بودند٬ که صدها مرتبه از حادثه کربلای ۱۴ صدسال قبل خونین تر بود غافل!
تکته ای را باید یادآور شد٬این است که نسل کشی مزاره ها در مزارشریف توسط استخبارات بیگانه طراحی و عملی شده بود؛
اما نسل کشی های چندسال اخیر که نسل کشی مکتب سیدالشهدا آخرین آن نخواهد بود٬ توسط استخبارات خود نظام طراحی و عملی میگردید؛
نظامی که گردن کلفتی هزاره ای چون مرتضوی در چراگاه سبز آن میچرد و هزاره هارا به خاطر زیاده روی به باد انتقاد میگیرد؛
قانون پوه هزاره ای بنام دانش بخاطر انتقاد بازماندگان قربانیان نسل کشی از دولت٬ از حضور رییس جمهور با عجز و سرافگندگی معذرت خواهی میکند؛
از داود ناجی هزاره ی که مشاور ارشد برنامه های نسل کشی اجمل عابدی رییس اپراسیون استخبارات دولتی است٬ و در پیشبرد این برنامه ها همکاری های بی شایبه و صادقانه دارد٬ چون مامور است و معذور٬ و روی دالر هم نازک است و منظور؛
از جناب استاد محقق هزاره٬ دانشمند و متخصص همه کاره و مشاور ارشد امنیتی رییس جمهور٬ که جلالتماب رییس جمهوری را با ارایه ای مشوره های معقول در جریان منظوری پلانهای عملیاتی انتخاری و نسل کشی هزاره ها مفته خر میسازد؛
پس همان متل عامیانه ای پر محتوا و معنا دار را بپذیرید که میگوید:
« از ماست که برماست »
و نباید دیگران را ملامت کرد!
>>> شکریه درگرو عیاشان ارگ است .اگر شکریه در انفجار ذوب میشد بوت شکریه ذوب نمیشد .اگر شکریه میسوخت استخوانش برای تشخیص بجا میماند . در زمان عبدالرحمان وی فرمان داده بود که مال مردم هزاره را بخورید . خانه هایشان را به ویرانه مبدل نماید زنان شان را بمن بیاورید . خوب ما مردم چرا اینقدر کوته فکر باشیم که نتوانیم از سردر گمی خود را بیرون بیاوریم . آیا شما فکر میکنید که وقت پلان انفحار را طرح میکنند صرف یک انفجار است همان طور که ماقبل را در نظر دارند میایند پرس و پال مینمایند خود را مطمین میسازند مابعد را هم فکر مینمایند . بخاطر که نهایت صبر مردم را بسر برسانند این عمل وحشیانه را انجام میدهند. هم در نظر شان سود است که دختران مردم را چور و چپاول مینمایند و هم نفع است که مردم را در مقابل طالبان تهدید میکنند تا این مردم بجنگند و ارگ نشینان عمر خود را دراز نمایند مردم ما نباید دست از شکریه کوتاه نمایند . نه نتها هزاره ها بل تمام انسان های که در این سرزمین زندگی میکنند از این موضوع نباید چشم پوشی کند. زیرا همان شعر شاعر است که بنی آدم اعضا یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند چو عضو به درد آورد روزگار دیگر عضو هارا نماند قرار . امروز اگر نوبت شکریه بود فردا نوبت کسی دیگر میرسد .
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است