ریشه های اصلی بحران را شناسایی کنیم
همانطوریکه مخالفین دولت جزیی از مشکل هستند، زمامداران بی کفایت هم نیز جزیی از مشکل هستند، اما تنها همدلی و وحدت ملی میتواند ما را از این بحران سیاسی و اجتماعی نجات دهد 
تاریخ انتشار:   ۰۷:۲۵    ۱۴۰۰/۳/۱۵ کد خبر: 167285 منبع: پرینت

با گذشت اضافه تر از چهار دهه مردم مظلوم ولی صبور افغانستان با آتش و دود و بارود خون خیزان و غلطان دست و پنجه نرم میکنند اما تا کنون با طرح ها برداشت ها و باور های که بخاطر راه حل سیاسی معضله افغانستان مطرح شده تا کنون کوچکترین روزنه امیدی بنظر نمی رسد که با این بحران فراگیر و این فاجعه جبران ناپذیر مرحمی شود و راه حل بدست آید هر کس نظر و دیدگاه خود را با در نظرداشت منافع و برداشت های که خود دارد ارایه مینماید اما عوامل فاجعه و بحران را که از سال های زیادی بر این سرزمین ویرانه ما سایه افگنده است شناسایی همه جانبه نتوانسته اند؛ اما با دریغ فراوان که هنوزهم نتوانسته ایم ریشه های اصلی این بحران تراژدیک را که در تاریخ و سنت های مردم ما عجین شده و در رگ های فرهنگ تاریخی مردم ما جاری است طوری که لازم است دریابیم و شناسایی کنیم.

در تصویر چنین تحلیل های وارونه و نگاه های نا عادلانه و نا سنجیده برخی از متفکران و تاریخ نویسان جامعه و کشور ما است که هنوز هم مردم ستمدیده ما در دیگ جوشانی بنام افغانستان می سوزند و به هراندازه ای که تلاش مینمایند به جایی نه می رسند.

این تلقی ای که انسان در برابر قدرت با لاتر از خود و نسل های دیگری از تاریخ مسؤلیت دارد میتواند به تمامی روشنفکران و انسان های آگاه در هر دوره و در هر نظامی و در هر طبقه ای خطاب کند که میتوانی از جبر طبقاتی، نژادی و قومی ات رها شوی. اینگونه برداشتی از انسان است که میتواند روشنفکر وابسته به اشرافیت و پست ترین و منحط ترین اقشار و طبقات بلند بالای را وا دارد که جامعه آلوده بر تبعیض های شرک آلودی را از بیخ و بُن رها کنند.

این چنین است که نخستین گام در راه "خود سازی" از ارزیابی و تحلیلی که فوقأ به آن اشاره گردید چنین نتیجه می گیریم که جامعه شناسان و مؤرخان نسل پرخاشگر این زمان که در باره حوادث و وقائع تاریخی قضاوت می کنند باید شالوده های فلسفه تاریخی توحیدی را نیز اکیدآ در نظر بگیرند. یکی از برجسته ترین توجهاتی که در فلسفه تاریخ توحیدی نهفته است مطالعه و سیری برشخصیت چند بعدی و چند وجهی انسان است که هرمؤرخ و تحلیلگر در استنباطات خویش باید به طور کلی به عنوان جانشین خدا در زمین به آن رسیده باشد و انسان را به عنوان یک "علت" در مسیر تاریخ و جامعه سازنده تاریخ و خویشتن خویش بداند.

انسان در مسیر تاریخی و در تغییر نظام های اجتماعی خویش نقش دارد، البته مقصود ما از آن، شخصیت پرستی و فرد پرستی، رهبر پرستی نیست که این ها همه از رسوبات فرهنگ شرک آلود ی اند بلکه اعتقاد به آگاهی و اراده انسان است.

این سوال از آنجا نشات می کند که هریکی از بزرگترین و قدیمی ترین سازمان های سیاسی و اجتماعی اعم از چپ ها و راست های کشور ما که جمعأ دست کم بر سه دهه تاریخ افغانستان حکمروایی داشته اند از وجود حاکمیت مردم بر مبنای انسان سالاری و پایبندی بر اصول دموکراسی واقعی و رعایت حقوق بشر بی بهره بوده اند.

آیا تعجب آور نیست که در اوج اصطکاکات و گسترش ساحه نفوذ امپریالیزم فرهنگی قرن بیست و یکم بسیاری از مردم نادان کشور ما تصور کنند برخی از شبیه به مردان و روشنفکران سنتی افغانستان "کاکُل زری های تاجدار" جامعه و ملت ما" اند؟! و با شتاب بی نظیری سفره های رنگا رنگ تهمت را پهن کرده اند.

اینجا است که بیش و پیش از همه «نیاز های حقیقی» آدمی، رسالتی که در تمامی زندگی دارد باید اعلام شود .یعنی قبل از هر معادله دیگری باید بدانم که "من کیستم" و چگونه باید زندگی کنم و بالاخره چگونه رسالتی را باید در زندگی به انجام برسانم، لذا تا وقتی که این مفاهیم و معانی برایم روشن نیست، تمامی خوشبختی ها ی را که "علم" برای من به ار مغان می آورد، بدبختی است.!

واقیعت این است و از طرح این گفتمان نیز چنین نتیجه می گیریم که هرگاه نگاه ما به عنوان انسان های مسؤل به هستی، جامعه و تاریخ بدون لوازم و فرآورده های "اجتهاد پویا" محض بر مبنای میتود های "علمی مجرد" استوار باشند بر تمامی قضاوت های اجتماعی و تاریخی ما نیز تأثیر خواهند افگند و بسی از پرسش های که راجع به زندگی انسان در طبیعت و جامعه نزد انسان کاوشگر معاصر بوجود می آید لاینحل خواهند ماند.

ماهیت اصلی "تجمل" که بنام "تمدن" عرضه می شود بیش هر زمان دیگر ی بر ملا می گردد و هرروزی که از جامعه مصرفی افغانستان سپری می شود نقاب ازچهره خونین"پیشرفت کاذب و مصنوعی" نیزفرومی اُفتد. این پیچیدگی ها تا آنجا است که حتی مدعیان بهترین شناختها و تجربه ها را نیز به اشتباه می اندازد.
به باور من هرگاه در یک جامعه جنگ زده برای تغییر اندیشه، تعهد دلسوزانه و ایثار گرانه ای بوجود نه آید، اگر در یک مقطعی از تاریخ با کسب حتی یک "مدنیت" هم خود را خوش کنیم همواره مصرف کنندگان، تولید کنندگان بیگانه خواهیم بود.

در کشور ما افغانستان نیز میبینیم که جامعه ما به کمک همین میتود از مرحله "سنت گرایی" ناگهان با یک جهش خیره کننده قیافه فریبینده یک جامعه غربی را پیدا کرده است، طبعأ وقتی که یک جامعه صورت غربی را به خود می گیرد در شکل و جریان زندگی نیز مصرف جوامع غربی را می یابند که بدین ترتیب تمامی روابط و مناسبات اجتماعی و سیاسی و نهاد های اداری و حتی مُد زندگی و لباس و آرایش شان نیز به گونه ء مضحکی تغییر میکنند و بصورت یک تمدن مصنوعی در می آیند، درحالیکه می بینیم که این جامعه از درون پوک و پوچ شده و به مصرف کننده دایمی خارجی ها درآمده است.

واضیح است که برای متمدن شدن واقعی احتیاج به تبدیل زمین بایر به زمین حاصل خیز است، هرکسی جز این طرحی بدهد مردم را فریفته است و هرکس جز این را بپسندد فریب خورده و به عقیده من سنتی و بدوی ماندن بهتر است از اینگونه متمدن شدن. زیرا تمدن یک کالای صادراتی نیست که از خارج بخریم که تمدن راستین و اصیل حالتی از اندیشیدن، احساس کردن و آدم شدن است که هرگز نه میتوان از خارج تهیه اش کرد.
بلکه با خود سازی، با خود اندیشی و با انقلاب در طرز تفکر، در نگاه و بینیش، در تعقل و در احساس پدید می آید. این است که ما به یک نوع فکر کردن و به درست فکر کردن بیشتر و فوری تر و حیاتی تر نیاز داریم.

راستی آیا وجود چنین واقیعت های درد ناکی که در پیرامون ما می گذارند نباید برای همه ما یک تجربه و درسی باشد که هر ظاهرأ استدلال و هر به اصطلاح تحلیل و طرح و اعلامیه و شعاری را نه پذیریم و چنان نه اندیشیم که گویا دیگر تمامی مسایلی را توانسته ایم تحلیل کنیم، تنها به همین یکی باید رسیدگی کرد.!
بلی! ضعف ها، انحراف ها، تنگ نظری ها، هرج و مرج ها، انحصار طلبی ها و قشری گری ها کم نیست و نه میتوان از آن انکار نیز کرد.

ما به خوبی دریافتیم و به این نتیجه رسیدیم که جامعه ما به بیماری ضعف های «پایه» ای دُچار گشته است و هرگز این نارسایهای ساختاری و بیماری های اساسی به در و دیوار مربوط نمیشود بلکه به زیربنا ها و پایه های اصلی ساختمان حکومت تعلق دارند و به تعبیری خانه از "پای بست ویران است" و نیاز به اصلاحات زیر بنای با اهداف ملی و فوری دارد که به کمک و یاری همه مردم افغانستان ضرورت است.

همانطوریکه مخالفین دولت افغانستان جزیی از مشکل هستند زمامداران بی کفایت هم نیز جزیی از مشکل هستند اما تنها همدلی و وحدت ملی میتواند ما را از این بحران سیاسی و اجتماعی نجات دهد.

احمد سعیدی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
ریشه های بحران
زمامداران
نظرات بینندگان:

>>>   سعیدی!
"وحدت ملی" دیگر به افسانه لیلی و مجنون تبدیل شده است، راه هایی حل عبارتند از: تطبیق سیستم فدرالی و یا تقسیم مملکت به چند کشور مانند یوگسلاوی سابق. حال میتوانید به نظر من بخندید مگر چیزی است که بالاخره اتفاق می افتد، یا پیش از خانه جنگی نو (که خدا کند) و یا بعد از فاجعه خانمان سوز خانه جنگی های نو.
آتش خاوری

>>>   اينكه افغانستان جنگ است بله مردم افغانستان زجر بسيار كشيدن اما من چهل سال است كه در كنار افغانها در ايران زندگي ميكنم بسيار آدمهاي دورو رياكار و دروغ گويي هستند مثلا نگهبان ساختمان در حال ساخت نمازش را سر ساعت مي خواند و ماه رمضان كاملا روزه بود اما بعد پليس دستگيرش كرد و جنازه دو زن را در كف حيات ان ساختمان خاك كرده بود كه به آنها تجاوز هم كرده بود يا دوستوخودم شمسيه در دانشگاه هميشه باهم بعد از دانشگاه ميرفتيم گردش و ضع ماليشان هم خوب بود در محله پاسداران تهران خانه داشتند ولي يكدفعه ديدم در پيج خبرهاي افغانستان در اينستاگرام پست گذاشته كه درايران حتي نتوانسته به مدرسه برود و زندگيش نابود شده و دخترهاي ايراني را بخاطر عمل زيبايي مسخره كرده در حالي كه خودش چشمان بيني بيني و گونه هاي خود را عمل كرده بود و از اين موارد بسيار زياد در افغانها ديده شده و همينطور طالبكاريشان از ايران و نه از حكومت خودشان اگ. ما آب را به روي افغانستان ميبستيم علاوه بر شعار نژاد پرست بودن بايد يزيد و شمر و معاويه هم ميشديم ولي چون افغانستان اينكار را كرده شده منافع ملي پس ما كه چهل ساله منافع مليمان فداي شما شده چه بگوييم

>>>   سعیدی صاحب!
یکی از ماهیت اصلی تجمل عبارت از مصرف است و یکی از ماهیت اصلی مصرف عبارت از تولید است و یکی از ماهیت اصلی تولید عبارت از سرمایه گزاری است و یکی از ماهیت های سرمایه گزاری عبارت از سرمایه گزاری در کیفیت و نوعیت بهتر محصولات است و در نتیجه:
تلویزیون که شما در آن سخنرانی میکنید،رادیویی که میشنوید،تیلفون که با آن تماس میگیرید،دریشی که میپوشید،برق که از آن استفاده میکنید،وسایل برقی که از آن استفاده میکتید،همه و همه اساس شان تجملات یعنی عرضه و تقاضا است.
در غیر آنصورت شما به زندگی ماقبل از تاریخ یعنی قبل از روی آوردن انسانها به زراعت و دامداری که شروع عرضه و تقاضا در روابط اقتصادی انسانها بود،بر خواهید گشت.
اما چنین چیزی که شما خواهش آن را دارید.هنوز در جنگل های آمازون و جنگل های افریقا وجود دارد.
اما در اًنجا نبر تجملات که عبارت از گردنبند های سنگی و یا دستبند های بافته شده از نخ و غیره وجود دارد. اما آنها این تجملاتدرا نمی فروشند،بلکه به یکدیگر تحفه میدهند که این هم یک نوع تبدیل تحفه ها با یکدیگر است که جنبه اقتصادی ندارد،بلکه صرف جنبه اظهار محبت و دوستی بی آلایشانه دارد.
بنأ ازین که من بارها بحث های اقتصادی شما را در میز مدور شنیدم،امید وارم تا در مورد تاریخچه پیدایش اقتصاد و نوعیت اقتصاد های جهانی نیز معلومات کافی بدست بیاورید.

>>>   بحران تفکر مردم است

>>>   جناب استاد سعیدی بزرگوار !
خوب بنمودی که مشکل در کجاست
چشم کور و گوش کر خود بینواست
زخم این ملت عمیق و کهنه است
زین طبیب نو جوان اندر خطاست

>>>   ریشه های اصلی بحران افغانستان ریاست کرزی و غنی بوده است و تا غنی نژادپرست و فاشیست باشد افغانستان در اسارت طالب و پاکستان است. پاکستان و طالب مزدور اصلی امریکا استند


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است