تاریخ انتشار: ۱۱:۲۶ ۱۴۰۰/۶/۲۸ | کد خبر: 168422 | منبع: | پرینت |
در "نظام جمهوری" صاحب اصلی قدرت مردم است و حاکمیت به وکالت و نمایندگی از مردم اِعمال قدرت میکند. مردم، قدرت را در فرایندی به نام "انتخابات" به امانت در اختیار جمعی میگذارند و طبق قرارداد از آنها پس میگیرند و به این ترتیب توزیع و گردش قدرت، مانع فساد و شکلگیری دیکتاتوری میگردد.
حکومتی که نخبگان جامعه؛ اعم از روشنفکران یا عالمان دینی بدون رأی و ارادة مردم اداره بکنند نمیتواند نظام جمهوری باشد.
نظام جمهوری در افغانستان در مقایسه با نظام سلطنت سابقة زیادی ندارد. در سال 1352 خورشیدی محمّدداوود خان با یک کودتای نرم، نظام سلطنت را سرنگون و نظام سیاسی کشور را جمهوری اعلام کرد. البته جمهوری داوود خان، همان سلطنت محمّدظاهر خان بود که نامش تغییر کرده بود؛ چنانکه حکومت گروههای چپ، دیکتاتوری خشن حزبی بود و از جمهوری تنها نام آن را داشت.
با سقوط امارت طالبان در سال 1380، نظام سیاسی کشور بازهم جمهوری اعلام شد. این جمهوری که در زیر سایة غربیها به وجود آمده بود، نشانههای کم رنگی از جمهوریت را داشت.
در جمهوریت پساطالبان، برای نخستینبار به رأی و اراده مردم بها داده شد. انتخابات برگزار شد و قدرت در میان نخبگان براساس قانون اساسی به گردش درآمد. (هرچند ضعفها و کاستیهای فراوانی داشت که بحث دیگری است).
قانون اساسی سال 1381 که مبنای جمهوریت بود، مترقی، پیشرفته و مردمی است و آیندة بسیار خوبی را برای کشور پیشبینی کرده است. افغانستان با این قانون اساسی و نظام جمهوریت میتوانست به یک کشور توسعهیافته و پیشرفته تبدیل گردد؛ امّا این جمهوریت دوام نیاورد و پس از 20 سال فروریخت و حالا به جای آن امارت اسلامی نشسته که از نوع دیکتاتوری مذهبی است.
پرسش اصلی این است که نظام جمهوریت چرا شکست خورد و چه کسانی در شکست آن نقش و سهم دارند. به نظر این قلم عوامل اصلی شکست نظام جمهوری عبارتند از: 1. ایالات متحده امریکا با خیانت به افغانستان و تعقیب منافع ملّی خود؛ 2. گروه طالبان با جنگهای دوامدار؛ 3. آمادهنبودن زیرساختهای نرم جمهوریت و پایین بودن فرهنگ و سواد سیاسی مردم؛ 4. نخبگان، دولتمردان و رهبران سیاسی افغانستان.
بررسی عوامل شکست جمهوریت بحث دامنهداری است و قطعاً عوامل دیگری نیز در این مسأله دخیل است؛ چیزی که میخواهم در این نوشته بدان اشاره کنم عامل چهارم است.
جمهوریت کشتیای است که نیاز به ناخدای دانا و توانا دارد. این کشتی در افغانستان به دست ناخدایان خاین، نادان و بیمار افتاد. رهبران سیاسی و سران احزاب؛ از نوع جهادی یا سکولار، ملا یا روشنفکر، در این 20 سال در قدرت حضور داشتند و در حکومتهای حامد کرزی و اشرف غنی نقش بازی کردند؛ هرچند پس از فروپاشی جمهوری، برخی از آنها حالا خود را کنار میکشند و نقش خود را انکار میکنند.
در جمهوری20 ساله، فرصتهای بسیاری سیاسی واقتصادی به افغانستان روی آورد؛ فرصتهایی که میتوانست افغانستان را زیرورو نماید و به کشوری در حال توسعه، تبدیل و جنگ، ناامنی، فقر، بیکاری، بیسوادی و ... را ریشهکن کند. این فرصتها در اختیار رهبران سیاسی بود؛ امّا رهبران سیاسی به دلایل زیادی، فرصتها را آتش زدند؛ از جمله فقدان دانایی و مدیریت، نداشتن درایت، شعور سیاسی و دوراندیشی، غرقشدن در فساد، افتادن در دریای قدرت و ثروت و کر و کور شدن و نداشتن درد ملّی و مردمی. رهبران سیاسی، فرصتها را به نفع شخصی و حداکثر قومی و حزبی خود مصادره و بیاثر کردند.
فساد و بیدردی این رهبران از کاخهای فرعونی، سفرههای قارونی، موترهای آنچنانی، ریختوپاشها، ثروتهای کلان در داخل و خارج آشکار است. در کشور فقیری که بیش از 90 درصد مردم، نمیتوانند شکم خود را از نان خشک سیر کنند، داشتن چندین کاخ با امکانات رفاهی فوقالعاده، موترهای آخرین سیستم آمریکایی و اروپایی، ساعتهای 25 هزار دالری، خرید لباس از فروشگاههای لوکس فرانسوی، ساختنشهرکهای متنوع، پنهانکردن خود در میان 200 تا 300 محافظ و ... با کدام عقل و کدام وجدان سازگار است.
در این 20 سال میلیاردها دالر برای بازسازی افغانستان از خارج آمد و در اختیار رهبران قرار گرفت؛ امّا رهبران، این پولها را به خارج انتقال دادند و بانکهای کشورهای عربی و اروپایی را پر کردند. میلیونها دالر، طلا، کاخها و مارکیتهای آنها پس از فرار به دست طالبان افتاد.
فرصتهای سیاسی20 ساله و میلیاردها دالر اهدایی، به جایی اینکه افغانستان را از فقر، جهل استبداد و عقبماندگی برهاند و در توسعة کشور هزینه شود، رهبران سیاسی را در ثروت و قدرت غرق کرد؛ چنان غرقی که عقل و درایت را از آنان گرفت؛ کور و کر شدند و دیگر واقعیتها را ندیدند و نفهمیدند که بر سر راهشان چاهی دهان باز کرده است. رهبران سیاسی از درون پوک و خالی شده بودند و نیاز به لگدی داشتند که خاکستر شوند. با لگدی که خوردند، خاکستر شدند و باد بردشان.
بنابراین رهبران سیاسی نادان، بیدرایت، فاسد و خاین یکی از عمدهترین عوامل شکست جمهوریت در افغانستان ميباشد.
سید اسحاق شجاعی
>>> در این تحلیل از شکست جمهوریت که چهار عامل از عوامل شکست عمده و مهم شمرده شده عامل دوم و چهارم ریشه در عامل سوم دارد یعنی نبود زیر ساخت نرم جمهوریت، پایین بودن فرهنگ و آگاهی سیاسی مردم،اگر آگاهی سیاسی جامعه درست بود مردم درک می کردند که نه جنگ به صلاح مردم و کشور است تا به جنگ ادامه دهند و نه کسانی که داعیه دار ریاست بر مردمند صلاحیت این جایگاه را دارند تا به عنوان زعیم پیرامون آنان نچرخند یا حداقل از آنان همایت نکنند.
>>> ملتی که درایت تشخیص رهبر واقعی را از رهبر غیر واقعی نداشته باشد همان پر کنندگان جیب مفلسکان اند که در نهایت بد بخت میشوند.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است