ضیا سراج: هلمند را به طالبان بدهید
تلکس شایعات 
تاریخ انتشار:   ۱۴:۲۳    ۱۴۰۰/۸/۴ کد خبر: 168769 منبع: پرینت

ما تا آخرین لحظه جنگیدیم، گریستیم و گلوله خوردیم.
دو شب قبل از سقوط نظام، تماسی از طرف رییس عمومی امنیت ملی احمد ضیا سراج صورت گرفت. ما دقیق در همین شب آمادگی عملیات بالای یک زندان تروریستان را در ولسوالی مارجه هلمند داشتیم که در آن تعداد از نظامی ها و مردم بیگناه اسیر بودند.
برای ما دستور داده شد که هیچ عملیات صورت نمی گیرد و عملیات ها را متوقف بسازید؛ هیچ عملیات صورت نمی گیرد و آماده شوید و چرخبال های UCH در 22 ساعت آینده می آید و شما آماده گی عام و تام داشته باشید برای برگشت بر کابل.

فرمانده قطعات خاص ریاست 906 امنیت ملی هلمند دگروال حضرت محمد محمدی بود. از سخن های رییس عمومی امنیت ملی کشور همه ما تعجب کردیم. بار اول بود رییس عمومی برای ما اجازه عملیات را نمی دهد و دستور میدهد هلمند را با تمام پرسونل ترک کنید.
سخن او زهری بر وجود ما پاشید؛ همه یک سخن را میزدند: چرا ترک کنیم پایگاه را؟

فرمانده برای من گفت موضوع از چی قرار است جنرال صاحب؛ از چیزی که هراس داشتم همان صورت گرفت؛ معامله پنهان و ضمایم پنهان دوحه که جنرال انگلیس آقا برادلی برای من سال گذشته گفته بود همان به حقیقت تبدیل شد.
قومندان قطعات خاص عملیاتی گفت من جای نمیرم و این پایگاه نزد من با ارزش تر از لباسم است. سوی دیوار اطاق اشاره نمود و با عصبانیت گفت این تصاویر را ببین جنرال صاحب اینان آنان است که بخاطر این هلمند نه بلکه برای جنوب غرب و آرامش وطن جانانه و جانبازانه از عزت و استقلالیت کشور دفاع کرده اند و شهید شدند و حالی من اینجا را بدون شلیک گلوله ترک کنم و برای چند تا اجیر و میجر پنجابی تحویل بدهم... هرگز نی هرگز نی.
برایش گفتم چی پلان داری چند روز مقاومت خواهد کردیم فکر کرده ای؟
با عصبانیت گفت فرق ندارد ما می جنگیم شما اگر میروید بروید هر کس میرود برود من اینجا را زمانی رها میکنم که دیگر نفس در تن من نباشد.

دوباره با رییس عمومی تماس گرفتم و گفتم ما هیچ جای نمی رویم من و حضرت محمد و تیم 121 نفری آماده دفاع از پایگاه ما، هلمند ما و اراضی او هستیم.
رییس امنیت ملی از عقب تلفن با فریاد گفت این یک دستور است؛ شما از دستور سر پیچی میکنید هشدار میدهم و برای بار آخر می گویم آماده گی ترک پایگاه را بگیرید در غیر آن مسوولیت بعدی بر دوش تو و حضرت محمد قومندان قطعات خاص امنیت ملی است و تماس قطع گردید.

به سوی تیم که تعداد ما در جلسه ۱۶ نفر بود دیده و گفتم دلگی مشرها ، بریدمل های عزیز، و تورن جنرال های دلیر گمنام در دقایق سختی قرار داریم. من نمی توانم با خون 121 نفر بازی کنم. جنرال دو ستاره از عقب میز بلند شد و اسلحه اش را بر میز گذاشت صاحب ما از روزی که وارد این وادی شده ایم ترک سر نموده ایم ما می جنگیم و من آماده ام هر کس که با ما نیست دروازه پایگاه باز است میتواند فرار کند.

جلسه با اکثریت آرا پایین یافت و تصمیم بر دفاع از لشکرگاه و کشور گرفته شد که با هماهنگی قول اردو 215 میوند که در راس آن سمیع سادات خاین قرار دارد و قومندانی امنیه پولیس جنرال خالد وردک تماس برقرار کردیم و خواهان تشکیل حقله زنجیری در بیرون از شهر و دروازه های شهر شدیم.

بر خلاف تمام اصول سمیع سادات رفیق من و همکار ما بود تیم آماده شدیم و با تمام تجهیزات و موتر های نظامی به سوی قول اردو 215 میوند حرکت کردیم. جنگ در هلمند شدت گرفته بود. دشمن با تخنیک از تماس های افراد نفوذی و بزرگان کوشش به سقوط پوسته ها، کندک ها و بیز های مقدس ما را داشت. والی هلمند اولین فردی بود که از لشکرگاه فرار نمود زمانی وارد محوطه قول اردو میوند در کمپ شوراب شدیم چرخبال Black Hack آماده پرواز بود سرباز ارتش را پرسیدم و گفتم آن چرخبال چرا روشن است.
سرباز گفت رییس قول اردو نزد شما می آید. به همین خاطر با قومندان امنیه به سوی شما در حرکت اند.
حضرت محمد فریاد نمود و گفت چرخبال را آماج قرار بدهید نگذارید فرار کنند... شلیک های پی هم ما بی نتیجه بود و رییس قول اردو سمیع سادات، خالد وردک، قومندان لوا اول، قومندان لوجستیک قول اردو پا بر فرار گذاشتند. با وجود شلیک ها فکر نمودیم که چرخبال سقوط خواهد نمود مگر بخت به آن خاینان یاری نمود و توانستند تن به فرار دهند و ما در میان گرگ ها و معامله گران وطن تنها گذاشته شدیم. برای سربازان ارتش که از هر طرف و سو طرف ما می آمدن هیچ کدام آنان از معامله ننگین خبری نداشتند و همه در انبوهی از سوالات غرق شده بودند که چه جریان دارد؛ چرا نیروی های ریاست امنیت ملی چرخبال رئیس قول اردو را آماج قرار دادند؟

فرمانده نیروی های قطعه KKA ارتش هلمند نیز از موضوع تماس ما اگاهی نداشت و به همین خاطر از موضوع دور گذاشته شده بود که مبادا اگر یعقوبی خبر شود و سمیع نتواند فرار کند. خالد امیری نیز در پایگاه با ما در میان باقی مانده بود.
تصمیم را به رییس قطعات خاص KKA صلاح الدین خان و جنرال خالد امیری جنرال سه ستاره و جوان دلیر ارتش سپردیم و در نبود وقت خواهان دفاع از پایگاه ، تجهیزات نظامی و نیروی های نظامی شدیم...

چهار تصمیم اضطراری گرفتیم:
1- بیشتر نظامی هایی را که صاحب فرزند و اولاد بودند بسیار با مشکلات قانع نمودیم تا با آمدن چرخبال به کابل بروند. با وجود که گلوی همه آنان را بغض گرفته بود و با چشمان اشک پر خدا حافظی با یک دیگر میکردیم.
2- تصمیم دوم این بود تمام شواهد استخباراتی اوراق و اسناد را به شمول دوسیه ها حریق بسازیم. این کار را به خاطر سپاهیان گمنام و سایر خطر های احتمالی آینده نمودیم.
3- تیم خالد امیری و فرمانده KKA باید نیز ترک پایگاه نمایند تا از تلفات بیشتر جلوگیری شود.
4- به نظامیان ارتش و کارمندان امنیت ملی که خانه های آنان در جنوب غرب بود، دستور دادیم که دو تصمیم بگیرند یا کابل بروند و یا با لباس های ملکی به سوی خانه های شان حرکت کنند و من و تیم ۳۷ نفری قطعات خاص امنیت ملی به رهبری حضرت محمد، محمدی سوی ریاست امنیت ملی هلمند دوباره بر میگردیم تا در آنجا تا آخرین نفس بجنگیم. ما این تصمیم ها را بسیار با مشکلات سخت گرفتیم نمی خواستیم در این معامله ننگین اولاد های همکاران ما یتیم شوند. به همین خاطر ما تیم از جوانان را تشکیل دادیم.

توانستیم در 11 ساعت در 29 پرواز با سه هلیکوپتر UCH ، و C17 به شمول 691 نظامی را از کمپ شوراب بیرون بسازیم تعداد نیروی های ارتش کمپ شوراب بسیار زیاد بود ولی آنان در جریان یک هفته پیش به دستور سمیع سادات بر بهانه های رخصتی بر خانه های شان فرستاده شده بودند. قول اردو که ظرفیت هشت هزار نفر را داشت به تاریخ 22 August بیشتر از چیزی که تصور میکردیم باقی مانده بود.

در ضمن در پایگاه نظامی شوراب 7 دستگاه هلیکوپتر UH C60 BLACKHAWK نیز قبل از فرار سمیع سادات موجود بود در حالی که 6 عدد آن صبح یک شب قبل با تعداد از عساکر قطعات خاص بر کابل فرستاده شده بود. یک تیم ۱۷ نفری از بچه های قطعات خاص را وظیفه سپردیم تا از پایگاه و کمپ شوراب محافظت کنند که مبادا وسایل آن و سایر تجهیزات به غارت برده شود که بعد از دو روز سقوط کابل تیم ۱۷ نفری ما توانسته بود از کمپ محافظت کند. در حالی که در سراسر کشور تمام پایگاه ها و به شمول پایتخت در سقوط قرار گرفته بودند مگر نیروی های امنیت ملی ما بسیار با شهامت توانستند تا آخرین نفس های شان و گلوله های شان از آن کمپ محافظت کنند که متاسفانه در آن درگیری ها ۱۷ تن از نظامی های امنیت ملی قرار اسامی ذیل (خبیر، اکبر، میلاد، وسیل خان، رییس خان، داود، هارون، ذبیح، جنت گل، صدیق، شکرالله، حبیب الله، عباس، ادریس، سنگر، مطیع الله و حمیدالله به مقام والای شهادت نایل گردیدند).

من و تیم ام با ۲۷ نفر از پرسونل بر سوی ریاست امنیت ملی کشور حرکت نمودیم و آنجا را پایگاه مستحکم برای دفاع ساختیم که متاسفانه با وجود کمبود نیروی ما بیشتر از ۲۱ ساعت مقاومت نتوانستیم چون ما در محوطه تعمیر قرار داشتیم و دشمن با استفاده از راکت های RPJ , SPJ 9 , 82 اطاق هایی رل که ما از آن شلیک میکردیم هدف قرار میداد که با وجود انداخت های سنگین دشمن تیم ما ۲۱ ساعت در میان دود و باروت و گلوله های داغ نبرد جانانه و مردانه از عزت کشور و خاک مقدس ما محافظت کردیم و دیگر توان جنگیدن را نداشتیم.

متأسفانه با وجود یک شبانه روز جنگیدن با از دست دادن و شهادت ۲۲ تن از همسنگران و زخمی شدن من و 5 همکار دیگر ما جنگ پایین یافت با وجود قوانین جنگی ما در جریان اسیر شدن و در حالی که زخمی بودیم شکنجه شدیم که این خلاف اصول جنگی می باشد. ولی ما به همکاری یک جنرال انگلیس و تیم صحی صلیب سرخ با حالت زخمی بعد از هفت ساعت ما را تسلیم نمودند و بعد آن چیزی به یادم نه مانده است. چون زخمی بودم و دو گلوله بر بدنم اصابت کرده بود بعد از سه شبانه روز از حالت کوما بیرون شدم و آن زمان بود که فهمیدم من در تاریخ 27 August در شفاخانه نظامی داخل میدان هوایی کابل بستر بودم!

یادداشتی از جنرال ارسلا خان زاده
(این خبر در بخش تلکس شایعات سایت شبکه اطلاع رسانی افغانستان نشر شده است)


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
هلمند
طالبان
نظرات بینندگان:

>>>   هر کدام تان مانند آسمان غرش کردید و در اخیر تنبان را زرد نمودید عطا چور نیز همین گپ را میزد و میگفت تا خون بدن دارم جنگ میکنم صالح شیر فروش نیز میگفت و دها تن دیگر شرم وحیا یک چیزی خوب است

>>>   لعنت خدا باد بر غنی احمدزی و همه فاشیستان هم فکرش.
درود بی پایان به روح شهدای ملت
افتخار و عزت نصیب سنگرداران با دیانت و مقاوم
شرم تاریخ نصیب طالب و طالب دوستان
زنده باد مقاومت دوم

>>>   من که این حالت افغانستان را می بینم،به یاد کلیم الله خداوند یعنی ماهی ها و نهنگ می افتم.
روزی از روز ها که یک نهنگ در اوقیانوس اطلس با موج خروشان،رو به خدا کرده گفت:
خدایا!گرسنه هستم.چاره یی کن!
از آنطرف صدا آمد:برو در فلان منطقه بحر،ماهی فراوان است و نوش جان کن!
نهنگ خود را به منطقه مذکور رساند.
ماهی ها که آمدن نهنگ را دیدند،رو به آسمان کرده گفتند:خدایا نهنگ ما را میخورد،یک چاره یی کن!
از آنطرف صدا آمد:فرار کنید.جان نگاه کردن فرض است.یک راه ماهی گری فرار است.
ماهی ها رو به فرار گذاشتند و درین هنگام نهنگ خود را رساند و با زدن یک غوطه در میان بحر ،یک تعداد زیاد ماهی ها را بلعید و داخل دهان خود کرد و شروع به قورت کردن و جویدن آنها کرد.
از بالا صدا آمد:چطور است مزه ماهی ها؟سیر شدی؟
نهنگ در حالی که ماهی ها را میجوید،گفت:بعضی هایشان خار های کلان دارد و در میان دندان و گلوی من گیر میکنند!
از بالا صدا آمد:تا بحال نزدیک بود از گرسنگی بمیری،حالا از خار ماهی شکایت میکنی؟
نهنگ جواب داد:مببخشی خدایا!توبه کردم!دیگز شکایت نمی کنم.تشکر ازین که شکم مرا سیر کردی.
در آنطرف ماهی هایی که فرار کردند و خود را نجات دادند،نفسک زنان میگفتند:خدایا شکر که راه را به ما نشان دادی و ما فرار کردیم و زنده ماندیم.
درین میان ماهی هایی که در میان دهن و دندان های نهنگ توته توته و پارچه پارچه میشدند،با چیغ و ناله زیاد فریاد میزدند و میگفتند: خدایا ما را نجات بده!توته،توته و پارچه پارچه شدیم!
از آنطرف صدا آمد:شما ماهی های بی غیرت!بعضی انسانها با کمربند انتحاری خود را انفجار میدهند،اما شما ماهی های بی غیرت چیغ و فریاد میزنید!
زیاد چیغ و فریاد نزنید.برای شما در آخرت،مثلی که برای کسانی که خود را انتحار میکنند،حور های جنتی در نظر گرفته ایم،برای شما نیز در روز قیامت انواع و اقسام ماهی های رنگه در نظر گرفتیم.بنأ شکرانه من را بجا کنید.
درین حالت در حالی که ماهی های بیچاره در میان دندان های نهنگ تکه تکه و پارت پاره میشدند ،با فریاد و ناله چیغ میزدند:
خدایا تشکر از ماهی های رنگارنگ که در قیامت برای ما در نظر گرفتی.ما را ببخش!

>>>   غم مخور هموطن
شیران مقاومت دوم این روسیاهان هیله گر و این شغال های لاشخور را از کشور بیرون خواهند کرد.
ضیاء سراج و باقی بچه بی ریش های غنی و بی بی گل با خفت و خواری خواهند مرد چون پیروی شیطان کردند و با لشکر شیطان یعنی طالب همراه شدند.
هیچ طالبی فرزند پدرش نیست ک این را مادرش خوب میداند.

>>>   جوری قصه می کنید که اگر کدام کسی نداند به خیال خود بسیار فداکاری ها کردید و حماسه ای ساخته شده است از دروغ های شاخدار وباز هم فریب مردم. پسرکاکایم که از سربازان اردوی ملی بود تعریف کرد در همین هلمند دوسه روز قبل از حمله طالب کلگی لباسهای ملکی درمیان عسکرها توزیح شدتا بتوانند جان ناقابل خود را حفظ کنند من شما عسکرهای وظیفه را ملامت نمیکنم وخبردارم که پلان تسلیمی کشوربه طالب از هفته ها پیش از آن بر روی میز بزرگان ارتش با همکاری خودفروختگان قطرنشین و اشتراک جمعی استخبارات پاکستان قرارداشت اما لطفا با این خاطرات دروغین بر قلب ما نمک پاشی نکنید.
با آنکه ازحکومت دروغین و وابسته اشرف غنی بیزار بودم اما تسلیمی به طالب هم رضای قلبی من نبود چون میدانستم با رفتن خاعنی، نفرات خاعنتر به وطن برماحکومت میکنند اما عزیزان وقتی شما بهترین صلاح وپیشرفته ترین هلیکوپتر که به زعم خودتان ۷تا هلیکوپترBLACKHAWK دراختیارداشتید چطور نتوانستید مقابل چندموتورسیکت سوار بدوی پیروزشوید؟
اینکه گفته میشود طالبان راکت انداز های RPJ , SPJ 9 , 82 داشته وبه طرفتان شلیک میکرده یک دروغ دیگراست کلگی مردم افغانستان شاهد فرار شما به سوی مرزهای همسایگان بودید.گیرم که آنها تجهیزات داشتند شما هم داشتید وبهترین ومدرنترین صلاح آمریکایی در اختیارتان بود اما هرنفر در اردو یا پولیس ولشکرگاه به فکرجانتان بودید .مظلوم نمایی بس است.
بازهم میگویم شما قدرملامت نیستید و کسانی با اهدافی پلید این باور را دروجودتان سبزکردند که جنگیدن ومقاومت بیهوده است.وباید تسلیم شد.این تسلیم شدن شما تاریخ کشورعزیزمان را عوض کرد ودرحالیکه که لنگان لنگان به سوی ساختن دوباره بودیم ناگهان گردبادی از ترس و وهم و وطن فروشی آرزوهای جوانان این سرزمین را برباد داد.
می دانید من دلم از این میسوزد که اگر در آینده طالبان را ساقط کنیم تازه شروع نزاع های داخلی است بر سر قدرت وچوکی وخدا میداند چندهزار نفر دیگر در این جنگ داخلی کشته خاهندشد. و وطن را باید سالها بگذرد تا آباد کنیم اما اگر لشکر ۴صدهزارنفری درمقابل این قوم ایستاد میشد هرگز این حوادث غمبار اتفاق نمی افتاد تا دوباره پای کشورهای خارجی به این کشوربازشده ورهبرانی فریبکارتر از سابق پشت مردم سوارشوند و برای ما حکومتی بسازند بدتر وبدتر

>>>   طالبان بهرحال در بین قوم پشتون پایگاه قوی داشتند و یکی از کارهایی که در این ۲۰سال کردند ترور بزرگان تاجیک و حتی پشتون های وطن دوست بود وجایگزین کردن اقوام پشتون و نیروهای خودی بود هرکه را توانستند با پول خریدند هرکه را نتوانستند ترور کردند تمام والی ها با پول طالب بر مسند مینشستند و چوکی هارا با پول طالب میخریدند بدنه نظام از سالها پیش کاملا طالبانی شده بود والیان شهرها طالبانی بودند کشور سه ماه پیش نه بلکه سالها پیش فرو پاشیده بود فقط از ترس امریکا علنی نبود هنگامه جنگ هم منو شما هم بودیم فرار میکردیم وقتی میدیدیم چند اولادمان یتیم میشود بدون کدام حاصلی فدا شدن اگر برای هدفی باشد ارزشمند است اگر نه که حماقت است بیشتر فرمانده هان والیان رییسان قول اردو رییسان امنیت ملی استخبارات توسط طالبان و با سیاست پاکستان خریده شده بودند و کشور از دست رفته بود مانند یک پوسته خالی شده بود غنی احمق اتفاقا قصد واگذاری افغانستان به طالبان را نداشت من خاطرم هست چقدر التماس امریکا را میکرد که در افغانستان بمانند اما بقدری احساس قومیت گرایی دراین شخص زیاد بود که به هر قیمتی میخواست افغانستان تماما پشتون باشد ‌به همین خاطر خودش با دست خودش پشتون هارا بر پست های کلیدی میگمارد از لحاظ فاشیستی غنی دست کمی از طالبان نداشت اما او میخواست شخصا پایه گذار کشوری با محوریت پشتون باشد انقدر در تفکرات احمقانه اش غرق بود و خیال میکرد امریکا تا ۲۰دیگر در افغانستان میماند به همین سبب برنامه های بلند مدت داشت بهرحال فاشیست کرواتی فرقی با فاشیست لنگی پوش ندارد لعنت خدا بر هردو شان

>>>   هارون احمدیار داماد امرالله صالح از دختر وي جدا (طلاق) و وي را به استراليا فرستاده است، ضمناً احمدیار گروپ با ملا فاضل معامله پنهانی عقد و شکیب برادر حاجی توکل شاه فعلا کابل و در محافظت ملا فاضل معاون وزارت دفاع قرار دارد.

>>>   افسانه خوب بود!! جنگيدن براى جنگ باخته شده!

>>>   رزاق مامون
ذبیح الله مجاهد فارسی زبان است
ذبیح اله مجاهد از پارسی زبانان مغز شویی شدۀ گردیز مرکز ولایت پکتیا است. خوستی های غلزایی او را به دیدۀ بیگانه می بینند. گزارشنامه افغانستان به نقل از حاضران مجالس اسماعیل یون اطلاع داده است که اسماعیل یون گفته است که صد سال بگذرد، بعد از صد سال ذبیح الله مجاهد به قوم ما نیش خواهد زد. اما یون از ترس ضربه خوردن غیر مستقیم سایه حقانی ها را چوب می زند.

>>>   Shahhussain Murtazawi
معذرت خواهی پس از سقوط چه دردی را دوا می کند؟ از کدام رنج مردم می کاهد؟ معذرت خواهی پس از سقوط حتا یک عمل اخلاقی به شمار نمی رود، بلکه نوعی عوام فریبی سیاسی است.
اصل حرف: هرکس در هرمقامی انجام مسوولیت کرده اند به مردم حساب داده و پاسخگو باشند!

>>>   رزاق مامون
سفر مخفی گلبدین حکمتیار به عشق آباد
گزارشنامه افغانستان به نقل از مفرزۀ اطلاعاتی جبهه مقاومت ملی خبر می دهد که گلبدین حکمتیار ظاهراً به سفارش آی اس آی بدون اعلام رسمی، به ترکمنستان سفر کرده و با مقامات دولتی آن کشور دیدار داشته است. معلوم نیست وی با کدام هواپیما سفر کرده است.
وی اکنون درعشق آباد است؛ درحالی که وزیر خارجه ترکمنستان به کابل رفته و ظاهراً سرگرم دیدوبازدید با امیرخان متقی پیرامون پروژۀ تاپی است. درخبرآمده است حکمتیار درین مرحله، درهمکاری با انگلیس ها مأموریت های خود را شروع کرده است. این که حکمتیار درعشق آباد دقیقاً چه برنامه یی را دنبال می کند؛ اطلاعی در دست نیست.

>>>   درود بر شهیدان وطن. شهیدان افغانستان و شهیدان اردوی ملی مظلوم ترین شهدای تاریخ هستند. چون در زیر فرماندهی افراد فاشیست مثل اشرف غنی جنگیدند. اما اجر شهادت آن به لطف خداوند از بین نخواهد رفت و قاتلینی که اکنون به تخت نشسته اند همان یزید های زمان هستند.

>>>   امنیت نانملی یک کمپنی حصوصی پنشیر وردک بود سکتور خصوصی بود دولتی نبود
زیاد تر مصروفیت اینان روسپی خانه ها بود رئیس امنیت خودش یک دزد بود اگر نبود ساعت چهل هزار دالری دردستش از کدام پول است ؟
غ


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است