ارگ تا روز آخر، زمانی که کابل در محاصره بود محل درگیری برسر چوکی بود. عبدالله و امرالله با اکراه در یک مجلس اشتراک کردهاند و از این که چوکی عبدالله به غنی نزدیکتر از امرالله باشد یا برعکس گذشتهاند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۴ ۱۴۰۰/۸/۲۰ | کد خبر: 168934 | منبع: | پرینت |
شاید کسانی که اعلامیه و دشنامنامه دوست دارند از خواندن گزارش دپلوماتیک وحید عمر دلسرد شده باشند. ولی من با این باور که گزارشگر هرچه ماهر باشد، نمیتواند در متن طولانی چون آن گزارش، نشانههایی از وضعیت واقعی را بازگو نکند، آن را خواندم و بسیار افشاکننده یافتم. پشت جمعبندی وحیدعمر نگشتم بلکه کوشیدم خودم از گزارش او جمعبندی کنم. در آن بسیار نکات محکمتر از اعلامیه و دشنامنامه یافتم. چندتایی را با شما شریک میکنم:
1. حکومت سهنفره تبلیغ نبوده است!
در هلیکوپترهایی که اشرفغنی را انتقال دادند، به گفتهی وحیدعمر نهنفر غیرنظامی بودهاند و تنها سه یا چهارنفر ازین نهتن میدانستهاند که کجا میروند. ازین سخن وحیدعمر بر میآید که نفر چهارم، رولا غنی، نیز در حلقهی اصلی نبوده و احتمالاً مسیر حرکت به او نیز اطلاع داده نشده است. چون در مطلعبودن فرد چهارم شک دارد. در گزارش وحیدعمر فاش میشود که آن سهتن اکثریت را بیخبر نگاه میداشتهاند و جمع بزرگی در اطراف آنان فریبخوردگان بوده و تصور میکردهاند که بهوزارت دفاع میروند. شما اینجا وزارت دفاع را قیام ملی و دفاع از سرزمین بخوانید. هزاران سرباز، صدها فرمانده، دهها متنفذ و هزاران مامور و میلیونها فرد عادی تا لحظات آخر تصور میکردند که جنگ سرنوشتساز در راه است. جمع بزرگی از مردم میپنداشتند که اشرفغنی حاکم است و صلاحیتهای بسیار دارد. مردم فکر میکردند کسی که آنهمه فریاد میکشید، قومندانان و زورمندان بسیاری را خلع صلاحیت کرده بود، رقیباناش را با زور و تکنیک از میدان بیرون میکرد، شاید او دمودستگاهی داشته باشد، شاید بخشی از نیروهای امنیتی به او وفادار باشند و تعدادی از نزدیکاناش حرف او را بشنوند. اما آنان تنها سه نفر بودند. مردم میگفتند و وحیدعمر که در درون ارگ و از نزدیک با غنی کار کرده بود نیز تایید کرده است که آنان سه نفر بودند.
2. جوانان!
جوانگرایی شعار اشرفغنی بود. منتقدان او را متهم میکردند که به جوانان صلاحیت نمیدهد، بلکه میکوشد از آنان بلیگوی بسازد. تصویری که از جوانان در گزارش وحیدعمر داده شده نیز این اتهام را تایید میکند. در گزارش آن سه روز، دوروبر غنی پر از جوانانِ پراستعداد اما بیصلاحیت است. وحیدعمر یکی ازین افراد حاشیهنشین است. وحید آگاهانه در گزارشاش وضعیت حاشیوی خود را بارها بهتصویر میکشد و اینکه چگونه همیشه از قافله میمانده و از پشتِ دیگران سرک میکشیده که چه خبر است؟ چه کار کنیم؟ شما کجا میروید؟ وحیدعمر نمونهی جوانانِ صبور است که در راهِ پیمودنِ پلههای قدرت حاضرند تحقیر، بیمضمونی، حاشیهنشینی و بیکارگی را تحمل کنند. او و امثالاش در حلقهی ارگ رشد کردهاند و راه دیگری بلد نیستند. یاد ندارند که راهِ خود را جدا کنند و میان مردم بروند. یاد ندارند که از کشتیِ درحال غرقشدنِ یک حکومت پوسیده و غیرمردمی دور شوند و کنار مردم بیایستند. دو روز پیش از سقوط نیز ارگ شاهد یک نشست جوانان بوده است. وحیدعمر هردوطرف را سرد نشان میدهد. جوانان مثل سابق شعار نمیدهند و اشرفغنی نیز از جوانان ناامید شده و آنان را متهم میکند که از اعتمادش سوء استفاده کردهاند. اما از اعتماد او جز چند نفر محدود که دور او را حلقه کرده بودند، آیا کسان دیگری نیز سوء استفاده کرده بودند؟ دران گزارش، جز فضلی و محب کس دیگر مورد اعتماد غنی دیده نمیشود.
3. دروغ!
وحیدعمر غنی را آدم دروغگو بهتصویر میکشد. مهارت او را در پنهانکردن امیالاش فاش میسازد. او مینویسد که غنی با آنکه "میداند روزهای آخر فصل ناتمام خودش نزدیک است" اما با مردم راست نمیگوید و "از ایستادگی خود در مقابل طالبان تا آخرین قطره خون اطمینان میدهد...تلاش میکند آوازهها در مورد سقوط احتمالی نظام را رد کند." از محتوای گزارش عمر حتی میتوان نتیجه گرفت که غنی و محب با شبکهی حقانی به توافق رسیده بودهاند. وحیدعمر مینویسد که محب با رهبری شبکهی حقانی صحبت کرده بود و او پس از پختهکردن شنیدگیها آنچه را محب و حقانی باهم گفتهاند، نیز فاش خواهد ساخت. حال وقتی بدانیم که محب و حقانی در تماس بودهاند، کل برنامهریزیهای سخنرانی، رفتن به بالاحصار و چکر دادن وزیر دفاع باید برای تسهیل انتقال قدرت به حقانیها بوده باشد. بسمالله زیر نظر بوده است. او را تا آخرین لحظه از اوضاع بیخبر نگهداشته و مانع تحرکاش شدهاند.
4. تکیهگاه!
تکیهگاه اصلی دولت افغانستان امریکا، کانادا و انگلیس بوده است نه مردم. در گزارش وحیدعمر بارها از فروریختن تکیهگاه خارجی دولت یاد میشود. مثلاً جایی مینویسد: "همه پریشاناند. همه میدانند که سقوط نظام ناگزیر است. چند روز پیش امریکاییها، کاناداییها و انگلیسها اعلام کردهاند که تعداد زیادی را از افغانستان بیرون میکنند. تمام قراین نشان میدهند که چیزی غیرمترقبه واقعشدنی است." در این گزارش هیچ رابطهای بین مردم و دولت دیده نمیشود. از گسست این رابطه هم سخنی نیست. ارگ پیهم، آشکار و پنهان با سفارتها و بزرگان خارجی صحبت میکند و در روزهای آخر بارها اربابان و متنفذانی چون کرزی، عبدالله و دیگران آنجا رفتوآمد دارند. درین روزهای سرنوشتساز صحبت با مردم بیهودهترین کار پنداشته میشود. هیچکسی امید به سربازان، جوانان، دمکراسیخواهان، تاجران، زنان و دیگر اقشار جامعه ندارد. چندبار اشرفغنی قصد میکند چیزی به مردم بگوید ولی بعد یا سخناش نشر نمیشود یا بهجای بیان واقعیت دروغ مصلحتی نشر میگردد. آخرین سخنان مهم چنان پنهانی میان غنی و وزیران دفاع و خارجهی امریکا ردوبدل میشود که امرالله، بسمالله، رییس دفتر و کسانی چون وحیدعمر از آن هیچ بویی نمیبرند. وحیدعمر میگوید بخشی از سخنانی که میان غنی و امریکا گفته میشود از آرشیف ارگ– بخوانید حافظهی تاریخی دولت- نیز پنهان میماند.
با آنکه ارگ با مردم سخن نمیگوید، ولی چشموگوش ساکنان ارگ بسیار به آوازهها است. دوباره اهمیت حضور مردم در سیاست در ناخودآگاه ارگیها زنده میشود. در میان آنان، کسانی هستند که از ناچاری گوشبهزنگ آوازهها میمانند. نزدیکان قدرت همه دور هم میچرخند و حلقهوار از همدیگر سراغ وضعیت را میگیرند. وحیدعمر مینویسد: "شبهای بیدارخوابی است. کسی نمیتواند بخوابد. آوازههای عجیبی در شهر شنیده میشود." آوازهها خواب را از چشم ارگیها گرفته است. احتمالاً در آن جمع کسانی بودهاند که افسوس میخوردهاند ایکاش میان مردم و دولت فاصله نمیبود و ایکاش مردم به حکومت اعتماد میداشتند! خلای نمایندگی مردم در قدرت، با رفتن سربازان خارجی و پشتکردن دپلوماتها بیش از هرزمان احساس شده بود.
مردم پناهگاه کسانی نیستند که رایشان را حساب نمیکردند، خونشان را قدر نمیکردند و حتی جسدهایشان را از میدان جمع نمیکردند. وحید عمر میگوید آن شب همهی مسئولان گوشِ امید به صدای هلیکوپترها مانده بودند و ازین که بایدن اعلام کرده بود برای حفظ امنیت میدانِ هوایی سههزار عسکر تازه نفس به کابل میفرستد... و ازین که خارجیها اعلام کرده بودند که دوستان و همکاران خود را بیرون میکشند،" بسیاری در دولت و بیرون از دولت به اصطلاح «همکاران افغان نیروهای بینالمللی» دل بستهاند و فکر میکنند شامل فهرست خواهند بود".
5. اسارت!
بخشی از گزارش قصهی اسارت و فلجشدگی دولتِ بیملت است. اسماعیلخان رهبر جهادیانِ هرات، والی هرات، معین ارشد امنیتی وزارت داخله و رییس امنیت آن ولایت به اسارت طالبان درآمدهاند. هیچ تحرکی نیست. شهرها به نوبت سقوط میکنند و کابلِ تا دندان مسلح، پر از نیروی جنگی، میلیونها انسانِ وطندوست اما بیرهبر و بیحکومت نوبت اسارت خود را انتظار میکشد.
حکومتیهای بیمردم گیج شدهاند. هیچ اتکایی ندارند. به فردا امید خود را باختهاند. ازینرو همه پشت یک برنامهی ساختگی میگردند تا بیبرنامه نباشند. رییس جمهور در آستانهی سقوط کابل میخواهد با بیجاشدگان دیدار کند. بعد یکی میگوید بیا جلسهی امنیتی برگزار کن. مجلس امنیتی هم آنقدر بیهوده بهنظر میرسد که حتی برگزارکنندگان به آن باور ندارند و از خیلیها دعوت نمیکنند. خیلیها دیگر در دسترس نیستند. وحیدعمر هم دعوت نمیشود ولی او خودش تپیده نامش را در لیست اضافه میکند. در واقع کار اصلی همه تدارک برای فرار است. اما تا آخرین لحظهها باهم دروغ میگویند و تلاش میورزند نقشِ آدمهای مسوول را بازی کنند. حکومت دستنشانده و بیمردم بیشترین کارش نقشبازی کردن بود.
6. تفرقه!
نیروی دفاعی کشور رهبری واحد ندارد. وحید عمر میگوید شورای امنیت، وزارت دفاع و دفتر معاون اول باهم برسر رهبری نیروهای امنیتی رقابت داشتند و هرکدام جلسهی جداگانه برگزار میکرد. کار بهجایی کشیده بود که رییس مجبور میشود سه رقیب را در دفتر خود جمع کند. غنی باچال خودش چپه شده بود. او نهادها را ویران کرد و افراد را جای نهادها شاند تا بر اوضاع حاکم شود، ولی آن افراد هرکدام دردسری برای او شدند و حلقههای مافیایی خودشان را شکل دادند. نیروهای امنیتی پارچه پارچه شده بود.
رهبرانِ امنیتی بههمدیگر دروغ میگفتند و بینشان اعتماد و همکاری نبود. وزیر داخله گفته بود که وضعیت کابل قابل نگرانی نیست. رییس امنیت ملی گفته بود او {وزیر داخله} "دروغ میگوید".
7. یخنکشکها برسر چوکی!
ارگ تا روز آخر، زمانی که کابل در محاصره بود محل درگیری برسر چوکی بود. عبدالله و امرالله با اکراه در یک مجلس اشتراک کردهاند و از این که چوکی عبدالله به غنی نزدیکتر از امرالله باشد یا برعکس گذشتهاند. در گذشته وقتی عبدالله میآمده، بخاطر مشکل چوکی امرالله غیرحاضر میشده است. آن روز اما به گفتهی وحیدعمر مجلس سرد بوده و تشریفات نیز رنگ نداشته است.
اشرفغنی اعلان میکند که تا آخرین قطرهی خون ایستادگی خواهد کرد و تنها معاون اولاش لبیک میگوید. امرالله که حتی برای نزدیکان غنی و کسانی چون وحیدعمر به مداح غنی معروف شده است، در آخرین لحظات نیز زبان به مدح غنی میگشاید و غنی نیز که مدح را میپسندد به معاون مداحاش سخنان شیرین و آفرین پس میدهد. امرالله نقطهی ضعف غنی را یافته بوده است و بهجای کا،ر قصیدهسرایی میکرده است.
معاون اول و وزیر دفاع هنگام غرقشدن کشتی نیز بهیکدیگر نیش میزدهاند. بسم الله میگوید طالبان در جاهایی که تسلط دارند، با مردم برخورد بد نکردهاند. امرالله میگوید این ذهنیت مغلوبه و سفیدنمایی طالبان است. بسمالله پس شوت میکند، امرالله دفاع کرده دست به حملهی دیگر میزند و عاقبت برای جلوگیری از پرکنک بسمالله و امرالله "رییس جمهور –بخوانید ریفری- مداخله میکند".
8. امرالله پسماندهی اطلاعات را مینوشیده است!
در گزارش وحید عمر فاش میشود که امرالله آنگونه که مدعی بود و تلاش میکرد جلوه دهد در حلقهی اصلی تصمیمگیری ارگ قرار نداشته است. او در اوج بحران دست به کارهایی میزند که حاکی از بیخبری او از جریان واقعی پشتِ پرده است. او با مدحهایش توانسته بود زبان غنی را بخرد ولی به دلاش راه نیافته بود. حلقهی سهنفر چیزهایی را میداند که براساس آن تصمیم میگیرند از جلسهی امنیتی چیزی به رسانهها ندهند، اما امرالله ازان چیزها مطلع نیست و یکساعت بعد قسمتی از جزئیات مجلس را در صفحات تویتر و فیسبوک خود نشر میکند. روز بعد امرالله متوجه میشود که دیگر زمان تشریفات و جانجان گفتن بهسر رسیده است. سیاست عریان و بیپرده شده است. در میدان عریان سیاست، او جایی در حلقهی خاص ندارد. او دفترش را تخلیه میکند و به پنجشیر پناه میبرد. با رییساش خداحافظی نمیکند.
9. پرتافتادهترینها!
در سیاست افغانستان پرتترینها و بیربطترینها سیاستمداران منسوب به هزاره و شیعه بودند. دو روز پیش از سقوط، زمانی که همه در تبوتاباند و کارهای روزمرهی خود را تعطیل کردهاند، علمای شیعه بهدیدنِ اشرفغنی میآیند تا از او بخواهند که در روز عاشورا به امنیت عزاداران توجه کند. در همان روز قاسم وفاییزاده که وزیر هزاره است، جوانان را جمع کرده تا در ارگ روز جوانان را تجلیل کنند و برای غنی تندیس بدهند. در روز آخر، دانش برای رفتن تا میدان هوایی دست بهدامانِ غنی میشود که هلیکوپتر بدهد. غنی میگوید بدهید، قومندان میگوید نیست. معاون رییس جمهور باشد و اینقدر بیچاره که تا میدان هوایی خود را برده نتواند! سیستمِ تبعیضآمیز مقصر است، ولی تقصیر اصلی بهدوش کسانیست که نمایندگی مردم هزاره را غصب کردهاند. آدمهای ناشایستهای که تیم ندارند، در معاونیت ریاست جمهوری هم مثل آدم معاشخور و مامور کار میکنند و آنقدر بیچارهاند که هنگام بحران جز خود هیچ تکیهگاهی پیدا نمیتوانند. امرالله چند سروگردن از سرور بلندتر است. او بدون اطلاع غنی و بدون خداحافظی خود را به پنجشیر میرساند ولی دانش در ساعات آخر اجازهی رفتن میخواهد و میگوید یکنفر او را تا میدان هوایی برساند! ظرفیت را میبینید؟ چشم بد دور!
محمد اکرام اندیشمند
>>> Abdul Hai Khurasani
روایت ناقص و متناقض، دفاع شرم آور و قضاوت گمراه کننده برای برائت دادن حاکم متوهم و دستگاه فاسد و تبهکار ارگ ریاست جمهوری؛ هدف قصیدهٔ پراگنده، طولانی و خسته کنندهی آقای وحید عمر می باشد.
در پی روایت های متفاوت از فرار حاکم ارگ کابل و اتهامات سنگین و خایینانهی اختلاس و سرقت پول نقد مردم افغانستان؛ سرانجام یکی از نازدانه های روشنفکر نمای ارگ کابل را به دفاع تمام قد واداشته است تا طومار گنهکاران سقوط نظام را به طول و عرض تمام جامعهی افغانستان بسط و گسترش دهد.
وحید عمر که خود یکی از کارگزاران سیاست فاشیستی دکتر غنی بود و از شعار کذایی و کاذب ادامهی کار ناتمام امان الله خان توسط دکتر غنی، چنان به وجد آمده بود که در یک اقدام غیر قانونی و احساساتی؛ ساختمان سفارت افغانستان در روم را به نام او مسمی ساخت تا همدلی خود را با دکتر غنی به نمایش بگذارد و اعتماد حاکم ارگ کابل را به دست آورد.
این قصیدهی متناقض از یک طرف ثابت می سازد که تصامیم مهم و راهبردی و حتی روزانهی ارگ توسط یک مثلث فاسد و بیمار سیاسی مانند: فضلی و محب و سلام رحیمی گرفته می شده است که حتی وحید جان عمر خود را نامحرم احساس می کرده و از طرفی دیگر اشراف و اقتدار مثلث فاسد را در قدرت رد می کند.
هدف اصلی و اساسی این روایت پریشان و متعارض؛ برائت دادن دکتر غنی و مقصر دانستن تمام سیاست مداران داخل و خارج نظام می باشد.
وحید عمر در کمال پررویی تقصیر سقوط و بحران سیاسی را متوجه تمام نخبه گان و روشنفکران جامعه کرده و حکم صادر نموده است:: که خاموش و ساکت باشید و سر ها در گریبان کنید که همه در این گناه کبیر و خیانت عظیم سهم دارید.
آیا وحید عمر نمی داند که علت اصلی و اساسی سقوط تراژیک، ننگین و شرم آور نظام و ساختار کشور و بازگشت به نقطهی صفر، نکات آتی بودند:
اتخاذ سیاست فاشیستی و عقدهٔ مزمن و تنفر شرم آور اشرف غنی نسبت به فرماندهان و نسل عصر جهاد و مقاومت؛
اتخاذ سیاست مافیا پروری حامد کرزی و عدم تمکین به اصول اساسی دموکراسی و شهروندمحوری؛
سیاست تضعیف و فروپاشی احزاب مقتدر و پر نفوذ افغانستان؛
تقویت نهاد های کذایی به اصطلاح مدنی و رد قانونی نقش ساختارمند احزاب در انتخابات؛
مداخلهی فرا قانونی در کمیسیون انتخابات و مهندسی تقلب و تخطی و تخلف ساختارمند در تمام سطوح؛
عدم شایسته سالاری، فقدان تخصص و تعهد لازم در سطح کابینه؛
تقسیم مافیایی ثروت و قدرت و فساد پروری آشکار در زمان حامدکرزی و اشرف غنی؛
هویت ستیزی و دشمنی تمام قد با نماد ها، سمبول ها، اصطلاحات و زبان تمدنی فارسی/ دری و انکار تاریخ و تمدن بزرگ خراسان به عنوان بستر درخشان تاریخ پرافتخار افغانستان دیروز و امروز؛ در تجرید و فروپاشی ارگ نقش اساسی و سرنوشت ساز داشتند.
آقای وحید عمر
مردم افغانستان، هرگز این خیانت عظیم و جفای بزرگ را فراموش نخواهند کرد و تاریخ قضاوت خود را در حال نگارش است، سر را در گریبان کنید و بجای برائت دادن حاکم روان پریش و متوهم ارگ کابل؛ حقیقت را بیان نمایید و در پیشگاه خداوند و مردم استغفار نمایید.
اما نکات قابل توجه و قابل تأمل در قصیدهٔ وحید عمر به طور فوق اختصار عبارت اند از:
۱- فشار آمریکا
یکی از راز های سر به مهر تراژیدی فرار دکتر غنی را باید در صحبت تلفنی وزراء امور خارجه و دفاع آمریکا در ساعت ۹ شب پنجشنبه۱۲ اوگست جستجو کرد، که اگر غنی لب به سخن نگشاید باید سالها منتظر انتشار خاطرات خاطرات آنها بمانیم.
۲
تمجید ها و توصیف های دایمی و تکراری امرالله صالح از اشرف غنی در جلسات کابینه خسته کننده شده بود. این توصیف از امرالله صالح ابعاد شخصیت سیاسی و نگاه وحید عمر به او را به نمایش می گذارد.
۳
نقل قول از دکتر عبدالله در آخرین جلسهی مهم امنیتی ارگ که تازه از دوحه بر گشته است و می گوید: طالبان آماده گفتوگو در مورد مشارکت نیستند و قطعاً میخواهند به زور مسلط شوند» نشان می دهد که دکتر عبدالله داستان مذاکرات صلح را پایان بافته تلقی می کرده است.
۴
از روایت وحید عمر معلوم می شود که رهبران سیاسی کشور در حلسهی روز شنبه در ارک، در واقع به اشرف غنی اولتیماتوم داده اند و پایان فرمانروایی او را از طریق حامدکرزی اینگونه برایش اعلام کرده اند:
«فضای مجلس پرتنش است. چهرهها عبوس و پریشان است. همه آراماند و کسی نمیخندد. ظاهراً رهبران سیاسی به ارگ آمدهاند و پیامی مهم دارند»
کرزی به نمایندگی از آنها خطاب به دکتر غنی می گوید:
«که وقت تصمیم و قربانی است و باید از خونریزی و ویرانی در کابل جلوگیری شود.»
۵
ظاهراً اشرف غنی بعد از جلسه با رهبران و اتمام حجت آنها، با سفیر امریکا و فرمانده نیروهای آنکشور جلسه ی ناگهانی می گذارد، تا هردو را اغفال نماید و برنامهی فرار خود را هر چه سریع تر به اجرا می گذارد.
۶
دیدار محرمانه و سری اشرف غنی و محب با معاون استخبارات امارات متحده عربی در صحن حرمسرا، حاکی از آنست که او امارات متحده عربی را در جریان برنامه پرواز خود قرار داده است.
۷
امرالله صالح بعد از جلسهی روز شنبه ارگ با رهبران سیاسی، کابل را بدون اطلاع دکتر غنی ترک نموده و به پنجشیر می رود و دفتر خود را کاملاً تخلیه کرده است، یعنی وسایل شخصی و دفاتر خود را برده است.
۸
این روایت وحید عمر نشان می دهد که انتصاب بسم الله خان یکی از اشتباهات مرگبار در دوران سقوط و بحران بوده است.
زیرا او هیچگونه برنامه و ظرفیت مدیریت بحران را نداشته و قبل از همه روحاً و رواناً تسلیم طالب شده بوده است.
«بسم الله خان افسرده و نامید است و از طالبان ستایش می کند که در جا های که مسلط شده اند برخورد بدی با مردم نکرده اند.»
۹
صحبت سری تلفنی خلیل حقانی و دکتر محب در نود دقیقهی پایان فرمانروایی دکتر غنی؛ نشان می دهد که مثلث فاسد و خایین ارگ دور از چشم مردم سناریو و برنامهی تسلیم غیر مستقیم کابل به گروه حقانی را به اجرا می گذارند.
۱۰
اما یک روایتی که همواره تکرار می شود و از سوی شخصیت های سیاسی و رسمی عنوان می گردد، عملکرد مرموز و سوال برانگیز بسم الله خان به عنوان وزیر امور دفاع می باشد.
مارشال دوستم و عطا محمد نور بعد از تماس بسم الله خان از خطوط نبرد، عازم حیرتان می شوند.
امیر اسماعیل خان عدم تصمیم و حمایت قاطع بسم الله خان را از مقاومت هرات یکی از عوامل سقوط و حتی توطیه می داند.
حالا وحید عمر کفته است: « که اشرف غنی بعد از تماس تلفنی با بسم الله خان و ظاهراً شرح وضعیت بحرانی کابل؛ ارگ را ترک و شتابان به سوی چرخبال ها حرکت نمود.»
اگر این اطهار نظر ها را در کنار هم بگذاریم؛ این سوال مطرح می شود که آیا بسم الله خان به عنوان وزیر دفاع مأموریتی در سقوط تراژیک نظام داشته است، و آیا مأموریت او ربطی به آمریکا و زلمی خلیل زاد دارد؟
بسم الله خان باید از غیبت شبه صغری خود بیرون بیاید و تمام داستان را با صداقت و شفافیت بیان نماید، این حداقل کاری است که در برابر مردم و تاریخ می تواند انجام بدهد.
نکتهی آخر
عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو
من با این پاراگراف ««از دید من، سقوط افغانستان در یک روز اتفاق نیفتاد. فروپاشی افغانستان یک روند تدریجی بود. آنچه در افغانستان اتفاق افتاد، تنها سقوط یک دولت نه، بلکه فروپاشی تدریجی یک ساختار کذایی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود که اساس آن را بر استوانههای تخیلی و ستونهای مجازی گذاشته بودیم. این بحث ابعاد کلان دارد و یک روزی باید آغاز شود.» و پیشنهاد وحید عمر موافقم، اما این امکان به وجود نمی آید، مگر اینکه همه بپذیریم که: گفتمان روایت تاریخی و معادله سنتی سیاست در افغانستان، نیازمند تغییر و تحول اساسی می باشد.
آقای وحید عمر باید بداند که افغانستان امروز، نیازمند اصول شهروند محوری، دموکراسی و عدالت اجتماعی، توزیع و تقسیم افقی ثروت و قدرت و احیاء گفتمان تمدنی می باشد.
یادداشت:
لینک کامل نوشتهی وحید عمر در کامنت نخست به اشتراک نهاده شده است.
>>> مسعود اندرابی میگوید:
حسنا جلیل ماهانه ۵ میلیون افغانی طی فرمان ریس جمهور پول اپراتیفی داشت و کارش هم جز مهمان کدن دخترا در داخل وزارت دیگه معلوم نبود، روزی اگر کس برش میگفت داخل وزارت مهمان نیاور، گریه میکرد و عاجل بحث را با شورای امنیت در میان میگذاشت.
>>> پاکستان سلاح های بجا مانده از ارتش آمریکا در افغانستان را خریداری میکند، به نقل از روزنامه دان، پاکستان نگران است که این سلاح ها به دست طالبان پاکستانی نیفتد.
این روزنامه نوشته است که خرید این تجهیزات حتمی است.
>>> وحید عمر اگر آدم میبود در فتراک غنی خود را نمی بست.
غنی هرچه بود آدم نبود.
>>> دروغ و دورغ و دروغ؟؟؟!!! ارگنشیهای غنی احمدزی فراری و دزد دروغ است و تفاوتی بین غنی و کرزی و طالب نیست همه شان مزدور امریکا و پاکستان میباشند
>>> هر که با غنی بود و با ارگ بود آدم نبود و از مادرش باید آدرس پدرش را بپرسد.
حساب کارمندان و کارگران خدماتی از دیگران جداست.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است