مهاجرت به نظم و بروکراسی آهنین
 
تاریخ انتشار:   ۱۵:۱۷    ۱۴۰۰/۸/۲۹ کد خبر: 169029 منبع: پرینت

با سقوط نظام پیشین و وضعیت معیشتی بسیار سخت فعلی در افغانستان بسیاری‌ها به لحاظ روانی ویران شده اند. بیکاری و فقر کمرشکن و نا‌امیدی وجود انسانهای اینجا را متلاشی کرده است. و دقیقا در همین زمان دیدن عکس‌ها و استوریا و خوش‌بودن‌های هم‌وطنان ما که در واقع با صد تلاش و خواهش و ایمیل از کشور خارج ساخته شدند، حس بسیار بد و دردناکی به اینهایی که میخواستند و نتوانستند خارج شوند القا می‌کند.

بله احساس صادقانه‌ی بعضی از دوستان خارج رفته را درک می‌کنیم چون واقعا حب وطن داشتند و ناچار به مهاجرت شدند؛ و هیچ عیبی ندارد گاهی بر حسب ضرورت و اطلاع به نزدیکان خبر رفتن خود را در فیسبوک و شبکه‌های اجتماعی اطلاع می‌دهند. حساب این عزیزان جداست چون متوجه‌ اند که در این وضعیت و‌ این شرایط “خارج‌بودگی” خیلی قابل افتخار نیست.
اما روی سخنم با دوستانی است که شاید متوجه نیستند.

شاید به این فکر نکردند که ای دل غافل وقتی هزاران انسان غربی برای نجات جان و سر و سامان دادن به زندگی‌شان وقت می‌گذارند و همدلی می‌کنند؛ آیا ما همین قدر ظالم و بی‌پروا هستیم که نمی‌دانیم این همه عکس گذاشتن از برج فلان و گل و دریا و خیابان‌ و ساندویچی که میخوریم و موترها و مکان‌های خارج با آن لبخندهای معنادار رو به دوربین و به چشم و قلب مردم بی‌حد فقیر و مستاصل فرو کردن چقدر بد و زننده است؟
چون به محض دیدن این عکس‌ها، کسانی که اینجا هستند وضعیت خودشان در افغانستان را مقایسه می‌کنند و خدا میداند چقدر میتواند آن احساس واماندگی و بی‌ارزشی و اسارت بعد از آن مقایسه وجود هم‌وطن مصیبت‌زده و خلق تنگ ما را نابود کند.

شاید بسیاری از هموطنان ندانند ولی ما و شما کم و بیش می‌دانیم که در خارج صبح و شب به کسی چلوکباب و خدمات رایگان نمی‌دهند و بزودی فصل سرد تنهایی و غربت و بعد بحران هویت و تلاش بی‌امان برای تامین معیشت و‌ روزمرگی و کار و کار و کار درون یک نظم و بروکراسی آهنین شروع می‌شود و این برای انسانِ متوسطِ شرقیِ افغانستان بی‌حد در هم کوبنده و سخت است.

بصیر آرین


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
سقوط نظام
هموطنان
نظرات بینندگان:

>>>   هی که یک موضوع بسیار خوب را گفتی.
همین که طالبان و مردمان غریب اطراف افغانستان،هوتل های لوکس شهر ها را و مراسم عروسی های شاندار را در آنها میدیدند،چقدر هوس میکردند که چی میشد که ما هم پولدار میبودیم و درین مکان ها عروسی های مجلل برپا میکردیم.
اما امکانات چنین کاری را نداشتند و سلاح گرفتند و جهاد کردند و دربار اشراف نشینان شهری را تسخیر کردند.
حالا نیز کسانی که در شهر کابل ماندند،حسرت زندگی خارج را میخورند.
اگر فکر میکنی که زمانی که به خارج رسیدی،به جنت میرسی و همه پروبلم ها حل میشود،اشتباه کردی.
چند وقت که در امنیت رندگی کردند و شکم شان سیر شد،به چهار طرف خود نظر می اندازند که کدام افغان که وقت آمده است،چی دارد و من ندارم؟
همین است که پروبلم های رقابت و رقابت بازی و دوستی و دشمنی شروع میشود و مجبور هستند که مثل خر،سه وقته کار کنند و خود را تکه تکه و پارچه و پارچه کنند و هنوز به آن مقام نرسیدند.
زیرا آنها سی سال و یا چهل سال پیش آمدند و تو نمیتواند تمام این عقب ماندگی را در ظرف یک سال خلاص کنی.
همین است که پای درد و دست درد و کمر درد میشود و پیر میشود و ضعیف میشوی و ازین داکتر به آن دکتر برای تداوی باید وقت ریزرو کنی و تا خبر میشوی که جان را به حق تسلیم کردی و حق دار نیز از بالا بالایت یک پوزخند میزند(در صورتی که وجود داشته باشد)و ترا به خاک میسپارند و تمام خوشی های زندگی ات(اگر وجود داشته باشد)و تلخی های زندگی ات که در مغز تو منحیث داده ها ثبت است،با از بین رفتن و متلاشی شدن مغز ات در زیر خاک از بین میرود.

>>>   درسابق برادران وردکی مامی گفتند درقطغن نان سرپلوان است .وقتی آمدن دیدندکه نان سرپلوان بیدون بیل زدن وکارکردن بدست نمی آید حالامردم فکرمی کنند درغرب که بروی همه چیز یکباره بدست می آید غافل از اینکه اولا هویت خودراازدست می دهند .بعد خانم واولاد هایش را. زنده گی درغرب برای غربی ها ساخته شده .نه برای ماو شما که به زنده گی بلدیت نداریم .درغرب همه باید کارکنند.اطفال وخانمها حق مساوی دارند.باید


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است