مهمترین دلیل روی کار آمدن دوباره طالبان
برای برهم زدن سازمان شانگهای و جلوگیری از برنامه های چین، طالبان را همچون بمب ساعتی در قلب گستره شانگهای جاسازی کردند تا از راه صدور بی ثباتی و افزایش تولید مواد مخدر سراسر گستره شانگهای را بد امن و نا آرام بسازند 
تاریخ انتشار:   ۱۶:۱۸    ۱۴۰۰/۸/۳۰ کد خبر: 169044 منبع: پرینت

افغانستان اینبار قربانی رقابت امریکا و چین:
طالبان و سازمان شانگهای تقریبا هم زمان به دنیا امدند؟ اما چگونه و چرا؟ چه رابطه ای میان تبارز همزمان سازمان شانگهای و پدید آمدن طالبان هست؟ آیا چنین چیزی تصادفی بوده است؟
آیا گاهی به این همزمانی اندیشیده اید؟
برای دریافت پاسخ، بسنده است به کتاب تخته شطرنج بزرگ زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر نگاهی بیفگنیم:
او می نویسد که پس از فروپاشی شوروی نباید اجازه داد که هیچ سازمان و پیمان دیگری که توانایی به جالش کشیدن هژمونی امریکا را داشته باشد، ظهور کند و سر و سامان بگیرد. هرگاه قرار باشد، چنین سازمانی به میان بیاید، امریکا باید با تمام قوا بکوشد آن را در نطفه خنثی کند.
خوب، به گمان غالب طالبان را همچون پادزهری در برابر زهر اژدهای زرد به میدان آوردند.

اکنون پس از پیوستن ایران و پاکستان به سازمان شانگهای اردوگاهی شکل گرفته است که می تواند ناتو را به چالش بکشاند.
چین در برنامه دارد تا با پیاده کردن پروژه یک راه و یک کمربند خود، سیطره خود را بر سراسر آسیای تینگ کند و یک تریلیون دالر در آسیا سرمایه گزاری کند.
خوب، امریکا چه طرحی در برابر برنامه یک تریلیونی چین دارد؟
هیچ، باید برای برهم زدن سازمان شانگهای و چوب گذاشتن لای چرخ برنامه های چین طالبان را همچون یک بمب ساعتی در قلب گستره شانگهای جاسازی کند تا از راه صدور بی ثباتی و افزایش تولید مواد مخدر سراسر گستره شانگهای را بد امن و نا آرام بسازد.
این است که کشور به بزرگترین کانون شرارت و آتش افروزی و فتنه و بزرگترین پایگاه دهشت افکنی و تبهکاری در منطقه مبدل می شود.

البته، در آغاز برنامه بسیار خوب پیش می رفت. چون همه کشورهای منطقه خواهان رفتن امریکا و برافتادن و باژگونی رژیم مافیایی غنی بودند. مگر در دقیقه نود، غنی که از برکناری اش از سوی امریکایی ها برآشفته و ناخشنود بود، ناگهانی قدرت را به شبکه حقانی سپرد و معادله را بسیار پیچیده و سر در گم ساخت.
یعنی با گریزش، در واقع همه برنامه های امریکا را ضرب صفر کرد.

به هر حال، اکنون صفحه نوی گشوده شده است و اگر شبکه حقانی و طالبان در رفتارهای شان تغییرات جدی وارد نیاورند، بهار سال آینده کشور بار دیگر به سوی جنگ های تازه نیابتی قدرت های بزرگ و منطقه ای خواهد لغزید‌ و خطر سرازیر شدن گروه های تندروی چون داعش بسیار بالا است.
تا کنون روشن نیست که آیا طالبان به سوی امریکا می لغزند. یا به سوی چین و روسیه؟

تا این جای کار هر یک تلاش دارند طالبان را به سوی خود بکشانند. تنها پس از سمت گیری نهایی سیاست خارجی طالبان وضعیت روشن خواهد شد.
تا این جای کار، با نهایت زرنگی و شیادی تواتسته اند، میان دو طرف مانور کنند و از هر کدام امتیاز بگیرند. اما این وضعیت دیری دوام نخواهد کرد. مدت زیادی نمی شور همزمان روی دو چوکی که در دو سوی یک میز گذاشته شده است، نشست. دیر یا زود طالبان ناگزیر می شوند یکی از دو طرف را بر گزینند.
به گمان غالب، تا فرا رسیدن نوروز مشی سیاست خارجی طالبان روشن خواهد گردید.
درست آن گاه است که با توجه به سمت‌گیری سیاست خارجی، کشورهای بزرگ و منطقه وارد اقدام خواهند شد.

عزیز آریانفر




-

این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
شانگهای
آمریکا
نظرات بینندگان:

>>>   طالب حال موذیانه رفتار می کند و تقریبا هر کشوری بر ضرورت تشکیل دولت فراگیر حرف می زند طالب سکوت میکندتا زمانیکه به رسمیت شناخته شود آن روی وحشی خود را عربان کند و همین که رسمیت داده شد تمام زنان را در خانه حبس میکند تلویزیون و مدیا را ممنوع میکند و کتاب را ممنوع میکتد
کشورهای جهان اگر طالب را به رسمیت بشناسند دیگر طالب را نمیتوان سقوط داد
جامعه جهانی باید برای گذر از زمستان طالب را در برزخ رسمیت نگهداشته بعد در آغاز بهار مردم افغانستان قیام سراسری می کنند

>>>   آفرین بر نویسنده که بخوبی میداند مشکلات افغانستان و منطقه از مسایل کلان جهانی و بويژه جنگ نرم میان امریکا و چین آبستن است.
من تا جایی که عقلم کار میکند میکوشم تا این بحث را باز کنم. با اجازه. هدف این است که بگویم آمریکا در حال مرگ خاموش است. طالب مجبور میشود به دامان کشورهای آسیایی بیفتد.

مقدمه اول. از زمان بوش رهبران امریکا بودجه چند تریلیون دلاری گرفتند برای حمله به یک کشور. شعار ترامپ پایان دادن به جنگ های بی پایان بود و میخواست به مسايل داخلی امریکا بپردازد که شعار اول امریکا هم در این تفکر جای داشت. برای همین هم شوری در مردم امریکا بپا کرد و پرشورترین انتخابات همین انتخابات اخیر شد. رفتن ترامپ تا جایی برای طرفدارانش سخت بود که کشور را تا حد جنگ داخلی نیز پیش برد. چون ترامپ نه دموکرات بود و نه جمهوری خواه و حتی سیاستمدار هم نبود. مردم از دست این دو حزب خسته بودند. ترامپ برای دیوار مکزیک بودجه چند تریلیون دلاری خواست و سنا موافقت نکرد و همان بودجه را بخاطر کرونا گرفت. بایدن هم بودجه چند تریلیون دلاری گرفت ولی نه برای چنگ در اسیا نه برای مقابله با چین نه برای مقابله با کرونا بلکه برای بهبود زیرساخت های امریکا. این دلایل رهبران امریکا در دوره های مختلف نشان میدهد که چگونه سیاست کلان امریکا دارد به سمت مشکلات کشور خودش معطوف میشود. همین تغییر نشان میدهد که چگونه مشکلات در امریکا روز به روز بزرگتر شده اند تا جایی که مقوله مشکلات داخلی مهمتر از رویارویی با چین است. این مشکلات در اشغال کنگره و شکاف های گسترده اجتماعی خود را نشان داده است.

پرسش این است آیا برای آمریکا مهم بوده است که با اقتصاد چین مقابله کند ؟ اگر مهم نبوده پس اختصاص بودجه چند تریلیون دلاری به مشکلات داخلی امری طبیعی است. اگر مقابله با چین یک سیاست کلان بوده است و امروز این بودجه راه دیگری میرود پس نشان می دهد ان راه دیگر چه بحرانهایی را در خود دارد.

پاسخ پرسش اول: از زمان اوباما دکترین سیاست خارجی امریکا بر پایه جلوگیری از رشد اقتصادی چین طراحی شد. در این دکترین حمایت امریکا از کشورهای عربی کم شد؛ و تنها کشوری که در غرب آسیا و اسیای میانه ارزش توجه دارد رژیم صهیونیستی بود. در همین راستا هم برجام با ایران امضا شد تا خیال آن رژیم از بمب اتم راحت باشد. هدف کاهش تمرکز بر غرب آسیا و افزایش تمرکز بر چین بود.

ترامپ این دکترین را تا حدی بهم زد و با کشورهای عربی بسیار صمیمی شد تا آنها را مانند گاو بدوشد چون یک تاجر بود ولی در عین حال با افزایش تعرفه کالاهای چینی روابط با چین هم به حد بی پیشینه ای از تنش رساند. ولی درباره سوریه و عراق تصمیم بر کاهش سربازان بود. در افغانستان هم چنین بود. و مذاکرات با طالبان در این چارچوب و دکترین سیاسی بود که توسط ترامپ آغاز شد. بنابراین به آرامی سیاست آمریکا از دوره اوباما شاهد یک سفر است که اول در غرب اسیا و اسیای میانه خود را از دل مشغولی های بر ارزش رها میکند و سپس اماده سفر به شرق اسیا و چین میشود. این سیاست توسط اوباما و ترامپ پیاده شد.

بایدن همان راه را رفت. خواست تمرکز بر کشورهای آسیای غرب و میانه را کم کند و بر چین تمرکز کند. در این راه رخدادهای پس از اشغال کنگره یک هوشدار به رهبران امریکا بود که متوجه شدند یک دو قطبی شدید در میان مردم بوجود امده است و کشور آبستن بحران های اجتماعی فراوانی است. بایدن بودجه چند تریلیون دلاری را نه برای مقابله با چین بلکه برای نوسازی زیرساخت های امریکا اختصاص داده است. چرا؟ دقیقا روس ها و چینی ها همان با امریکا کردند که امریکا با شوروی کرد. روسیه و چین هر روز تسلیحات بروز شده خود را نشان دادند و امار میدادند که هفتاد درصد از تجهیزات نظامی نوسازی شده اند. امریکا از این قافله جا مانده بود و مسايل اقتصادی مردم که مشکلاتی داشت. پس نوسازی زیرساخت بخشی به رفع مشکلات زیربنایی اقتصادی برمیگردد و بخشی تسلیحاتی.

پرسش این است که چرا آمریکا نیاز به جنگ با چین دارد؟ مگر اول بودن ارزش اساسی برای امریکاست یا از چیز دیگری میترسد؟
دلیل اهمیت رویارویی با چین برای امریکا یک دلیل موجودیتی است. یک زخم باز که از دهه هفتاد چرکین شده است. پس از جنگ جهانی دوم کشورها پذیرفتند که دلار پول جهانی بشود ولی با این شرط که اگر امریکا برای کشوری پول چاپ میکند پس مقداری طلا برای پشتوانه این پول را نیز به ان کشور اختصاص دهد. از دهه هفتاد رهبران امریکا این تعهد را زیر پا گذاشتند و پول بی پشتوانه چاپ کردند. الان تورم دلار حدود ۵۰۰ درصد است که چون بین مثلا صد کشور پخش شده است تورم خود امریکا ۵ درصد میشود. یعنی دلار بی ارزشترین پول در جهان است برخلاف دوستانی که در شبکه هایی گفتند بی ارزشترین پول ریال است. امروز تورم ریال ایران ۵۰ درصد است و تورم دلار ۵۰۰ درصد ولی این تورم پنهان است. روزگاری اروپا میخواست راه خود را از دلار جدا کند ولی با تهدید امریکا سر جای خود نشست و برای اینکه جایگاه دلار برپا بماند این را قانون کردند که همه مبادلات نفتی بر اساس دلار باشد که کشورهای حوزه خلیج فارس هم چون مزدورانی هستند که برای قدرت هر باجی به قدرت اول میدهند قبول کردند.

این مساله در زمینه است. حال چیزی که زنگ خطر را به صدا در اورد ایده جاده ابریشم چین بود. این جاده به آسانی این توانایی را داشت که کشورهای اسیایی که بخش بزرگی از انرژی و اقتصاد جهان را در دست دارند به سوی یک ارز منطقه ای بروند. سه کشور با انگیزه برای اینکار روس و چین و ایران بودند که هر سه زخم خورده از تحریم های اقتصادی امریکا هستند. بنابراین این ایده از همان روز یک اشفتگی و هراس در رهبران امریکا ایجاد کرد. چرا؟ چون اگر قرار باشد کشورهای هند و چین و روس و ایران که یا مستقیما در اقتصادی جهانی وزنی سنگین دارند یا بر منابع انرژی جهانی مسلط هستند بتوانند نیاز خود را با ارز منطقه ای برطرف کنند و انرژی نیز به اندازه کافی داشته باشند پس دلارها لزوما به بازار امریکا میروند. وقتی که دلار در بازار زیاد شد پس قیمت کالا باید بالا برود که ارزش از دست رفته دلار را جبران کند. وقتی قیمت کالا بالا رفت با حقوق ثابت مردم حقوق بگیر همخوانی ندارد پس باید حقوق مردم نیز افزایش پیدا کند. اگر برای افزایش حقوق مردم نیاز به چاپ پول بیشتر باشد باز چنین چاپ پولی بدون پشتوانه است و ارزش کلی پول کاهش می یابد پس دوباره کالا گرانتر میشود و این چرخه نابود کننده اقتصاد است. ما در ایران در این چهارسال اخیر روحانی دقیقا این را تجربه کردیم. چاپ پول بی پشتوانه و افزایش روزبروز قیمت کالا. ولی با زور حقوق مردم متناسب افزایش نیافت تا در یک چرخه نیفتد. ما این را تنها برای سه سال تجربه کردیم و احتمال فروپاشی نظام بسیار بالا رفت. حال شما فکر کنید از دهه هفتاد میلادی امریکا دارد پول بی پشتوانه چاپ میکند و اگر بنا باشد روزی این زخم باز به کشور خودش بازگردد در کمتر از یکسال امریکا نابود میشود. مخصوصا که همین امروز هم شکاف های اجتماعی عمیق میان مردم است و کشور اماده انفجار است. بنابراین برای امریکا قدرت دوم بودن هیچ معنایی ندارد. آمریکا یا باید قدرت اول و سلطه گر باشد یا نابود میشود. هیچ حالت دیگری وجود ندارد. در گذشته وقتی نظام سرمایه داری به بن بست میرسید با یک جنگ به کشورهای بدبخت میتوانستند آن را به گونه ای هضم کنند ولی مساله چین و بطور خاص بحث اقتصاد و سروری دلار پاشنه آشیل امریکاست. و تا جایی مهم است که برای امریکا یک تهدید موجودیتی است.

سیاست های امریکا از چه زمانی به سوی چین چرخش کرد؟ از زمان روی کار آمدن رژیم صهیونیستی امریکا و اروپا یک تنه پشت آن ایستادند و مسیحیت صهیونیزم هم رشد زیادی در آمریکا داشت تا جایی که هر ريیس جمهوری نیازمند رای آنان بود. طرح خاورمیانه جدید نیز در ادامه همان بود. هدف این بود که چون رژیم جعلی بیش از هفت میلیون جمعیت ندارد پس هر کشور بزرک منطقه باید به کشورهای کوچکتر تقسیم شود تا تهدیدی برای ٰرژیم صهیونیستی نباشد. زمانی که داعش در عراق و سوریه میتاخت هیلیاری کلینتون میگفت این درد یک زایش است زایش خاورمیانه جدید. هدف تجزیه عراق به سه کشور سنی نشین ؛ شیعه نشین و کردهای شمال عراق بود. سوریه نیز سه کشور ایران هفت کشور و افغانستان دو کشور. این اواخر داعش را هم ساختند تا این طرح را تسریع کند. این نشان میدهد که تا پنج سال پیش هم اولین اولویت امریکا حمایت از رژیم صهیونیستی بود. در واقع حمله بر عراق بر اساس وجود بمب اتم بود که بعدها مشخص شد بهانه و دروغ بود. حمله به افغانستان هم بر اساس حمله به برج های دوقلو بود که امروزه اسنادی منتشر میشود که نشان میدهد دست های پشت پرده در خود امریکا در کار بوده است. تازه خود بن لادن هم در پاکستان بود ولی متاسفانه عراق و افغانستان قربانی جنگ با ایران شدند. آنها این دو کشور را ویران کردند در راستای طرح خاورمیانه جدید.کشورهای دیگر هم از افریقا تا اسیا قرار بود تجریه شود. در هر جا گروهک تروریستی ساختند تا این کشورها ناامن شود و سپس خودشان به عنوان پلیس منطقه وارد شوند و طرح تجزیه را پیاده کنند. ساختن داعش و شکست آن توسط نیروهای شیعه و روسیه در همین چند سال رخ داد که نشان میدهد توجه اصلی امریکا تا پنج سال پیش صرفا بقای رژیم صهیونیستی بوده است. و چین در این پنج سال تا این حد مهم شده است.

در همین چند سال که اولویت اول امریکا تغییر کرده است ما شاهد اتفاقات زیادی بوده ایم. مثلا بایدن با انکه یک یهودی است ولی چندان به منافع رژیم صهیونیستی اهمیت نمیدهد و رابطه با ان را سرد کرده است (به نسبت دوره ترامپ و قبل از او). کشورک های مزدوری مانند عربها و کشور نازدردانه مانند رژیم صهیونیستی از این چرخش امریکا در رها سازی غرب اسیا و اسیای میانه بیشترین ضربه روانی و عاطفی خورده اند به گونه ای که هنوز عربها در تحلیل خود توقع دارند امریکا برای جلوگیری از پیشرفت نفوذ ایران در منطقه دست به کار شود و گلایه میکنند که امریکا به پیمان خود عمل نکرده است و رژیم صهیونیستی هم در دوره بایدن بشدت دلسرد و نگران شده است و به فکر هم پیمانان منطقه ای از کشورک های عربی افتاده است تا مگر بتواند جای خالی امریکا را پر کند. ولی بایدن سیاستمدار پخته ای هست و خوب فهمیده که اگر بنا باشد اولویت اول امریکا چون سگ نگهبان رژیم صهیونیستی بماند دیگر امریکایی وجود نخواهد داشت چون اژدهای زرد از شرق اسیا داردموجودیت امریکا را تهدید میکند. بنابراین پس از هفتاد سال از تاسیس رژیم صهیونیستی ارزشهای غربی و اولویت های انان دچار یک تغییر اساسی شده است.

بنابراین در این روزگار ماندن در کشورهای غرب اسیا و اسیای میانه یک اتلاف وقت برای امریکا محسوب میشود. پس بهترین کار این است تا حضور خود را اینجاها کم کرده و به چین بپردازد. دلیل مذاکرات ترامپ با طالبان در راستای این سیاست بود. برای امریکا بهترین حالت این بود که از افغانستان بدون نگرانی برود ولی سیستم جمهوری و دموکراسی یک دشمن دیرین داشت که طالبان بود. پس بهترین تصمیم این بود که غنی با طالب به تفاهم و صلح برسند. مذاکرات دوحه را باید در این چارچوب تحلیل کرد. برای امریکا بهترین حالت این بود که کسانی در افغانستان بر سر کار باشند که اولا نیازی به حضور امریکا در این کشور نباشد یعنی از این کشور منافع امریکا تهدید نشود (اولین شرط توافق دوحه) و دوما این کشور وابستگی اقتصادی به امریکا داشته باشد. دلیل این است که تا زمانی که کشوری وابستگی اقتصادی به امریکا داشته باشد مجبور است به ساز او برقصد. دلیل اینکه در زمان فتح کابل امریکا جنگنده بی ۵۲ بلند کرد و زیرساختهایی را نابود کرد ولی با طالب نجنگید همین بود. افغانستان باید وابسته به کمک های بین المللی باشد و این کمک ها از زیر نظر امریکا بگذرد تا منافع امریکا لزوما تامین شود. بهترین حالت برای امریکا توافق غنی با طالب بود تا حکومتی نیمه جمهوری -نیمه وهابی بر سر کار باشد ولی وابسته به امریکا باشد. با اینکار هم تمرکز خود از افغانستان را کاهش میداد هم همچنان افغانستان در مشت او بود در حالی که نیاز به حضور در افغانستان نداشت.

خروج از سوریه و عراق با تاخیر کمتری انجام میشد چون امریکا هم نفت سوریه را میدزد هم عراق. ولی افغانستان نفت یا منابع دیگری برای دزدی نداشت. پس امریکا در عراق و سوریه در برابر رفتن کمی مقاومت میکند چون هزینه های جنگ را برمیگرداند ولی در افغانستان امریکا تنها هزینه میکند و قرار نیست این سرمایه برگشتی داشته باشد. ولی در هر دوی این کشور عراق و سوریه هم نیروهای خود را کاهش داد. در مورد رژیم صهیونیستی هم بنا بود امریکا پایگاههای خود را به اردن ببرد و از انجا تسلط روانی و معنوی به اسمان منطقه داشته باشد تا رژیم در امان باشد ولی با کمترین هزینه.

در محاسبات امریکا روابط قبیله ای پشتون جایی نداشت او تنها طالب میشناخت و رییس جمهور منتخب مردم که از دل دموکراسی برامده است (گرچه نیازی نیست بگوییم داستان چه بود). برای امریکا این تغییر قدرت به ارامی باید صورت میگرفت. طالب مجاز بود روستاها را بگیرد ولی به مرکز ولایات نباید تا چندماه حمله میکرد. این نیز بخشی ار توافق دوحه بود. دلیل این بود که مردم شهرنشین کم کم از نظر روانی طالب را میپذیرفتند. از یک سو فریبی بنام مذاکرت دوحه وجود داشت که یک جبهه به دروغ نماینده جمهوریت و مردم بود و به طور خاص عبدالله هم ان را پیش میبرد و از یک سو مردم باید منتظر یک توافق میبودند چون در روستاها طالب حکومت میکند. با اینکار هم افکار عمومی افغانستان کم کم به طالب راضی میشد هم برای امریکا در بخش جهانی یک ابروریزی پیش نمی آمد. کار تا جایی پیش رفت که خود بایدن میگفت تا چند ماه اردوی ملی مقاومت میکند و دو هفته بعد کابل سقوط کرد. همین یک گفته بایدن انچنان برای او پیامد دارد که میتواند پاشنه اشیل او در انتخابات بعدی شود. پس نمی توان گفت همه چیز مطابق برنامه امریکا پیش رفته است. و بایدن عمدا این بی آبرویی برای امریکا را رقم زده است. داستان چیز دیگری است. در محاسبات امریکا این اننتقال قدرت باید چند ماه زمان میبرد و به ارامی صورت میگرفت تا همگان قانع شوند که اوضاع دارد به سمت خوبی پیش میرود ولی در محاسبات غنی همه چیز یک انتقال قدرت از یک برادر پشتون به برادر پشتون دیگری بود و داستان بسیار سریعتر از آنچه که امریکا فکر میکرد پیش رفت.

در کاخ سفید سخنگو از ایستادگی و جنگ اردوی ملی در برابر طالب میگفت و در افغانستان غنی به اردوی ملی دستور عقب نشینی و تسلیم شدن میداد. چرا غنی اینکار را میکرد؟ در عین حال غنی واقعا اینجا باهوش و کینه توز بود. مذاکرات امریکا با طالب در زمان ترامپ غنی را به هیچ گرفت. عجیب بود که امریکا با یک گروه تروریستی در افغانستان پای میز مذاکره بنشیند و دولت مرکزی را به هیچ نگیرد. بی مهری امریکا به غنی از زمان انتخابات شروع شد که امریکا هم طرف عبدالله را گرفت هم غنی. غنی توقعی دیگری داشت ولی نماینده امریکا سهم کمتری به او داد. در مذاکرات طالب هم کینه بسیار از امریکا داشت. غنی از قدرت جدید سهم میخواست و امریکا او را دور زده بود و همه مشکلات مذاکرات دوحه هم بر سر تعیین سهم قدرت بود. غنی انتقام خود را از امریکا گرفت. و از طالبان نیز. حالا طالبان راه دور و درازی تا به رسمیت شناخته شدن دارد (این انتقام غنی از طالب است که در یک روند ارام انتقال قدرت چنین مشکلی پیش نمیامد) و دوم اینکه انتقام خود را از امریکا گرفت تا هر برنامه ای دارند انگونه که میخواستند پیش نرود که برنامه ریزی کرده اند. توجه کنید غنی خود میداند چه کرده است و برای همین است که به امریکا درخواست پناهندگی نداد در حالی که اولین جایی که به ذهن میرسد آنجاست. برعکس به کشورک های عربی رفت.

شکست افغانستان یک رسوایی و بی اعتباری جهانی به امریکا داد. ولی امریکا سعی کرد از این شکست نیز یک فرصت بسازد. هدف امریکا این بود که افغانستانی نیمه غنی -نیمه طالب باشد و هند سرمایه گذار باشد و مانع از راه اندازی جاده ابریشم شود. ولی برنامه عوض شد. امریکا در افغانستان جدید با ترکیه هماهنگ شد و داعش را از سوریه به افغانستان اوردند تا زمینه جنگ داخلی و مذهبی فراهم شود و طرح چین تعویق بیفتد. از طرفی ترکیه تا جایی همراهی کرد ولی چون امریکا را در موضع ضعف دید بر سر جنگنده های اف ۳۵ یک کینه یک ساله را زنده کرد تا از امریکا امتیاز بگیرد. همین امر باعث شد انتقال داعش به افغانستان در میانه راه متوقف شود. چون روز بروز روابط امریکا و ترکیه به سردی رفت. خوشبختانه ترک ها هم اکنون گرفتار مشکلات داخلی بسیاری شده اند که از کاهش ارزش لیره ناشی شده است و از طرفی شاخ و شانه کشیدن خردوغان در غرب نیز با مخالفت شدید اروپا همراه شده است.

به بحث بازگردم. دلیل اینکه آمریکا نیاز به نوسازی تسلیحات دارد یک مقوله موجودیتی است. و جلوگیری از چین تا جایی مهم است که ارزش جنگ جهانی را دارد ولی غرب بیشتر با ترس و تهدید سیاست خود را پیش میبرد. دومین ضربه بزرگی که امریکا خورد پذیرش ایران در پیمان شانگهای بود. ایران یک کشور عادی نیست که حضور یا نبودش در پیمان شانگهای تغییری ایجاد نکند. اولا کشورهای عضو پیمان شانگهای را به منابع انرژی خلیج فارس وصل میکند. دوما چون بر منطقه حساس و راهبردی مثل خلیج فارس دارد پس میتواند در درگیری های کوچک با امریکا وارد بشود بدون انکه از دامنه دار شدن آن ترسی داشته باشد. یعنی میداند که امریکا با ایران وارد جنگ نمیشود. سوما ایران در زمینه دور زدن تحریم ها و مبادله کالا با کالا بسیار تجربه اموخته است و انگیزه زیادی برای تعریف یک ارز منطقه ای دارد. چون چین و روس هم از تحریم های اقتصادی امریکا زخم خورده اند پس ممکن است حضور ایران در پیمان شانگهای جانی تازه به این پیمان بدهد. همچنین حضور ریاست جمهوری رییسی که بر خلاف روحانی که یک جاسوس غرب بود باعث شده تا ایران سیاست خود را مبتنی بر بسط روابط اقتصادی با کشورهای همسایه و منطقه بنا کند تا از غرب و دلار بی نیاز شود. اگر یک کشور از دلار بی نیاز شود یک تجربه موفق برای دیگر کشورهایی هست که انگیزه ای برای جنگ نرم با امریکا دارند و روس و چین اینجا خودنمایی میکنند. کشوری مانند ونزوپلا هم هست ولی وزنه ای در اقتصاد ندارد.

بنابراین همین که رییسی برای پیمان شانگهای به تاجیکستان رفت لحن امریکا در قبال برجام عوض شد. لحن اروپا نیز عوض شد. تقریبا از ان روز بطور پنهانی دارند التماس میکنند که برگرد به برجام. اگرچه در ظاهر با تهدید و ترس و ... حرفهایشان را میزنند. اگر ایران بتواند ایده اقتصادی رییسی را پیاده کند که نگاهش به منطقه و شرق باشد پس خودبخود راهی برای کنار گذاشتن دلار پیدا خواهد کرد و اگر چین و روسیه طرف قراردادهای ایران باشند این سراغاز شومی برای امریکاست. کار به جایی رسیده است که خود رژیم صهیونیستی که برای چند سال مخالف شدید برجام بود و ترامپ را به سمت کنار گذاشتن برجام سوق دادند امروز میگوید اگر ایران به برجام برنگردد ما چنین و چنان میکنیم که صد البته لاف میزنند. کلا سیاست غرب بر پایه هیاهو بنا شده است. اینها نشان میدهد که در جایی ورق برگشته است. ارزشهای امریکا و غرب وارونه شده است.

با این تفاسیر امریکا روزگار سختی را میگذارند. اروپا هم همینطور. بحران انرژی در اروپا شدید شده است و از یک سو روسیه نیز در برابر اوکراین زیاده خواهی میکند ولی اورپا و امریکا نمی توانند مستقیم روسیه را محدود کنند چون در زمستان از نظر انرژی به روسیه وابسته هستند و در کوتاه مدت جایگزینی برای نورد استریم ندارند. امریکا از یکسو با بحران اجتماعی داخلی شدیدی روبروست از یکسو قیمت نفت بالا رفته از یکسو دیگر عربستان ناامید از امریکاست و در تصمیم گیری چندان اعتنایی به منافع امریکا نمیکند همانگونه که درخواست خرید سلاح از روسیه داد که گناهی کبیره برای هم پیمان امریکا حساب میشود پس شاید تولید نفت را کمی کاهش دهد تا بشکه هشتاد دلار بالا رود. هر کس انگیزه ای دارد ولی انچه اشکار است این است که میان اروپا و امریکا دیگر پیمان قدیمی نیست و سست شده است. اروپا بفکر جایگزین ناتو افتاده است. اروپا از تحریم ایران در خسارت است چون بحران انرژی برای او مهم شده است. گروه های ضدصهیونیستی در امریکا و اروپا روزبروز بزرگتر میشوند تا جایی که پس از عملیات شمشیر قدس در خود این کشورها پرچم رژیم جعلی به اتش کشیده میشد. اروپا حمایت همه جانبه از رژیم صهیونیستی نخواهد کرد همانظور که بیانیه اخیر علیه شهرک سازی این رژیم در سازمان ملل تنها ۹ رای مخالف و ده رای بی طرف داشت و ۱۴۸کشور از بیانیه حمایت کردند. حال این رژیم و امریکا روزبروز بدتر میشود. در مقابل یک جبهه کوچک حماس لرزه به تن همه اینها انداخته است چه برسد به حزب الله و ... حوثی یمن هم پیروز میدان است و در همین جببه قرار دارد. اروپا با چین مشکلی ندارد و با روسیه درگیر است. امریکا در مقابل چین تنهاست. دیگر مانند گذشته نیست که مساله ای مانند بقای رژیم سهیونیستی جبهه اروپا و امریکا را کاملا یکدست کند. ترامپ بهترین رییس جمهور امریکا بود چرا که سرعت افول این کشور شیطانی را چند ده برابر کرد.

ولی وقتی به جبهه مقابل نگاه میکنی روس و چین و ایران برای ایستادگی و تضعیف امریکا ذره ای شک بخود راه نمیدهند. ولی تضعیف در جنگ نرم. امریکا در موقعیتی نیست که جنگ جهانی راه بیندازد. امریکا بناچار یک مرگ خاموش را تجربه میکند. و این کشور تجزیه میشود. هرخوابی که دهه ها برای مردم رنج دیده دیگر کشورها کشیده بودند حال بر سر خودشان می اید. طالب هم به این عقلانیت میرسد که بهتر است روی اسب بازنده شرط بندی نکند. و به همسایگان و منطقه اهمیت بدهد. منطقه با دو چیز مشکل دارد یکی قبیله پرستی و دومی وهابی گری. از نگاه منطقه این دو باعث ناامنی در افغانستان میشود و طالب بر هر دو این ارزشها پافشاری میکند. منطقه به ارتباط با طالب نیاز دارد یا طالب به منطقه؟ راه ابریشم در ایران به شش بخش تقسیم میشود. از چابهار به ترکیه ارمنتسان و اذربایجان و دریای کاسپین. از شمال افغانستان به خراسان جنوبی و ارومیه و عراق و سوریه و لبنان و مدیترانه. از جنوب افغانستان به کرمانشاه و.... اگر طالب نخواهد با کشورهای منطقه همکاری کند هنوز راههای جایگزین هست و این طرح نمیخوابد. همینطور که پاکستان چندی پیش از جنوب ایران به ترکیه کالاهایی فرستاد. برای اقتصاد افغانستان بهتر است از موقیعت استراتژیک خود استفاده کندتا هم منبع درامدی باشد هم محصولات تولیدی خودش بجز خشخاش و نصوار هم بتوانند به بازارهای دیگر برسند و بر سر زمین خراب نشوند. طالب تا روزی که به قبیله پرستی گرفتار است امنیت خود بخود در افغانستان نخواهد بود. و تا روزی که امنیت نباشد طرح های اقتصادی امکان پیاده سازی ندارند. این طالب است که باید به ارزشهای انسانی بها دهد و زور شمشمیر خود را بر مردم تحمیل نکند. وهابی گری و قبیله پرستی در منطقه تحمل نمیشود. در واقع هم روس هم چین هم ایران انگیزه فراوانی دارند تا هر اقدامی که در افغانستان منجر به ناامنی منطقه ای شود به سرعت سرکوب شود. چه طالب باشد چه داعش ... چه وهابیت چرکستانی چه قبیله پرستی پشتونی. منطقه نیاز به ارامش دارد تا پس از چندین دهه خونریزی مردم به رفاه نسبی برسند. حالا که شیطانی چون امریکا و استعمارهای پیری چون اروپا و رژیم بی هویتی چون یهودیان متوهم کم زور شده اند منطقه باید به ارامش برسد. مزدور شدن برای غربی ها به بهای حکومت یک قبیله بر یک کشور دیگر جایی ندارد. خوشبختانه تازیان هم فهمیده اند که دستی که نمی توانند قطع کنند را باید ببوسند و مزدور شدن برای انها هم راه بجایی نمیبرد. بجای مزدوری چند صد ساله سران قبیله برای این و ان به بهای ماندن در قدرت بهتر است یکبار برای همیشه ادم شوند. نمی خواهند؟ مجبور میشوند. منطقه خون بسیاری داده است و به اسانی رفتار کودکانه قبیله نیمه وحشی را تحمل نمیکند.

>>>   طالب را از دو سو استفاده میکنند و طالب خوش است که زنده است.

>>>   این تحلیل مضحک ترین نوشته ای بود که خواندم.
به گفته قلم به دستان ما، کلگی دنیادر تسلط دوباره طالب دست داشته اند به جز ملت دور از صحنه افغانستان!!
آقای آریانفر چرا آدرس غلط میدهید؟ چرا دوست دارید افکار رویاگونه خود را بر قلم جاری سازید؟ سوژه کم آورده اید؟ خیراست! ننویسید! اما وقتی منحیث یک سیاستمدار قلم به دست مینویسید مطلبی بنویسید که مشکلی را بگشاید.نویسنده خودش هم نمیداند چه مینویسد:
میگوید آمریکا طالبان را همچون یک بمب ساعتی در قلب گستره شانگهای جاسازی کرده تا از این راه مسیر تجاری شانگهای را بد امن و نا آرام بسازد اما ناگهان همین حرف خودش را فراموش میکند ومینویسد:
تا کنون روشن نیست که آیا طالبان به سوی امریکا می لغزند. یا به سوی چین و روسیه؟
عجب! طالبانی که به زعم خودت ساخته وپرداخته آمریکاست با چین وروسیه چه رابطه ای دارد؟!!!

>>>   به نظر دهنده اول:
ما شاهد یک قیام عمومی دیگر نیز برضد طالبان بودیم که با کمک امریکا و ناتو صورت گرفت و طالبان عازم پاکستاندشدند و دوباره خود را تمویل و تجهیز کردند و بعد ازبیست سال قوای خارجی مجبور شد افغانستان را ترک کند و طالبان دوباره به قدرت رسیدند.
حالا امکانات آن نیست.زیرا:
اول خود امریکا نمی خواهد.
دوم تفاوت بین زندگی شهر نشینان و اطراف وجود دارد.شاید مردم شهر ها به دموکراسی علاقه داشته باشند،اما مردمان اطراف محافظه کار اند و نمیخواهند کلتور و عنعنات و رسم و رواج خود را جایگزین دموکراسی کنند.
سوم بدون کمک نظامی شما توانایی برد نظامی در مقابل طالبان را ندارید.
چهارم اگر هم طالبان را مجبور به فرار از افغانستان کنید،اآنها باز به پاکستان میروند و به کمک پاکستان و کشور های عربی و اگر امریکا خواسته باشد،به کمک امریکا دوباره به قدرت میرسند.

>>>   دلیل اصلی پروژه امریکا بود که غنی احمدزی و کرزی ....زی و خلیزاد خر زی آنرا اجرا کردند

>>>   به استناد مدارک ‌‌منابع معتبر:
-در سال ۲۰۰۱ میزان تولید مواد مخدره در کشور ۲۰۰ تن بود در سال ۲۰۲۰ به ۱۵۰۰۰ تن افزایش یافت.
-در سال ۲۰۲۰ افغانستان اولین تولید کننده و صادر کننده مواد مخدره ( تریاک و‌هیرویین) در جهان شد.
-در سال ۲۰۰۱ میزان فقر در کشور ۲۰٪ بود در ۲۰۲۰ به ۹۵٪
افزایش یافت.
-در ۲۰۰۱ تعداد معتادین کشور ۱۰۰۰ نفر بود و‌در ۲۰۲۰ به سه ملیون معتاد افزایش یافت.
-در ۲۰۰۱ امنیت در ۹۰ ٪ خاک کشور تامین بود و‌در ۲۰۲۰ امنیت عمومی به ۳۰ ٪ از خاک کشور تقلیل یافت
-در ۲۰۰۱ جنگ در سه ولایت افغانستان جریان داشت در ۲۰۲۰
به ۳۰ ولایت کشور گسترش یافت
-در ۲۰۰۱ افغانستان در لیست کشور های فاسد جهان در رده
بندی شامل نبود و‌در ۲۰۱۳ اولین کشور فاسد جهان و‌در ۲۰۱۹ پنجمین کشور فاسد شد.
-در ۲۰۲۰ افغانستان بدترین کشور دنیا برای خبرنگاران، زنان، و‌کودکان معرفی شد.
-در ۲۰۲۰ افغانستان غم انگیز ترین مردم دنیا را داشت.
-در ۲۰۰۱ میزان جرایم جنایی در حد اقل آن اتفاق میافتاد، در ۲۰۲۱ تنها روزانه صد نفر در اثر جرایم جنایی( سرقت های مسلحانه، اختطاف، راه گیری، زورگویی، نزاع های خانواده گی) به قتل میرسید.
-در ۲۰۰۱ مردم با پدیده بنام غصب در حیات اجتماعی معرفی نبود؛ ولی در ۲۰۲۱ نهاد های غاصب (پارلمان، حکومت، و قوه قضاییه) از غاصبین نامدار کشور بود. حتی ادارات دولتی به حکم رییس جمهور جایداد های همدیگر را غصب میکردند. مثلا به ارزش بسیار بلند جایداد های شاروالی هرات که حتی رییس جمهور حق توضیح انرا ندارد توسط ادارات دولتی غصب شده است.
-در ۲۰۰۱ پدیده از فحشا در ادارات دولتی خبری نبود، در ۲۰۲۰ هر روز از فحشا در ادارات دولتی توسط بلند پایه ترین افراد دولت( پارلمان، حکومت، قضا، پوهنتون ها، مکاتب) مجامع بین المللی را شوکه کرده بود. نمونه های معتبر آن گزارش موسسات خارجی در ۲۰۱۸ از دانشگاه بلخ، رسوایی های رسانه ای چندین مقام بلند پایه دولت، ‌گزارش از مکاتب لوگر.
-در ۲۰۲۱ زور گویی های هییت حاکمه، شرکای قدرت، ‌منتقدین حاکمیت درمقابل همدیگر ار حد ‌‌حصر کذشته ‌‌غیر قابل محار شده بود.
-در سال ۲۰۲۰ حد اوسط درآمد سالانه فی نفر ۵۲۰ دالر امریکایی بود. در حالیکه بر اساس شاخصه های سازمان ملل متحد عاید سرانه کمتر ۱٫۹۰ دالر در روز معادل ۷۰۰ دالر سالانه زیر خط فقر حساب میشود.
-در سال ۲۰۲۰ به تعداد دو میلیون زن کدا در جاده های شهر های بزرگ در گرما و سرما مصروف پیدا کردن نان بود.
چنین وضیعت بی توجهی، بی عزتی، و غیر قابل مهار تا چه وقت میتوانست در یک کشور سنتی ادامه یابد!!!!!

محمد داوود

>>>   اما چین خیلی راحت می تواند مسیر راه ابریشم را جایگزین کند ولی اصرار چین برای آن است که این دلیلی و یک تشویقی برای طالبان تروریست باشد تا امنیت بیاورند و همچنین پول و سودش که به زیر دهان نجس طالب رفت و مزه کرد برای سرکوب ایغورها در اوغانستان دست به کار شود
ما در برزخ بدی هستیم ایرانی محترم شما تا در افغانستان زندگی نکردی نمیدانی حس بین عشق و نفرت چیست وقتی از وطن بیرون می شویم دلتنگ می شویم وقتی در داخل هستیم نفرت داریم از مردم و وطنمان تو نمیفهمی ما چه می گوییم
شما مشکل آنقدری مهم قومی در کشورتان ندارید

>>>   سایتها تلویزیون‌ها ، چینل های یوتیوب و ده ها مرکز ارتباطات جمعی پر از نوشته ها و گفتار آگاهان سیاسی افغانستانی است....نودو پنج فیصد این تحلیل ها همانا امریکا چنان کرد پاکستان چنین کرد و غیره.... عده ای محدود از درون جامعه از ساخت و بافته‌ای اجتماعی و افتصادی جامعه از نقش مذهب در سرنوشت سرزمین ما طی قرون متمادی و یک اصل مهمتر از همه تعاملات سیاسی میان طبقات حاکم ، زمینداران و طبقه نو خاسته سرمایداری. و ناسیونالیزم افراطی. البته سرمایداران ملی جدا از این بخش استند . حرف میزنند و در کنار این دو طبقه استثمار گر همیشه روحانیون مرتجع قرار داشته اند. روحانیون بزرگ‌ترین نقش را در حفظ منافع طبقات ستمگر دارند . در افغانستان ما شاهد نقش اساسی ولی منفی این بخش در وجود تنظیم‌های هفت گانه و هشت گانه بوده ایم.اکثریت مطلق جامعه ما را زحمتکشان تشکیل می‌دهند اما ابن بخش عظیم از سواد محروم اند و به آسانی می‌توانند مورد استعمال گروه ها قرار گیرند...
همین نیروی عظیم چوب سوخت در جنگ‌های افغانستان بوده اند. در شرایط کنونی کار بدنبال کشاندن کتله وسیع از مردم زحمتکش را صرف و صرف احزاب مترقی می‌توانند انجام دهند. کار هم در روستا ها .ما وارد یک مرحله حساس از حیات سیاسی شده آبم. جست و خیز های کودکانه و میان تهی فوت وقت است و بس.
نیروهای طالبان نیز متشکل از طبقات پایین جامعه است که یا از مدارس دینی با طالبان پیوسته اند یا از محلات زیست داخل کشور به صفوف آنها جذب شده اند، تعدادی از اینها فرزندان دهاقین کوچک و یا خرده مالک بوده که پیوند های زبانی دینی و قریه یی باعث گردید تا با طالبان بپیوندند، تعدادی از اینها هم از سایر گروه های افراطی بریده با طالبان پیوسته اند ....
با در نظر داشت چنین بافت‌ها باید استراتیژی قوی ،معقول و سنجیده در برابر طالبان اتخاذ گردد د ر غیر آن عواقب خطرناک را در قبال خواهد داشت.
همین دوستان از جمله استانکزی ها آقای داکتر اسپنتا و اکادمیسین هاییکه با دولت کارمل و حضور نظامی شوروی مخالفت داشتند از مدافعین سرسخت جهادی ها بودند در انزمان چشمان این افراد کور و مغز های شان مسخ شده بود که نمیتوانستند و درک نمی کردند که این اشرار دست پرورده پاکستان اند ، عربهای تروریست که بنام جهاد به افغانستان سرازیر شده بودند همه افراطی و بد تر از طالب اند، همین افراد به شمول. خاندان احمد شاه مسعود ، داکتر پدرام و دگران نمیدانیستند که این جنگ جنگ پاکستان با مردم افغانستان به نفع پاکستان با قربانی ساختن افغان‌ها است...
مطبوعات غرب اشرار را سربازان خدا نام نهاده بودند . یعنی جنگ سرد و خلقت سربازان خدا.
مگر همینها در سال 1984بدستور ISI هشت پایه برق مثلث را در مسیر سرکوبی منفجر نکردند ؟؟؟ این انفجارات توسط ژورنالیستان امریکایی فلم برداری شده و در تلویزیون‌های امریکا پخش گردیده است، برای انفجار پایه پایپ لبن های حیرتان -کابل کورسهای مخصوص برای اشرار تدویر گردیده بود.
آقای اریانفر !
طالبان نقش ستون پنجم را در معادلات سیاسی افغانستان با رهبری مستقیم پاکستان بازی کرده اند. اشرار قبل از طالب در حکومتداری ناکام شدند نتوانستند خواسته های پاکستانرا تامین کنند، همان بود که طالب وارد میدان شد و طرف استقبال شهریان کابل قرار گرفت ولی مردم بعد ها متوجه شدند که اینها مردمان تاریک با افکار قرون وسطایی اند ولی مردم چاره جز سوختن و ساختن نداشتند.
بعد از کنفرانس بن باز هم شانس نسبی مهیا گردید ، ولی قدرت سیاسی بدست مشتی از تاجیکان و پشتونهای فروخته شده افتاد ...
امریکا بعد از مصرف تریلیونها دالر متوجه شد که تیرش با این رهبران دزد به خاک خورده است...و بار دگر طالب را که از سال 2004 توسط پاکستانی ها لابی گری میشد ، توجه دوباره امریکا را جلب نموده و به برقراری تماس‌ها از طریق چینل های مخصوص به جنگ طالبان چراغ سبز دادند ....کشور های منطقه نیز در این جنگ دنبال منافع خود بودند ،نتیجه این شد که طالب به یک نیروی الترناتیف دولت افغانستان حیثیت پیدا کند و چنین هم شد ...
حالا در برابر عمل انجام شده قرار داریم باید سنجیده و عاقلانه گام برداشت تا بار دگر مردم قربانی هوسهای عده از مفتخواران نگردند.
پیام

>>>   در ضمن برادر اولویت جنگ اقتصادی با امریکا به مراتب برای چین بالاتر از اویغورهاست. تا جایی که میتوانفت چین از این بابت هیچ نگرانی ندارد. همین حالا هم فرزندان اویغورها را از پدر و مادرشان جدا کرده تا در فرهنگ دیگری بزرگ شوند. این کمترین سختگیری آنان به اویغورهاست که در روزگار صلح پیاده میشود. چین و امریکا شب و روز در خواب تضعیف یکدیگرند. و ارزانترین سلاح چین وابسته کردن هر چه بیشتر اقتصاد کشورهای اروپایی به خود است تا در صورت جنگ، همپیمان امریکا نباشند.

>>>   به نویسنده محترم هشتم.
بله شما درست میگویید. تا کسی در وسط بازی نباشد برداشت درستی از داستان ندارد. همچنین این حس وطن پرستی شما همانند غیرت باستانی همیشه ستودنی بوده و هست. نگاه من نیز بر اساس واقعیات درونی افغانستان نیست که متهم شوم از ریز مسائل درون کشور خبر ندارم. مثالی میاورم تا واضحتر بگویم. افغانستان مانند یک یتیم خانه است که دیروز صاحبی داشت و امروز صاحبی دیگر. اگر کسی بخواهد درباره درون خانه نظر دهد باید ویژگی های صاحبخانه و واقعیات درون یتیم خانه را بداند. ولی گفته من این است که یک توفان افزاینده در حال نزدیک شدن است. و این توفان در همه جا هست و این خانه نیز از آن تاثیر زیادی میگیرد. صاحبخانه مجبور است در برابر توفان تصمیماتی بگیرد. اینطور نیست که سرش را زیر برف کند تا توفان بگذرد. در این تحلیل افغانستان به عنوان یک کشور در میان گشورهاست کا در برابر تغییرات اساسی که رخ میدهد چگونه متاثر میشود. این توفان مثلی از انتقال آرام قدرت از غرب به شرق است. شما ار دوره ترامپ به اینسو کمتر خبری میتوانید بیابید که بسود امریکا و اروپا و رژیم صهیوتیستی باشد. ولی بیشتر رویدادها به سود جبهه شرقی است. از طرف شکاف و مشکلات بین اعضای جبهه غربی به دلایل بسیار روز به روز بیشتر شده است و یحرانهایی دامنگیر آنهاست که دستشان را برای دخالت و شیطنت هر روز بیشتر میبندد.

در برابر این توفان همه کشورها مجبورند جایگاه خود را بازتعریف کنند. از کشورهای عربی خرتر و مزدورتر نداشته ایم.همین ها هم از امریکا فاصله گرفته اند به سوی سوریه به آرامی پیش میروند از روسیه سلاح میخرند با ایران به مذاکره نشسته اند. ترکیه که کشوری مزدور دیگر است تا غرب قدرت فزاینده داشت هر روز در پی عثمانی گری بود و به ناتو دلخوش بود ولی با امریکا شکاف فزاینده ای پیدا کرد به سوی روسیه متمایل شد و قراردادهای سنگین ساخت نیروگاه اتمی و خرید سامانه های پدافندی بست. کشورهایی که به پشتوانه امریکا و رژیم صهیونیستی به یمن حمله کرده بودند امروز یا خود را کنار کشیده اند یا دنبال راهی ابرومند برای فرار از یمن هستند. رژیم صهیونیستی که زمانی به پشتیبانی غرب شش ساعته جنگ با مصر را پایان میداد و بخشی از خاک مصر را هم تصرف میکرد امروز از دست یک گروه کوچک حماس در عذاب است. در کشورهای اروپایی که اگر نماینده مجلسی برعلیه رژیم جعلی حرف میزد برکنار میشد امروز بیانیه محکومیت این رژیم را با اعدادی که گفتم موافقت میکنند. امریکایی که تنها با فریب رسانه ای مردم میتوانست یک جنگ جدید آغاز کند امروز در برابر پرسش بسیار افکار عمومی و رسوایی هایی در باره ساختگی بودن دلایل جنگ های عراق و افغانستان و پدیده داعش روبروست و برای شروع جنگ جدید راهی بسیار سخت برای قانع کردن مردم پیش رو دارد. به علاوه بحرانها و صدای تجزیه طلبی که روزبروز در امریکا بلندتر بگوش میرسد. به علاوه مخالفت با رژیم جعلی که منابع و منافع و جان مردم امریکا و اروپا را را پیشکشی برای خدای یهوه کرده بود روزبروز منفورتر میشود چون مردم اگاه میشوند که برای هفتادسال همه چیزشان فدای دیگری شده بود. آنهم به فریب نه رضایت.

اینها همه نشان از یک توفان جهانی دارد. بله قبول دارم که با سرعتی بسیار کم دارد رخ میدهد ولی شتابدار است و افزاینده. ارزشها تغییر کرده است. زمانی یود که کسی میتوانست در افغانستان برای انگلیس مزدور شود و نسل کشی کرده و بر همه اقوام حکومت کند.ولی امروز انگلیس و کلا جبهه غربی در حال تضعیف است. زمانی بود که کسی میتوانست برای تازیان و وهابیت چرکستان مزدوری کند و با قتل و کشتار بر مردم حکومت کند ولی امروز تازیان مجبورند دست کشورهای ضدوهابی منطقه را ببوسند و دارند میبوسند. زمانی بود که کسی میتوانست برای امریکا مزدور شود و شیرازه امنیت منطقه را با رفتارهای بی اراده و تحت فرمان ارباب خود به خطر بیندازد ولی امروز ارباب در حال تضعیف است.

تراژدی های بسیاری در افغانستان است و هر مشکل مشکل دیگری می افریند. اگر وارون نگاه کنیم ریشه بخش بزرگی از مشکلات از دو مشکل پایه ای زائیده میشود. یکی قوم پرستی و دیگری اقتصاد. قوم پرستی در افغانستان در تاریخ طولانی ایران و افغانستان وجود نداشته است و این سیاست انگلیس بود که به وعده قدرت به کسی چون عبدالرحمان خان به دیگرکشی دامن زد تا نسبت به قوم و قومیت حساسیت ایجاد شود. هنوز هم درمیان سران قوم پشتون در بر همان پاشنه میچرخد که مزدور یک کشور خارجی شوند تا بتوانند با پشتیبانی ان بر همه مردم حکومت کنند. مشکل دیگر افغانستان اقتصاد است. افغانستان اقتصاد زاینده ندارد و برای بهره برداری از منابع زیر زمینی آن نیز نیاز به سرمایه گذار خارجی است. و این مساله امنیت میخواهد. افغانستان در زمینه کشاورزی میتواند بسیار درخشان باشد ولی اول باید شکم مردم سیر باشد تا پس از آن کشاور راضی شود خشخاش کشت نکند. بقول غنی که به ما طعنه میزد به هر سو که نگاه میکنی آب است نه سراب. اگرچه اخبار نشان میدهد خشکسالی که پدیده جهانی است دامنگیر افغانستان هم شده است.

بهرحال در برابر این توفان جهانی این یتیم خانه و آن صاحبخانه نمی توانند سر خود را زیر برف کنند و فکر کنند کشور از جهان بیرون متاثر نمیشود. قبیله پرستی در این سیصد سال در افغانستان همیشه بر پریایه مزدوری برای یکی از کشورها بوده است.و کشورهای مزدورخواه مانند امریکا و انگلیس و عربها امروز رو به ضعف هستند و کشوری مانند پاکستان هم خود مزدور عربهاست. پس قبیله پرستی میتواند در میان مردم رواج پیدا کند ولی در سطح رهبران گشور دیگر نمی تواند. چون پشتیبانی ندارد. اینها میخواهند به پاکستان دلخوش کنند؟ اقتصاد نحیف پاکستان خود وابسته به تازیان است و حمایت پاکستان دوامدار نیست. افغانستان یک کشور با وضعیت منفی است بدین معنی که هر کس بخواهد منافع خود را در قالب یک قوم پیش ببرد می تواند او را حاکم کند ولی این حاکم برای پرداخت حقوق مزدوران خود نیاز به پشتیبانی آن کشور دارد. تنها اقتصاد امریکا بود که توانایی چنین پشتیبانی مالی برای 20 سال را داشت. اگر حاکم بخواهد از درامد ناجیز ملی مانند گمرکات و صادرات محصولات کشاورزی برداشته تا حقوق مزدوران را بدهد شورش گرسنگان براه خواهد افتاد. پاکستان حمایت دوامداری نمیتواند از طالب داشته باشد. تازیان امید طالبان و پاکستان بود که او هم مجبور شده است با ایران سر سازگاری داشته باشد و به سوی کاهش تنش بروند در حالی که هر اقدام تازیان برای گسترش وهابیت طالبانی در افغانستان برخلاف این رویه است. حکومت قبیله بر کشور چندی است که مرده است و طالب گرد یک مرده میرقصد به امید ناچیز زنده کردن آن. دلیل اول مرگ این رویه سیصد ساله این است که چنین حاکمانی همیشه مزدور یکی از کشورهای قدرتمند و بدخواه غربی میشدند و امروزه این کشورها پای در دامن کشیده و چارزانو نشسته اند. و روز بروز مجبور میشوند بیشتر به مسائل داخلی خود بپردازند و از دخالت در آسیا کمتر و کمتر کنند. طالب هنوز نمیداند که انگلیس دیگر در منطقه قدرت چندانی ندارد که بخواهد مانند عبدالرحمان خان پشتیبان او باشد تا بتواند قبیله را بر گرده کشور سوار کند. دوم دلیل خواست کشورهای منطقه از طالب است که همه کم و بیش یکصدا بر حکومت فراگیر تاکید میکنند و هنوز طالب را با رسمیت نشناخته اند. طالب یا باید با شورش گرسنگان روبرو شده و نابود شود یا برای بهبود اقتصاد به خواسته آنها تن دهد. هر چه زمان میگذرد به زیان طالب است یعنی احتمال اینکه کشورها از خواسته خود کوتاه بیایند کمتر میشود. مثالی میزنم. فرض کنید ایران تا امروز از طالبان حکومت فراگیر خواسته است و ناگهان فردا بگویند از حکومت فراگیر گذشتیم و طالب را به رسمیت شناختیم. آنگاه افکار عمومی رهبران کشور را در موقعیت سختی قرار میدهد که شما که میخواستید برسمیت بشناسید چرا همان روز اول نکردید و برای آن هزاران دلیل می اورند مانند مهاجرت کمتر یا هر که دلسوزتر است با مرگ کودکان از گرسنگی و...اشاره میکند و.. این حرفها بچگانه نیست در ایران در قبال مساله افغانستان افکار عمومی بشدت به تصمیم مسولان حساس است. چون هنوز مردم پیوند برادری را حتی با تاجیکستانان نیز در سینه نگه داشته اند چا رسد به افغانستان که همسایه نیز هست. در کشورهای اروپایی هم همینطور است ولی با شدت کمتر که مردم حساس هستند به بحران پناهجو یا سختی هایی که مردم کشور شما میکشند. پس هر سیاستمداری که بخواهد از تصمیم خود برای برسمیت شناختن طالب کوتاه بیاید باید بتواند افکار عمونی را قانع کند. در حالی که اگر روز اول پس از فتح کابل کشورهایی طالب را به رسمیت میشناخت حتی نیاز به پاسخگویی به افکار عمومی نداشت چون افکار عمومی به طالب حساس نشده بود. پس هر چه به رسمیت شناسی طالب زمانبر شود احتمال این کمتر میشود که کشورها با تغییر اندک طالب نیز راضی شوند او را به رسمیت شناسند. دست کم امروز در ظاهر موضع کشورهای غربی و منطقه یک شباهت دارد و آن فراگیر بودن حکومت است. کشورها این خواسته را به ارزانی فدای لنگی طالب نمیتوانند بکنند.
سوم مساله بحث وضع اقتصادی طالب است. طالب اگر در برابر گرسنگی کاری نکند دو دشمن داعش و مقاومت روز بروز بزرگتر میشوند. اعضای داعش نیز از گرسنگان خود افغانستان خواهد بود. چهارم مساله بحث جنگ قدرت است. همان روزهای اول بین عمری ها و حقانی ها شکاف ایجاد شد و این شکاف با گذر زمان و گرسنگی به سود طالبان حاکم نیست.

بنابراین اینکه طالب بپندارد که هیچ چیز در زمین عوض نشده است و همانگونه که عبدالرحمان خان مزدور انگلیس شد و با قتل و کشتار بر گرده مردم سوار شد، یا همانگونه که غنی مزدور امریکا شد و از یک انتخابات طنزامیز به قدرت رسید، ما هم میتوانیم یک ارباب پیدا کرده و مزدور شویم تا به قدرت برسیم ( که هم اکنون پاکستان است) این شیوه دیگر جوابگو نیست. چون یک توفان به این یتیم خانه رسیده است و بلندی این توفان روز بروز بیشتر میشود. بنابراین طالب دارد گرد یک اندیشه در حال مرگ ( بنام پشتونوالی) میچرخد و برای زنده نگه داشتن تلاش میکند در حالی که اکسیژنی که نیاز بود دیگر به این تن نمیرسد و در حال مرگ ارام است.
مساله قوم پرستی در بین عوام میتواند ادامه یابد ولی در جایگاه رهبرانی که بخواهند کشورداری کنند دیگر جایی نخواهد داشت. و رهبرانی که بر اندیشه قوم پرستی پافشاری کنند دوامدار نخواهند بود.

مساله بعدی اقتصاد است. اقتصاد افغانستان در کوتاه مدت نیاز با کمک سنگین بین المللی دارد تا نیازهای اولیه تامین شود. پس از ان نیاز به سرمایه گذاری دارد. با این اتفاقات این چنددهه کشورهای منطقه هم بدرستی فهمیده اند که بهترین چیز برای افغانستان امنیت و سپس اقتصادی درونزا است.نه روسیه تمایلی به سلطه گری دارد نه چین نه ایران تمایلی به دفاع از هزارا یا تاجیک در برابر پشتون دارد. چون نمیخواهد همان چرخه قدیمی تکرار شود. البته که اگر بنا باشد حوادث پنجشیر یا انتحاری در میان هزاره ها رخ بدهد ایران بشدت محکوم میکند ولی هرگز در پی این نیست که یک قوم مانند تاجیکان را تمویل و تجهیز کرده برای جنگ ( برخلاف زمان احمدشاه مسعود) . حتی دیدیم که فاطمیون را هم به افغانستان بازنگرداند. کشورهای روس و چین و ایران به این درک رسیده اند. ترکیه و تازیان هنوز با این درک نرسیده اند و برای چنین کاری چه بسا هزینه کنند که خوشیختانه امروز همه این کشورها به نوعی گرفتار بحران داخلی هستند یا از فشار رقبای خود در منطقه در هراسند. در مقیاس منطقه ای کشورهایی چون روس و ایران انگیزه بالایی برای قطع کردن دست کشورهایی مانند ترکیه و تازیان در افغانستان دارند. در مقیاس جهانی زور ایران و روس به خواسته امریکا و اروپا نمیرسد ولی امریکا تازه از این مرداب رفته است و تمایلی برای بازگشت دوباره ندارد.
از طرفی هر گروهی که بخواهد در افغانستان کشورداری کند تا جایی میتواند روی کمک های بین المللی حساب کند و نیاز دارد بحث سزمایه گذاری چین و هند را دنبال کند. یعنی اقتصاد افغانستان خیلی زود نیاز پیدا میکند تا به سمت زیرساخت برود. از طرف دیگر برای چین مهم است که اگر افغانستان از مسیر جاده ابریشم کنارگذاشته شود چه میزان هزینه صادرات افزایش پیدا میکند؟ یک راه جایگزین هست که ترکیه پیش برد تا از کشوراای ترک ب دریای کاسپین و ار انجا به آدربایجان و سپس جنوب ارمنستان و ترکیه. از این راه ایران و افغانستان از مسیر کنار گذاشته میشوند و چالش اخیر ایران با اذربایجان برای همین بود که دالان زنگزور راه نیفتد. باز هم فکر میکنم راهی که از افغانستان بگذرد هزینه انتقال کالا را هم برای چین ( ب عنوان صادرکننده) هم برای کشورهای اروپایی ( به عنوان وارد کننده) کاهش میدهد. این مساله خواست کشورهای زیادی خواهد بود و منطبق با منافع ملی مردم افغانستان نیز هست چرا که راه ترانزیتی هم به اشتغال می انجامد هم محصولات بومی و حتی صنایع دستی کشور سر از بازارهای خارجی در میاورند. تنها نیاز این مساله امنیت سزمایه گذاری در گشور است و دقیقا کشورهای منطقه میدانند و میگویند که تا وقتی که حکومت فراگیر در گشور نباشد همیشه دلیلی برای ناامنی در این کشور پیدا میشود. در یک حکومت فراگیر اولا قوم پرستی به کنار میرود و دوما اندیشه های افراطی در مجموعه حاکمیت حل میشود. یعنی کشورهای منطقه دقیقا دست روی چیزی گذاشته اند که بخش بزرگی از هویت طالب را نشانه گرفته اند. و چون منطبق با منافع ملی مردم افغانستان است این کشورها را بر خواسته خود ثابت قدم میکند. در این توفان جهانی گمان نمیکنم صاحب کنونی یتیم خانه بتواند سر خود را زیر برف کرده و بی توجه به جهان بیرون باشد.

>>>   اریانفر صاحب !
جنرال اختر رییس استخبارات جنرال ضیاالحق گفته بود«: جوشیدن آب در افغانستان باید به درجه مناسب نگهداری شود...» محتوای این جمله را با سیاست های مقامات پاکستانی و شستشوی مغزی امریکاییان توسط پاکستانی ها در مورد افغانستان خیلی تشابه دارد.
مقامات امریکا با حمله بر افغانستان بنام محو لانه های تروریزم خواستند تا در برابر اتباع خویش بعد از حادثه یازده سپتامبر ابرو کسب کنند..در امریکا غالباً اگر ارقام سطح محبوبیت رییس جمهور و حزب حاکم پایین اید ، در انصورت باید کاری کرد که بتواند محبوبیت رییس جمهور را دو باره بالا برد. حمله امریکا بر عراق در سال ۱۹۹۰، حمله به افغانستان. در ۲۰۰۲، کشتن اسامه بن لادن. توانست بر محبوبیت بارک اوباما و حزب دموکرات بیافزاید. البته این یک طرف قضیه است ، طرف دگر قضایا همان هژمونیزم امریکا و داشتن کنترول بر جهان و منابع آن و همچنان تضعیف مواضع چین در همه بخش‌ها.از انجاییکه امریکا مستقیما در بازی شطرنج افغانستان دخیل است ، میخواهد این بازی را نه امریکا بلکه با نیروی دگری به پیش ببرد.ناکامی ها و رسوایی های حکومات کرزی و غنی خان نارضایتی های زیادی را در بین مردم امریکا از طریق نشر اخبار و واقعیات های درونی در افغانستان بوجود آورده بود، مردم امریکا میدانستند که تمام مصارف افغانستان توسط تکس دهند گان تادیه میگردد ولی نتایج صفر است به همین خاطر این موضوع مضمون داغ در انتخابات رباست جمهوری دوره اول و دوم دونالد ترامپ و دموکرات‌ها بود تا پا از این لجنزار بیرون کشند.
طبیعی است که سرنوشت کشور بعد از خروج امریکا بدست نیروهای دموکراتیک داده نمیشد ...قدرت باید به یک نیروی مزدور داده میشد که چنین شد .. بنا طالب برای امریکا بهترین گزینش بود بخصوص که پاکستان از سی سال بدینسو در مورد طالب به امریکاییان لابی گری کرده بو د.
از اینجاست که طالب بعد از دادن آزمایشات در میدان جنگ توانست له امریکا و متحدین آن ثابت کند که می‌تواند وارث سلطنت در افغانستان باشد و هم در آینده محور برای تنظیم استراتیژی امریکا در قلب آسیا و اطراف آن باشد...مذاکرات پشت پرده امریکاییان با طالبان بیانگر مسایل زیاد است که باید به آنها عطف و توجه کرد.
فخر اهنگر


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است