دیگران بهتر است از خطاهای گذشته عبرت بگیرند و به جای معاملهگریهای کوچک و مقطعی راهی به یک تحول بنیادی پیدا کنند. این به سود همه خواهد بود، حتی طالبان و کسانیکه از نزدیک یا دور حمایت شان کردند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۸ ۱۴۰۰/۱۰/۲۰ | کد خبر: 169468 | منبع: | پرینت |
در چند ماه گذشته دیدیم، افغانستان به چالهای فرو افتاد و کسانی که عامل آن بودند، طالبان، در بیرون کشیدن آن از این چاله درمانده شدهاند. این بنبست و درماندگی، هم عاملان اصلی را وا میدارد که دست به تقلاهایی بزنند تا راهی به مشروعیت داخلی و بین المللی سلطه شان گشوده شود، هم نیروهای مختلف غیر طالبانی را وا می دارد که گزینههای گوناگون را به بررسی بگیرند، و هم دیگر کشورها را وا میدارد که برای منافع خود راهی به عبور از این وضعیت پیدا کنند. در این مسیر سه گزینه عمده برای نیروهای غیر طال بانی وجود دارد که هر کدام نتایج جداگانهای خواهد داشت.
گزینه اول تسلیم شدن به طالبان است و پذیرفتن آنان به مثابه واقعیتی انکارناپذیر با همه پیامدهایی که سلطه این گروه برای کشور به دنبال خواهد آورد، بی هیچ اعتراض و انتقادی.
گزینه دوم چیزی است که عدهای از آن به تعامل با طالبان تعبیر میکنند، و منظور شان این است که چون این گروه بر مقدرات کشور تسلط یافتهاند، پس ناگزیر باید خود را به آن نزدیک کرد و با گرفتن منصب و مقامی در نزدشان به نان و نوایی رسید و اگر نه غم همه مردم، دست کم غم شکم و جیب شخص خود را خورد.
گزینه سوم مقاومت در برابر طالبان است، نه به قصد تداوم جنگ و خشونت در کشور، بلکه به قصد واداشتن این گروه به کنار آمدن با خواستههای مردم، که از طریق تشکلهای حزبی، نهادهای مدنی و سایر گروههای اجتماعی دستهبندی و بازتاب داده میشود. مردم را نباید به معنای توده بیشکل و هویت درنظر گرفت که هویتی همسان و یکدست از سوی سلطه حاکم بر آنان تحمیل میشود و به سطح گله و رمه فرو کاسته میشوند. مردم عبارت از شهرواندنی هستند که دارای آگاهی و شعور اجتماعیاند و میخواهند در تعیین سرنوشت و در بهبود زندگی خود سهمی داشته باشند.
آنچه تاریخ از سلطههای توتالیتر و تمامیتخواه به ما میگوید این است که آنان به خواستههای مردم، شهروندان با شعور، تن نمیدهند و برای استحاله آنان به تودههای گلهوار و رمهمانند از هیچ سرکوبی دریغ نمیکنند، (به گونهای که در برخورد طال بان با استاد فیض الله جلال و سایر صاحبان زبان و بیان در کشور میبینیم). آنان از فرار مغزها و هجرت استعدادها استقبال میکنند و به تهی شدن جامعه از صداهای برخاسته از آگاهی تلاش میورزند و آوارگی دهها و صدها هزار نیروی تحصیلکرده و باشعور را جشن میگیرند.
حال که با چنین واقعیتی رو به رو هستیم به کدام گزینه روی بیاوریم؟
گزینه تسلیم همیشه طرفدارانی دارد. همه کسانی که از درک ارزش آزادی عاجزند و به بردگی خو گرفتهاند تسلیم را بر میگزینند. کاخ تمام مستبدان تاریخ بر شانه بردگان زبون و تسلیمپذیر بنا شده است و امروز هم شمار آنان اندک نیست. با کسانی که بردگی را انتخاب کردهاند گفتگو چندان سودی ندارد و تنها گذر زمان است که نتایج دردناک انتخاب شان را با تلخی و درد در آنان فروخواهد کرد و چشمان شان را بر لغزش سنگینی که کردهاند خواهد گشود.
تعامل با طالبان برای شماری از افراد فرصتطلب بهانهای داده است تا زیر این نام وارد معامله شوند، و کالایی که در این معامله به فروش میگذارند خواستههای قوم شان، یا آرمانهای آن بخشی از جامعه است که آنان هویت خود را مدیون انتساب به ایشان هستند. کسانی بودند که خود را فعال مدنی میگفتند، شماری ادعای روشنفکری داشتند، و عدهای دم از گفتن سخن حق در برابر “سلطان جایر” میزدند و اکنون به زعم خود راه تعامل با مستبدان و خودکامگان را در پیش گرفته و همه چیزشان را به فروش گذاشتهاند. شماری از آنان در صدد لابیگری برای این گروه و گرفتن فند از دونرها هستند و نام این را تعامل گذاشتهاند. (البته حساب کارمندان عادی دولتی که کارشان جنبه سیاسی ندارد جداست، و این بحث متوجه آنان نیست)
اما هم تسلیم شدن و هم معامله کردن بر تداوم بحران کشور خواهد افزود. بحران این سرزمین بیش از صد سال عمر دارد. در تمام این مدت کش و گیر نیروهای تحولخواه ادامه داشته و داستانهای تراژیک و سوگناکی را رقم زده است. در پیش گرفتن گزینههای غلط و ناروا سبب مزمنتر شدن بحران خواهد شد و در پایان دامن خود این اشخاص را هم خواهد گرفت.
تاریخ به ما میگوید که سرشت استبداد به خودی خود تغییر نمیکند، به ویژه اگر با جهل و بدویت نیز در هم آمیخته باشد. از این رو هیچ گزینهای جز مقاومت نمیماند. مقاومت تنها به معنای جنگ نیست، بلکه به معنای به کار گرفتن تمام راههای ایستادگی و فشار بر سلطه استبدادی است تا او را وادار به عقبنشینی کند، حتی اگر نیاز به جنگ باشد. مقاومت یعنی ناگزیر ساختن مستبد به شنیدن صدای شهروندان آگاه و تن دادن وی به خواستههایی که حقوق اساسی ایشان است.
از این منظر، مقاومت به هیچ حزب، قوم، سمت، و گروهی اختصاص ندارد، و بلکه هر انسان آزاده از بدخشان تا هرات، از قندها تا پنجشیر، از ننگرها تا دایکندی، از غور تا نورستان و از سرتاسر کشور، زن و مرد، پیر و جوان، استاد و دانشجو، از چپ تا لیبرال و از مذهبی تا تکنوکرات و از هر قشر و صنف دیگری، که در برابر ظلم و زور، در برابر تبعیض و تهدید و در برابر فشار و استکبار ایستادگی میکند، او اهل مقاومت است و مقاومت از آن او است.
طبیعی است که تکثر و تنوع در هر جامعهای وجود دارد، و به ویژه هنگامی که سطح شعور و آگاهی بالاتر برود، نگرشها و خواستهها رنگارنگتر خواهد شد. از این رو توقع نداریم که اهل مقاومت همه در هر زمینهای مانند همدیگر بیندیشند و پیرو یک مسلک و مشرب باشند. همه کسانی که مخالف سلطه فاشیستی و استبدادی هستند باید در برابر این گروه مقاومت کنند. اما شرط موفقیت شان در این است، که علیرغم تنوع و تکثر در خواستهها و دیدگاهها، بر روی اصول و ارزشهای مشترک اتفاق نظر پیدا کنند و همه برنامههای اجرایی و عملیاتی شان بر مبنای این اصول و ارزشهای مشترک ساماندهی شود.
به تعبیر دیگر، همه فعالیتهای تاکتیکی باید در پایان در خدمت یک استراتژی قرار بگیرد و آن استراتژی پایان دادن به بحران صد ساله منازعه قدرت و تغییر ساختار قدرت و مشارکت شهروندان در سرنوشت عمومی و رسیدن آنان به آزادیها و حقوق اساسی شان است.
اگر طالبان نخواهند چرخه خون و خشونت دو باره در این سرزمین به چرخش درآید باید به خواستههای مردم تن بدهند و از طریق گفتگویی صادقانه با همه نیروها راهی به تفاهم و گشودن این بنبست پیدا کنند. اما اگر بخواهند سبکسری و خودخواهی را ادامه بدهند زبانههای جنگ، دیر یا زود، از سرتاسر کشور شعلهور خواهد شد و دور جدیدی از مصیبت بر مصایب بیشمار این سرزمین افزوده خواهد شد.
دیگران هم بهتر است از خطاهای گذشته عبرت بگیرند و به جای معاملهگریهای کوچک و مقطعی راهی به یک تحول بنیادی پیدا کنند. این به سود همه خواهد بود، حتی طالبان و کسانی که از نزدیک یا دور حمایت شان کردند.
همه ما از جنگ و خشونت خستهایم و همه ما راهی به پایان یافتن این بحران میخواهیم. حق این مردم است که مثل اکثریت وسیع ملتهای دنیا زندگی ِآرام و به دور از محرومیت و سرکوب داشته باشند. نباید این خواسته تبدیل به آرمانی دستنیافتنی شود.
محمد محق
>>> از روزی که ما بهشت پرست شدیم از همانروز هم به تسلیم شدن عادت کردیم و تا این خیال پلو بهشت در سرماست تسلیمی هم سرسفره ماست.
آتش خاوری
>>> چه تحلیل نیکو و علمی و انتقاد عالمانه با ارایه راه حل ها به اساس نتایج از تاریخ و آگاهی به علوم اجتماعی و سیاسی که هم نفع دستگاه حاکمه و هم منفعت ملی و مردم راضامن است.
رژیم طالبانی باید به هر واژه و جملات
آن توجه فرمایند اگر میخواهند قدرت را
به حفظ و ارتقای منافع ملی که رضاییت خدا بران متحقق است و رفاه عام را متضمن به خدمت گیرند. مردم اگر نباشد
حکمداری برای چه ؟ و قبول مسوولیت نزد
خالق و مخلوق برای چیست ؟
احترام به حقوق اساسی مردم که متقاضی
عزت و شخصیت انسانی و مبتنی به حق حیات و حق
مالکیت آنها و حق تعلیم وتربیت با در
نظرداشت ایجاب زمان است راز موفقیت را
در توسعه امور و راحت دنیا و آخرت در بر میکشد .
ما گفتیم مختصر شما به اندیشید
رسا و انسانی تر
م. زمین بوس کابل
>>> اتحاد ملی و گرد هم جمع شدن در یک جبهه متحد ملی یگانه راه پیروزی بر حکومت تکرو طالبانی است. این جبهه باید متشکل از تمام اقوام و قبایل باشد
زیرا طالب حاضر به تمکین به خواسته های مشروع هیچ ملیتی حتی اقوام و قبایل پشتون نیست.طالبان پیرو عقاید و اصول مولانا عبدالله پاکستانی یکی از بنیانگذاران Lal Masjid میباشند. مولانا عبدالله از پیروان شیخ عبدالوهاب سعودی یعنی وهابی بوده و از مخالفین سرسخت اهل تشیع بود مولانا عبدالله و پسرانش کامپلکس لال مسجد را به کمپ ترانزیتی جهادی های جوان { تروریستان } برای گسیل در جنگهای سال ۱۹۸۰-۱۹۹۰ افغانستان و بعدا در جنگهای کشمیر استفاده کردند طالبان هنوز هم در روابط تنگاتنگ با احزاب تاریک اندیش اسلامی پاکستانی قرار دارند و انچه را این احزاب در پاکستان نتوانستند تطبیق نمایند از طریق طالب در افغانستان انرا به ثمر میرسانند. باید فشار از هر طرف و هر زاویه بر طالب قبل از انکه دیر شده باشد وارد گردد تا لگام بر دهان این لجام گسیختگان هر چه زودتر بهتر زده شود...
حنظله
>>> مقاومت آگاهانه و هدفمند و مستمر یگانه راه حل است.
با سپاس از فرزانه گرامی محمد محق
>>> کسانی که مردم افغانستان را حول محور رقابتهای دینی و مذهبی و حاشیه ایی جمع و در بیراهه ها مشغول می کنند، در اصل بر علیه صلح و ثبات افغانستان و به نفع طالبان ....تلاش و فعالیت کرده و می کنند. اتّحاد و مبارزه حول محور آرمان و اهداف ملی و مشترک مردم افغانستان تنها راه نجات کشور و مردم افغانستان از دست طالبان و توطئهً دیگر رقیبان وی برای رسیدن به صلح و ثبات داخلی هست ولا غیر. خدا قوّت بر قهرمانان دلیر افغانستان.
>>> مه حیران به این هستم که تسلیم شدن به طالبان و یا مقاومت به طالبان به مردمان عادی پشتون و تاجک و ازبک و هراره چه دست آوردی خواهد داشت؟
یک تعداد رهبر ها مردم را مثل گله گوسفند یا به طالبان تسلیم میکنند و یا در مقابل شان به جنگ میفرستند تا خودشان به قدرت برسند.برای افراد عادی هیچ تغیری ببار نمی آورد.
رهبران در طول بیست سال گذشته بنام قوم و قوم بازی صاحب هرچیز شدتد و مردم عادی خایه مالی آنها را کردند و در آخر در دست شان به جز از خایه های رهبران،دیگر هیچ چیزی بدست شان نیامد.
حالا هم نیز چنین خواهد بود.
>>> برادر نهایت عزیزم شما بسیار تحلیل ارزنده و واقعن نیک کردید اما در قسمت فیض الله جلال کمی هم به اشتباه رفتید ،گرچه فیض الله جلال انسان با وجدان و باعزت و نیک است اما نسبتن تعصب دارد ،مصاحبه او. با سخنگویی طالبان بسیار مضحک و دور از اخلاق و ادب بود او. شخصیت سخنگویی طالبان را جریحه ساخت و. به او مستقیم توهین نمود کار بسیار بد و زننده است
کابلی
>>> د فقط یک کلام اینها طالیب نیست فرعون است
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است