آمریکا محور شرارت و بی ثباتی اوضاع در جهان
سياست جهاني امريكا در حال حاضر سياست چشم درايي هاي سياسي است كه به هيچ صورت در ان گذشت، انصراف و عقب نشيني و انعطاف ديده نميشود 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۵۸    ۱۴۰۰/۱۱/۲۱ کد خبر: 169684 منبع: پرینت

اولين بار اصطلاح «محور شرارت» توسط رییس جمهور ایالات متحده، جورج دبلیو بوش در سخنرانی سالانه اش در کنگره امريكا در 29 جنوري 2002 برای توصیف رژیم هایی استفاده شد که به عقيده يي ایالات متحده از تروریسم حمایت می کنند یا سلاح های کشتار جمعی را توسعه داده و قادر به انتقال ان براي تروريستان هستند.
در اين سخنراني بوش از عراق، ايران و كورياي شمالي بعنوان كشور هاي (محور شرارت) ياد كرد.

کمی بعد، جان بولتون، معاون وزیر امور خارجه امريكا سه کشور كوبا، ليبي و سوريه را به اين «محور» ملحق کرد و به تعقيب ان كاندوليزا رايس مسوول سياست خارجي دولت انوقت امريكا در يك سخنراني كوبا، ايران، كورياي شمالي، بلاروس، زيمبابيو و ميانمار را به «دژهای استبداد» و ضد امريكايي ترين رژيم ها معرفي كرد.

این اصطلاح به دو اصطلاح تاریخی دیگر برمی گردد:
در طول جنگ جهانی دوم، اصطلاح «محور» در محیط انگلیسی زبان به کشورهای بلوک فاشیستی اشاره می کرد. در دهه 1980، رونالد ریگان، رییس جمهور ایالات متحده، اصطلاح "امپراتوری شیطان" را در رابطه با اتحاد جماهیر شوروی ابداع کرد.
درفبروري 2002، کره شمالی خود ایالات متحده را به عنوان "امپراتوری شیطان" و به عنوان کشوری با قدرتمندترین ذخایر سلاح های کشتار جمعی در جهان اعلام کرد كه در واقعت تهدیدی برای صلح و ثبات در کره زمین محسوب می شود.

اكنون با يك چشم انداز مختصر بايد ديد كه محور واقعي شرارت كي ها اند؟ كه صلح و ثبات را در جهان روز تا روز با تهديدات بيشتر مواجه ساخته و ميسازند!
ایالات متحده امريكا از بدو تاسيس (1776) به دنبال گسترش قلمرو و نفوذ خود بود. این کشور در پایان جنگ جهانی دوم از هیچ تلاشی برای دستیابی و حفظ هژمونی جهانی دریغ نکرده است. ایالات متحده با بهره گیری از برتری مطلق خود در عرصه های نظامی، اقتصادی، علمی، فنی و فرهنگی، اغلب در امور داخلی سایر کشورها مداخله نموده و در عقب شعار های آزادی، دموکراسی و حقوق بشر بصورت دوامدار دست به تعقیب، سرقت و مداخله در امور داخلی کشور ها زده است.

در دوران پس از جنگ، دولت های متوالی ایالات متحده نیز استراتژی های هژمونیک را دنبال کردند. از دکترین ترومن، که به عنوان “مهار نیز شناخته می‌شود، تا سیاست‌های خارجی دولت‌های اخیر ایالات متحده، از جمله استراتژی «قدرت هوشمند»باراک اوباما، سیاست «اول آمریکا» دونالد ترامپ، طرح «بازگشت بهتر» جوزف بایدن، هدف نهایی همیشه حفظ ،گسترش و تضمين هژموني امريكا بوده است.

ایالات متحده با آغاز جنگ ها، تحریک درگیری ها، سرنگونی دولت ها با کمک نیروهای نظامی، ایجاد جنگ و ناآرامی در بسیاری از کشورها و مناطق جهان، پيوسته تنش ها را در سراسر كره زمين تشدید کرده است. آنها به اصطلاح "استثناگرایی آمریکایی" استانداردهای دوگانه را بدون توجه به قوانین و مقررات بین المللی به کار برده اند، همکاری بین المللی را به طور جدی با موانع مواجه نموده، از سازمان ها، موافقت نامه ها و معاهدات بین المللی مطابق با نیازها و منافع خود استفاده نموده و مواردی را که مغایر با آن است کنارميگذارند و بدين منوال برای حفظ هژمونی خود، مکرراً اصول منشور ملل متحد و موازین حقوق بین الملل را آشکارا نقض کرده و ميكنند.

ایالات متحده با در دست گرفتن کنترل سیستم مالی بین‌المللی، ثروت هنگفتی را تصاحب کرد و در عین حال با چشم پوشي از بحران هاي جهاني گستاخانه حاکمیت و صلاحيت هاي مالي خود را بر كشور هاي جهان تحميل مينمايد، اختلافات تجاری را با بسیاری كشور ها به راه انداخته و برای سرکوب کسانی که آنها را مخالف ميدانند سعی دارند با صدور ارزش های خود و انجام تهاجمات فرهنگی به کشورهای دیگر، افکار عمومی بین المللی را دستکاری کنند.
اين بزرگترین خرابکاری در قوانین و نظم بین المللی و منشا عدم اطمینان و بی ثباتی فزاینده در جهان است.
اين هژمونی و سیاست زور گويي آمریکا نظم جهانی را تضعیف کرده، استقرار صلح را تهدید و پیامدهای جدی را برای کل جهان به بار آورده است كه به بزرگترین چالش برای پیشرفت بشر، تمدن و توسعه صلح آمیز تبدیل شده است.

از زمان بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده در شبه جزیره کره، ویتنام، کوزوو، افغانستان، عراق ليبي و سوريه جنگیده و یا در آن شرکت داشته است که نه تنها جان بسیاری از سربازان را گرفته بلکه منجر به تلفات غیرنظامیان و خسارات مادی بسیار جدیي و فجایع انسانی وحشتناک شد.
در سال 2003، علیرغم مخالفت گسترده جامعه بین المللی، ایالات متحده جنگی را در عراق آغاز کرد که بر اساس گزارش مؤسسه بین المللی و امور عمومی واتسون، بین 180000 تا 200000 غیرنظامی عراقی را کشت. نیروهای ایتلاف همچنین از مهمات حاوی اورانیوم ضعیف شده و فسفر سفید در عراق استفاده کرده اند که به طور جدی محیط زیست محلی و سلامت انسانها را به خطر می اندازد.

بعد از حوادث 11 سپتامبر امريكا (مبارزه با تروريزم) را به کانون اصلی امنیت ملی و سیاست خارجی خويش مبدل نموده و از آن زمان با پيروي از استانداردهای دوگانه و ذهنیت جنگ سرد به نام «امنیت ملی» و «دفاع از آزادی» با تقسیم کشورها به اردوگاه هاي متخاصم «جنگ علیه تروریسم» را در سراسر جهان به راه انداخته كه در نتيجه برخلاف نظر اکثر آمریکایی ها و جامعه جهاني ، این جنگها در بیش از 40 درصد کشورهای جهان گسترش یافته است.

ویلیام بلوم، نویسنده امریکایی در کتاب "مرگبارترین صادرات امریکا: دموکراسی "خاطرنشان ميسازد که از پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده تلاش کرده است تا بیش از 50 دولت خارجی را که اکثر آنها به صورت دموکراتیک انتخاب شده بودند سرنگون کند و به شدت در انتخابات دموکراتیک حد اقل سي كشور در جهان مداخله مستقيم كرده و تلاش برای کشتن بیش از 50 رهبر دولت هاي خارجی نموده است.

در طول جنگ سرد ایالات متحده به اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اروپای شرقی نفوذ کرد و در آنجا شورش ها و ویرانی ها را برانگیخت،
پس از پایان جنگ سرد و فروپاشي شوروي ایالات متحده مداخله گرایی را با گستاخی بیشتری ترویج کرد و اغلب «انقلاب های رنگارنگ» را صادر کرد. در پایان سال 2003 رییس جمهور وقت گرجستان، ادوارد شواردنادزه را به دلیل به اصطلاح "جعل" در شمارش آرا در انتخابات پارلمانی مجبور به استعفا کردند. این حادثه به انقلاب گل سرخ معروف است. در اكتوبر 2004، ایالات متحده یک رسوایی "تقلب" در انتخابات اوکراین ایجاد کرد، جوانان این کشور را تحریک کرد تا به خیابان ها بیایند و از به قدرت رسیدن ویکتوريوشنكو حمایت کرد. این به اصطلاح "انقلاب نارنجی" ناميده شد، در ماه مارچ 2005 ایالات متحده مخالفان قرقیزستان را برای اعتراض به نتایج انتخابات پارلمانی تحریک کرد که در نهایت به شورش منجر شد. رییس جمهور وقت قرقیزستان، عسکر آکایف، مجبور به فرار شد و در به اصطلاح انقلاب لاله ها استعفای خود را اعلام کرد. در طول دهه گذشته، ایالات متحده مکرراً در «انقلاب‌های رنگی» در بخش‌هایی از اروپای مرکزی و شرقی، آسیای مرکزی و غرب آسیا و شمال آفریقا مداخله یا دستکاری کرده است.
اينها همه نمونه هاي از عملكرد هاي دولت هاي امريكا در بي ثبات ساختن اوضاع جهان امروزي است كه نشان ميدهد ایالات متحده بیشترین آسیب را از زمان جنگ جهانی دوم به صلح جهانی وارد کرده است.

بحث روي عملكرد هاي امروزي امريكا و شركاي بين المللي اش حوصله و وقت بيشتر ميخواهد تا بطور مستند، دقيق و واقعي رهبرد هاي هژمونيستي امريكا را كه از همان اغاز پيدايش و تا اكنون ادامه دارد مورد مطالعه قرار داد و از ان نتيجه گيري لازم و حقيقي نمود.
بطور خلاصه ميتوان خاطر نشان ساخت كه؛ سياست جهاني امريكا در حال حاضر سياست چشم درايي هاي سياسي است كه به هيچ صورت در ان گذشت، انصراف و عقب نشيني و انعطاف ديده نميشود.

در سالهاي اخير ايالات متحده شوك هاي را در سياست هاي داخلي و خارجي خود بصورت تكاندهنده متحمل گرديد كه رسوايي در انتخابات اخير و حمله معترضان به كاخ گنگره در داخل امريكا و شكست و خروج غير مسوولانه از افغانستان و تحويلي دولت انكشور به يك گروه تروريستي در سطح جهان اعتبار و اتوريته امريكا بمثابه بزرگترين كشور دموكراسي را زير سوال برد، اما دولت هاي ان پاسخگوي اين وقايع نشدند و تلاش دارند تا بازهم در جهان يك مجموع از كشور ها را بر محور سياست خارجي خود متحد نموده و با رقبا و دشمنان اساسي خود يعني چين، روسيه، ايران، كورياي شمالي، بلاروس، كوبا، وينزويلا و يكعده كشورهاي دیگر كه در دكتورين سياست خارجي امريكا مشخص و نام برده شده است را تضعيف (خنثيٰ) نموده و به هژموني جهاني ادامه دهد، كه از اين ميان باكشور هاي چين و روسيه مبارزه اساسي بر سر ليدر بودن و مسابقه بخاطر رهبري جهان و يا ابر قدرت بودن است.

نميتوان انكار نمود كه امريكا هنوز هم توان رهبري جهان را به دلايل مختلف نه تنها از دست نداده بلكه انرا در عرصه هاي گوناگون منجمله با قبضه نمودن و رهبري سيستم هاي مالي و اقتصادي در سطح جهان مستحكم تر ساخته است!
با بدست داشتن اهرم اقتصادي (سيستم هاي مالي و هژموني دالر) و استفاد اعظمي به شيوه هاي غير مشروع از جمله (تحريم هاي اقتصادي) هنوز خيلي زود است تا از جاه خالي نمودن ايالات متحده از صدر رهبري جهان با اطمينان حرف زد.

اين در حالي است كه کشور های اتحادیه اروپا هم بيشترين وابستگي را در تمام عرصه ها به امريكا داشته و اكثر رهبران اروپايي تحت تاثير هژموني امريكا جرات ايستادگي در مقابل اين ابر قدرت كه روز تا روز به محور اصلي شرارت در جهان مبدل ميگردد را ندارند.
اینکه آیا امریکا خود بعد از وقوع اینهمه حوادث فاجعه بار برای بشریت‌، به اشتباهات و ضعف های رهبردی و از دست دادن محبوبیت اش در جهان پی برده و یا خیر سوالاتی است که زمان به آن جواب خواهد داد.

عزيز فروغ


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
محور شرارت
قدرت آمریکا
نظرات بینندگان:

>>>   جنایت هیروشیما و ناکازاکی برای شناخت این شیطان جنایتکار کافی بود، من از آوان جوانی با آگاهی از جنایات 'مولی کراسی' در انفجار اتمی وترویج فحشا در جاپان (با قربانی نوجوانان) جنایت در چیلی و اسپانیا، سرکوبی آزاده گان امریکایی لاتین و قتل چگوارای بزرگ، قتل نابخشودنی مردم افریقا بشمول پاتریس لوممبا و ...... نفرت بی پایان به «مولی کراسی' ها پیدا کردم. مگر همیشه به بی عقلی یگان نفر متعجب میشدم که با شنیدن نام این شیطان ۲۰ کیلو گوشت میگرفتند!!!!!
آتش‌خاوری

>>>   تاریخ جهان پر از تشکیل و ازبین رفتن امپراطوری های جهان است و این سلسله هنوز ادامه دارد.
از امپراطوری فرعون های مصر باستان گرفته تا هخامنشی ها و یونانی ها و امپراطوری روم و خلافت امویان و چنگیز خان و مغول ها و امپراطوری عثمانی ها و هسپانیه و پرتگال و ناپیلیون در فرانسه و ترار روسیه و امپراطوری انگلیس و بالاخره امریکا.
حتی اگر شما فکر کنید که دولت های بزرگی همچون هندوستان و یا چین و یا دیگر کشور ها که از ملیت های گوناگون تشکیل شدند،طور داوطلبانه این ملیت ها با هم یکجا شدند و یک دولت تشکیل کردند،اشتباه میکنید. تمام این کشور ها بزور جنگ و قتل و کشتار عام تشکیل شدند.از آشوکا گرفته تا جهانگیر در هندوستان،بزور جنگ و قتل و کشتار،ملیت های مختلف را یکجا کرده و یک دولت تشکیل کردند.در هندوستان حدود دوصد ملیت وجود دارد.
به همینطور در چین نیز در رمان دیناستی های مختلف،توسط جنگ و قتل و کشتار،مردم مناطق مختلف تحت یک سلطه حاکمیت در آورده شده و یک مملکت تشکی شده است.
هسپانیه و پرتگال بسته امریکای جنوبی را تحت قیمومیت خود در آوردند و ربان و کلتور و فرهنگ های آنها را از بین بردند.
در قاره امریکا اصلاً هیچ سیاه پوست وجود نداشت.
بعد از تسلط این قاره توسط اروپایی ها،میلیون ها برده برای کار بر روی زمین های وافر این قاره ،از افریقا به امریکا انتقال داده شدند.
حالا ببینیم که دلیل مهاجرت اروپایی ها به قاره امریکا و کشف قاره امریکا چی بود؟
زمانی که امپراطوری اسلامی عثمانی ها تشکیل شد،راه تجارتی میان قاره اروپا و چین و هند،تحت تسلط عثمانی ها قرار گرفت.
اروپایی ها میخواستند قاره افریقا را توسط کشتی دور برنند و خود را به هند و چین برسانند، اما در اثر طوفان بحری،کشتی کریستف کولمب را به قاره امریکا رساند و قاره امریکا کشف شد.
پس این سلسله تشکیل و سقوط امپراطوری ها در طول تاریخ گذشته وجود داشته است و در آینده نیز تا وقتی که نسل انسان در روی زمین است،وجود خواهد داشت.
اگر نسل انسانها در اثر جنک ها و یا جایگزینی نسل انسان توسط ماشین ها و روبات ها و هوش مصنوعی صورت بگیرد، در آنصورت یا امپراطوری ها از بین میروند و یا شکل دیگری خواهند داشت.

>>>   این محور شرارت چه خاطرات تلخی رو بیاد ایرانی جماعت میاره

>>>   به سومی :
شما خاطرات شیرین افغانی ها از 20 سال نوکری امریکا را تعریف کن اخرینش دزدین صدها تن قطعات پیشرفته اهدایی کشورهای اروپایی به ارزش میلیاردها دلار به ارتش افغانستان به نام زباله که به همراه بالگردهای ارتش سابق افغانستان به اوکرایین اهدا خواهد شد

>>>   کمنت نویس سوم خبر ندارد امریکا همین روز 3.5 بیلیون دالر از دارایی های افغانستان را به نام کمک به قربانیان یازده سپتامبر چور کرده که خاطره شیرینی شود برای این هموطن

>>>   به چهارمی
بزرگوار بقیه ملتها یادشون رفته بنی ادم اعضای یکدیگرند ینی چی ولی ما و شما هنوزم به درد همدیگه میسوزیم. آتشی که دامان افغانستانو گرفت برای ما هم خیلی گرون تموم شد. از مواد مخدر و مهاجرینی که اگرچه روی چشم ما جا دارن ولی به اقتصاد نحیف ما بی اثر نیست. از تحریمی که ما چهل ساله شدیم و توی این ده سال اخیر دودش به چشم مهاجرین هم رفت که برا خانواده هاشون هم توی افغانستان پیامد داشت دست کم اینکه مهاجرین پول کمتر و بی ارزشتری رو میتونستن واسه کمک به خانوادشون توی افغانستان بفرستن.
نوکری نه توی خون ماست نه شما. دیگران هر چی میخوان بگن. هستند بسیاری در ایران که بخوبی میدونن حکایت نجنگیدن مردم در برابر طالب از دلسردی بود نه عشق به ارگ یا نوکری امریکا. وگرنه غیرت و مردانگی شما رو ما میشناسیم. دشمن ما مشترکه و دوست ما عقل و فکری هس که آبادانی بیاره. تو این سیصد سال مشحص شد کسی سمت ما نمیاد مگه به نیت پلید دزدی و استعمار. دست به دسن همدیگه میدیم میسازیم برادر یا خواهرم.

>>>   بدهی دولت آمریکا به یک و نیم برابر حجم اقتصادش رسیده و به زودی شیطان بزرگ از صفحه‌ی روزگار محو خواهد شد. آخرین بار بعد از ۲۰ سال جنگ ویتنام بدهی آمریکا با حجم اقتصادش برابر شد و نسبت طلا و دلار از بین رفت و دلار به یک هفتم ارزشش سقوط کرد زمانی که ۶۵ درصد از اقتصاد جهان در دست آمریکا بود ولی امروز فقط ۱۳ درصد اقتصاد جهان در دست این کشور است.

>>>   حالا که از زیر آمریکا در اومدید و پولی در کار نیست دیگه شد شرور و بد و شیطان؟!

>>>   طالب مزدور چند جانبه است. در این میان جنگهای جدید منطقوی که با موفقیت چین و روسیه در شرق تمام خواهد شد و نفوذ امریکا را در شرق مهار خواهد کرد، ضرورتی به پاکستان ساخت انگلیس نیست چون این کشور بعد از جنگ جهانی دوم در حالت توازن قوا شکل یافت تا هند استقلال یافته و شوروی پیروز جنگ را زیر فشار قرار هند در آن وقت امریکا قدرت در حال بزرگ شدن بود لیکن در زمان فعلی امریکا بیک قدرت در حال زوال تبدیل شده است و چین و رسیه در شرق در حال بزرگ شدن و قدرت اند پس از طالب، افراطیون، تروریستان که نیروهای جنگ و مخرب امریکا و پاکستان و عربستان در چهل سال جنگ علیه شوروی سابق و روسیه بودند نترسید که تاریخ شان تمام شده است و در آینده نزدیک متلاشی میشوند زیرا حمایت مالی و نظامی امریکا و غیره را ندارند و امریکا در حال زوال است.
امریکا در افغانستان با رهبری کردن جنگ چهل و چهار ساله این کشور را به دوزخ روی زمین تبدیل کرد و با نقشه انگلیس و دالرهای نفتی کشورهای عربی ده ها هزار مدرسه دینی برای آموزش و تربیه تروریستان افراطی در خاک پاکستان ساخت که طالبان در مدرسه های انتحاری و تروریستی تحت نظر سی آی ای امریکا و رهبری آی اس آی پاکستان تربیه شدند و در جنگ افغانستان تمرین نظامی دیدند. امریکا در طول بیست سال اشغال و تجاوز ملیاردها دالر از معادن و ذخایر و از فروش مواد مخدر منفعت حاصل کرد و مصرف ملیاردها دالر برای آموزش سربازانش بود تا در جنگ با چین و روسیه آماده شوند از آن برای مردم افغانستان سودی نبود. بعد از فرار امریکایی ها هیچ چیز باقی نماند و مردم در فقر، بحران، ناامنی، گرسنگی و در محبس گروه تروریستی و جنایتکار طالب رها شدند. در آخر ذخایر ارزی افغانستان را دزدی کرد و برای مزدوران و بردگان خود طالبان نداد. طالب مزدور و بی ننگ و بی غیرت و جاهل و وحشی نتائیج غلامی خود را به امرکا دریافت کرد و بعد نتیجه مزدوری خود را به پاکستان میبیند. مردم افغانستان هیچ راهی بجز مبارزه باطالب ندارند چون طالب مزدور امریکا و پاکستان است و تمام افغانستان و مردم را نابود میکند.

>>>   آمریکا طالبان و ایجاد کرد با کمک عربستان و پاکستان سال ۱۳۸۰ به بهانه جنگ با تروریسم و نابودی طالبان به افغانستان حمله کرد و ۲۰ سال بعد امسال دوباره افغانستان را تحویل طالبان داد تازه داعش را هم به احتمال زیاد با کمک ترکیه وارد افغانستان کرد نقش آمریکا در نابودی چند نسل در افغانستان و میلیونها آواره افغان و خدا میداند چند کشته افغان غیرقابل انکار است در جنایات آمریکا مزدورانی چون غنی هم نقش داشتند

>>>   به این نابغهً کشور ما که می فرمایند،در واقع تمام اقتصاد آمریکا بر اساس پول دزدی بنا شده است! حالا یک سئوال از این آقای دانا دارم، آیا اگر تمامی سرمایه های آمریکا و دیگر کشورهای جهان را به طالبان و یا افغانستان بدهند کشور افغانستان به صلح و ثبات سیاسی و پیشرفت اقتصادی می رسد؟ یقیناً نه و هرگز. زیرا موضوع سیاسی است، ما نمی توانیم مانند کشورهای آزاد جهان دین را از دولت جدا و جامعه را از رقابتهای دینی و مذهبی و قومی نژادی ازاد و رها و توطئه های فتنه گران را بی اثر و خاموش کنیم، زیرا با دولت و دستان خود کشور خود را نابود می سازیم. هر جا که ثبات سیاسی نباشد در آنجا سرمایه، دلار و یور و نفت و گار که سهل است، حتی اگر کشور را مملو و پُر از طلا و نقره کنند، بازهم صلح و ثبات سیاسی بوجود نخواهد آمد تا کشور پیشرفت اقتصادی کند. بنابراین مشکل اقتصاد کشورهای مسلمان و بخصوص افغانستان نداشتن سرمایه نیست،بر عکس نداشتن ثبات سیاسی و امنیت اقصادی است. در دیکتاتوری طالبان و در سرکوب و خشونت و آدمکشی و خونریزی کشور به صلح و ثبات و پیشرفت نرسیده و نخواهد رسید. چو تو خود کنی اختر خویش را بد --- مدار از فلک چشم نیک اختری را.
درود و سلام بر شما هموطنان.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است