ریشه‌های خشونت و بدبختی در افغانستان
بازتولید گفتمان دینی و تاثیر این قطب بندی به حدی زیاد است که تمام مراکز فرهنگی ما به جای امور تخصصی، به تولید ایدیولوژی و گفتمان سنتی خود می‌پردازند، رسالت خود را دفاع از مذهب و مقابله با باور دیگران می‌دانند 
تاریخ انتشار:   ۱۶:۳۸    ۱۴۰۱/۲/۱۸ کد خبر: 170264 منبع: پرینت

در افغانستان گفتمان روشنفکری همیشه غریب و لاغر بوده است. با وجود جانفشانی‌های زیاد، هربار شکست خورده و آسیب دیده است. در عوض گفتمان مذهبی و ضد روشنفکری همیشه چاق و غالب بوده است. مردم افغانستان با مطلق‌نگری دینی و خود برتر بینی مذهبی بزرگ می‌شوند. از بدو تولد تا بزرگ‌سالی و پیری، دیکته می‌شوند که جز کیش و مذهب ما دیگران گمراه و کافرند. این مطلق نگری و برتری خواهی دنیای ما را به دو قطب خودی و غیر خودی تقسیم می‌کند. قطب غیر خودی از نظر ما مستحق مجازات و شکست است. با هر ترفند و وسیله‌ای که امکان دارد، فرق نمی‌کند که در چه موقعیت و جایگاهی قرار داشته باشی، ملای مدرسه یا استاد دانشگاه. از پزشک و مهندس و معلم گرفته تا یک مزدورکار عام در حوزه کاری خودش این قطب بندی را رعایت می‌کنند و به آن پای بند هستند. اگر رواداریی هم در ظاهر نشان می‌دهند، از برای منفعت طلبی و سودجویی است. منفعتی که در تعامل اجتماعی افراد نهفته است.

در طول تاریخ افغانستان ما هرگز در فضای مسالمت آمیزِ یکسان زندگی نکرده‌ایم. روا داری مذهبی و دینی در افغانستان هیچ‌گاهی وجود نداشته است. گفتمان غالب همیشه بر مبنای همان دو قطبی نگری و توامان با قهر و غضب و شکنجه بوده است. آن عده‌ای که داد و فریاد می‌کنند و سودای تساهل و مدارای دینی را در سر دارند؛ همیشه در افغانستان غریب بوده اند. این عده را هیچ قطبی قبول ندارد. با آن‌که راه درست را نشان می‌دهند، ولی همیشه در مقابل توده‌های سنت زده شکست خورده‌اند. گفتمان تساهل همیشه در وطن ما غریب بوده است.

من در یک خانواده شیعه بزرگ شده‌ام، سی و شش سال است که با مفاهیم دینی و مذهبی آشنایی دارم، هیچ شیعه‌ای نسبت سنی معتقد به تساهل و مدارا نیست. به اذان سنی نماز نمی‌خواند و روزه نمی‌گشاید. عید و برات سنی را قبول ندارد. همین طور هیچ سنی نسبت شیعه رواداری نداشته و ندارد. اگر تظاهری هم گاهی صورت می‌گیرد، از روی اکراه و ناچاری است. در باطن هر دو نسبت به هم نگاه قطب بندی شده و خصمانه دارند. من علمای زیادی اهل سنت را در مزارشریف می‌شناسم که در مجالس مذهبی شیعیان شرکت می‌کردند و پاکت‌های پول دریافت می‌کردند. اما از ترسی این‌که جایگاه‌شان را در بین جامعه اهل سنت از دست ندهند، این کار را در خفا انجام می‌دادند و از رسانه‌ها روی می‌پوشانیدند. به جز شماری معدود که واقعا باور به تساهل داشتند و بیرقی اظهار نظر می‌کردند. این مخفی کاری مبین این است که اغلب جامعه اهل سنت عقیده‌ای به تساهل و مدارا در برابر شیعیان ندارند. یا بی‌شمار شیعیان و سنی‌های را می‌شناسم که علی رغم تظاهر به دوستی با هم، در مجالس خاص و خالص‌شان همدیگر را گمراه و مستوجب مذمت و عذاب می‌دانند. در میان خانواده‌ها علیه هم صحبت می‌کنند، با همان توهم مطلق نگری کفر هم را به زعم خودشان ثابت می‌سازند.

مطلق‌نگری دروازه نقد و پرسش‌گری را می‌بندد. همه چیز در بقچه‌ تقدس پچیده می‌شود و در تاقچه بالا گذاشته می‌شود. باور کنید گاهی حتی خود همان مذهبی‌های متعصب هم نسبت به باور و کیش خود بی‌اطلاع است. بدون این‌که تحقیق و تاملی کرده باشد، حکم می‌کند و به قضاوت می‌نشیند.
از خصوصیات بارز جوامع سنت‌زده یکی این است که مردمش دایم در توهم اعتقادی به سر می‌برند. هاله‌های تقدس آن‌چنان جان و جهان‌ خلق را می‌پوشاند که حتی تجربی‌ترین امور و ساده‌ترین مسایل برای‌شان طلسم اعتقادی می‌شود و از هر نقدی برائت حاصل می‌کند. خود را برتر از هر عقیده‌ای قلم‌داد می‌کنند و حق را ولو به اندازه پرِ کاه به جانب مقابل نمی‌دهند. اگر گاهی همسویی میان‌شان به چشم می‌خورد، از سر ناچاری و فشار است. گاهی که اقوام به سبب تعلقات همچون قومیت، زبان، نژاد و جغرافیای‌ در درون یکی از دو قطب جایی برای خود نمیابند، به ناچار با گفتمان قطب مقابل همسویی نشان می‌دهند. ولی همچنان در درون هرکدام کینه اعتقادی عجیبی نسبت به هم وجود دارد و این همسویی به معنی رواداری مذهبی و درونی نسبت به هم نیست.

بازتولید گفتمان دینی و تاثیر این قطب بندی به حدی زیاد است که تمام مراکز فرهنگی ما به جای پرداختن به امور تخصصی خودشان، به تولید ایدیولوژی و گفتمان سنتی خود می‌پردازند، رسالت خود را دفاع از مذهب و مقابله با باور دیگران می‌دانند. چون فکر می‌کنند اگر این کار را نکنند از قطب مقابل عقب می‌مانند. در چنین وضعیتی دانشگاه به جای تولید علم و تربیت روشنفکر، تولید مولوی و ایدولوژی می‌کند، مکتب ملا تربیت می‌کند، اداره، دفتر، خانواده، مسجد، بازار و.... همه مولوی تولید می‌کنند.... اوج این فاجعه بود که پرچم داعش از همه پیش‌تر در دانشگاه کابل برافراشته شد.
یعنی مرکز اکادمیکی که کارش تولید علم و مبازه با ایدولوژی است، در بیست سال به جای تولید علم خود در بازتولید ایدولوژی و دگماتیسم می‌پرداخته است. کاری که مدارس دینی پاکستان می‌کند.

حالا گروه طالبان گفته در هر منطقه مدرسه بنا می‌کند، اگر مدرسه هم بنا نکند، اندیشه مدرسه و سلفی‌گری در تمام لایه‌های اجتماعی ما بازتولید می‌شود.
از زمان عبدالرحمن تا حالا به نحوی حذف شیعیان در افغانستان جریان دارد. هر چند که این نزاع را بیشتر با داعیه هزاره خواهی گاهی محدود و قومی نشان می‌دهند، اما قبول کنیم که این نزاع مذهبی است. اگر هزاره‌ای کشته می‌شود، به سبب قومیتش نیست، بلکه به سبب مذهبش است. جالب این‌جاست که در برابر این نزاع مذهبی حتی روشنفکران جامعه اهل سنت ایستاد نشده‌اند. اگر فردی یا افرادی این جریان را نکوهش کرده، اغلب در نتیجه تحول درونی آن افراد نبوده بلکه از سر هم‌زادپنداری بوده است. چرا که در آن موقعیت خود آن افراد هم در همان جایگاه مستوجب حذف قرار داشته‌ که شیعیان قرار دارند. این نشان می‌دهد که رواداری و تساهل مذهبی در افغانستان وجود ندارد. اگر نزاع مذهبی در افغانستان مثل پاکستان داغ نیست، بخاطر این است که همواره شیعیان افغانستان با در نظر داشت امکانات و نفوس‌شان کوتاه آمده‌اند و قربانی می‌دهند. چون راه دیگری فعلا متصور نیست.

قبول کنیم که این نارواداری مذهبی و مطلق‌نگری دینی است که جامعه ما را در بند سنت نگهداشته و مانع تحول و تجدد شده است. این ذهن ایدولوژی زده است که مانع طرح پرسش‌های بنیادی می‌شود، مانع پویایی و نقد می‌شود. نمی‌گذارد که از هیچ امری غبار زدایی و آسیب شناسی شود. تا وقتی این ذهنیت وجود داشته باشد، پرانتز خشونت و دربدری ما بسته نخواهد شد.

(دکتر احمدی بلندی)


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
خشونت
دین
مراکز فرهنگی
نظرات بینندگان:

>>>   مذهب ، دین ، زبان، قومیت ، همه در زیر ملیت تعریف میشوند مشکل ما این نیست که مذهب و زبان و دین گوناگون داریم مشکل این است که ما ملت نداریم ما یک ملت نیستیم چند ملت هم نیستیم اصلا ملیت نه به کل نه به جزء در هیچ کجای افغانستان وجود ندارد ما حتی ملت سازی هم نمیدانیم ملت سازی از نگاه حاکمان پیشین ارگ از هر نوع حکومت برابر بود با یک قبیله و یک قوم شدن زیر کلمه افغان که همه میدانیم نام قبایل پشتون است نه غیر ان

>>>   این اشتباه هست که تصور کنیم دین گرایی افراطی کهنه اندیشی است. در حقیقت آن ها نواندیشانی نوگرا هستند. به عنوان مثال کلمه‌ی سلفی ترجمه‌ای از رنسانس غربی است.

>>>   مهم ترین راه حل مشکلات افغانستان مبارزه با افزایش جمعیت است

>>>   امیر از سوئد : برای افغانستان سه راه بیشتر وجود ندارد: یا تا نفر آخر با هم بجنگند و همدیگر رو بکشند، یا امیدوار باشند یک کشور دیگری بهشان حمله کند تا بازهم افغانها همدیگر رو بکشند و راه سوم: قبول کنند که شکاف قومی، فرهنگی و مذهبیشان در حال حاظر مانع زندگی مسالمت آمیزشان زیر یک پرچم میشود. شمال و جنوب رو جدا کنند، جنوب را یک دولت نیمه خودمختار زیر حفاظت نظامی پاکستان و شمال را هم یک دولت نیمه خودمختار زیر حفاظت نظامی ایران وبا نظارت روسیه، تاجیکستان و چین اداره کنند. بعد از آن هم کشورشان رو امن کنند، بسازند و یک نسل آموزش بدهند تا بتوانند بدون تیربار و کمربند انتحاری با همدیگر حرف بزنند. بعد از آن اگر خواستند دوباره با هم متحد بشوند.این جدایی همین الان هم اتفاق افتاده ،فقط کسی مانع کشت و کشتار مردم نمیشود. الان عملا بیش از ۸۰٪ دانش آموختگان افغانستانی یا در ایران درس خوانده اند و یا از منابع درسی ایرانی استفاده کرده اند و عمدتا فارسی زبان و از شمال هستند.. یعنی نفوذ فرهنگی - علمی ایران چه خوب و چه بد در شمال افغانستان بشدت بالاست. از طرف دیگر بیش از ۸۰٪ از مذهبیون و جنگجویان افغانستان ، عمدتا پشتون های جنوب ،تعلیم دیده مکاتب پاکستان و زیر نظر ای اس آی پاکستان بوده و هستند. یعنی نفوذ نظامی و مذهبی پاکستان در جنوب بلامنازع میباشد. این دو قابل جمع نیست چون کشور برای ساخت و اقتصادش احتیاج به علم جدید و فرهنگ غیر افراطی دارد که در شمال است و برای امنیتش و اعتقاداتش احتیاج به جنگجو و مذهب دارد که در جنوب است. جنگجویی که تحت فرمان علم و مذهب و فرهنگ به طور همزمان نباشد دانسته یا ندانسته دجار افراط و تفریط شده و تحت نفوذ بیگانگان قرار میگیرد.
در نتیجه ایران یک افغانستان امن و رو به پیشرفت در شرق خود پیدا میکند که ارتباط امنش را با چین برقرار میکند.
پاکستان هم دو راه دارد: افراطی گری را بین پشتون های جنوب و مکاتبش کم کند که آنوقت پشتون ها خود به خود با شمال تعامل میکنند. و یا افراط گرایی را ادامه دهد که در این حالت پشتونهای افراطی افغانستان و پاکستان به همراه بلوچها و غیره پاکستان را از درون متلاشی میکنند.

>>>   عامل همه بدبختی های مردم افغانستان فقط و فقط گرو تروریستی و جاهل طالبان است اگر دانایی در پشم و موی میبود خرس و خوک و سگ باید از همه موجودات کرده دانا میبودند این جاهلان فراموش کرده اند که جهان در اوج پیشرفت و ترقی قرار دارد و این جاهلان زنان را در افغانستان میخواهند برقه پوش کنند چطور زنها و دختران خود این وحشیها خاموش هستند و حق طبیعی خود را از این وحشیها نمیخواهند مردم در افغانستان نان و کار ندارند اینها مشغول هستند که کسی چهره زن را نبیند ان شاالله به امید روزیکه افغانستان دوباره از چنگ تروریستهای پاکستانی آزاد و مستقل شود...
محرم علی از شهر غزنی

>>>   همو بهتر از به پاكستان بعيت كنيد شما مرد هاي افغانستان قوم پرست قبيله پرست شما هيچ درك از وطن دوستي ودن پرستي نداريد از طالب شما دفاع ميكنيد چند ميلون در زير سلطه طالب نفس شان به سر رسيده شما مرد ها مثل ماش هر طرف لول ميخوريد خسته شديم خدا
گريل نه خرد نه عقل داريد هنوز. اي واي كه خود به جان هم افتاديم
ما نيش به ذات خود داريم هنوز

>>>   مشکل افغانستان مثل مشکل دوران آلمان نازی است.
یک قوم خود را برتر از دیگران میداند و یک آدم هم خود را ایر یا رهبر تمام مومنین جهان و یاد تان باشد که مومنین به نخبگان مسلمین گفته میشود و حال راه حل را شما جستجو کنید.

>>>   گفتمان دینی در افغانستان در حقیقت هویت خواهی قومی است که در پشت مذهب مخفی شده است. به عنوان مثال شمال علیه سیاست های غربگرایانه امان الله خان قیام کرد. شمال علیه ارتش کمونیست شوروی جنگید ولی وقتی دین به ادبیات سیاسی وارد شد جنوب از آن جهت هویت بخشی به خود از آن استفاده کرد.

>>>   خلاصه خلاصه و خلاصه
در پشتونیزم در پشتونیزم و در پشتونیزم


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است