آیا عدالت در جای دیگر است؟
از آن‌جایی که عدالت در این‌جا نیست لابد در جای دیگر است و گرنه چرا این همه انسان در جستجوی این معشوق زیبا و دلربا، کوه‌ها و بیابان‌ها و دریاها را مشتاقانه درمی‌نوردند... 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۲۵    ۱۴۰۱/۴/۲۰ کد خبر: 170799 منبع: پرینت

چند ماه پیش به دوستی که عزمش را جزم کرده بود از کشور بیرون شود، با لحنی شوخی-جدی گفتم:«تو که همیشه از میهن‌دوستی و خدمت‌گزاری به وطن گپ می‌زدی چه شد که حالا به فکر ترک یار و دیار افتاده‌ای؟ وطن در روزهای دشوار به تو نیاز دارد اما تو به آن بی‌وفایی می‌کنی و در روزهای سخت، تنهایش می‌گذاری!» آن دوست پاسخی داد که تصمیمش را به فرار از کشور با وجود آن‌همه شعارهای وطن‌پرستانه قبلی‌اش برایم قابل فهم و هضم کرد. گفت:«در این اواخر، اتفاقات زیادی رخ داد که فکر رفتن را در ذهنم جای‌گیر کرد، اما یکی از این اتفاق‌ها متقاعد‌کننده‌تر از همه بود. یک‌بار فردی مسلح را دیدم که به بهانه‌ای واهی مردی میان‌سال را در حضور جمعی از مردم زیر مشت و لگد گرفت و توهین و تحقیر کرد و من نتوانستم هیچ واکنشی در برابر این کار ناشایست آن فرد مسلح نشان دهم. از آن لحظه به بعد بر همه تردیدها غلبه کردم و تصمیم گرفتم برای پناه بردن به مأمنی تازه همه راه‌های ممکن را بپیمایم.»

مولانا وحید الدین خان، متفکر مسلمان هندی، حدود یک‌سال پیش رخت از این جهان بربست. او بر‌خلاف اغلب همگنان پاکستانی‌اش‌ نویسنده‌ای اهل مدارا و طرفدار ارایه چهره‌ای صلح‌طلب و خندان از اسلام بود و به همین جهت با جریان‌های تند‌رو در افتاد و از دست آن‌ها آزارها دید. وحید‌الدین خان یکی از اندیشه‌ورزان جدی در شبه قاره هند است و آثار متعددی از او به جا مانده که پاره‌ای از آن‌ها به زبان فارسی هم ترجمه شده است. او به مناسبتی حرف جالب و تأمل‌انگیزی زده که حالا زبانزد شده است. گفته است:«اشتیاق آدم تشنه به آب، نشان‌دهنده این است که آب وجود دارد هرچند برای فعلاً در دسترس نباشد. همین‌طور آرزوی انسان‌ها برای برقراری عدالت، نمایان‌کننده این واقعیت است که عدالت وجود دارد هرچند نه در این‌جا بلکه در جای دیگر (در آخرت).»

داستان کوشش‌های بی‌وقفه انسان‌های کشورهای عقب‌مانده برای مهاجرت به کشورهای پیشرفته و مرفه یکی از تراژیک‌ترین و گریه‌آور‌ترین داستان‌های جهان معاصر است. با وجود آن‌همه شعارهای جذابی که در مورد آزادی‌های لیبرالی و حقوق بشر و کرامت انسان سر داده می‌شود مرزهای دولت‌-ملت‌ها و خط‌کشی‌های فاصله‌افکنِ ساخته دست بشر باعث شده این داستان‌ها همچنان ادامه داشته باشد و وجدان کسی را نیازارد و ساکنی را تحریک نکند.

روزانه خبرهای لرزاننده‌ای از گوشه و کنار جهان به چشم و گوش می‌رسد. در خبرها از غرق شدن، مردن، زخمی شدن و از هزار و یک مصیبت دیگر مهاجران غیر قانونی‌ای خبر می‌شویم که از سرزمین‌های اصلی خود می‌گریزند و می‌خواهند به جای بهتری برسند؛ جایی که بتوانند در آن‌جا در سایه گوارای عدالت و کرامت زندگی کنند و زندگی‌شان عاری از فقر کمر‌شکن و ستم و خشونت افسار‌گسیخته باشد. از غرق شدن مهاجرانی می‌شنویم یا می‌خوانیم که تلاش می‌ورزند از وطن‌های پر از نا‌امیدی و بدبختی‌شان با سوار شدن در کشتی‌های نیمه‌خرابه در تاریکی شب، خود را به سواحل ایتالیا برسانند اما تند‌باد مسیرشان را منحرف می‌سازد و کشتی‌های‌شان را طعمه دریا می‌کند یا این‌که از دست سربازان ایتالیایی‌ای که بر آن‌ها شلیک کرده‌اند فرار می‌کنند و دچار سانحه مرگ‌بار می‌شوند. در خبر دیگری می‌خوانیم که ده‌ها تن از مهاجران غیر قانونی در فلان ایالت امریکا در داخل کانتینر از شدت گرما جان سپرده‌اند. برای جهان متمدن، این جان‌های تباه‌شده در حد ارائه آمار و ارقام قابل ارزیابی و اعتنااست.

غالب این مهاجران مبالغ گزافی را برای قاچاق‌چیان می‌پردازند تا آن‌ها را به سواحل امن برسانند. شاید بعضی از آن‌ها همه دارایی‌شان را در زادگاه‌شان به فروش رسانده و پول آن را صرف رسیدن به اروپا یا امریکا کرده‌اند. البته احتمال دارد برخی از آن‌ها امکانات مالی بهتری داشته‌ باشند و بدون تحمل دشواری قادر شده‌اند مبلغ قابل پرداخت برای قاچاق‌بران را تهیه کنند.

در این میان، مردمان کشور نفرین‌شده افغانستان در صدر جدول مهاجرت‌های غیر قانونی قرار دارند. این کشور یکی از بدترین کشورها برای زندگی کردن در سطح جهان است. خشونت و بی‌نظامی دوامدار چهار دهه اخیر، به تعبیر شیخ نجم‌الدین رازی، «کار را به جان رسیده و کارد را به استخوان» و این سرزمین کوهستانی و محاط به خشکه اما دارای تاریخی کهن را شبیه جهنم ساخته است. میلیون‌ها تن از ساکنان آن، به سرزمین‌های دیگر و به ویژه کشورهای همسایه پناه برده‌اند و به دشواری شب و روز خود را سپری می‌کنند، و هزاران تن از آن‌ها در پشت مرزهای کشورهای ترکیه و یونان در تقلا برای رسیدن به کعبه آرزوها عمر خود را ذره ذره هدر می‌دهند. در چهل سال پسین، نام این کشور همیشه با مصیبت و جنگ و خون‌ریزی و مرگ‌و‌میر توأم بوده است. تحولات دراماتیک اخیر در این کشور بر مصائب آن افزوده و باشندگانش را از نظر روحی و اقتصادی به شدت تحت فشار قرار داده و بسیاری از ساکنان آن را بار دیگر در تکاپو انداخته تا راه و رخنه‌ای بیابند برای فرار از سرزمینی پر از تعصب و آزار و از شیوه حکمرانی معیوب و از آینده‌ای مبهم و نا‌معلوم، که بازهم به گفته نجم‌الدین رازی:«الفرار مما لا یطاق من سنن المرسلین (گریز از سختی‌های طاقت‌سوز شیوه پیامبران است).»

در هر حال، همه این مهاجران غیر قانونی از روی استیصال دست به مهاجرت و فرار می‌زنند و از شدت ناگزیری برای رسیدن به سرزمین‌های دیگر انواع مشقت‌ها و بلایا را به جان می‌خرند، و گرنه کمتر کسی حاضر است به آسانی دلبستگی‌هایش را وا‌نهد و دست از شهر و دیارش بشوید و تن به آغازیدن از صفر بدهد. اینان خیال دارند از زندگی پر از ظلم و خواری و حقارت دور شوند و به جایی بروند که عاری از این پدیده‌های زشت و نفرت‌انگیز باشد و شأن‌شان را پاس دارد و آسایش و رضایت‌شان را تأمین کند.

احتمالاً دست‌کم بعضی از این مهاجران بارها کوشیده‌اند از راه‌های قانونی و از طریق درخواست مهاجرت به سفارت‌های غربی اقدام به مهاجرت به آن‌سوی مرزهای زادگاه خود کنند اما تلاش‌های‌شان بی‌ثمر بوده است. این در‌حالی است که شهروندان بعضی از کشورهای مرفه از قبیل امریکا و کانادا می‌توانند بدون ویزه به هر کشور دنیا سفر کنند. روزگار غریبی است. شخصی از روی تصادف در سرزمینی خاص تولد شده و همین تصادف او را از انواع امتیازات برخودار ساخته، اما در مقابل، شخص دیگری در جای دیگری از جهان چشم به جهان گشوده و در این کار هیچ اختیار و دخالتی نداشته، ولی زادگاهش تبدیل به طوق لعنتش شده است و تا پایان عمر مجبور است این طوق لعنت را با خود حمل کند.

در اول این نوشتار سخنی از مولانا وحید‌الدین خان را نقل کردم. با الهام از آن سخن دانشمند هندوستانی می‌توان گفت، از آن‌جایی که عدالت در این‌جا نیست لابد در جای دیگر است و گرنه چرا این همه انسان در جستجوی این معشوق زیبا و دلربا، کوه‌ها و بیابان‌ها و دریاها را مشتاقانه درمی‌نوردند تا به وصال آن دست یابند. با این‌همه، چه می‌شد اگر اندکی از آن عدالت در زیست‌گاه ما هم جاری می‌شد تا ما ساکنان کشورهای عقب‌مانده هم می‌توانستیم در سایه کرامت و عدالت نسبی نفس بکشیم و بار گران زندگی را در شرایط تحمل‌پذیر‌تر بر دوش بکشیم. آیا اگر من سهمم را از عدالت همین اکنون و نقداً بخواهم خطایی مرتکب شده‌ام؟ اگر خواستن سهم خویشتن از عدالت کار نادرست نباشد که نیست، من با صراحت و با صدای بلند می‌پرسم: بهره من من از عدالت در این زندگی کو؟

مهران موحد


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
عدالت
عقب مانده
نظرات بینندگان:

>>>   راشد رهیاب
خیلی جانسوز و غمگین نوشتید
متاسفانه واقعیت همینه که شما بیان کردید.
به امید پیروزی عدالت بر ظلم و استبداد

>>>   Homa Hemmat
حقیقت های تلخی را بازگو کردید اما ماندن
انسان هایی محکم و بادرایت در چنین شرایطی خودش نوعی دهن کجی به بی عدالتی این جهان است.
سعادت امری وجودی است نه مکانی.
باید پرسید رفتن به چه قیمتی؟ اینطور هجرت خفت و بی عزتی بزرگتری است.
>>>   خارج که رفتی ،در دفتر پناهندگی بگو که در افغانستان پولیس یک نفر را بیگناه لت کرد،من ترسیدم و آمدم اینجا که در خواست پناهندگی بدهم.
آنها میگویند که این دلیل پناهندگی شده نمیتواند.
در امریکا نیز پولیس بسیار اشخاص و افراد مجرم را تحت شکنجه قرار دادند.
آیا مردم امریکا باید به دیگر کشور ها پناهنده شوند؟
تو باید خود را یک آدم مهم سیاسی بتراشی که از طرف دولت طالبان مورد تعقیب سیاسی قرار داری.
اما بازهم نتیجه ندارد.
زیرا مسئولین دفتر پناهندگی میگویند:
دولت طالبان کرزی را که صد هزار قوای امریکایی را گرفته به افغانستان آمد و صد ها هزار نفر را دربیست سال گذشته کشتند و زخمی کردند و آواره کردند و قریه جات را بمبارد کردند و خانه و ملک و زمین مردم را نابود کردند، مورد عفو قرار دادند و حالا حتی آرادانه در تلویزیون افغانستان ابراز نظر نیز میکند، تو چکاره هستی؟سر پیاز؟کون پیاز؟،که ما ترا منحیث پناهنده قبول کنیم؟

>>>   کشور های مهاجر پذیر نیاز به نیروی انسانی جوان برای حال و آینده خود دارند و این نیاز را باید از بیرون تامین کنند چون در کشور های جهان اول زاد و ولد کمتر است و در ضمن اوسط سن بسیار بالا است و باز نشستگان روز به روز زیادتر میشوند و بزرگسالان تا مرز سن های ۹۰ و ۱۰۰ میرسند و هر بزرگسالی حد اقل برای ۲۰ سال نیاز به مراقبت های صحی دارد و از طرف دیگر نیروی جوان کاری کمتر است و به خصوص برای کار های به اصطلاح ما و شما شاقه جز مهاجرین گزینه دیگر بسیار کم است.
به هر حال کشور های جهان سوم یا عقل ندارند یا کم دارند و یا هم هنر استفاده از عقل را ندارند و به خصوص مسلمانها همه چیز را از خدا میخواهند بدون اینکه بدانند که خداوند متعال دنیا و مافیها را به اساس قانون خلقت خود خلق کرده و تا طفل مک نزند شیر از پستان مادر خودش فواره نمیکند پس چه بهتر که با استفاده از نعمت عقل در پرتو ارشادات الهی قوانین خلقت را دریابیم و خود را از این سرگردانی و بد بختی برهانیم.

>>>   مردم با غیرت افغانستان نان خشکیده میخورند اما زیر بار ظلم کافران نمی روند. برای چی باید جوانان ما برود در یک کشور کفری به چی خاطر که در رفاح باشد این تجملات ورفاحیات هیچ ارزش ندارد اگر من وطن خود بفروشم. یا نعزبالله روی قران پاگذاشته از بیگانگان درخاست کومک کنم. ما باید کشور خود را بسازیم که همه معادن وصنعتها را داریم ما معدن مس داریم معدن طلا داریم معدن زغالسنگ داریم معدن گوگرد داریم معدن روی و سورب ومعدن الماس داریم ومعدن آلمینیم داریم معدن شیشه دارین معدن فیروزه داریم از همه بالاتر معدن یورانیم داریم که به گفته انجنیرهای اروپایی درآینده کل کشورای جهان از ما یورانیم خاهند برد وفروش این معادن کشور ما الممدااله به بزرگترین کشور دنیا از لیاظ بورس و ارز بدل خاهدشد وبه کوری چشم دشمنان دین رسول الله ما در دوسه سال آینده ابرقدرت منطقع بوده و کل کشورا از ما دستور گرفته زیر بیرق عمارت اسلامی سرخم کرده و نعره تکبیرشان عالمگیر شود. به امید روزی که حاکمیت الله زیر سایه برادران مجاهد واقعی بدست بیاید.
حاجی بشیر از هرات

>>>   خیلی عالی وزیبا فرمودید به دلم نشست

>>>   حاجی بشیر از هرات، هموطن عزیز از قضا مردم افغانستان نیازی به ظالم و دشمن خارجی و مجازی و خیالی ندارد، زیرا دیکتاتوری طالبان بدتر و بیشتر از هر دشمنی مردم و کشور را بجان همدیگر انداخته و شقه و نابود و ویران ساخته و می سازد. نقش تو چون آینه بنمود راست --- خود بشکن آینه شکستن خطاست. اصولاً کشورهایی که حق حاکمیت ملّت توسط دیکتاتورها غصب شده و جامعه را به اسارت گرفته باشند، دیگر نیازی به دشمن خارجی نداشته و ندارند. زنده باد بر صلح و آزادی. درود بر مردم مظلوم و ستمدیدهً افغانستان.

>>>   در جواب کوردلان باید هنوز هم نوشت تا شاید از خواب خرگوشی بیدار شده کلمات حق در دلهای سیاهشان تاثیرکند. دیکتاتورها همان حکومت های غاصب بودند که سالها بر این کشور حاکمیت تاغوتی داشته ومردم غریب وبیچاره را ظلم فراوان کردند نه دولت امارات اسلام که از اولین نفر امیرالمومنین گرفته تا عسکری که در سرحدات تفنگچه حمل می کند وذکر الله متعال برلب دارد بیرق اسلام بر دوش گرفته اند ونعره تکبیر بر خاک سرزمین ما طنین اندار شد. پس از فرار ذلت بار آمریکایی ها به شمول هم پیمانشان دیگر از بی عدالتی و ظلم وستم به مردم خبری نیست وعالمان دینی پس از سالها مزه آزادی وزندگی عزت مند را به ما چشانیدند. مساجد از مردم مسلمان پرشد وعشرت کده های دین فروشان ویرانه گشت. اما شما وامثال شما کوردلان لامذهب وغلامان غرب به دنبال همان هرزگی وفحشاح هستید که در زمان حکومت شیاطین رواج داشت. این خواسته را بگورخاهید برد.
زنده باد اسلام
زنده باد علمای اسلام
حاج بشیر

>>>   مردم افغانستان را یا اسیر و رقیب اعتقادات و احساسات دینی و مذهبی کرده اند و یا حاکمان مستبد توی سر مردم زده و حق حاکمیت مردم را غصب کرده و قلدری می کنند آنوقت توقع دارید که در این کشور با زبانهای بسته و قلمهای شکسته عدالت اجرا و یا حاکم باشد؟ خیلی بعید هست.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است