وقتی مریم منصف در کانادا به وزارت رسید، همه (هزاره‌ها) با ذوق‌زدگی و عجولانه گفتند: قربان هزاره که همیشه وزیر می‌شود؛
هرقدر آن بی‌چاره التماس کنان می‌گفت که به لحاظ خدا من هزاره نیستم، اما فیسبوکیان ذوق زده در جواب می‌گفتند: نه نه تو شکسته نفسی می‌کنی؛
اما مریم خانوم ‌دید که هزاره ‌ها دست از سرش بر نمی‌دارند، و‌ از او می‌خواهند که باید هزاره باشد.

آن وقت خانوم منصف چرتی زد و تدبیری سنجید، گفت؛ باش مَ کتِ شما می‌فاموم:
خانوم منصف یک صبح که از خواب بیدار شد، با صدای بلند، طالبان را برادر خطاب کرد؛ همین بود که هزاره ها گفت: نه بابا؛ این هزاره مزاره نیست، و مریم هم نفس راحتی کشید و دو رکعت نماز شکرانه ادا کرد.

مدت‌ها گذشت و هیچ هزاره‌ی پیدا نشد که یگان طیاره و یا بلدوزر بسازد.
ناگهان فاطمه پیمان از راه رسید و عضو مجلس سنا در غرب آسترالیا شد؛ هزاره ها با ایمان و یقین کامل گفت: این یکی حتماً هزاره است دیگه، خانوم پیمان هم به تبع خانوم منصف از هزاره بودن منکر شد، اما این کار او سودی نداشت، هزاره ها قسم خوردند که یا تو هزاره باشی، یا ما خود را کشتیم؛
خانوم پیمان هم دید که با یک مصیبت روبرو گردیده، برای رهایی از این مخمصه تدبیر سنجید و یک وزارت امر به معروف و نهی از منکر ساخت، همین بود که از مصیبت رهایی یافت.
فاطمه فاطمه است.

عزیزه محمدی

>>>   یک نفر در محکمه از دست یک نفر که برایش قرض داده بود و پول اش را پس نمی داد،عرض کرد.
محکمه مجرم را به محکمه خواست.
در محکمه سه قاضی نشسته بودند.یک مسیحی و یک یهود و یک هندو.
قاض هندو از متهم پرسید:
چرا پول قرض عارض را نمیدهد؟
مقروض گفت:ندارم.هر وقت پیدا کردم میدهم.
عارض گفت:این مرد دروغ میگوید صاحب. مثل هندو سخت و سگت است. پیسه دارد،اما قرض من را نمیدهد.
قاضی های یهود و نصارا یکجا پرسیدند:
آیا عارض راست میگوید که تو مثل هندو سخت و سگت هستی؟
مقروض جواب داد:به خدا قسم که راست میگویم و ندارم.هروقت پیدا کردم،پول اش را میدهم.اگه مه دروغ بگویم،یهود و نصارا باشم.
هرسه قاضی یکجا گفتند:
این بیچاره راست میگوید. قسم خورد. هر وقت پیسه پیدا کرد،پول ات را پس میدهد.

>>>   برادر بعضی متاسفانه همی کار را می کنند مدتی هم به خداداد عزیزی و چشمهایش دلخوش بودند ولی او هم همی را گفت من هزاره و افغان نیستم
بسیار شهدا داریم چرا به آنها افتخار نکنیم مادران هزاره که بسیار نجیب هستند با همه تبعیض ها میسازند چرا به آنها افتخار نکنیم

>>>   بلی هم وطن جهل قوم هزاره خار چشم همه است
اکر آقوام افغانستان محبت میداشت سرنوشت شان
این نبود گناه آول قوم پشتون دارد که سی پنچ سال
نوکری انکلیس بودند همه مکاری را از انکلیس
آموخت از کشتن تا فطنه آندازی همه مکاه ری
گناه ازمردم افغانستان نیست از شیطان ها است

>>>   بعضی هزاره در سال‌های اخیر در قهرمان سازی نیز خیلی خیلی‌ مهارت پیدا‌کرده‌ اند! طور مثال: از عبدالعلی‌مزاری‌انقدر تعریف وتوصیف‌دروغین‌میکنند‌که: گویا نعوذبالاه وی را به جایگاه پیامبران قرار می‌دهند! درحالیکه عبدالعلی‌ مزاری‌صد ها اشتاباهات نا بخشودنی را مرتکب شد وراه اشتباه را با تبانی با گلبدالدین حکمتیار‌ ‌بعدا با سازش‌ باطالبان پیمود، که: بالاخره خودش به پای خود به پیش‌ طالبان رفت ‌توسط طالبان به قتل رسید! وووووو

>>>   ذوق هزارگی به خدا میکشد مرا
آنگاه که من اسیر نگاهش همی شوم
بادام چشم و خیره نگاهش به چشم من
من را ز خویش میبرد و میبرد مرا
تا مرز های نازک و آنگاه به ناز ناز
با تیغ یک نگاه
بر شاهرگ امید میزند و میکشد مرا

>>>   همان بهتر که هزاره نیستی!
درهمه جا آوازدادند که خداداد عزیزی هزاره است
دولت و روزنامه ایران نوشتند: عزیزی بچه مشهد ایران است
جواب دادند: ازخودش پرسان کنید که خداداد هزاره است یا نی
به خداداد عزیزی گفتند: صدقه سرت شویم تو افغان هزاره ای... تو از مایی
خداداد عزیزی خنده ای زد وجواب داد:
مه ایرانی استم و متولدمشهد!
گفتند: ببینید با این هزاره عزیز چی کرده اند که ترس و واهمه دارد بگوید که من از قوم هزاره استم
خداداد عزیزی به غیظ امد که عجیب مردمانی استید شما.. با چی نشان بدهم که هزاره نیستم.. برادر قند مه هزاره نیستم. من ایرانی استم
در اخر دورهم جمع شدند وگفتند: هزاره به این بیشرمی ندیده بودیم! اصلا همان بهتر که از مانیستی
وخداداد عزیزی نفسی به راحت کشید😂

>>>   هزاره هم جزو اقوام ایرانی محسوب می‌شود

>>>   به بقیه اقوام چه ربطی دارد که هزاره ذوق زده میشود یا نه شما بقیه اقوام بروید تشناب و درباره‌ی گند های گذشته تان فکر کنید شما را چه به مردم هزاره شما اصلا صلاحیت صحبت درباره‌ی مردم هزاره را ندارید و در آخر ....

مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است