مولانا کافی نیست، رستم باید آفرید
حالا نوبت به هرات و بلخ و کابل و بدخشان و پروان و غزنه و غور و بادغیس و دیگر شهرهای مهم فارسی‌زبان رسیده تا مورد استعمار قرار گیرند و هویت خود را ببازند 
تاریخ انتشار:   ۲۰:۳۵    ۱۴۰۱/۶/۲۳ کد خبر: 171307 منبع: پرینت

این‌ دیدگاه که زبان صرفاً وسیلۀ افهام و تفهیم است، تعریفی خیلی سطحی از یک پدیدۀ عجیب و غریب عالم خلقت است. این تعریف، زبان را کم‌ارزش جلوه می‌دهد و آن را به حدود خاصی محدود می‌سازد. در حالی‌که در واقعیت امر، زبان خیلی فراتر از این تعریف یا تعریف‌هایی از این دست است. زبان تفکر بشر است، زبان اندیشۀ انسان است، زبان وسیلۀ رفاه و پیش‌رفت یک‌جامعه و از همه مهم‌تر این‌که زبان مهم‌ترین عنصر هویت آدم‌ها و ملت‌ها است. زبان این است.

به عبارت دیگر می‌توان گفت انسان هرچه دارد، از زبان خود دارد. شما اگر پیوند میان زبان و تفکر و ذهن و اندیشه را بجویید، به نقش زبان در زندگی بشر بهتر پی خواهید برد. از نظر معنوی اگر نگاه کنیم، خدا به وسیلۀ زبان با انسان رابطه برقرار کرد و در نخستین حرکت اسم‌ها را بدو آموزش داد و در مقابل بشر نیز با همین وسیله با خدا رابطه ایجاد کرد. از نظر مادی هم که به قضیه نگاه کنید، پیش‌رفت بشر و صنعت جهان مدیون همین زبان است. اگر نیست چیست؟!

همین ویژگی‌های زبان بوده که آن را ابزار مهمی برای استعمارگری نیز قرار داده است. استعمارگران همیشه و در طول تاریخ از زبان به عنوان مهم‌ترین کارابزار تسلط بر ملت‌ها سود جسته‌اند و این کار یک‌شبه اتفاق نیفتاده! شما به سیاست زبانی انگلیس در شبه‌قاره نگاه کنید که چگونه فرش زبان رسمی سیصدسالۀ فارسی را از آن سرزمین جمع کرد و به‌جای آن زبان انگلیسی را جای داد. عین سیاست را روسیه در قبال زبان فارسی در آسیای میانه و شهرهای مهمی چون بخارا و سمرقند و مرو که از جملۀ خاستگاه‌های زبان فارسی بودند، به اجرا گذاشت و اکنون این شهرها با اصالت خود که همان زبان فارسی است، بیگانه و ناآشنایند.

به نظر می‌رسد حالا نوبت به هرات و بلخ و کابل و بدخشان و پروان و غزنه و غور و بادغیس و دیگر شهرهای مهم فارسی‌زبان رسیده تا مورد استعمار قرار گیرند و هویت خود را ببازند. البته این استعمار رویی داخلی دارد و رویی خارجی. کشورهایی در سطح منطقه و جهان هستند که هم‌اکنون از مدنیت و فرهنگ و هنر فارسی در هراس اند و در مقابل آن احساس زبونی می‌کنند. از این رو می‌خواهند که این زبان و این فرهنگ را مورد تهاجم قرار دهند و آن را از بین ببرند و زمینه را برای گسترش اهداف استعماری خود بیش‌تر آماده کنند. آیا به این موضوع فکر کرده‌اید که ممکن است یکی از عامل‌های مهم آن‌گونه پا پس‌کشیدن امریکا از قضایای افغانستان و واگذاری قدرت! همین زبان و هویت فارسی بوده است؟! شک نکنید!

به‌همین گونه کشورهای دیگری در سطح منطقه از مدنیت و فرهنگ فارسی می‌هراسند و در صدد نابودی آنند. برخی از کشورهای عربی مانند سعودی و امارات و قطر بنا بر انتباه نادرستی که از اوضاع سیاسی ـ مذهبی منطقه دارند، فکر می‌کنند که زبان فارسی مانع رسیدن آنان به اهداف سیاسی شان در افغانستان است؛ همان است که گروه زبانی خاصی را مورد حمایت قرار می‌دهند. ترکیه نیز عین سیاست را در قبال زبان فارسی دارد. هم‌چنان‌که پاکستان منافع خود را در حمایت از گروه قومی و زبانی خاص می‌بیند، حتی ازبیکستان و ترکمنستان از بازگشت مرو و بخارا و سمرقند به هویت اصیل خود در هراس اند. پس برای آنان بهتر است که شرایط بازگشت به اصالت فراهم نگردد. آنان می‌دانند که تنها زبان فارسی است که می‌تواند میان مردم بخارا و سمرقند و مرو، از یک سو و بلخ و کابل و هرات و ... از سوی دیگر رابطۀ تاریخی ایجاد کند، و از کج‌روی و ندانم‌کاری ایران در بارۀ زبان فارسی در افغانستان باید مبحثی جداگانه پرداخت که در این مختصر مجال طرح آن نیست.

شما اگر تاریخ صدسالۀ اخیر خود را در کشوری به نام افغانستان ورق بزنید، و افت شدید فرهنگ و هویت و زبان خود را بررسی کنید، خواهید دید که چیزهایی را از دست داده‌اید که برای به‌دست آوردن آن چاره‌یی جز مایه‌گذاشتن از جان و مال ندارید! یا باید این‌کار را بکنید یا آن‌چه مانده را هم از دست بدهید! صد سال بیش‌تر نیست که سیاست زبانی در این جغرافیا پی‌ریزی شد. در این صد سال جفاهای بی‌حد و حصری در بارۀ زبان و فرهنگ و هویت فارسی صورت گرفت! زبان فارسی را که تنها زبان رسمی این جغرافیا بود، در جایگاه دوم تنزل دادند و هی سعی کردند که هویت و آثار آن را از بین ببرند! در این مختصر کجا توان قضیه‌یی بدین مهمی را طرح و بحث کرد. این خود مستلزم صدها کتاب و مقاله است. شاید بتوان با یک مثال به عنوان مشت نمونۀ خروار چیزی را بیان کرد.

دور نرویم، از همین هرات بگوییم. امیر عبدالرحمان خان (حکـ: 1259 – 1280)، دستور تخریب مصلای تاریخی هرات را داد و بنایی را تخریب کرد که به قول تاریخ‌نگاران در مشرق‌زمین بی‌نظیر بود. حالا از آن شکوه و عظمت، فقط چند پایه مناره مانده و از یک بنای تاریخی مجلل که از تمام ویژگی‌های لازم یک شهرک دانشگاهی امروزی با ارزش‌های تاریخی برخوردار بود، جز مخروبه‌یی نمانده است. به این موضوع فکر کرده‌اید که چرا این بنا تخریب گردید؟! دیگر بنای تاریخی هرات یعنی ارگ این شهر را حیات‌خان اچکزایی زمانی که بین سال‌های 1332 تا 1335 هـ. ش فرقه‌مشر هرات بود ویران کرد و از خشت‌های آن برای خود خانه و مسکن ساخت. بعدها هم تمام ساختمان‌های فرقۀ هرات را از خشت همین ارگ تاریخی ساختند. هم‌چنان که از خشت‌های مصلای هرات، برای این شهر گدام ساختند. تفاوت را نگاه کن! هزینۀ ترمیمات مسجد جامع هرات را چندسال پیش، اشرف غنی پدر فاشسیم، قطع کرد و بر بنیان این بنای باارزش تاریخی سال‌ها صدمه زد، و مانند این ده‌ها بنای تاریخی دیگر که تنها در هرات در اثر بی‌توجهی حکام فرو ریخت یا در حال فروریختن است و هکذا در دیگر ولایت‌ها!

از دیگر کارهای استعمار در هرات، تغییر نام و هویت مکان‌های تاریخی بود. اسفزار یا سبزوار تاریخی را به شیندند تغییر دادند و شهرستان شاه‌پهلوان (شاه‌فهلوان، شاه‌فلان) را به پشتون زرغون و قرا تپه را به تورغندی. شما به نقشه‌های افغانستان در سال‌های میانی روزگار ظاهرشاه نگاه کنید، هنوز نام سبزوار درج نقشه است؛ اما در اواخر دورۀ همان شاه آن اسم‌ تاریخی را به نام جدید شیندند تغییر دادند و تمام هویت تاریخی آن شهرستان را از بین بردند. من همین الآن سه جلد کتاب پیش رو دارم: رسالۀ آثار علوی از ابوحاتم اسفزاری، شرح اخبار و ابیات و امثال عربی کلیله و دمنه از فضل‌الله بن عثمان اسفزاری و تاریخ روضات‌الجنات فی اوصاف مدینة هرات از معین‌الدین محمد اسفزاری، چگونه این‌ها را با شیندند پیوند می‌دهید؟! اسفزار که از آن به نام بهشت روی زمین یاد شده، در تاریخ پرافتخارش صدها تن از این دانشمندان و ادیبان را در دامان خود پرورانده است؛ اما امروزه تمام آن هویت پرافتخار را تحجر قبیله و استعمار پنهان، از آن گرفته و در عوض، آن مرکز خوبی و دانش را به مرکز بدبختی و بی‌دانشی تبدیل کرده است. شما اگر تا قاف قیامت ابوحاتم شنیدندی و فضل‌الله بن عثمان شیندندی و معین‌الدین محمد شیندندی تولید کردید، من حاضرم هرگز دم نزنم! استعمار پنهان این‌گونه همه چیز را از شما گرفت و می‌گیرد! و شما در خواب غفلت که چون مولانا و جامی و سعدی و حافظ و فردوسی داریم از زدودن فرهنگ و هویت خود هراس نداریم! مانند این ده‌ها و صدها نمونه را می‌توان در سطح هرات و ولایات هم‌جوار و دیگر ولایات نشانی کرد که با استعمار خزندۀ به اصطلاح خودی روبه‌رو شده و تاریخ و هویت خود را از دست داده است.

این‌که امروز لوحه‌ای در بلخ یا تخار یا بدخشان یا هرات پایین آورده می‌شود و زبان فارسی از آن حذف می‌گردد، ممکن است در نگاه نخست امری ساده و معمولی به نظر آید؛ اما اگر نیک نگریسته شود، این دنبالۀ یک سیاست جهانی، منطقه‌یی و داخلی است که برای ریشه‌کن کردن زبان فارسی در افغانستان صورت می‌گیرد. نه تنها زبان فارسی که بلکه هویت فرهنگی و تاریخی این جغرافیا را نشانه گرفته‌اند. استعمار دقیقاً یعنی همین! چیرگی یک حاکمیت بدوی را بر یک فرهنگ درازدامن تحمیل‌کردن و نمایش قدرت دادن، و زبون دانستن یک تاریخ سراسر از افتخار! شما تنها با وجود مولانا و سنایی و جامی حافظ و سعدی و عطار به جایی نرسیدید و نمی‌رسید! شما باید از دل حماسه‌های تان روایت رستم دستان و یعقوب لیث و آل سامان و طاهر فوشنج را زنده کنید تا زنده بمانید! وگرنه خواهید مرد!

سید مسعود حسینی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
استعمار زبانی
مولانا رستم
نظرات بینندگان:

>>>   از همان وقت که افغان گشتید هویتتان را باختید

>>>   استعمار انگلیس زمانی در هندوستان به پیروزی رسید که زبان انگلیسی را جایگزین زبان فارسی کرد.
همت فارسی زبانان و تلاش شان برا حفظ و توسعه زبان فارسی تعین کننده است.

>>>   اگر طالب نام خود را از طالبان به دموکراتیان تغییر دهد ایا هیچ عاقل باور میکند که طالب دگر شده نه همان است نامش بدل شده ما فکر میکنیم ظاهر شاه و پدر اش با طالب فرقی داشتند
ما فکر میکنیم امان الله و خاندان اش با ملا عمر فرقی داشته اند
ما فکر میکنیم عبدالرحمن کله مناره ساز با حقانی و ملاعمر فرقی داشته
این ساحه بر خون و توحش بنا شده و بدون ان فرو می پاشد
نه هرگز ما افغان هستیم و نه هرگز سنت قبیلوی پشتون افغانی میپذیرد یک غیر پشتون را از خود بداند
چرا نباید حقیقت تلخ را پذیرفت . که تنها راه حل نجات جدایی است برای همیشه

>>>   مگر نمیدانستید تاجک به تاجیکستان اوزبیک به اوزبیکستان ترکمن به ترکمنستان هزاره به گورستان فغانستان تنها ملک پشتون ها است این سیاست طالبان همیشه بوده و هست

>>>   هزاره و تاجک و اوزبیک باید پوست اندازی کنند و چنانچه در پنجشیر و اندراب و بلخاب نشان دادند که استعداد جاگزین کردن چهره های خسته دیروزی را با جوانان دلیر و نترس و با انگیزه و با هدف دارند از فرصت استفاده کنند و این استعداد ها را رشد دهند تا بتوانند در بازی های امروزي با مهارت و دانش و فن امروزی سهم بگیرند.
پشتون ها به گواهی تاریخ همیشه در رکاب دیگران عمل کرده اند و این باید درس خوبی برای بازی های بعدی باشد که در آینده با سکان داران بیرونی قضایا سر و کله زد نه کسانیکه بازیگر صحنه هیتند.

>>>   اسلام از سرزمین عربستان به ایران آمد، با زبان فارسی مختلط شد. به افغانستان آمد ،همراه ربان فارسی با دری مختلط شد.به آسیای میانه رفت،همراه فارسی و دری با زبان ازبکی مختلط شد. بازماندگان مغول ها به هند جمله کردند،همراه فارسی و دری و ازبکی با زبان هندی مختلط شد.
و همینطور بطرف بنگال و جنوب شرق آسیا و جاهای دیگر،هرکجایی که میروید،با پخش دین اسلام درین مناطق،تأثیر این زبانهای کشور های اسلامی نیز در زبان های این کشور ها دیده میشود.
منجمله زبان پشتو.
پنجاه فیصد زبان پشتو،حاوی کلمات فارسی اند.
مناطق زیادی نیز در ولایات های پشتون نشین به زبان فارسی یاد میشوند.
مثل اشگر گاه،ولسوالی سنگین،جلال آباد،نورستان، پشاور(پیشه ور) و غیره.
همچنان اکثر وازه های زبان هندی نیز از فارسی قدیم گرفته شده است،با تغیر تلفظ که امروزه ازین واژه ها در ایران و افغانستان استفاده نمیشود.
طور مثال:
کیا کری. چه ها کنی؟با چه میکنی؟
کها چلی. کجا رهی؟کجا میروی؟
آو. آ. بیا.
جاو. رو.برو.
به همین ترتیب صد ها و هزاران واژه در زبان های کشور های مختلف منطقه، با رفتن اسلام به این کشور ها،از تمام کشور های منطقه به یکدیگر انتقال کردند و یا با تغیر تکلم این واژه ها،شامل این زبان ها شدند.
در دیگر زبان های کشور های منطقه،کوشش به عرب زدایی زبان هایشان نشدند.
اما در ایران کوشش شده است که زبان فارسی عرب زدایی شود.
مثلاً واژه قسم که یک واژه عربی است.در تمام کشور های منطقه،بشمول هندوستان که اکثراً هندو مذهب هستند،بنام قسم یاد میشود.
مثلاً میگویند:می قسم کاتاهو. یعنی من قسم میخورم.
اما در ایران در عوض واژه قسم،از واژه سوگند یاد میکنند و میگویند که من سوگند یاد میکنم.
بنأ در خود کشور ایران.زبان فارسی قدیم خیلی تغیر کرده است و کشور های منطقه نمیتوانند که هر تغیراتی را که ایران در زبان فارسی قدیم بمیان می آورند،باید شامل زبان های خود کنند.

>>>   یک سال بدینسو گروه جهل وحشت بیسواد های قرن بالای مردم حاکم شدند همه روزه جنایات خیانت را علیه اقوام غیر اوغان را انجام میدهند.بطور آشکار علیه زبان فرهنگ رسم عنعنات سال ماه از گروه جهل وحشت برای تباهی ویرانی کشور آورده شده اند.
الیاسی.

>>>   به اولی
هیچکس افغان نگشته. افغان تلفظ انگلیسی اوغان است ما تاجیک و اوزبیک و هزاره و ترکمن و بلوچ هستیم نه اوغان

>>>   فرهنگ افغانی با زبان پارسی سازگار نیست

>>>   مولانا و رستم دو نیاز در یک جامعه انسانی است.
پسوند انسانی جامعه بسیار مهم است ، چون جامعه حیوانی هم داریم و جامعه نباتی و گیاهی و امثالهم.
جامعه انسانی چه وقت ساخته میشود؟؟
جامعه انسانی زمانی شکل میگیرد که مجموعه یی از آدم ها به حدی از تکامل فردی برسند تا به درجه انسان بودن دست پیدا کنند و آنگاه مجموعه یی از انسانها به حد اقل فضابل انسانی دست پیدا کنند تا بتوانند جامعه انسانی را بسازند و بعد از آن است که در همچو یک جامعه یی این فضایل انسانی است که جامعه را مدیریت میکند نه یک فرد یا گروه.
من که به خود نگاه میکنم خود را در تکاپوی گسستن از حیوانیت و رسیدن به آدمیت میبینم که امیدوارم این سفر زود به پایان برسد و درمورد دیگران چیزی نمیدانم.

>>>   معشوق رحیم
واژه مقاومت با همه گیرایی و زیبایی که دارد، دارای بار پسیف یا انفعالی است.
مقاومت از نظر دیکارت یعنی اینکه شی یا پدیده زیر فشاری که بر آن وارد می‌شود عقب نمی‌رود و تغییر نمیکند.
مثلآ زمانیکه به سنگی با دست ما فشار وارد میکنیم سنگ به عقب نمی‌رود و تغییری در آن بوجود نمی آید، یعنی اینکه مقاومت می‌کند.
به سخن دیگر پدیده که مقاومت می‌کند تغییر را نمی پذیرد و برای من جا باز نمیکند تا آنرا تغییر بدهم.
از جانب دیگر سنگ همانگونه که مثلآ مانند یک تکه اسفنج عقب نشینی نمیکند و تحت فشاری که بر آن وارد می‌شود تغییر نمیکند از جانب دیگر از آنچه هست، بیرون هم نمی‌شود، بر پدیده بیرون از خو فشار وارد نمیکند و یا نمی‌تواند وارد کند، یعنی همان وضعیت انفعالی یا دفاعی خود را حفظ می‌کند.
آیا این قاعده در مورد نیرو های سیاسی هم صدق نمی کند؟
مثلا زمانیکه یک نیروی سیاسی یا نظامی می‌گوید ما مقاومت میکنیم، آیا به این معنی نیست که می‌گوید، ما اینجا هستیم، در برابر هر نوع فشاری که وارد کنید یک قدم به عقب نمی‌رویم، به هیچ کسی اجازه نمی‌دهیم که بالای ما چیزی را تحمیل کند و یا ما را تغییر بدهد.
تا اینجا درست، اما اگر فشاری وارد نشود چی؟ آیا مقاومت برای همیشه مقاومت می ماند و از خود بیرون نمی شود تا دیگران را به مقاومت وادارد؟
نمیدانم تا چه اندازه واژه ها تاثیر بر روان افراد و یا گروه ها دارند، و یا اصلا ندارد. اگر که داشته‌ باشند در آنصورت مقاومت واژه ای نیست که تحرک و پیش‌روی را ایجاد کند.
مقاومت یعنی از خود بیرون نشدن، در خود ماندن و از خود دفاع کردن.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است