قرضاوی حامی طالبان در میان عربستان و قطر
قرضاوی نظریه‌پردازی بود که در سایه‌ی سیاست پیچیده و چندبعدی خاورمیانه، به جای تاثیرگذاری بر سیاست‌مداران از سیاست‌های پیچیده‌ی منطقه متاثر شد 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۳۶    ۱۴۰۱/۷/۶ کد خبر: 171429 منبع: پرینت

در جهان عرب رقابتی پنهان برای رهبری وجود دارد و این رهبری را به جهان اسلام هم تسری می‌دهند. عربستان به لطف وجود اماکن دینی مکه و مدینه و سرمایه‌ی سرشار نفت، دهه‌ها ادعای رهبری جهان اسلام را دارد. عربستان برای چنین داعیه‌ای از پشتوانه‌ی دینی علمای سلفی بهره می‌برد. در دو دهه‌ی گذشته قطر به رقابت با سعودی برخاسته است. نفت، رسانه الجزیره و شورای جهانی اسلام و شخصیتی چون قرضاوی، ابزار رقابت قطر با سعودی بوده است. قطر با رقبای منطقه‌ای سعودی چون ترکیه و ایران هم رابطه‌ی نزدیکی داشته است.

قطر، برای زمین‌گیر کردن عربستان به اقدامات دیپلماتیکی دست زد تا در حوزه‌ی دیپلماسی برای رقیب خط و نشان بکشد. گفتگوهای دوحه نخستین تجربه‌ی سنگین قطر در حوزه‌ی نمایش قدرت دیپلماتیک بود که ظاهرا با اقدامات سعودی و امارات عقیم شده است. حضور غنی در امارات و مدیریت فرودگاه‌های افغانستان توسط امارات، نشان از شکست دیپلماسی قطر- ترکیه در افغانستان دارد. این روزها، قطری‌ها میزبانان سخاوتمند گفتگوهای دوحه در مخالفت با سیاست‌های متحدین دیروزشان در افغانستان برآمده‌اند.

به هر ترتیب؛ قرضاوی پس از ناامیدی از دگرگونی سیاسی در مصر به قطر چشم دوخت و مشاور امیر قطر به شمار می‌رفت. او با نقد رویکردهای سید قطب در صدد خلق روایت جدیدی از نسخه‌ی سیاسی اخوان‌المسلمین بود. قرضاوی با روایت میانه‌ی اسلام تلاش کرد که اسلام سیاسی را وارد فاز جدیدی از مبارزه‌ نماید. شاید می‌خواست با حمایت قطر روایت خویش را به گفتمان مسلط اسلام سیاسی تبدیل نماید. او در مورد مساله‌ی مهم افغانستان هم به نعل زد و هم به میخ. از یک‌سو، جنگ‌ را در این کشور ناروا می‌دانست و از طرف دیگر، با دیدار با یک‌طرف جنگ، به این جنگ مشروعیت می‌بخشید. نظرات او در مورد وقایع جهان اسلام، متاثر از جهت‌گیری سیاسی قطر بود.

او نظریه‌پردازی بود که در سایه‌ی سیاست پیچیده و چندبعدی خاورمیانه، به جای تاثیرگذاری بر سیاست‌مداران از سیاست‌های پیچیده‌ی منطقه متاثر شد.
مرگ قرضاوی از یک جهت، ضایعه‌ای برای سیاست‌گذاری‌های بعدی قطر در حوزه‌ی جهان اسلام است و از سوی دیگر، نیروی موثری را از جریان اخوان‌المسلمین گرفته که پس از گذشت ۹ دهه با بحران گفتمانی شدیدی روبرو شده است.

داوود عرفان


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
قرضاوی
عربستان قطر
نظرات بینندگان:

>>>   قرضاوی در ترازوی نقد
شیخ یوسف قرضاوی با نوشتن بیش از صد جلد کتاب در حوزه‌های فکری متعدد، سهم‌گیری در برپایی نهادهای مختلف دینی و تحقیقی و حضور فعال در رسانه‌ها و عرصه عمومی، یکی از اثرگذارترین چهره‌های مذهبی در نیم قرن اخیر کشورهای مسلمان بود. آن‌چه شهرت او را چند‌برابر کرد، از یک سو توانایی‌های ذاتی خودش بود که علاوه بر دانش سرشار فقهی، در گفتار و نوشتار روانش نمایان می‌شد و از دیگر سو عوامل بیرونی که مهم‌ترین آن حمایت و تبلیغ شاخه‌های سازمان اخوان الملسمین در سراسر جهان و سپس تلویزیون الجزیره بود که برای سال‌های طولانی منبر نشر افکار او شده بود. به لحاظ وسعت حوزه‌های کاری، او دانشمندی دایرةالمعارفی بود که به موضوعات و مسایل مختلفی پرداخت، اما به لحاظ عمق تخصصی بیشتر آثارش سطحی بود و تنها بخش محدودی از نوشته‌هایش که عمدتاً فقهی هستند، در حوزه خود با‌اهمیت و ارزشمند به شمار می‌روند. در این نوشته می‌خواهم سه محور اساسی در کارنامه قرضاوی را مرور کنم:
۱- فقه و اخلاق:
درخشان‌ترین بخش از کارنامه قرضاوی، عرصه فقه است. او در این زمینه احاطه کم‌نظیری بر میراث عظیم فقهی مسلمانان داشت و می‌توانست از میان دیدگاه‌های فقهی گذشته‌گان، مناسب‌ترین‌ها را برای جهان امروز برگزیند. روش او در زمینه مسایل فقهی، مبتنی بر عقلانیت، آسان‌گیری و پیوند داشتن با واقعیت‌ها و نیازهای مردم بود. او در این زمینه بدون این‌که تعصبی به نفع مذهب فقهی خاصی نشان بدهد، با شیوه‌ای روشمند و مبتنی بر قواعد فقه و ضوابط اجتهاد عمل می‌کرد و خود دارای بینشی مستقل، در مقام مجتهدی تمام‌عیار بود. وی فقه را از زبان کهنه و کلاسیک رهایی بخشید و به زبان شیوای امروزی عرضه کرد. افزون بر این، در توضیح مسایل فقهی تلاش داشت که بعد اخلاقی آن‌ها را نیز در نظر بگیرد و تنها به‌صورت خشک حقوقی به طرح مسایل نپردازد. اگر‌چه با عرفان نظری آشنایی چندانی نداشت، اما آگاهی‌اش از تصوف عملی در حد قابل قبولی بود و تلاش می‌کرد که فقه را با طعم تصوف عرضه کند، و این به کار او دل‌پذیری ویژه‌ای می‌بخشید. او هرچند دستگاه فقهی جدیدی پی نیفکند و مبدع روش نوینی در اجتهاد نشد، اما می‌توان گفت که تمام قابلیت‌های بالقوه فقه سنتی را برای امروزی شدن به کار بست و به فعلیت رساند. از این نظر او از تمام کسانی که در جهان تشیع و تسنن در قرن اخیر به کار فقاهت پرداختند، یک سر و گردن بالاتر بود. در حوزه اصول فقه، در شاخه‌ای که به نام مقاصد شریعت خوانده می‌شود و ظرفیت بالقوه مهمی در امروزی ساختن فقه اسلامی دارد، با آن‌که با مباحث کلاسیک این رشته آشنایی کافی داشت، او اما نتوانست چیز جدیدی بر آن بیفزاید و آن را از چارچوب نگرش کلاسیک رهایی ببخشد. با همه این‌ها، قرضاوی یک فقیه برجسته و تمام‌عیار بود و در این زمینه در روزگار ما همتا نداشت. این بخش از میراث او گنجینه‌ای ارزشمند است که برای بهبود بخشیدن به نوع تدین در جوامع اسلامی، به‌ویژه در برابر نگرش‌های فقهی متحجرانه، کارآیی بسیار دارد.
۲- کلام و فلسفه:
فقه و اخلاق البته روبنا است و زیربنای آن را کلام و فلسفه تشکیل می‌دهد؛ زیرا فلسفه مادر تمام دانش‌ها است و علم کلام و الهیات به‌مثابه پلی است که عقل را با نقل، یا دین را با خرد پیوند می‌دهد. قرضاوی آشنایی محدودی با علم کلام داشت، در حد اختلافاتی که میان اشاعره و معتزله در چند صد سال قبل اتفاق افتاده است. او خود گام‌هایی اندک در زمینه مسایل کلامی برداشت، از نوشتن در‌باره اثبات وجود خدا تا شرح اسما و صفات او، اما چون‌که با فلسفه آشنایی چندانی نداشت، کار تازه و بکری در این عرصه نکرد و تنها سخنان قدما را از نو بازگفت. افزون بر این، او در برابر مباحث کلامی جدیدی که مقتضای دانش و عقلانیت معاصر است، موضعی بدبینانه گرفت و کسانی را که دریچه‌های جدیدی برای فهم قرآن به کمک دانش‌های زبانی مدرن گشوده بودند، یا مباحث الهیاتی را با تکیه بر داده‌های نوین علمی به میان می‌کشیدند، مانند محمد ارکون، نصر حامد ابوزید و دیگران، به‌شدت مورد حمله قرار داد. او در این زمینه به مدافع سرسخت اندیشه‌های سنتی گذشته‌گان تبدیل شد و همانند دعوای کهن فقیهان و فیلسوفان، کوشید متفکران نواندیش را با القاب سکولار و ملحد و مانند این‌ها از صحنه گفت‌وگو خارج کند. او به گفت‌وگو با اندیشمندان آشنا با علوم فلسفی و اجتماعی مدرن، تن نداد و تنها به مناظراتی جنجالی و جدلی که به کار تحریک عواطف عوام الناس می‌آید، سهم گرفت و نتیجه‌اش به خطر افتادن جان نویسنده‌گان و حتا قربانی شدن شماری از آنان مانند فرج فوده، نجیب محفوظ و امثال آنان بود. رویکرد او در این زمینه مانند دیگر گروه‌های بنیادگرا مبتنی بر حذف «دیگری» بود و نه گفت‌وگو با او. حتا در کتاب‌هایی که در نقد سکولاریسم و لیبرالیسم نوشت، در پی کاری علمی-اکادمیک برای گشودن باب گفت‌وگو با اهل فکر بر‌نیامد، بلکه با در پیش گرفتن شیوه‌ای تبلیغاتی-پلیمیک، بسیج جوانان احساساتی و کم‌دانش را بر ضد رقبای سیاسی بنیادگرایان برگزید. او به همان اندازه که به تقریب و هم‌گرایی گروه‌های مذهبی گذشته‌گرا، اعم از سلفی و غیر‌سلفی، همت می‌گماشت، به همان پیمانه به فاصله‌گیری از مسلمانان لیبرال و نوگرا نیرو صرف می‌کرد و رویکردش در این زمینه فصل بود، نه وصل. او با ترویج مفاهیمی وارونه از اندیشه‌های رقیب، از بانیان طرز تفکری شد که ذهن چند نسل از جوانان فعال مسلمان را از فهم واقعیت ماجرا ناتوان و فلج کرد و تا اکنون زمینه تفاهم میان طیف‌های مختلف جوامع مسلمان مسدود است. او که از استبداد سیاسی در جهان اسلام همیشه شکوه و انتقاد داشت، در برخورد با مسلمانان دیگراندیشی که با نگاه مدرن به مسایل می‌نگریستند، شیوه‌ استبدادی-تکفیری در پیش گرفت و با متهم ساختن‌شان به ارتداد فکری و فرهنگی، آنان را خطرناک‌تر از دشمنان اسلام شمرد. به این فقره از نوشته او در کتاب فقه الجهاد دقت کنید: «در این‌جا از یاد نبرم اشاره به نوعی از ارتداد را که مانند ارتدادِ آشکار چهره‌ خود را نمایان نمی‌کند، زیرا زیرک‌تر از آن است که کفر خود را صریح و بی‌پرده بر آفتاب بیفکند، بلکه آن را درون لفافه‌های گوناگون می‌نهد و به عقل‌ها [و جان‌ها] راه می‌دهد، مانند راه یافتن بیماری‌ها به بدن‌ها… این همانا ارتداد فکری‌ای است که هر روز آثار آن در برابر ما سر بر‌می‌آورد، از روزنامه‌هایی که هر جا پخش می‌شود، کتاب‌هایی که توزیع می‌شود، مجله‌هایی که فروخته می‌شود، سخنرانی‌هایی که نشر می‌شود، برنامه‌هایی که به تماشا گذاشته می‌شود، سریال‌هایی که به پرده‌ تلویزیون‌ها می‌رود، رسم و رواج‌هایی که ترویج می‌گردد و قوانینی که به اجرا گذاشته می‌شود. این ارتداد پنهان به نظر من از ارتداد عریان خطرناک‌تر است…» (فقه الجهاد، ۲۰۱۰: ۲۰۹) مرتد خواندن مخالفان فکری، راهی به سرکوب و حذف آنان است، همان کاری که تکفیری‌ها می‌کنند.
۳- سیاست و مسایل روز:
در زمینه سیاست و مسایل روز، موضع قرضاوی مناقشه‌برانگیزتر بود. وی که در جوانی عضو سازمان اخوان المسلمین بود و به این جهت مدتی به زندان افتاده بود، تا پایان عمر از آثار روانی آن رهایی نیافت. در برابر شماری از حکومت‌ها که با اخوان المسلمین سخت‌گیری داشتند، موضع او همیشه سخت‌گیرانه و خصمانه بود و در برابر حکومت‌های دیگر مانند قطر و سعودی و دولت‌های خلیج همیشه موضعی نرم و دوستانه داشت و لب به انتقاد از آنان نمی‌گشود. این موضع او باعث شده بود که گروه‌های تندروتر مانند القاعده و داعش او را نیز در شمار علمای درباری بدانند، زیرا از مزایای مادی و معنوی این دولت‌ها به‌خوبی بهره می‌برد و زنده‌گی مجللی برای خود و فرزندانش سامان داده بود. می‌گفتند او با دولت‌های پول‌داری که به او سود برسانند، دشمنی نمی‌کند و تنها بر دولت‌هایی می‌تازد که از آنان سودی نمی‌برد.
پرچالش‌ترین بخش از کارنامه سیاسی قرضاوی، موضع‌گیری او در هنگامه‌ای بود که به نام بهار عربی برپا شد. او در آن‌جا، مانند کسانی که خود عالمان درباری می‌خواند، به‌صورت آشکار در خطی قرار گرفت که دولت قطر در پیش گرفته بود، و با تشویق علنی مردم به شورش در برابر حکومت‌های نامطلوب از نظر قطر، در صحبت‌های زنده از تلویزیون الجزیره، کشتن قذافی را تجویز و مردم را به آن کار تشویق کرد. او چنین موضع تندی را در قبال سوریه و مصر نیز داشت. او دعوایی سیاسی را، که پروژه‌های بزرگ نفت و گاز در پس آن بود، به موضوعی دینی تبدیل کرد. از دید منتقدان، او مهم‌ترین چهره فقهی بود که در کنار عوامل دیگری سبب هرج‌و‌مرج خاور میانه شد و شرایطی رقم خورد که صدها هزار انسان کشته و میلیون‌ها تن آواره شوند و در پایان هیچ سودی به مردمان ستم‌دیده و مصیبت‌زده نرسد. علی‌رغم درگیر بودن گسترده قرضاوی به سیاست و تحولات سیاسی، اما او هیچ دانشی در این زمینه نداشت و مواضع او در مناسبت‌های مختلف، از جمله در بهار عربی کوته‌اندیشی او را که ناشی از ناآگهی به سرشت سیاست‌های بین‌الملل بود، به‌صورت آشکاری به نمایش گذاشت. این موضع‌گیری‌های جنجالی قرضاوی به همان اندازه که بر شمار هوادارانش می‌افزود، صف منتقدان و مخالفانش را نیز دراز و درازتر می‌کرد. شماری از منتقدانش او را در ردیف «فقهای فتنه» شمرده و عامل اغتشاش، خون‌ریزی و تباهی کشورها می‌دانستند.
موضع او در قبال افغانستان، بخشی از کارنامه سیاسی او است. وی در سال‌های جهاد به پیشاور می‌آمد و علاوه بر ملاقات با رهبران مجاهدین، در نهادهای آموزشی مهاجران افغان سخنرانی می‌کرد. هنگامی که شاگردان و پیروان فکری او در کابل به جنگ‌های حزبی و تنظیمی روی آوردند، دیده نشد که او در قبال این اعمال مسوولیتی احساس کند. درست است که او نقش مستقیمی در این حوادث نداشت، اما به‌عنوان یکی از ایدیولوژی‌پردازان بزرگ این گروه‌ها، مسوولیت اخلاقی داشت که ببیند “خلل در کجا است” و لازم بود به بازنگری عمیقی در رویکرد چنین گروه‌هایی بپردازد. برای چنین کاری، توصیه اخلاقی کافی نیست، بلکه تحلیل انتقادی و آسیب‌شناسانه لازم است، کاری که او انجام نداد. افزون بر این، در قبال گروه طالبان که قصه کشتارهای‌شان روزانه در سراسر دنیا می‌پیچید و از خون‌های بی‌گناه فراوانی که به دست آنان ریخته می‌شد هیچ کس بی‌خبر نمی‌ماند، قرضاوی همیشه موضعی نرم داشت. او گویا خود را به نحوی با آنان هم‌تبار می‌دانست و نمی‌پسندید که زبان به انتقاد از آنان بگشاید، هرچند که کشوری را به سوی نابودی سوق بدهند. او در زمان ملا عمر، برای شفاعت بت‌های بامیان به قندهار آمد، اما برای شفاعت مردمی ستم‌دیده و زجرکشیده هیچ اقدامی نکرد و حتا پس از بازگشت هیچ سخنی از محرومیت، رنج و مصیبت تلخی که مردم می‌کشیدند به میان نیاورد. گویا درد و رنج مردم افغانستان، خاطرش را مکدر نمی‌کرد.
شماری دیگر از منتقدانش بر این نکته انگشت نهادند که رسم عملیات انتحاری را او با فتاوای خود در دهه ۹۰ میلادی بنیاد نهاد، هنگامی که در فلسطین گروه‌های اسلامی به این شیوه متوسل شدند. او اولین یا دست‌کم مشهورترین فقیهی بود که عملیات انتحاری را به نام عملیات استشهادی تیوریزه کرد. اگر‌چه او بعداً در مصاحبه‌هایی گفت که آن فتوا مخصوص شرایط فلسطین بوده است نه سایر سرزمین‌ها، اما در زمانی که این فتوا صادر شد و به عملیات انتحاری مشروعیت داد، چنین قید‌و‌شرطی مطرح نشد. بسیاری از گروه‌های بنیادگرا و تروریست در کشورهای مختلف فتوای او را پخش و نشر کردند و آن را شیوه‌ای موثر برای جهاد با دشمنان شمردند. فتوای او، یکی از عوامل گسترش این پدیده خانمان‌برانداز بود.
اگر در تصویر کلان تمدنی به موضوع نگاه کنیم و وضعیت خود را با تحولات بعد از رنسانس در غرب به مقایسه بگیریم، آن‌چه در آن سرزمین‌ها به تحولی عمیق انجامید و آنان را از تنگنای قرون وسطا رهانید، دست‌کم در عرصه فکری، عامل اساسی‌اش این بود که کشیشان و رهبران کلیسا از رهبری تحولات کنار زده شدند و متفکرانی بزرگ مانند دکارت، اسپینوزا، هابز، لاک، روسو، هیوم، استوارت میل، ولتر، منتسکیو، کانت، هگل، نیچه و دیگران، رها از چارچوب‌های تفکر کلیشه‌ای، افق‌های فکری جدیدی را فتح کردند که دغدغه‌های بزرگ انسانی در کانون آن قرار داشت. آنان مقوله‌های گران‌سنگی مانند عقلانیت، قانون، مدارا، اخلاق، معرفت‌شناسی، تاریخی‌نگری، صلح جهانی، دانش تجربی و مسایلی از این‌دست را که معطوف به نیازهای بنیادین تمام بشریت است، نه امت و ملت خاصی، وارد دیسکورس اساسی تمدن معاصر کردند. تحولات بعد از رنسانس بدون شک به عوامل متعدد اقتصادی، سیاسی، صنعتی و مانند این‌ها بسته‌گی داشت، اما بدون این بُعد فکری ممکن نبود که در این مسیر قرار بگیرد. در کشورهای ما چنین اتفاقی نیفتاده است و هنوز اثرگذارترین چهره‌ها ملاهایی هستند که از عینک فقه به جهان می‌نگرند و از دانش‌های مهم دنیای امروز بی‌خبرند. آنان توانایی پرداختن به نیازها و نگرانی‌های جهانی معطوف به مشکلات کلان بشریت را ندارند و همه هم‌و‌غم‌شان را بخشی از مسلمانان تشکیل می‌دهند که با احزاب و گروه‌های آنان هم‌نوایی دارند، نه توده‌های سیه‌روزی که از انواع فقر، محرومیت، سرکوب و ستم رنج می‌برند. از همین رو آثار آنان برای مردمان متعلق به فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر هیچ ارزش و جاذبه‌ای ندارد، برعکس اندیشمندان یادشده که اندیشه‌های‌شان همه مرزها را درنوردیده و در حوزه‌های فرهنگی و تمدنی مختلف جدی گرفته می‌شود.
نگارنده که در نوجوانی بیشتر آثار قرضاوی را خوانده و از دیدگاه‌های فقهی او سود برده است، این انتقادها را از باب تخفیف و تقلیل مقام علمی او مطرح نمی‌کند، بلکه برخورد انتقادی با کارنامه و میراث فکری بزرگان را لازم می‌داند تا از آنان چهره‌هایی معصوم از خطا به تصویر کشیده نشود و فرهنگ بت‌تراشی و مقدس‌سازی بیشتر از این عمق و استحکام نیابد. یکی از گام‌های مهم و بنیادی برای پخته‌گی و بلوغ جوامع، رها شدن از دام پیشواپرستی و تکیه بر خرد و دانش خویشتن است. تا هنگامی که زمام عقل ما به دست دیگران باشد و خود به اندیشیدن جرئت نکنیم، حال و روز ما همین خواهد بود که هست.
از مرحوم قرضاوی تمجید و تجلیل به حد کافی صورت گرفته و اکنون زمان نقد میراث فکری او فرارسیده است.
محمد محق

>>>   Abdul Hai Khurasani
يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي
قرنها باید که تا از لطف حق پیدا شود
بایزیدی در خراسان یا اویسی در قرن
مولانا شیخ یوسف قرضاوی در سن ۹۶ سالگی درگذشت.
دکتر قرضاوی پدر معنوی و بزرگ‌ترین نظریه پرداز و مجتهد مسلم و اعلم اسلام سیاسی درجهان اسلام بود.
مولانا قرضاوی، از معدود شخصیت های روحانی بود که «سقف معيشت بر ستون دین و شريعت» نزد و مناصب سیاسی دینی را نپذیرفت.
مولانا قرضاوی، ضرورت های جدی تعامل بین علم و دین را به درستی درک می کرد و مشکلات عدیدهٔ سنت و مدرنیته را می دانست.
نظریه ها ، فتوا ها و اجتهادات این عالم معنوی و شخصیت روحانی؛ گره گشای بسیاری از معادلات روزگار ما بود.
خداوند او را رحمت کند و درود و سلام ما بر او باد.

>>>   Wahid Marzban
گفته می شود ایشان بزرگ‌ترین دانشمند جهان اسلام بوده اند، کدام دانش؟؟؟
چگونه وضو گرفتن و چگونه کشتن حیوان در قربانی و چی حلال است و چی حرام…
این هم شد دانش؟
دین را از روی پیروانش به خوبی می شود شناخت.

>>>   منوچهر فرادیس
کسی که جایگاه پاپ را در جهان اسلام داشت اما یک‌بار به افغانستان آمد و آن هم برای این‌که به ملا عمر بگوید اسامه را به امریکا بده تا نظام اسلامی (!) از بین نرود. خدا از او نگذرد که هرگز در مقام یک مسلمان ظاهر نشد و همیشه در برابر جنایات متعدد سکوت کرد و طرف جنایت‌کار را در افغانستان گرفت. عالمی که بیش از صد جلد کتاب نوشت اما در گوشه‌ای از جهان اسلام که افغانستان باشد باعث نجات جان صد بی‌گناه از کشتن نشد.
قرضاوی را در نوجوانی با کتاب حلال و حرامش در دور اول طالبان آشنا شدم اما هرچه پیش رفتم دیدم خوب می‌نویسد اما خوب عمل نمی‌کند.

>>>   Eshan Salim
همانگونه که زندگی این مرد اثری درتغییروضعیت جهان اسلام درمورد خشونت وافراط گرایی نداشت مرگش هم مایه تاسف وتألم نیست، در درون هرکدام اینها دیوهای خوابیده منتهادیو درون این کمتر انسان میازرد

>>>   Abdulkarim Zargar
علامه قرضاوی مرحوم مغفور، از معدود دانشمندانی بود که بقول شما " سقف معیشت را ؛ برستون های دین ، نگذاشت" . الله متعال بیامرزدش.

>>>   Ali Yaqubi
ملایان اسلام سیاسی، بی‌شک مسوول اصلی گرفتاری و بیچارگی و پس‌ماندگی و تعصب‌خویی و خشونت‌زدگیِ مسلمانان در جهان امروزند. آنها با دست آلوده‌ای که در برپایی و تداوم چنین شرایطی بر بود و باشِ مسلمانان دارند، هرگز نمی‌توانند مصداق نفس مطمئنه در این آیه‌ی شریفه باشند....

>>>   Akram Framerz
سرى به گوگل بزنيد از صحبت هايش در مورد سوريه، ليبيا، يمن، فلسطين و افغانستان و جانب دارى از تالب قضاوت خواهيد كرد كه مسيچه بيگاه نيست.

>>>   ناطقی بلخابی
حتماً حاکمان قطر سیاسی نیستند و بندگان مخلص حضرت حقند تا به نیازمندان چون شیخ قرضاوی کمک کنند!
مدتها است این صفحه دنبال چیزی می‌گردد که در عالم نیست.

>>>   Tooraj Kourosh
یوسف القرضاوی٫ ملا گک بذله گو تازی٫ “اگر قوانین مجازات ارتداد را متوقف میکردند٫ امروز اسلام وجود نداشت.” ریس اتحادیه جهانی علمای مسلمان یوسف القرضاوی از مجازات وحشیانه اسلامی اعدام برای خروج از اسلام تازی دفاع میکند.

>>>   Nour Fekri
با تاسف که اعراب کنظورم حاکمان عرب وعلمای دربار. نسبت به مردمان فارسی زبان برداشت غلط. ونادرست دارند. یعنی فکر میکنند. تاجیکها افغانستان هم شیعه ی شبیه ایران استند. البته این طرز. فکر. بیشتر. از. جانب تمامیت خواهان پ. صورت گرفته وتمویل وتجیز. طالب تا امروز کار. همی حاکمان عرب است ودر. صدد. نابودی اقوام غی پ. اند

>>>   Haroon Samarqandi
بزرگترین حامی و دوست طالبان و صادر کننده فتوا تخریب بت های بامیان صدور فتوا برای انتحار حمایت از ختنه دختران و بزرگترین حامی فکری تروریزم و افراطیت در جهان مدرن بود که چند بار قندهار سفر کرده برای دیدار با طالبان امیدوارم پائینترین طبقه دوزخ جایش باشد

>>>   Shah Mahmood Mahmood
بزرگترین گناه و خطای عظیم قرضاوی؛ فتوای غلط عمل انتحاری بنام استشهادی برای فلسطینان علیه اسرائیل بود که در یکجا حرام خدا را برای مردم حلال دانست و در جای دیگر آن را حرام گفت در حالیکه هیچ مجتهد و هیج عالم دین صلاحیت ندارد که حرام خدا
را حلال و حلال خدا را حرام بسازد.
بعد از آن گروه های تکفیری مانند داعش، القاعده و طالبان و دیگر گروه ها عمل خود مرداری را به فتواهای شیطانی ملاهای وهابی و سلفی مربوط به استخبارات خارجی استشهادی گفته و حتی در مساجد مسلمانان و عبادت گاه این عمل حرام را جایز میدانند.

>>>   رحيم الله حنفي
بزګترين فتنه در بين مسلمانان فتنه خود فرقه سلفيت است امت را به اختلافات ضلال، ګمراهي، شرک تکفير داعش وقتل قتال مبلا نمودند

>>>   Abdul Barei Danish
هیچ فرقی میان اندیشه قرضاوی، المدخلی، اخوان، حماس، بوکو حرام، الشباب، طالبان و داعش نیست. تمام انها در توحش و تشدد یکسان میباشند.

>>>   Gyahya Rahmani
هیچ فرق بین القاعده،شاخه ی افغانی اش طالبان وسلفی های اخوانی داعشی وجود ندارد وشیخ قرضاوی بزرگ‌ترین تیوری سن جنبش های ارتجاعی اسلامی درجهان اسلام مداح دربار امیر قطر درسال های اخیر در مهندسی وتنظیم حرکات تروریستی درمنطقه ی ما دست سازنده ی داشت ...

>>>   عبدالکبیر ستوده
یک خاطره به یادم آمد. البته یک بار در باب آن مطلبی نوشته بودم. در زمان تحصیلات دانشگاه شرعیات، از کابل طرف پنجشیر میرفتم. در موتر لینی، من بودم و پدرم و یک عالم دین که رئیس یکی از مدارس پنجشیر بود. درایور از قوم های ما بود و همیشه در مورد مسایل دینی از من سوال میکرد و مخالفت مینمود و... گفت شما را در گیر این عالم دین میدهم. خلاصه از این عالم دین سوال کرد که حکم تراش کردن ریش در اسلام چیست. مولوی صاحب گفت که این کار حرام است. دلایل خود را گفت و بیان کرد که در باب ماندن ریش امر شده است و امر دلالت به وجود میکند و... خلاصه گفت که ماندن ریش واجب است نه سنت، طوری که علمای دیگر میگوند و کسی که ریش خود را کوتاه میکند و یا تراش مینماید واجب را نقض میکند و فاسد است و گناه کار میشود. این عالم دینی گفت: در این اواخر جوانان به دیدگاه های قرضاوی مفسد استناد میکنند که او گفته است که کم کردن ریش مشکلی ندارد. در همان زمان من از قرضاوی دفاع نمودم و با این عالم بحث کردم و در آخر گفت: قاری صاحب کاری کردی که من باید دوباره کتابهای فقه را بخوانم. هدف این بود که آن عالم دین که از پنجشیر هم بود و رئیس یک مدرسه بود، میگفت قرضاوی مفسد است و این مفسد کسی نیست که که از او کسی دین را بیاموزد. آن مولوی صاحب سلفی هم نبود. پخته حنفی مذهب بود. نام مبارک شان مولوی محمد ابرار بود و از لسوالی حصفه اول و از جای مولوی صاحب نقیب الله.

>>>   هیچ کسی در جهان جامع الکمالات نمیشود.
قرضاوی به استناد گفته های جناب محق پهلوان عرصه فقه بود و در دیگر رشته ها هم تا حد ممکن چیز هایی میدانست.
پس کوتاه قصه این است که نظریات فقهی آقای قرضاوی را جدی بگیرید و در عرصه کلام و فلسفه و منطق و اصول و تفسیر و تجوید و حدیث و ده ها و صد ها رشته دیگر علوم دنبال پیدا کردن پهلوان همان رشته باشید اگر باشد ، ضرور نیست که از قرضاوی توقع جامع الکمالات بودن را داشته باشیم.

>>>   علی تقوایی
قرضاوی عملیات انتحاری را تیوریزه کرد ؛
یوسف قرضاوی اهل مصر ومقیم قطر، پدر معنوی اخوان المسلمین دوروزپیش درقطر فوت کرد، قرضاوی نخستین بار عملیات « انتحاری » در فلسطین را بنام عملیات « استشهادی » تیوریزه کرد. این فتوای اورا تروریستان چون القاعده، طالبان، داعش ودیگران بطور وسیع گسترش دادند. همین امر سبب شد که این گروه ها عملیات انتحاری را به بخشی از فرهنگ خشونت پروری وهراس افگنی خود تبدیل کنند. قرضاوی با مجاهدین و طالبان مناسبات حسنه داشت ویکبار برای دیدار ملاعمر به قندهاررفت، ودر قبال جنایات طالبان چه دردوراول وچه دردور دوم قدرت شان، سکوت مطلق کرد.

>>>   خداوند جناب محق گرامی ودانشمند گرامی وطن را صحتمند،با عافیت و کامیاب داشته باشد
رحیم شنسب

>>>   Hamid Shr
دقيقا مانند همان ضرب المثل است كه ميگوييم بر خود گل ماليده نميتوانيم اما بر ديگران خينه ميمانيم مردم ما شده است

>>>   Hayatullah Afzal
متاسفم به مردم و ملت افغانستان که آبیله دست هر خاریجی میشن...یوسف قرضاوی نوکری آمریکا وانگلس بود جهنم مقام مش باشد

>>>   Arman Tanha
هر عالم مجتهد برای ملت شان ارزش قابل تحسین است ولی برای ما جز فتوا قتل چیزی دیگری از علمای خارج داخل نرسیده ارزش و عزت شان برای ملت شان معلوم است
ما ملتی استیم گاهی با درگذشت ملکه بریتانیا سوگواریم گاهی با مجتهد دانشمند کشور های عربی متاسفانه در کشور خود ما نیم قرن کشتن بستن فریاد ناله جریان دارد یک روز هم کسی ماتم عزيزان ما نگرفته و بر خون سرخ ما همه خندیدن در حالی که قرضاوی خودش از طرفداران به استهلا غرب بهار عرب بود من نمی‌دانم چرا مردم افغانستان دنبال هر ملای غربی اشک بیخری نا آگاهی می‌ریزند

>>>   Enayat Mosleh
فکر میکنم ایشان زیاد تر به فرمان امیرثروتمند قطر بودند تا رای وعلم خویش، از زمانی که ایران وترکیه از اشغال قطر توسط سعودی جلوگیری نمودند ایشان بر ضد شیعه،ایران وحزب الله اظهاری نداشتند.به هر حال خداوند مفغرت شان کند.

>>>   Azia Maqsoudi
یوسف قرضاوی شیخ الازهر ومفتی قطری ناتو در کشور های عربی وشمال افریقا . (همکار مخترع فتوای جهاد نکاح " محمد العریفی سعودی" که با یک فتوا صد ها زن افراطی از غرب وشرق .. قفقاز را راهی قرارگاه ها ومواضع تندروان مذهبی ،تروریستان تکفیری در سوریه عراق برای همبستری گروهی با تروریستان زیر فرمان غرب نمود) قرضاوی در ویرانی وبربادی لیبیا و سوریه نقش فعالی را ایفا نمود.
الی جهنم و بئس المصیر
>>>   عطا صفوی
شیخ یوسف قرضاوی مسیچه بیگناه نبود!
وی بیشتر ازهرکس دیگری افراط گرایی واختلافات شیعه وسنی را دامن زد ؛ وی مسول نابودی زیربناها ، فرار مغزها وخونریزی هزاران انسان درسوریه ؛ عراق ، لیبیا , یمن وحتی افغانستان است .
گرچه علاقه خاصی نداشتم درمورد بحث اضافی نمایم ولی متوجه شدم که تعدادی از هموطنانم گویا سوگوار هستند وصفحات مجازی را پر کرده اند.
تعدادی از این عزیزان قرضاوی را پیرومکتب اعتدال اسلامی مینامند وگویا به جهان اسلام خدمت بزرگی نموده است وتعدادی هم وی را شخصیت بی بدیل درتاریخ اسلام قبول کرده اند....
البته من در مورد پژوهشی آنچنانی زیادی ندارم ولی آنچه از طریق رسانه ومطبوعات و یاد داشت های شخصی ام میدانم اینست که برخلاف دیدگاه بسیاری از دوستان یوسف قرضاوی درسال های آغاز نا آرامی درسوریه از مسلمانان دعوت نمود برای جنگیدن به سوریه بروند و درحقیقت این بدان معناسست که وی از جریان بهار عربی که مبتکرش امریکا واسراییل درمجموع جهان غرب بود به دفاع برخواست. وقرضاوی در بدبختی ونابودی زیربناها وریختاندن خون هزاران انسان سوریه ؛لیبی ؛یمن ...حتی افغانستان کاملا سهیم است وآنچه اکنون میگزرد از برکت تفکر اخوانی ایشان است. .
حتی وی در جریان راهپیمایی در سال2012 دردوحه گفت: "هر مسلمانی که برای جنگیدن آموزش دیده و توانایی جنگیدن دارد باید از شورشیان سوری حمایت کند.". قرضاوی کشتن سربازان اسد را توسط شورشیان جایز دانست.
((یعنی هدف شان همان شورشیان سوری است که عساکر نیابتی امریکا که بعدها به نام داعش ... نامگزاری شد میباشد وامروز تعداد شان درافغانستان حضور دارند که از سوریه به افغانستان در دوران رژیم جمهوریت غنی انتقال توسط امریکا انتقال داده شد. ))
ضمنآ ایشان چندین سال اخیر عمر ش را با تفرقه اندازی ودامن زدن به شیعه وسنی سپری نمودند وگفته میشود مولف 100 اثر است وشکی ندارم که این کتاب ها ازهمین طرز دید بوده باشد.
ازهمه جالب اینکه قرضاوی این عالم دینی رهبر حزب الله لبنان که کمر صیهونیزم را درمنطقه شکستانده است واولین نیروی است که درمقابل اسراییل مقاومت میکند " حزب شیطان" نامیده بود.
یاد داشت : دوستان میتوانندسخنان ایشان را از طریق گوگل دریافت کنند.

>>>   بلال فانی
ممکن است شما با مطالعه تفصیلی دیدگاه‌های قرضاوی گاهی تصور کنید که وی خلاف آن‌چه گفته می‌شود، معتدل نیست و گاه‌ به ترویج افکار افراطی می‌پردازد. در اول این نکته را باید به یاد داشت که تعریف اعتدال و افراط کار دشواری است و نمی‌توان برای آن به تعریفی رسید که همه‌گی بر آن متفق باشند. در ثانی، شما وقتی اندیشه و رفتار گروه‌های رادیکال مذهبی را که در سال‌های اخیر در بعضی از کشورهای اسلامی ظهور کرده‌اند مورد بررسی و مطالعه قرار می‌دهید، در‌می‌یابید که حضور امثال قرضاوی در جهان اسلام چه‌قدر مغتنم است و تا چه اندازه می‌تواند جلو رشد و گسترش این گروه‌ها را سد کند. شما با پیش‌فرض‌های سکولار هرگز نمی‌توانید با چنین افکاری مقابله کنید، بلکه شاید به نیرومند شدن آن‌ها کمک کنید. قرضاوی یکی از نخستین و مهم‌ترین اشخاصی است که به رسوخ افکار افراطی در میان جماعت‌های اسلامی پی برده و آن را نقد کرده بود. طبعاً هیچ کسی نمی‌تواند به اندازه قرضاوی در جلوگیری از افراط‌گرایی در میان گروه‌های اسلامی موثر و مفید باشد.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است