تاریخ انتشار: ۰۸:۵۹ ۱۴۰۱/۸/۴ | کد خبر: 171648 | منبع: | پرینت |
احزاب در افغانستان همواره بانی اصلی تشتت و پراکندگی و تفرقه بوده اند و مردم ما را به عقاید و مذاهب و سیاست های دیکته شده تقسیم کرده اند. در حالیکه هیچگاه عقاید و مذاهب و برداشت های منطقه ای باعث دوری مردم ما از یکدیگر نبوده است اما احزاب همیشه تلاش شان بر این بوده است که تفاوت ها را پر رنگ ساخته و اختلاف های سطحی را عمیق بسازند.
معمولا افراد معلوم الحالی در راس این احزاب قرار می گیرند که سال ها بر گرده های مردم بینوای ما سوار بوده بجز عشرت و خود و ذلت مردم دستاورد دیگری نداشته اند.
احزاب در افغانستان محکوم به شکست است زیرا مردم دیگر فریب این سیاست بازان فریبکار را نخواهند خورد.
کد (10)
>>> تجربه سالها جنگ و خونریزی در افغانستان از یک سو و انحصارطلبی تمام عیار سیاستمداران پشتون در چند دهه اخیر، فارغ از ماهیت نظام، عینا و عملا ثابت کرده است که عناوین فریبندهای همچون «ایجاد دولت فراگیر»، «وحدت ملی»، «مقاومت ملی»، «نجات ملی»، «افغانستان متحد»، « برادری و برابری» و... فقط در حد شعار باقی مانده و میمانند؛ چرا که هیچگاه در این کشور، ملتی واحد که دارای آرمانها و اهداف مشترک باشند، شکل نگرفته و نخواهد گرفت.
از دیگر سوی تردیدی وجود ندارد که تاسیس احزاب مختلف سیاسی با همان چهرههای تکراری و همان افکار و اهداف کهنه و پوسیده نیز در ساختار فعلی راه به جایی نخواهد برد و بهنوعی آب در هاون کوبیدن است.. زیرا ایشان نیز در طول نیم قرن اخیر، درس خود را پس داده و عملا ثابت کردهاند که نهتنها دغدغه و رویکرد ملی نسبت به مسائل نداشتهاند بلکه حتی بهدنبال تامین منافع قومی نیز نبودهاند.
از همین روی، سرنوشت محتوم «حرکت ملی صلح و عدالت»، «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان»، «جبهه مقاومت ملی»، « حزب عدالت و آزادی افغانستان» و سایر احزاب و شوراها و گروهها، چیزی جز شکست نخواهد بود.
در این سرزمین و در زیر سایه «فاشیسم» نه «فدرالیسم» چاره کار است، نه «پشتونیسم» و نه هیچ «ایسم» دیگری... و دقیقا به همین علت است که نه خواب «دولتسازی» تعبیر میشود و نه رویای «ملت سازی» قابل تحقق است.
پس بیایید تعارفات را کنار گذاشته و بپذیریم که هموطنان خوبی نبوده و نیستیم... اما شاید بتوانیم همسایههای خوبی برای یکدیگر باشیم!
سید محمد حسینی
>>> سه نکته در باره حزب عدالت و آزادی استاد دانش و گروه سیاسی آقای اتمر و استانکزی:
1) فروپاشی جمهوریت مسأله و شکست سنگینی بود که اساسا همه را باید به تأمل وادارد و برای رفتن به سوی آینده متفاوتی باید به سقوط جمهوریت به صورت جدی پرداخته شود و افرادی که نقش مستقیم در حکومت داشتند پاسخگو قرار داده شوند. تشکیل تشکل های سیاسی از سوی افرادی مانند استاد دانش، اتمر و استانکزی شاید از این احساس در آن ها ناشی شود که مردم فراموش کرده که جمهوریت بود یا نبود و حساب پس دادن نیاز است یا نیست.
2) در سطح کوچک تر، استاد دانش اسم حزب خود را "عدالت و آزادی" گذاشته. ارزش هایی که در طول هفت سال معاونت او برای حوزه انتخابیه او (جامعه ای که او از آن نماینده می کرد) کمیاب شد و او در نشست های خصوصی به جای چاره اندیشی برای آن، به افرادی که متعلق به حوزه انتخابیه او بودند می تاخت.
3) چالاکی نسبتا پوشیده و پنهان این افراد در این است که این تشکل های خود را در اوج نارضایتی از گروه حاکم طالبان حتا در بعد امنیت که مدعی تأمین آن بود (جدا از نقض گسترده حقوق اساسی زنان و مردان این سرزمین) به خصوص در پی قتل عام دختران کاج اعلان کردند. این نوع چالاکی فقط از کرکترهای فرصت طلب و غیرپاسخگو ممکن است.
علی عادلی
>>> Badakhsh Khorasan Pur
ایجاد یک حزب سیاسی دیگر در غربت.
یتم های جمهوریت شب ها مانند کرگسان و لاشخوران مسلوخ خواب می بینند .
آن چوکی های پرزرق و برق موتر های زرهی ، بادیگارد و معاشات دالری را دیگر خواب ببنید.
شما فراریان بزدل امتحان خودرا دادید
>>> Mohamad Rafie
در ملبورن استرالیا در یک جمع بزرگ و خودمانی گفته شد، وقتش است که گفتگو بین مردم هزاره شروع شود.
البته که این گفتگو شروع شده لکین با بد اخلاقی، با بد زبانی و با زشت قلمی، این نوع گفتگو بجای اینکه مشکلات بین مردم هزاره را رفع و دفع بسازند تازه بر مشکلات میافزاید.
امید می رود که عزیزان متوجه نوشته ها، حرف زدن ها و گفتگو های خویش باشند.
از کلمات و جملات نفرتانگیز و بد اخلاقی دوری کرده و به گفتگو های محبت آمیز رو آورده و تاکید بورزند.
>>> در سال ۱۳۴۳ در زمان ظاهرشاه لویه جرگه قانون اساسی برگزار شد که در آت موضوع تشکیل احزاب و آزادی فعالیت احزاب و نشرات و تجمعات حزبی و غیره مورد بحث قرار میگرفت.
بعضی ها طرفدار تشکیل احزاب و فعالیت آنها بودند و بعضی ها نیز مخالف.
در جلسه روی این موضوع اختلافات بین نمایندگان پیدا شد و هرکس به طرفداری نظر خود غالمغال و شور و غوغا زا برپا میکرد.
یک وکیل ریش سفید و مسن از ننگرهار که بنام مولوی کامه یی مشهور بود و از کامه ننگرهار بود از جای خود برخاست و چنین گفت:
دخدای لپاره،دخدای لپاره! تاسو حزب وایی،مونز ورته گوند وایو.په هر هغه مملکت چه علم نه وی،سواد نه وی، په هغه مملکت حزب راغلی دی،هغه مملکت تباه شوی دی،برباد شوی دی.
زمونز غاره خلاص!
ترجمه: شما حزب میگویید،ما بنام گوند یاد میکنیم.در هرمملکتی که علم و سواد وجود نداشته است و در آن مملکت حزب آمده است،آن مملکت تباه و برباد شده است.
گردن من خلاص.
در افغانستان نیز چنین شد.
همه جوانهای پوهنتون بشمول استادان و شاگرد ها مثل ربانی و گلبدین و داکتر نجیب و کارمل و تره کی و امین و دیگران،برای خود احزاب ساختند و یک غالمغال و جنگ و جدال را بین خود انداختند و بر سر یکدیگر وار کردند و بالاخره توسط کودتا ها،یکی دوتای شان به قدرت رسیدند و یکی دوتای شان به پاکستان و ایران فرار کردند و تا امروز این جنگ و دعوی ادامه دارد.
>>> @@@ دست از حزب بازی بردارید،
اما دست به دست هم دهید و بنام 《جنبش یا حرکتی فارسیزبان یا ترکتباران》 بنیاد مبارزاتی سروسامان بدهید که با این تبار-شعار اکثریتی در داخل و خارج کشور پیروزی حتمی را در پیشرو دارید
و همچنین تا که:
از بی حقوقی، بیهویتی و بی اختیاری تان،، از سوزاندن خانه و کاشانه تان، از ترورشدن و نسل کشی تان، از حذف شدن زبان گفتاری تان، از علم و دانش محروم شدن تان، از انزوای فردی و اجتماعی تان، از کوچ داده شدن اجباری تان، از محرومیت فرهنگ و تاریخ تان، از سوق شدن به طرف گروه خرجهل انتحاری، از فقر و گرسنگی و بیکاری، از بی عزتی، توهین و تحقیر شدن تان، از شکنجه شدن و کشته شدن تان، از اختطاف و گروگان شدن تان، از باج دادن و و و ... بلاخره از ناراضی بودن خداوند نجات و رهایی دریابید،
و بطرف پیروزی و سربلندی پیش خداوند تقرب حاصل کنید و در دنیا پیش وجدان تان ملامت نشوید و پشیمانی نکشید.
چونکه (ظالم و مظلوم واقع شدن، دفاع و مبارزه نکردن در برابر سرکشان، منافقان، ... همکار-یهود و نصارا) مجرم شناخته میشوید در نزد خداوند،
هر یک شما بباید رنگ رنگ و گروه گروه در داخل و خارج به جلب و جذب و ارتباطات برای مبارزه دلیرانه، با فعالیت های تبلیغاتی/تحریکاتی مداوم سهم انسانی و دین خود را گسترش و ادا نمائید.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است