هیچ مجالی برای خوشبینی نیست
هدف اصلی نشست دوحه، سفید نمایی طالبان است که مرحله به مرحله اجرایی می شود. آنچه فیصله شد، بدون معطلی شامل اجندای بازی می گردد 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۰۱    ۱۴۰۲/۲/۱۲ کد خبر: 172972 منبع: پرینت

این نشست روز دوشنبه 11 ثور، به اشتراک بیست و پنج کشور، برگزار شد. هدف ظاهرا تسهیل روند تعامل با طالبان بعد از تصمیم های توصیه شده برای این گروه بوده است. بازی خیلی پیچیده است و علت آن این است که بسیار دقیق پیش برده شده و مرحله به مرحله اجرایی می گردد. قضیه افغانستان در اصل، یک بعد امنیتی خیلی قوی دارد و خاصیت آن، به شکل هیبریدی یا ترکیبی است. به همین علت است که تمام ابزار چانه زنی اعم از دیپلماتیک، سیاسی، جنگ روانی، جنگ نیابتی، جنگ فرهنگی و عنصر سازنده تماس های استخباراتی در آن، شامل اند.

این یک حقیقت مبرهن است که قضیه افغانستان بازیگرانی متعددی دارد. همسایه ها، منطقه و دنیا در این بازی سهیم اند و قاعده و راس آن را می سازند. در داخل نیز چندین بازی چه منحیث ابزار، قواعد بازی را محتاطانه مراعت کرده و آن را پیش می برند. طالبان یکی از این بازیچه ها است. منطقی نخواهد بود اگر تصور شود که طالبان هیچ تصمیمی را برخلاف مشوره قدرت های بزرگ بخصوص امریکا و متحدانش بگیرند. از سوی دیگر، این گروه ظاهرا می خواهد بازی را با اندک تعامل با منطقه پیش ببرد، در حالیکه تلاش اصلی برای راه یابی در باشگاه قدرت امریکا، در دستور کار این گروه است. این مساله در توافق نامه دوحه قبل از سقوط جمهوریت، تسجیل شده و تضمین های از طالبان و امریکا، میان طرفین مبادله شده است. پس این که می گویند این نشست روند تعامل با طالبان را تسهیل می کنند، عوامی فریبی ای بیش نیست و یک بخشی از رقابت های فرسایشی قدرت های دخیل در قضیه افغانستان تحت حاکمیت طالبان است که تا اکنون سیمای امنیتی و دیپلماتیک آن روشن شده است.

از سوی دیگر، ماهیت شک بر انگیز این نشست زمانی هویدا می شود که برخلاف نشست های قبلی در مورد افغانستان، این نشست در پشت در های بسته برگزار می شود و از چشم رسانه ها بدور می ماند. آنچه فیصله شد و توافق صورت گرفت، بدون معطلی شامل اجندای بازی می شود. جالب است که این نشست در حالی برگزار می شود که نماینده طالبان در آن دعوت نشده است و نه هم کسی از جانب حوزه مقاومت و فعالان ضد طالبان در این نشست حضور دارند. این نشست را عمدا تنها با رنگ و بوی دیپلماتیک بر رخ اذهان عامه می کشند؛ در حالیکه شعاع تصمیم گیری آن، تاثیر مستقیمی بر وضعیت زندگی مردم افغانستان خواهد داشت. مردمی که در هیچ معادله، توافق، نشست و تعامل منطقه با دنیا، سهمی ندارد و تنها سهم آن ها قربانی دادن است و بس.

هدف اصلی این نشست، سفید نمایی طالبان است که مرحله به مرحله اجرایی می شود. برای این کار در اختیار طالبان ابزار های قرار داده اند. مثلا بستن مکاتب به روی دختران، ممنوعیت کار زنان، وضع محدودیت، فشار های عجیب و غریب و تحمیل ارزش های امارت طالبانی که در هیچ جای تعاملات متعارف دنیای امروزی و روند حکومت داری، جای ندارند، همه به هدف بهره برداری از وضعیت افغانستان، در موقعیت های مختلف بوده است. حال طالبان، با در اختیار داشتن ابزار برای امتیاز گیری، دست باز دارند و می توانند با استفاده از آنها، به رسمیت شناخته شوند و به سرکوب عام مردم بپردازند. در ضمن، تلاش امریکا و محور متحدان آن که طالبان را دوباره حاکم میدان در افغانستان ساخته اند، این است تا فشار را بر طالبان کم کنند و آهسته آهسته این پدیدۀ غیر ملموس از لحاظ سیاسی را منحیث یک شریک دنیا مبدل سازند.

نشست دوحه در واقع پخته کاری قاعده های بازی میان کشور های همسایه، منطقه و جهان بخصوص امریکا است. یعنی رویارویی قدرت های آسیایی با رقبای فرامنطقه ای آن. در اصل بازی برخلاف میل منطقه و امریکا پیش می رود، چون طالبان یک پدیدۀ هردست است و کنترول و انحصار آن دیگر، کار سهلی نیست. خواست های که منحیث بهانه در این نشست روی آن تمرکز می شود، بر آورده ساختن آنها برای طالبان، به مثابه اضمحلال قطعی در صحنه سیاسی است. در واقع هم کشور های منطقه و امریکا و متحدانش در این نشست اهدافی را دنبال می کنند. امریکا نظر به توصیه پاکستان در صدد کنترول و نجات نسخه طالبانی در افغانستان است. در حالیکه، منطقه روز به روز متوجه ماهیت اصلی طالبان شده و واکنش نشان میدهد. در اصل نشست دوحه باز کردن راه گنجشکک برای نجات طالبان است تا منافع امنیتی و سیاسی امریکا در منطقه حفظ شود. به همین علت است که صدور قطعنامه های متعدد در خصوص محکومیت عمل کرد طالبان، خاصیت واکنشی دارد و زمینه های عملکردی آن محدود است. لذا طالب، به هیچ وجه کوتاه آمدنی نیست و چون جز بازی است، به تبعات این چنین قطعنامه ها از جانب ملل متحد و دنیا، وقعی نمی گذارد.

این نشست، می تواند ماهیت تعامل با طالبان را تغییر دهد نه اصل قضیه را. چون هدفی که در این نشست روی آن تاکید شده، تسهیل روند تعامل با طالبان عنوان شده است، در حالیکه تعامل با طالبان به گونه دی فاکتو و در قالب ارائه کمک های نقدی چهل میلیون دالری هر هفته که اکنون بالغ بر 2 میلیارد دالر شده، عملا طالبان را در مسیر تعامل فعال با دنیا قرار داده و این گروه را از مالی کمر راست نگهداشته است.

طالبان در حال حاضر، از لحاظ عملیاتی، سیاسی و اقتصادی، از حمایت قوی دنیا برخور دار هستند تا اجندا های از قبل تعیین نسخه بی ثباتی منطقه را پیش ببرند. اما چون بازی درست و مطابق میل امریکا و متحدانش پیش نمی رود، با تغییر صورت بازی، می خواهند ملل متحد در نقش مدیر این بازی، وارد صحنه شود. این موضوع باعث شده تا طالبان بی خیال از خطر سقوط و مخالفت با دنیا، با خاطر آسوده در تشت تعامل با دنیا و حامیان شان، یک جا شیرجه زنند. اینکه می گویند ابتکار نشست دوحه در نزد ملل متحد است، بازی است. چون اصل قضیه طوری است که ملل در انجام ماموریت هایش ناکام و منحیث یک سمبول بوده و استفاده ابزاری می شود. ملل متحد در واقع منحیث ابزاری برای سرپوش نگهداشتن اجندا های منطقه ای و بین الملل امریکا در دنیا عمل می کند. اگر چنین نیست، پس نقش ملل متحد در اجرای مرحله اولین دوحه که منجر به سقوط جمهوریت و تسلط طالبان بر افغانستان شد، چه بود؟ حال که بازی مطابق اجندا پیش نمی رود، ملل متحد منحیث سمبول نقش بازی می کند تا بازی را مطابق منافع امریکا تغییر دهد.

به باور نگارنده، در واکنش های رسانه ای ملل متحد که گفته است این نشست به منظور رفع سردرگمی منطقه و جهان در چگونگی تعامل با طالبان برگزار می شود، یک بازی است. زیرا عملکرد طالبان از زمان تسلط شان در افغانستان، متناقص بوده و کشور های پیرامونی و حامیان شان را در موقعیت دشواری قرار داده است. هم دنیا به رهبری امریکا از عملکرد طالبان مبنی بر بی ثبات سازی منطقه راضی نیست و هم منطقه از ماهیت طالبان که صورت دوگانه دارند و در قول و قرار شان صادق نیستند، مایوس شده اند. به این لحاظ در اصل این نشست باید میز گردی میان قدرت های آسیایی با امریکا و متحدان شان باشد. اگرچه در ابتدا قرار نبود منطقه وارد بازی با کارت طالبان شود، اما همانطوریکه گفته شد هم ماهیت نا معلوم طالبان و بازی های عجیب این گروه و هم بن بست در بازی گری امریکا به اساس محاسبات یک جانبه گرایی، قضیه را طوری ساخته تا قاعده بازی تحولی از یک جانبه گرایی محض به رهبری امریکا را به سمت چند جانبه گرایی که منطقه در آن عنصر مهمی حساب می شود، به تجربه بگیرد. در این صورت فورمول متعارف در بازی میان قدرت های بزرگ که همان تقسیم حوزه های منافع در میان آنها است، قاعده حاکم بر بازی خواهد بود.

در حوزه بررسی این بازی با کارت طالبان، در بعد داخلی بسیار موفق عمل کرده است. سرکوب، خشونت و آشکار ساختن صورت یک نظام مستبد که با قرائت خلاف دستورات دینی در صدد تحمیل خواست های قبیله ای است، خیلی ها موثر بوده است. اما در بعد خارجی قضیه، این پروژه عملا با شکست مواجه شده است، چون واکنش منطقه و قدرت های آسیایی در نحوه تقابل با اجندا های فرامرزی امریکا که باید تحت چتر حمایتی امارت طالبانی، اجرایی می شد، بسیار شدید بوده است.
شدت این واکنش خلاف انتظار بوده و عملا برنامه را با اصطکاک مواجه ساخته است. این مساله شاید به اساس محاسبه اشتباه قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای بوده است. چون طالبان ماهیت عجیب پیدا کرده اند و ترکیب نا متجانس شان، عامل انحصار و کنترول را بر این گروه منتفی ساخته است.

بااین گروه بعداز سال 2006 که مرحله احیای قدرت طالبانی بود، بازی های عجیب و غریبی صورت گرفته است. چندین دست با این عامل مهم در عرصه سیاست و جنگ در افغانستان بازی می کنند و این باعث شده تا وضعیت بسیار پیچیده و دشوار شود. به این اساس منطقه با حفظ حداقلی منافع اش، رویکرد تعامل تاکتیکی را با این گروه در پیش گرفته که عملا با شکست مواجه شده است. چنانچه روسیه، ایران، چین و سایر کشور ها از به رسمیت شناختن این گروه، خود داری کرده اند، در حالیکه به اساس فورمول تعامل تاکتیکی، سفارت خانه های افغانستان را در اختیار آنها قرار داده و سفارت خانه خود را در کابل باز نگهداشته اند.
سطح تماس های تاکتیکی میان کشور های منطقه و طالبان، یک عامل مهم بی اعتمادی کشور های منطقه نسبت به طالبان است، که این مساله برای طالبان حاشیه های امنیتی را نیز ایجاد کرده است.

از سوی دیگر، امریکا با ایجاد روابط استخباراتی و مخفی با این گروه، عملا وارد تعامل امنیتی شده است. در این تعامل امنیتی که داعش خیالی نقش اصلی را بازی می کند، باعث شده تا امریکا کماکان به حضور استخباراتی و عملیاتی خود در افغانستان ادامه دهد، اما از اینکه این سطح تماس ها نتوانسته نتایجی را منبی بر نا امن ساختن منطقه به وجود بیاورد، نگرانی های امریکا را برانگیخته است. به هر تقدیر، آنچه از ماهیت مبهم این نشست معلوم می شود، نه تنها که تاثیری بر بهبود وضعیت افغانستان ندارد و مشکلی را حل نمی کند، بل اگر منجر به کدام توافق برای به رسمیت شناسی و یا حداقل شناسایی غیر رسمی (دی فاکتو) طالبان شود، وضعیت را به نفع طالبان و به ضرر مردم افغانستان و امنیت منطقه، سوق خواهد داد. در این صورت میدان افغانستان برای سالیان دراز عرصه رقابت های خونین متفقین آسیایی و متحدین فرا آسیایی خواهد بود. به هر صورت این بازی ناکام خواهد بود چون عصر یک جانبه گرایی امریکا، تمام شده و بدیل های برای این عصر از نسخه های چینی و روسی، پدید آمده است.

عبدالناصر نورزاد- پژوهش گر امنیت و ژئوپولتیک


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
نشست دوحه
افغانستان
نظرات بینندگان:

>>>   این ملیشه هایی چرکستانی جاهل و بربر مشرب آیس کریم بسر یک اردوی اجیر به تمام معنی است، امریکای رذیل و چکره هایی اروپایی و کانادایی تنها خودرا از غم مصارف اضافی اردوی یونیفورم دار خودشان خلاص کردند. از طرف دیگر این جاهلان برای گد ودی و انتحاری در کشور های همسایه انتخاب خوبتری هستند. روسیه به خلقی های ملیشه دل بسته و خبر ندارد که خلقی ها چه عقده یی بزرگی از شوروی دارند، ایران در غم حق آبه است و ای مایه مالی میکند، چین هم دلبسته به مائویست های پختونوالی این گروه دل بسته است و چرکستان دلبسته اشرارو افغان ملتی های این ملیشه هاست. مگر کاکا رذیل این اکثریت این خیل را از ترکیب اردوی بین المللی ساخته است (داعش هم ذخیره) که دم همه یی شان بدست خودش است و هر که بازیگوشی کرد به سرنوشت "غل بابای فراری" سردچار میشود. ملت هم در خواب بهشت خیالی عرب ها خروپف میزند!!!!!
آتش خاوری

>>>   سزای همین ملت احمق ، همین طالبان بی عقل و بی هویت.
حتی بدتر از طالبان هم گاهی لازم است تا باعث به کار گیری عقل در این ملت شود.
ملتی که از نخبه هایش تا احمق هایش همه منتظر نشسته اند تا چند خون آشام جهانی پشت در های بسته چه دستوراتی صادر میکنند که اینها اجرا کنند.
حیف دین خدا که افتیده دست طالب و با عملکرد های خود آبروی ملا را برده .

>>>   مخالفین طالبان در داخل و خارج از افغانستان در یک سراسیمگی و عدم وحدت به سر میبرند. مشتی از فراریان درباری جمهوری اسلامی افغانستان در ترکیه ویا کشورهای دگر ، هر روز یکی بر فرق دگر میکوبند ...فقط طور نمایشی. در گفتگوهای تلویزیونی شرکت میکنند و بس.
بنا ء برای ملل متحد دشوار است که یک شخص را برگزیده و وارد جلسات سازند. اختلافات میان گروه ها، احزاب و افراد آنقدر شدید است که هر یک اگر شانس انتقام از دگری را دریابند ، دست بکار میشوند....منافع شخصی و گروهی ما از منافع میهن همیشه بالاتر بوده است.
نه اخوانی با اخوانی تامل کرد ، نه چپی با چپی ،..
کنفرانس دوحه بدون شک در پی آن است تا طالب را منحیث یک نیروی بدون الترناتیف تسجیل نماید..اما قبول وصایای کنفرانس دوحه از طرف طالب
بعید از شک و تردید نیست.
بازیگران حوادث افغانستان طی چهل سال اختیار عمل را در دست نداشته اند وهم در قضاوتهای شان همیشه مبالغه کرده و خودرا قهرمان قلابی حوادث جا زده اند.در سال‌های هشتاد و آغاز جنگ نیابتی علیه دولت وقت ، رهبران جهادی پیوسته پیشنهادات صلح دولت را رد کردند ،از یک جانب اختلافات ایدیالوژیکی شان با حزب حاکم و از سوی دگر جوانب تمویل کننده ای جنگ نقشه های خطرناک در سرداشتند.
دکتور نجیب الله برای حل قضیه افغانستان عقب نشینی های پی در پی کرد ولی جوانب مقابل موضع منفی داشتند، اما رهبران تنظیم‌ها بعد از سقوط حاکمیت سیکیولر ها هر یک خود را قهرمان تلقی میکردند ، اینها آنقدر در باره ای خود مبالغه کردند که نزدیک بود برای شان مجسمه بسازند.در هر قدم هر کدام شان لاف میزدند که ما شوروی را شکست دادیم ما شوروی را تجزیه کردیم ، طالبان نیزهمان شیوه و لاف زدنها را دنبال میکنند ، حد اقل یک بار اینها فکر نکردند که تا ««زور کاکا است ،انگور در تاک ها است »»با دست خالی و تفنگ چقمق در برابر توپ و تانک نمی‌شود جنگید!!

اینها از مصارف سخاوتمندانه ای امریکا و غرب هیچ یادی نمبکنند اینها فراموش کردند که غلام زرخرید امریکا شده بودند و هنوز هم در گرو امریکا استند و باید برای اهداف امریکا بجنگند.هم جهادی ها برای منافع امریکا و اسراییل جنگیدند و هم طالبان..اگر تمام بخش‌ها به این نتیجه برسند که اینها هیچ کس و هیچ نبودند ، اگر نا م و شهرتی کسب کرده اند بخاطر پول وافر امریکا بوده است و بس ، پس باید با هم کنار بیایند و پیشه ای تیکه داری دین اسلام را ترک کنند ، این دین خدایی است و خداوند خودش دین خود را حمایت میکند...
چرا جبهه مقاومت سی سال قبل در برابر طالب تاب نیاورد ، چرا اکنون تاب نمی آورد ، چرا جنگ طالب علیه جمهوری اسلامی افغانستان بیست سال طول کشید !!!برای آنکه جبهه مقاومت در هر دو دوره از حمایت امریکا برخوردار نبوده است و جنگ طالب بیست نه شاید نیم قرن ادامه مییافت اگر
امریکا میخواست....
نتیجه اینکه همه مطالب صاف و پوست کنده است . طالب باید تمکین کند و بداند که اگر امریکا بخواهد در ظرف یک ساعت دوباره آنها را به کوه ها فراری میسازد و رهبران شان بدو ن چپلک و لنگی در موترسایکل ها به سوی سپبن بولدک فرار خواهند کرد..هدف من این نیست که امریکا را تعریف کنم ، واقعیتهای عینی بنده را به این نتیجه رسانیده است.جنگ اوکراین را مطالعه کنید ، اگر امریکا اراده می‌کرد ، مدت طولانی را در بر نمیگرفت، اگر امریکا سالانه به اسراییل سه هزار ملیون دالر نقد ندهد و حمایت سیاسی هم نکند ، آیا اسراییل در برابر اراده فلسطینی ها تاب آورده می‌تواند؟؟؟البته نه..
پس بهتر است که همه طرفهای در گیر توافق کنند و فضای تنفس برای هر شخص و حزب وطنپرست سیاسی باز کنند ..دختران و زنان مثل گذشته همرکاب مردان در آبادی افغانستان سهم بگیرند.و از اله ای دست امریکا و غرب شدن خود را نجات دهیم.این یگانه راه نجات ما است.
حنظله

>>>   در تحلیل طالب هر دیدگاه که طالبان را به عنوان یک کل در نظر بگیرد که همچنان همان گروهی است که ارگ را در دست گرفت دچار خطایی شده است که نمیتواند پرسشهای بزرگی را پاسخ دهد. یکی از این پرسش ها این است:
فرض کنیم طبق باور عموم طالب گروهی بود که برای ناامن سازی منطقه توسط آمریکا به قدرت بازگردانده شد و ابزار لازم برای گسترش ناامنی نیز تسلیحات بسیار زیادی بود که آمریکا در افغانستان بر جای گذاشت. فرض کنیم طالب کنونی نیز همان طالب است. پرسش اینجاست چرا در چنین وضعی کشورهای متخاصم امریکا شامل چین و روسیه و ایران پیشگام شدند تا سفارت‌ افغانستان را به طالبانی بدهند که نوکر امریکاست و بناست منطقه را ناامن کند؟

دو پاسخ ممکن است. یکی اینکه این کشورها از ترس گسترش ناامنی در منطقه امتیازاتی به طالبان داده‌اند تا او را از انحصار آمریکا بدر آورند.
پاسخ دوم این است که این کشورها طی یک پروژه استخباراتی بخشی از طالبان سنتی که به القاعده نزدیک است و اندیشه های ضد امریکایی و ضد پاکستانی دارد دارد را تقویت کرده‌اند و بخش دیگری از طالبان که مرید پاکستان و به طور غیرمستقیم سرسپرده امریکا هستند را تضعیف کرده‌اند.

قاعدتا وقتی بحث امنیت ملی برای این سه کشور مطرح باشد نمیتوان پاسخ اول را چندان معتبر دانست چرا که ۱. در تقابل روزافزون میان بلوک شرق و غرب این سه کشور در بلوک شرق جایگاهی خاص و انگیزه زیادی در دشمنی با امریکا دارند و ۲. چون وضعیت جهانی به سمت افزایش تنش و شرایط امنیتی میان بلوک شرق و غرب میرود پس فشار امریکا بر طالب در ناامن سازی منطقه بیشتر میشود و در نتیجه کنشگری این سه کشور نیز باید بیش از شرمنده‌سازی طالب باشد. ۳. این سه کشور در امور استخباراتی دستی بزرگ دارند و هر یک به نوعی نفوذ در افغانستان دارد و چون واکنش به مقولات امنیتی در بالاترین اولویت هر کشور هست پس قاعدتا باید رفتاری متناسب با شرایط جهانی با طالب داشته باشند و صرفا امتیاز دهی به آنها بدون تلاش برای کاهش قدرت و نفوذ پاکستان و امریکا به آنها کاری ابلهانه است.

در کنار دلایل مذکور که لزوم کنشگری این کشورها در افغانستان را توجیه میکند چند شاهد و سند هست که نشان میدهد پاسخ دوم بسیار نزدیکتر به واقعیت است.
۱. میدانیم که طالبان اخیرا چند قرارداد سبک با هند (در آموزش نظامیان) داشته‌اند. میدانیم که هند دشمن سنتی پاکستان است و اگر طالبی که هند با آن قرارداد نظامی میبندد همچنان سرسپرده پاکستان باشد کاری بسیار احمقانه است. از طرفی میدانیم که در شش ماه اخیر طالبان پاکستان علیه دولت مرکزی فعال شده است و طالبان کابل نیز طرف طالبان پاکستان را گرفته و در برابر خواسته‌های پاکستان شرایط سنگینی (مانند تامین مالی جنگ ) را مطرح کرده که عملا با نگاهی به وضعیت اقتصادی پاکستان متوجه میشویم شرط غیرممکن را پیشنهاد داده است.
بنابراین می‌بینیم که طالب کنونی در کابل نه تنها با دشمن پاکستان پیمان بسته است بلکه افغانستان را مامن مناسبی برای دشمنان دولت پاکستان کرده است و این چیزی نیست که از طالبان نوکر و ملیشه پاکستان انتظار رود.

۲. اخیرا از قراردادهای سنگین نظامی طالب و روسیه بویژه در زمینه پدافند هوایی ضد پهپادی رونمایی شد و اخبار آن مربوط به ده روز اخیر است. اگر همچنان طالب حاکم بر کابل را همان طالبی بپنداریم که آمده است تا به فرمان امریکا باعث جنگ در مرزهای بدخشان و آسیای میانه و جنگ مذهبی در شرق ایران شود آنگاه پرسش است چرا روسیه دارد خود به این طالب سلاح میفروشد؟ و اگر کمی بیشتر اخبار را رصد کنیم میبینیم که سامانه ضدهوایی پهپادی اصولا برای مبارزه با پهپادهای امریکاست که از پاکستان چندین بار بلند شده و در مرزهای غربی افغانستان عملیاتی را انجام داده است.
پس اگر سازمانهای استخباراتی هند و روسیه و چین و ایران را پشمک و مشتی ابله و نااگاه فرض نکنیم آنگاه رفتاری که آنها دارند باید معنای دیگری داشته باشد و این معنا محل تامل است.

۳. تنش فزاینده میان طالب و داعش در مرزهای شمالی نشان از نارضایتی حامیان داعش از سیاست طالب دارد. اگر از اسناد آگاهی کافی داشته باشیم شک نداریم که داعش ابزار امریکاست و اگر از اخبار دور نباشیم میدانیم که ترکیه طی چندین پرواز آنها را از حلب سوریه به افغانستان انتقال داد (درست هنگامی که طالبان تازه به ارگ راه یافته بودند). از طرفی رفتار خلیلزاد و تلاشی که برای هدایت و کنترل طالبان دارد نشان از آن است که طالب کنونی کاملا تحت کنترل امریکا نیست. تنش میان داعش و طالب هم بین دو گروه درون طالبانی است که در واقعی یکی ضد امریکاست و تشنه قدرت پشتونی همچنان است و دیگری غربگراست و گروه نیابتی است و اینان با هم در جنگ هستند. امریکا با مهره‌های اندکی از داعش و طالبان همسو با خود در تلاش برای کاهش قدرت طالبان ضد امریکایی است و دشمنان امریکا در منطقه (سه کشور متخاصم سنتی و اخیرا هم هند) نیز در تلاش برای تضعیف طالبان همسو با امریکا هستند.

در چنین چارچوبی بسیاری از رویدادها معنای مشخصی پیدا میکنند. مثلا نشست دوحه برای آن نیست که کشورها از امریکا اجازه بگیرند که روابط سیاسی خود با طالبان را آغاز کنند. در واقع سه کشور متخاصم با امریکا در بلوک شرق بسیار پیشتر مستقلا روابط سیاسی نظامی اقتصادی گسترده با طالبان آغاز کرده اند و طبیعی است که این سه گشور مستقل از امریکا رفتار کرده و بلکه در تضاد با منافع امریکا گام برداند و برای ایجاد روایط سیاسی اقتصادی نظامی منتظر دستور اربابی که ندارند نمیمانند.

در چنین چارچوبی است که امریکا میتواند پول ملی افغانستان را به گروگان گرفته ولی طالبان چندان اعتراض نکند و به بند توافقات دوحه استناد نکند. طالبان در برابر فشار امریکا معترض نمیشوند و امریکا نیز چندان به مفاد قرارداد دوحه برای امتیازی گیری استناد نمیکند چون بازی از کنترل خارج شده است و طالبانی که در قدرتند طالبانی نیستند که با امریکا توافق کردند بلکه پس از سقوط ارگ کشورها منطقه چراغ خاموش پروژه قلب و تغییر ماهیت طالب را از ملیشه گوش بفرمان چرکستانی به طالبانی که مطلوب سیاستهای خویش باشند آغاز کردند.

در این چارچوب نشست دوحه و امثال ان نیز صرفا تلاش امریکا برای افزایش قدرت در میان طالبان و پیشبرد منافع خود است. در مقابل دست کم روسیه و ایران تلاش بسیار زیادی در کاهش قدرت پاکستان و ترکیه و کشورهای عربی در افغانستان داشته‌اند که تاکنون نیز بسیار موفق عمل کرده‌اند و دست این کشورها که هر یک مزدور امریکا بودند را تا حد بسیار زیادی در افغانستان قطع کردند.
اگرچه مایل باشیم طالبان را همچنان همان گروه وحشی نوکر چرکستان (یا نوکر نوکر امریکا) بدانیم ولی وقایع پیرامون طوری است که این نگاه را طرد میکند و بهتر است در این باره دینامیک یا پویا بیندیشیم تا دست کم احساسات و عواطف و کینه‌هایی که از این وحوش داریم مانع از درک امورات جاری نشود.

قاعدتا انچه در جریان است یک بازی استخباراتی است چون بیشتر عوام در منطقه ما طالبان را یک گروه وحشی میدانند که باید اساسا برای آن ارزش وجودی قايل نشد. برای آنکه دولتهای منطقه بتوانند سیاس باشند و نیاز به پاسخگویی ب افکار عمومی در کشور خود نداشته باشند این بازیها بیشتر پنهان انجام میشود.
تحلیلی که طالبان را دو شقه امریکا-ضدامریکایی در نظر نگیرد نمیتواند بسیاری از رویدادهای منطقه را پاسخ دهد بدون آنکه در پاسخ به هر پرسش بگوید سازمانهای اطلاعاتی کشورهای منطقه بسیار نادان و نااگاه هستند و اگر بازیهای این کشورها در سایر نقاط را بررسی کنیم میبینیم که چندان هم بوق نیستند و با تقریب خوبی میتوان گفت بسیار خوب کار خود را بلدند.

>>>   در این اوضاع پرتنش جنگ میان بلوک شرق و غرب و جایگاه افغانستان به عنوان یک زمین بسیار آسیب زا برای کشورهای بلوک شرق و یک زمین بسیار پرنعمت برای منافع غرب در راستای افزایش تنش در شرق ، کودکانه‌ترین تحلیل هااین است که کسی بپندارد چنین نشستهایی بخاطر مردم افغانستان است یا اصلا ربطی به مردم کشور دارد.

این نشستها ریشه در تعارض منافع بلوک شرق و غرب در افغانستان است و هیچ ربطی به مسائل سیاسی (حکومت فراگیر) اقتصادی (وضعیت بحرانی فقر) مسائل اجتماعی ( حقوق زنان و حق تحصیل) مذهبی (حقوق فرق و مذاهب) ندارد. موضوع صرفا امنیتی است و امنیتی. نه اقتصادی است نه سیاسی نه اجتماعی.
همه اینها ابزارها و کارت بازی هستند که سیاستمداران برای پیشبرد منافع امنیتی در افغانستان و برای فریب افکار عمومی مطرح میکنند.

بیچاره برادران ما در افغانستان که به این روز افتادند که چنان عمق فاجعه زیاد است که چنین نشستی نه بخاطر مسايلی است که از درون جامعه افغانستان میجوشد و جهان را نگران میکند (از پایین به بالا نیست) بلکه علت تضاد منافع دیگر کشورها در افغانستان است. از بالا (سطح کلان جهانی) به پایین (سطح ملی درون کشور) تحمیل میشود.
امید که افغانستان زودتر قدرت قطع دست همه دستهای داخلی و خارجی که مانع از آبادانی کشور میشوند را بیاید که اگر ابزار قدرت نباشد بازیجه خواهیم بود.

>>>   بد میکند جنگ داخلی و نسلکشی قومی ریشه چندین ضد ساله دارد آیا روس یا بلاک شرق آمده برضد مردم فارسیزبان یا بلاک غرب و آمریکا آمده برضد فارسیزبان، بلکه واقعیت این است که جنگ مردم و زبان پشتو و پشتون برضد زبان فارسی و مردم فارسیزبان ریشه ۲۷۰ ساله ۱۳۰ ساله ۷۵ ساله نادرخان مهمند ظاهرشاه، جنگ ۴۵ ساله که در بین حکومت جمهوری در پشت پرده یک حکومت قومی-پشتونی وزارت اقوام قبائل انحصاری، برضد مردم و اقوام دیگر فارسیزبان در جنگ محرومیت سازی حذف فرهنگ زبانی و در عوض مردم و حاکمیت پشتون و پشتو-غیرفرهنگی جاگزین شده است و بس.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است