بررسی مهاجرت کادر های علمی و مسلکی زنان
زمانیکه کشور و مردم شاهد کوچ و فرار اقشار نخبه‌اش باشند، انگیزه‌ و امید به آینده رو به‌کاهش می‌رود. به همین ترتیب خروج تاجران و سرمایه‌ از کشور... 
تاریخ انتشار:   ۰۲:۲۲    ۱۴۰۲/۳/۵ کد خبر: 173152 منبع: پرینت

بررسی(علل و عوامل و پیامد های) مهاجرت کادر های علمی و مسلکی زنان از افغانستان؛
پس از فروپاشی نظام جمهوری اسلامی افغانستان به تاریخ ۱۵ ماه اگست سال ۲۰۲۱ و روی کار آمدن مجدد طالبان، موج بزرگ از کادرهای علمی و مسلکی خصوصا از قشر زنان کشور را ترک کردند.

جوامع امروز بخصوص کشورهای که تازه از بستر جنگ و ناامنی‌ها سر بیرون کرده باشد نیاز مبرم به کادرهای مسلکی دارد تا بتواند مشکلات زیربنایی و ساختار حکومتداری، مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اش را حل سازد.
اما متاسفانه افغانستان که چندین دهه را در جنگ و ناامنی ها سپری کرده است، برای بازسازی ویرانه های ناشی از جنگ و کشورداری با مشکلات فروان رو برو است، زیرا فرار کادرهای علمی و مسلکی باعث شده تا در بسیاری از موارد گره مشکلات همچنان ناینحل باقی بماند.

به قدرت رسیدن دوباره گروه طالبان بسیار مسایل سیاسی و اجتماعی در ساختار داخلی افغانستان و همچنان در سطح جامعه بین الملل برهم خورد. خصوصاً نقش زنان در ساختار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افغانستان کاملاً نا دیده گرفته شده است، این موضوع باعث شده تا بخش بزرگ از کاردهای علمی و مسلکی زنان جامعه را ترک کننده چنانچه که در 20 ماه اکثریت کسانیکه افغانستان را ترک کرده اند افراد تحصیل کرده، متخصص و کارمندان بخش های فنی و مسلکی بوده اند، از استاد پوهنتون گرفته تا داکتر، خبرنگار، هنرمند، نویسندگان، دانشجویان، فعالان حقوق بشر، افراد مسلکی و متخصصان بخش‌ها و صنف‌های مختلف اجتماعی و دیگر بخش‌ها. فرار تحصیل یافتگان، نخبگان و افراد متخصص از یک کشور‌‌، هرچند به دلایل مختلف، مساله‌‌ای "فرار مغزها" را از افغانستان موضوعیت می‌بخشد. و این باعث شده تا افغان‌ها یکی از بزرگ‌ترین جمعیت‌های پناه‌جویان را در سراسر جهان تشکیل می‌دهند.

مساله قابل نگرانی اما اینست که بعد از گذشتن حدود دوسال از عمر رژیم طالبان، این روند هنوز ادامه دارد و تعداد انگشت شماری از این نیروهای متخصص و اکادمیک که باقیمانده اند نیز به دلیل عدم توجه و فراهم سازی زمینه مناسب کاری و یا منصوب نمودن نیروی غیرمسلکی به جای آنها، در تلاش یافتن راهی برای خارج شدن از کشور هستند، در حالیکه نیروی انسانی متخصص و تحصیلکرده نیروی محرک جامعه قلمداد میشود. بنابراین از دست دادن این نیروها به مثابه از دست دادن سرمایه های اصلی کشور تلقی میشود.

از آنجایکه بیشترین آسیب را با سقوط نظام جمهوریت و روی کار آمدن گروه طالبان به قدرت و وضع محدودیت های جنسیتی که طالبان بالای جامعه افغانستان وضع کرده اند قشر خانم ها متحمل شده اند، خواستم در اینجا با تعداد از این خانم ها که شغل و موقف اجتماعی شان را از دست داده اند و راهی مهاجرت شده اند بپردازیم؛ رحیمه اسم (مستعار)، رییس یکی از دانشکده های دانشگاه دولتی در نظام پیشین جمهوری که ده سال به عنوان استاد و رییس دانشکده کار می‌کرد و فعلا در کانادا پناهنده شده میگوید: بیست سال تلاش و خدمت در افغانستان یک شبه از بین رفت و مجبور است همه چیز را از صفر شروع کند: "تمام عمر ما باید در افغانستان از نقطه صفری شروع کنیم تا یک جای اگر خود را برسانیم دوباره با یک تحول دیگه همه چیز درهم و برهم می‌شود."

زهره اسم (مستعار) خانم دیگری که استاد رشته خبرنگاری در یکی از دانشگاه های دولتی بود اکنون به آسترالیا پناهنده شده است، به این پرسش که روند فرار مغزه ها چی تاثیر در آینده افغانستان دارد پاسخ داده: "هزاران نیروی انسانی کار آزموده، متخصص و با تجربه به عنوان نیروی متخصص و تحصیل یافته از افغانستان فرار کرده‌اند، ما می‌بینیم که این غیر قابل جبران است حداقل در یک قرن آینده، باید به میلیون و میلیاردها دالر سرمایه گذاری کنیم و امکانات فراهم کنیم تا بتوانیم چنین نیروی را آموزش بدهیم."
او نیز مانند هزاران تن دیگر، تمام سرمایه و جایگاه‌اش را در افغانستان رها کرد تا به گفته او حداقل فرزندانش در محیطی به دور از جنگ بزرگ شوند.

صدف اسم (مستعار) دیگر است که کارمند یکی از رسانه های دولتی پیش از برگشت طالبان به قدرت، در افغانستان بود. او که در روزهای نخست حاکمیت طالبان بر کارش ادامه می‌داد می‌گوید، آنان در نخستین روز آمدن‌شان به کابل، به دفتر کاری آنان آمده و بر نشرات‌شان محدودیت وضع کردند. صدف می‌گوید تصمیم ترک افغانستان، دشوارترین تصمیم زندگی‌اش بود اما برای حفظ آزادی‌اش باید ترک می‌کرد.
وی میگوید: "من به عنوان یک جوان از زندگی عادی که برای خود در افغانستان ساخته بودم یک نوع احساس غرور و افتخار می‌کردم نسبت به وظیفه و شغلم، اما حضور طالبان بخصوص برخورد روز اولی که به کابل آمده بودند من پرودیوسر بودم و دیدم که برنامه‌ها و همه چیز تحت تاثیر قرار گرفته."

دنیا(مستعار) درحکومت پیشین در یکی از ادارات دولتی منحیث رییس بود، در سال قبل به سویس مهاجرت کرده است. خانم دنیا حالا خاطرات دوران ماموریت را از روی تصاویر باقی مانده در لپتاپ خود مرور می‌کند و می‌گوید:
"محدودیت‌هایی برای حریم خصوصی ما ایجاد شد، وگرنه من نمی‌خواستم کارم را ترک کنم. حتی در قسمت حرفه‌ای ما هم دخالت شد. دیگر فضای ذهنی برای استادان وجود نداشت".

درهمین حال فوزیه(مستعار)، یکتن از مسوولین رده بالا ورزش که فعلا به آمریکا پناهنده شده است میگوید: "مشکل اصلی امرار معاش است. هیچ کس نمی‌تواند بدون حقوق مناسب کار کند. فرزندانم به نفقه و پول نیاز داشتند. بنابراین مجبور به ترک خانه شدم."

حمیده(مستعار) بنیان‌گذار یکی از لیسه های خصوصی درشهرکابل که فعلا در آلمان است، با توجه به اهمیت بنیادی منابع انسانی در امر توسعه، گفت: "برای پیشرفت یک جامعه و برخورداری آن از مزایای دنیای عصری به داشتن منابع طبیعی، پول و منابع انسانی متعهد و مسلکی نیاز است. ولی منابع طبیعی و پول به‌صورت بالقوه وابسته به ظرفیت و تحرک منابع انسانی است".

در همین‌حال سمیه(مستعار)، یکی از نویسندگان مطرح که در اتریش پناهنده شده، به مزایا و آسیب‌های فرار مغزها از افغانستان نگاه متفاوت داشته می‌گوید:" آسیب‌‌ها و مزایای " فرار مغزها"در متن فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در جوامع مختلف در مقیاس‌های متفاوت بروز می‌کند.
وی معتقد است که گاهی این'' فرار مغزها'' به‌سادگی می‌توانند با انسجام جامعه‌ی دیاسپورایی یا جوامع دور از وطن در حوزه‌های مزبور به‌صورت جدی مفید واقع شوند."'
او می‌افزاید:‌"مثلاَ به‌عنوان نخبگان اقتصادی جهان‌دیده، دانش‌آموختگان فرهنگی، رسانه‌‌ای و آگاهان اجتماعی و جامعه‌شناسان با تجربیات جهان مدرن می‌توانند با بازگشت به میهن نقش محوری و مرکزی در بازسازیی کشور ایفا کنند."

الهه(مستعار)، معاون اجتماعی و کلتوری یکی از ولایات در حکومت پیشین که فعلا در ایتالیا مهاجرت نموده، آسیب و زیان ''فرار مغزها'' را در کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت به بررسی گرفته می‌گوید: "شکی ‌نیست که توسعه، ثبات و استفاده از منابع طبیعی، مالی و انسانی به طور موثر و کارآمد آن‌ها، در موجودیت کادر‌ها و افراد متخصص امکان رشد و بهره وری دارد."
به باور خانم الهه، یک کشور با تمام ویژگی‌های طبیعی نمی‌تواند بدون کادرهای فنی و متخصص به توسعه یافتگی دست یابد. او افزود که تهی شدن جامعه از انسان‌های روشن فکر، خلاق و‌ دارای ویژگی‌های رهبریت و کار آفرینی درکوتاه مدت باعث رکود اقتصادی و انارشیزم یا هرج و مرج اداری و اجتماعی شده، درمیان مدت به عقب ماندگی، افزایش تنش‌های اجتماعی و تبعیض ویرانگر تحول می‌کند. در نهایت،‌ در دراز مدت، باعث به میان آمدن یک جامعه‌ی فاقد معرفت و جهان بینی می‌گردد که در نتیجه منتج به "بستر سازی و رشد افراطیت و تروریزم" می انجامد.

دلایل گریز نخبگان از افغانستان؛
علل بحران فرار کادرهای علمی و مسلکی زنان به مسایل و مشکلات داخلی و عدم اهمیت قایل شدن به حقوق و جایگاه شان می‌باشد که میتوان آنها را ذیلا عنوان کرد:
• تعیین‌کنندگی نوع رابطه با رهبران قومی، به جای توجه به توانایی و تخصص؛
• اتهام نفوذی کشورهای بیگانه بودن بحران فقر و نابرابریهای اجتماعی و شکافهای طبقاتی؛
• بحران بیکاری در کشور مبدأ و سهولت‌ها و امکانات اشتغال در کشورهای مقصد، همچنین تبعیض در استخدام افراد با تجربه و با مهارت نسبت به افراد غیر متخصص و بی مهارت و نبود احترام نسبت به کارمندان و افراد مسلکی؛
• کمتر ارزش دادن به تکنالوجی و علوم عصری؛
• بی عدالتی، عدم امنیت اجتماعی، نبود رفاه اجتماعی، نابرابری های چشمگیر در امکانات اجتماعی، رفاهی، بهداشتی و تفریحی؛
• پایین بودن سطح حقوق و درآمد اساتید و متخصصان در مقایسه با افراد وابسته به جریان و افراد خاص؛
• عدم توجه به شأن و منزلت علم و عالم، وقع نگذاشتن به ارزش‌ها و نگرش‌های افراد و فقدان امکانات فراهم آوری زمینه های مناسب برای ابراز خواست‌ها، نگرانی‌ها و نا رضایتی‌های شهروندان؛
• عدم انطباق عقاید و ارزش‌های دینی یک قشر خاص با ایدیولوژی قشر حاکم؛
• الگوی حکمرانی طالبان: با سقوط کابل به دست طالبان، مردم افغانستان که با شیوه حکمرانی طالبان کاملاً آشنا بوده و در بین سال‌های 1996 تا 2001 تجربه کرده بودند، می‌دانستند چه چیزی در انتظار آن‌ها است.

خشونت، تبعیض‌های قومی، جنسیتی، مذهبی و همچنین افراط‌گرایی دینی از جمله چالش‌های است که بسیار از شهروندان علی‌الخصوص زنان و جوانان این کشور را مجبور به خروج از وطن شان کرده است.
به‌عنوان مثال همین چندی پیش بود که طالبان طی قانونی سوار شدن زنان به هواپیما بدون همراهی یک عضو مرد خانواده را غیرقانونی اعلام کرد. در نمونه‌ای دیگر نیروهای طالبان متهم هستند که از زمان تسلط بر کشور در (15) ماه اگست، با وجودی که عفو عمومی اعلام کردند، بیش از ۱۰۰ افسر پولیس و اداره اطلاعاتی سابق را اعدام یا ناپدید کرده‌اند. همینطور بسیاری از زنان فعال که برای احقاق حقوق تعلیمی و تحصیلی و شغلی شان صدا بلند کرده بودند بازداشت و در کنج زندان ها به سر میبرند و تعداد هم از سرنوشت شان هیچ خبر در دست نیست.

طبیعتاً این‌گونه اقدامات، جامعه را به این نتیجه خواهد رساند که طالبان همان طالبان و امارت اسلامی هم همان است که بین سال‌های 1996 تا 2001 بود و به ‌این‌ترتیب تصمیم می‌گیرند تا درگوشه ای دیگر از جهان به دنبال سرنوشت خود بروند.

پیامدهای فرار مغزها؛
مهم‌ترین پیامد فرار کادر های علمی و مسلکی زنان از افغانستان که این روزها به آسانی میتوان احساس کرد، کمبود نیروی متخصص برای اداره امور کشور داری است. خروج کارمندان، روزنامه‌نگاران، مدیران حرفه‌ای، اساتید، نیروهای ماهر و سایر اقشار تحصیل‌کرده قشر زن از این کشور با توجه به اینکه اغلب نیروهای طالبان را افراد غیرمتخصص با سطح سواد پایین تشکیل می‌دهند، دولت جدید را با بحران جدی روبرو کرده است. کمبود نیروهای متخصص برای حکومت طالبان هزینه‌های بسیاری به همراه داشته و البته خود طالبان هم متوجه این مشکل شده اند:

الف: ناکارآمدی و افزایش هزینه‌های حکمرانی: طالبان در طی 20 سال گذشته یک گروه شورشی بوده است و تخصص اداره مملکت را ندارند. تصور کنید در دولت قبل 450 هزار نفر به‌طور مستقیم کارمند دولت بودند که 30 درصد آن‌ها را زنان تشکیل می‌دادند. حال نه‌تنها زن‌ها از کار محروم شده‌اند بلکه درصد بزرگی از کارمندان هم، یا از کشور گریخته اند یا تمایل به همکاری با طالبان را ندارند ویاهم از کار محروم شده اند و امور به دست افرادی افتاده است که فاقد دانش و آموزش‌های لازم برای تصدی امور هستند. عدم تخصص در انجام امور منجر به سکتگی، دوباره‌کاری، موازی کاری و اشتباهاتی می‌شود که هزینه‌های مالی و اعتباری زیادی می‌تواند برای حکومت به همراه داشته باشد. اداره امور به شیوه آزمون ‌و خطایی توسط افراد ناپخته و غیرمتخصص باعث اتلاف و هدر رفتن منابع مالی محدود افغانستان می‌شود. ناکارآمدی دولت بخصوص در دو بخش اداری و اقتصادی که مردم با آن سرو کار بیشتری دارند می‌تواند نارضایتی عظیمی را در جامعه ایجاد کند و از اعتبار دولت بکاهد.

ب: افزایش تبعیض و ناامیدی: ناکارآمدی در اداره امور بخصوص در حوزه اقتصادی باعث افزایش فقر و متعاقباً تبعیض می‌شود. رژیم طالبان زمانی که با کمبود منابع و بحران‌های مالی و اقتصادی روبرو شود به جای مدیریت درست و منطقی این کاستی‌ها، از آنجا که پیشینه قومیت گرایانه داشته و پشتونیسم از اصول فکری آن‌ها است، ترجیح می‌دهد منابع محدود موجود را صرف راضی نگه‌داشتن پشتون‌ها کند، قومی که درصد همراهی و وفاداری آن‌ها نسبت به امارت اسلامی بیشتر از سایرین است. این مسئله باعث افزایش ناامیدی در میان سایر اقوام خواهد شد.

ج: افزایش بی‌اعتمادی: همان‌طور که گفته شد فقر و بحران اقتصادی ناشی از ناکارآمدی دولت می‌تواند منجر به رشد تبعیض شود. حس بی‌عدالتی سازمان‌ یافته خود عاملی می‌شود برای افزایش بی‌اعتمادی به دولت. خالی بودن خزانه دولت از سرمایه اجتماعی اعتماد، باعث می‌شود دولت طالبان برای پیشبرد سیاست‌های خود حمایت و همیاری مردم را نداشته باشد و به عبارتی بی‌اعتمادی سیاسی به ناکارآمدی بیشتر دولت منجر خواهد شد چراکه دولت برای پیشبرد هر امری به جای اینکه دوشادوش جامعه قرار گیرد باید رویاروی آن‌ها قرار گیرد.

د: افراط‌گرایی: تعمیق فقر و محرومیت در افغانستان تا حد زیادی زمینه سو استفاده را برای سایر گروه‌های افراطی مانند داعش فراهم می‌کند که ممکن است با وعده خلافت جهانی و دستمزدهای چشمگیر علی‌الخصوص مردم کم‌سواد روستایی را بفریبند. کارتل‌های مواد مخدر از دیگر گروه‌هایی هستند که می‌توانند از بی‌اعتمادی مردم افغانستان نسبت به طالبان سو استفاده کنند.

ه- گسترش رادیکالیسم: اصولاً در همه جوامع جوانان تحصیل‌کرده و طبقات متوسط موتور محرکه تغییرات و اصلاحات هستند. خالی شدن افغانستان از نیروهای جوان و تحصیل‌کرده، نه تنها هرگونه احتمال توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این کشور را منتفی می‌کند بلکه با گرایش ذاتی طبقات کم‌سواد و فقیر به رادیکالیسم، این کشور را درگیر تلاطم‌ها و شورش‌های مداوم می‌کند.

توصیه ها:
بمنظور جلوگیری از فرار مغزها، باید همه عوامل دافعه و موانع درکشور از بین برده شود تا حد اقل از فرار سیل اسای مغزها جلوگیری صورت گیرد
• ایجاد حکومت فراگیر و شایسته سالار که به ثبات سسیاسی و اقتصادی دوامدار منتهی شود،
• تامین امنیت فیزیکی، روحی و راونی شهروندان،
• تامین عدالت و برابری میان زن و مرد،
• احترام به آزادی فردی درچهارچوب قوانین معتدل،
• از بین بردن همه انواع تبعیض، احترام به حقوق شهروندان و سپردن کار به اهل آن،
• تشویق و ایجاد زمینه سرمایه گذاری داخلی و خارجی و ایجاد فرصت های کاری مناسب،
• معیاری سازی حکومتداری با استندردهای بین المللی،
• بکار گیری نیروی متخصص در امور مدیریتی برای اجرای طرح ها و برنامه ها.

نتیجه گیری:
فرار کادر های علمی ومسلکی زنان را اگر بگونه‌ی ماهوی و ریشه‌ای به ارزیابی بگیریم، می‌توان به این نتیجه رسید که با شیوع فزاینده فرار این قشر نخبه، افغانستان در حال از دست دادن چهار نوع سرمایه‌ی اساسی و بنیادین خویش است:
۱- نیروی انسانی؛ اکثریت نخبه‌گانی که مسیر مهاجرت را در پیش گرفته اند قشر زنان تحصیل کرده و جوان اند. این قشر و نسل جوان سرمایه‌های انسانی اند که گروه گروه با قلب آگنده از درد و رنج، مسیر مهاجرت و غربت را می‌پیمایند تا به یک آینده‌ نسبتا مطمئن دست یابند. از دست دادن این سرمای‌ها‌ی جوان انرژی و پتانسیل جوان کشور را به رکود مواجه کرده و می‌کند.

۲- سرمایه‌ی معنوی؛ شکی نیست استادان حوزه‌های علوم انسانی و متخصصان و دانشمندان حوزه‌های علوم تجربی سرمایه‌های معنوی افغانستان هستند. با وجود آمار بلند مهاجرت در نظام‌های گذشته، برخی آمار جدید نشان می‌دهد که تنها از زمانی‌که حکومت سرپرست طالبان روی کار آمده است، ۲۲۹ استاد از سه پوهنتون بزرگ کابل، هرات و بلخ مسیر ترک کشور را پیش گرفته و از کشور خارج شده‌اند. عده‌ی زیادی از استادانی که دانشگاه های سه‌گانه مذکور را به قصد خارج از کشور ترک گفته‌اند، درجه‌های تحصیلی فوق لیسانس و یا دکتورا داشتند. شمار استادان دانشگاه کابل که انصراف داده‌اند به ۱۱۲ نفر رسیده است.

۳- سرمایه‌ی مادی؛ بدون تردید این نسل تحصیل کرده جوان که به دلایل مختلف مسیر ترک کشور را پیش گرفته اند و می‌گیرند، با هزینه‌گذاری میلیون‌ها دالر توسط حکومت‌های افغانستان به مدارج بلند تحصیلی (لیسانس، فوق لیسانس و دکتورا) دست یافته‌اند. کوچ و فرار این نسل برای افغانستان نه تنها ضایعه‌ی معنوی، که قطعا ضایعه‌‌ی جبران ناپذیر مادی نیز است.

۴ – افزایش ناامیدی؛ زمانیکه کشور و مردم شاهد کوچ و فرار اقشار نخبه‌اش باشند، انگیزه‌ و امید به آینده رو به‌کاهش می‌رود. وقتی محصل وارد صنف درسی شود و استیج درس را خالی از استادان با تجربه و دانشمند ببیند، شکی نیست که انگیزه و امید برای تحصیل، کار و خدمت‌گذاری به وطن را از دست می‌دهد. به همین ترتیب خروج تاجران و سرمایه‌گذار از کشور همه دست در دست هم داده سطح ناامیدی را بالا می‌برد و به نحوی فاصله میان دولت و ملت را بیشتر می‌سازد.

حامیه نادری


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
مهاجرت زنان
افزایش ناامیدی
نظرات بینندگان:

>>>   یکی از اهداف دراز مدت و استراتیژیک پاکستان ایجاد زمینه برای فرار مغز ها از افغانستان است و در پهلوی آن ایجاد فابریکه های ملاسازی و دوره ماستری انتحاری برای مصروف ساختن نسل جدید و مشتاق درس و تحصیل.
در نتیجه افغانستان یک بستر آماده برای هجوم اقتصادی و فکری و مدیریتی و امثالهم برای پاکستان میشود و طالب مجبور به استخدام تکنوکرات های پاکستانی در قدم اول و نیرو های مسلکی از کشور های آسیای میانه در قدم بعدی است و نمونه آن آمدن دو داکتر زنانه از ترکمنستان به هرات است.

>>>   مغز اگر مغز باشد کشور خودش را ترک نمی کند
وطن که هتل نیست هر وقت خوشت نیامد یا رنجیده شدی یا خدماتش کسر شد چمدانت را ببندی از آن خارج شوی
ایرانی

>>>   عالی بود

>>>   هیچ انسانی نمیتواند به زندگی و سرنوشت آینده اولاد و فامیلش بی تفاوت باشد.
وقتیکه اولادش نتواند تحصیل کند. او چطور میتواند تحت رژیم بدوی و جاهل طالبانی زندگی کند.
در قرآن مبارک علم و مشتقات اسمی و فعلی آن ۷۷۵ بار ذکر شده . اشارات ، تشبیهات ، کنایات وسایر صنایع لفظی و معنایی که این کتاب مقدس استادانه حاوی آنست به کثرت و جود دارد و در سیاق کلام قابل فهم و درک است. اما عمل و رویه ظالبان تا حد انکار احکام قرآنی باور طالبان را سیاه ساخته است .
تو بگو غیر از ترک خانه و کاشانه و قبول زجر و تلخی مهاجرت چه چاره است .

>>>   سرمایه ای انسانی یک جامعه سرمایه ثابت و فعال در پهلوی ثروت و سرمایه ای
زاینده آن جامعه است که هر دو را رژیم
حاکم باید در پهلوی مقدسات اهمیت قایل
باشند
م. زمین بوس


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است