سیاست‌های ناکام ایران در افغانستان
با ظهور ناسیونالیسم ایرانی در قرن بیستم، رژیم ایران در قضیه افغانستان هیچگاه نقش پیش‌رو و تعیین کننده نداشته و از این جهت سیاستی ناکام را تداوم بخشیده است 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۰۹    ۱۴۰۲/۳/۱۰ کد خبر: 173204 منبع: پرینت

از آغاز حوادث نیم قرن اخیر در افغانستان، دو کشور همسایه، پاکستان و ایران، به صورت گریزناپذیری درگیر شرایط افغانستان بوده‌اند، اما ایران در این زمینه همیشه ناکام بوده است، به ویژه اگر با نقش و نفوذ پاکستان در تحولات افغانستان مقایسه شود. همه دستاوردی که ایران در این مدت داشته به حد اقل رساندن زیان‌های ناشی از اوضاع افغانستان بوده است که می توانست متوجه ایران شود. پاکستان به عکس، رژیم‌ها را در افغانستان به سود خود دگرگون کرده و آن را به ایالت پنجم پاکستان تقلیل داده است، و هر گاه که افغانستان از این وضعیت خارج شده و گامی به سوی استقلال برداشته است دوباره آن را به "صوبه پنجم" بودن برگردانیده است، به گونه‌ای که امروز با حاکمیت طالبان می‌بینیم.

در ظاهر توقع می‌رفت که واقعیت به عکس این باشد، زیرا تاریخ چند هزار ساله منطقه نشان می‌دهد که افغانستان و ایران برای هزاران سال بخش‌هایی از یک امپراطوری بودند، که گاهی پایتخت آن در غزنی، گاهی در بلخ، گاهی در هرات، گاهی در نیشابور، گاهی در مرو و گاهی در ری یا اصفهان قرار داشت. این تاریخ مشترک که با مشترکات بیش‌تر فرهنگی، زبانی، و دینی همراه بود می‌توانست این دو کشور را بیش از هر کشور دیگری به هم نزدیک گرداند، اما هرگز چنین نشد. از این رو می‌توان این پرسش را مطرح کرد که ناکامی سیاست‌های ایران در افغانستان ریشه در کجا دارد.

به لحاظ تاریخی، نخستین شکاف در این منطقه، به عصر صفوی بر می‌گردد، هنگامی که آن حکومت با رسمیت بخشیدن به یک مذهب و تحمیل قسری آن بر بقیه شهروندان سبب تنش درون‌دینی بزرگ و ژرفی در این منطقه شد که تبعاتش تا هنوز ادامه دارد. دومین عامل، ظهور ناسیونالیسم ایرانی در قرن بیستم بود که هویت تمدنی منطقه را به مرزهای کنونی این کشور تقلیل می‌داد و مشترکات تاریخی را فدای هویت ملی نوساخته خود می‌کرد. اما عامل بزرگتر را باید در انقلاب ایران جستجو کرد که نظامی ایدیولوژیک را در این کشور روی کار آورد.

این رژیم با رویکرد بنیادگرایانه‌اش از همان سال‌های نخست، با در پیش گرفتن مسیری پرتشنج، بسیاری را با خود دشمن کرد از جهان عرب تا جهان غرب. این نگاه ایدیولوژیک به سیاست که موجب به مصرف رساندن ثروت طبیعی آن کشور در جنگ‌ها و تنش‌های بیهوده بود، هم هزینه سنگینی را روی دست مردم ایران گذاشت و هم بذر بی‌اعتمادی، تنش و دشمنی‌های فزاینده را در منطقه افشاند. یکی از نتایج طبیعی این سیاست ایدیولوژیک این بود که جهان در قضیه افغانستان وکالت را به پاکستان بسپارد و از کشورهای خلیج تا اروپا و امریکا پشت سر پاکستان بایستند و به سیاست آن کشور در افغانستان خواسته یا نخواسته تن بدهند.

رژیم ایران با موقعیتی که برای خود و با روابط پرتشنجی که در منطقه خلق کرد، در قضیه افغانستان هیچگاه نقش پیش‌رو و تعیین کننده نداشته و از این جهت سیاستی ناکام را تداوم بخشیده است. اوج این ناکامی را می‌توان در زمانی دید که دیپلمات‌های این کشور در مزار به دست طالبان کشته شدند و ایران نتوانست هیچ عکس العملی در قبال این گروه نشان بدهد. ناکامی و نادانی بزرگتر این‌که چند سال بعد قاتلان دیپلمات‌های خود را در آغوش گرفت تا در برابر دولت قانونی افغانستان که روابط حسنه‌ای با ایران داشت، بجنگند. نتیجه همین بازی‌های بیهوده‌ وضعیت متشنجی است که امروزه زیر دعوای حقابه جریان دارد و به شلیک‌های مرزبانان دو طرف می‌انجامد، چیزی که کاملا به سود طالبان دو دولت و به زیان مردمان دو کشور است.

محمد محق


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
سیاست ایران
افغانستان ایران
نظرات بینندگان:

>>>   ناطقی بلخابی
خوب نوشتید جناب استاد، البته نقش ایدئولوژی را بیش از حد پر رنگ نشان داده اید.
به نظر می‌رسد دو عامل عمده سیاست خارجی ایران در افغانستان را ناکام کرده باشد:
۱- کم اهمیت یا بی‌اهمیت دانستن نفوذ در افغانستان توسط مقامات ایرانی.
۲- رقابت ایران با غرب و جهان عرب که توان آن را نداشت.
پاکستان از این وضعیت استفاده کرده و هر چه می‌خواست عملی کرد.

>>>   صفرمحمد مظفری
به باور من ناکامی ایران و کامیابی پاکستان در افغانستان علت مذهبی دارد. اهل سنت افغانستان به ویژه پشتون‌ها با پاکستان خودشان را یکی می‌دانند ولی با ایران بیگانه. درضمن جلو بازی قدرت‌مند ایران را در افغانستان امریکا گرفته است ولی پاکستان هماهنگ با امریکاست.

>>>   قادر آشنا
تحلیل مستند بود؛ آغاشاهی وزیر خارجهء پاکستان بعد از حملهء نیروهای شوروی به افغانستان به برژیسنکی نمایندهء امریکا گفته بود که حالا شما به ما نیاز دارید زیرا دیگر در تهران « شاه» را ندارید ۰ متحد شما حالا ما هستیم

>>>   Amir Bajehkian
این تکبر نهادینه شده در بسیاری از ایرانی‌ها ریشه در تلاش حکومت پهلوی بر تعریف هویت ایرانی به عنوان یک هویت مجزا داره. و با توجه به مدتها جدایی دو ملت اهل فکر ایران کلا افغانستان و پیوندهای تاریخی ما رو نادیده گرفتند.
ایرانیان البته این گسست تاریخی رو در جاهای دیگه هم داشتند. در مورد اتفاقات تاریخی داخل مرزهای ایران امروز با مثلا حضور پررنگ زبان فارسی در شبه قاره، و انتشار بسیاری از کتاب‌ها و نشریات فارسی در کلکته. کلا خیلی چیزها رو فراموش کردیم.
و زمانی هم که یادمون اومده فقط در سوگ این مساله بوده که روزی افغانستان مال ما بوده. نه این که روزی ما دو ملت یکی بودیم.
به همین دلیل فردوسی و مولانا و ناصرخسرو مال ماست. حافظ و سعدی و پورسینا که جای خود دارند.
اصلا در نظر نمیگیریم که همون پیوندی که ما با این نمادهای هویتمون داریم رو مردم افغانستان هم دارند. مثلا جایگاه فردوسی و مولانا برای دو ملت عین هم است. هردوی ما نوروز رو جزوی از شناسنامهٔ خودمون میدونیم و هر دو به زبان فارسی عشق میورزیم.
البته در افغانستان هم در واکنش به این سیاست ایران‌ و خب به خاطر تلاش برای ساخت هویت مستقل از ایران (و در بعضی موارد بر اساس قومیت و مذهب) افغانستان رو از ایران دور کرد و طالب (و پدران معنویشون رو) به پاکستان نزدیک.
بین افغانستان و پاکستان تضادهای عمیق وجود داره. اما مشکل ایران و افغانستان عمیق و ریشه‌ای نیست و هزار و یک دلیل برای نزدیکی اونها وجود داره.

>>>   Amir Khorasani
به نظر من اگر یک نظام دیموکرات سیکولر در ایران به وجود بیاید به مراتب از یک نظام مذهبی ولو سنی، هم برای بهبود روابط بین افغانستان و ایران بهتر هست، چون عموما مسایل همچون فرهنگ و ادب و تبار و تاریخ و زبان و این مسایل در یک نظام سیکولار مورد مناقشه اند، در یک نظام مذهبی بدترین دشمن نزدیک ترین شخص غیر همفکر هست و چون نمیشود در قرن بیست و یکم تمام مردم را دور یک مفکوره یی مشخص جمع کرد، بناء جنجالش اولین بار خودی ها را ضرر میرساند

>>>   عبدالعلی فهیمی
نکات مهم دیگری را نیز از قلم انداختید.
۱. سیاست ایران در قبال افغانستان همیشه بیشتر مبتنی بر حب و بغض بوده است تا عقلانیت سیاسی. دیدگاه تحقیر آمیز ایرانی‌ها نسبت به مردم افغانستان و شرقی‌ها در کل باعث غرور کاذب در برابر این مردم شده است.
۲. سیاست مداران ایران اکثرا در این تصور اشتباه به سر می برند که در افغانستان یک هویت ملی وجود دارد. این باعث میشود که با تمام کتله‌های قومی برخورد یکسان داشته باشند.
>>>   با اغاز امپراطوری هخامنشی تمام کشورهای خراسان امروزی از افغانستان تاجیکستان وتا اذربایجان همه تحت قلمرو پادشاهان فارس ایرانی قرار گرفت زمان داریوش که یک فارس اریایی بود از مناطق استان فارس ایران امروزی گسترش زبان فارسی در تمام مناطق اجرا شد که تا امودریا را دربرگرفت خصوصا زمان ساسانیان که انها هم از فارس های ایرانی بودند .اری با هجرت اقوام ایرانی وفارسی تقریبا در تمام این مناطق فارس ها واقوام ایرانی وارد شدند .تا زمان حمله مغولان وامدن اقوام تاتار وایماق وازبک ومغول به مناطق افغانستان . وامیزش اینها نژاد وفرهنگ ایرانی در این مناطق ازبین رفت.وفقط زبان فارسی در ان مناطق ماند .چون ژن مغولی بسیار غالب بر نژاد اریایی یا ایرانی است ودر ازدواج بین این دو نژاد نود درصد بچه ها چهره مغولی پیدا می کنند.اری افغانستان دارای چهار قوم اصلی است .هزاره وازبک که از نژاد زرد یا مغولی که نژاد بزرگی هستند می باشند .تاجیک ها از نژاد سیبری مغولی ودر زمان ساسانیان زبانشان فارسی شد وپشتون ها که از نژاد شمال هندی هستند ودر طول تاریخ بسبب اختلاط نژادی تقریبا نود درصد مانند هم وچهره افغانستانی معلوم است واما ایرانی ها از نژاد اریایی یا همان ایرانی هستند که بیش از هفت هزار سال قدمت در فلات ایران داشته اند ولذا تقریبا شکل ایرانی مانند هم ومعلوم است .واما در مورد اندیشمندانی مثل ابن سینا یا مثلا امام بخاری اهل سنت ومولفین صحاح وغیره از اندیشمندان اینها اکثرا از نژاد فارس های ایرانی بودند بعد از حمله مغولان همه چیزی تغییر کرد درحالی که امروز اگر به محل تولد ابن سینا بروند در بخارا همه چهره های نژاد زرد وزبانشان ازبکی است در حالی که ابن سینا طبق گفته ها چشمان وابروان مشکی وریش میانه وچهره ای مانند ایرانیان امروز وزبانش هم فارسی وحتی خود کلمه سینا جدش یک اسم فارسی است نه ترکی یا ازبکی .وهمینطور مثلا امام بخاری که از بزرگان اهل سنت است او هم اسم جدش بردزبه یا همان برزویه یک اسم فارسی بوده نه ازبکی وغیره .
محمد رحمانی.

>>>   تحلیل مستند؟ جالب است.
حیف که سخن بی قیمت است. آقایان آیا پاکستان خود آزاد است که مداخلاتش در افغانستان مستقل از و بنفع پاکستان باشد؟ این صوبه پنجم خواندن افغانستان واقعا اهانت به شعور استقلال طلبانه مردم این کشور است و آنهم از طرف کسی که بیشتر از۲۰ سال در اروپا بسر میبرد ولی تاهنوزنتوانسته جدال جیوپولیتیک قدرتهای بزرگ والهدست بودن پاکستان را درک کند. جناب محقق ما انتظار بهتری از شما داشتیم. آیا میتوانید بگوئید که افغانستان دراین نیم قرن اخیر چه زمانی آزاد بوده که چنین حرفی را بر کاغذ می آورید؟

>>>   با همه نظرات‌ موافقم در ضمن چند نکته:
همان اشتباه رویکرد ایدیولوژیک را فعلا" طالبان در پیش گرفته اند.
استفاده ابزاری از عوامل نفوذی زیربنای سیاست ایران و پاکستان در وضعیت موجود است و این زخم را عمیقتر میکند.
تغیر رژیم در ایران نه ممکن است و نه به مصلحت منطقه چونکه این امر ممکن است یک بحران کلان منطقوی ایجاد کند ، فقط راه حل آن قبول ایران به مثابه یک عضو جامعه جهانی و کار برای تنش‌زدایی در منطقه است چنانکه با نزدیک شدن سعودی و مصر وجهان عرب عملا" این روش در حال عملی شدن است.

مشکل کلان منطقه سیاست های ابر قدرت ها است که به قدرت رسیدن طالبان و ایجاد تنش در مرز های غربی و شماای افغانستان نتیجه همین بازی ابر قدرت ها است و اینکه چگونه باید جلو اش گرفته شود راهی جز باز گشت به دوران جنگ سرد و ایجاد منطقه حایل مانند گذشته و احیای بلاک کشور های غیر منسلک وجود ندارد.
و در افغانستان مهم تر از همه فهم دین است تا آموزش کورکورانه.
دین اگر وسیله ارتزاق و ابزار معاش شد نتیجه اش طالبانیزم است در حالیکه پیغمبر خدا گفته :
الکاسب حبیب الله
کسب و کمال وسیله ارتزاق است و دین وسیله تزکیه نفس انسانی.

>>>   به محترم Amir Khorasani.نوشته کردی که "به نظر من اگر یک نظام دیموکرات سیکولر در ایران به وجود بیاید به مراتب از یک نظام مذهبی بهتر است".

یک سوال. آیا اگر به یک فابریکه کشتی سازی داخل شوی و یک کشتی عظیم اقیانوس پیما را در آنجا ببینی جرئت می کنی درباره طرز ساخت آن نظر بدهی؟ مسلما" نه. چرا؟ چون می گویی "من سواد کشتی سازی ندارم". آیا خیال می کنی جامعه ایران از یک کشتی ساده تر است که درباره آن نظر و رهنمود میدهی؟
تو سکولار و بیدین هستی.خوب باش.کدام مشکلی نیست. لااکراه فی الدین (اصلا معنای این کلمه سکولار را می دانی؟).اما نظر خنده دار درباره کشور عظیم ایران نده.
امریکا می گوید در قرن 21 در کل دنیا صرف 3 کشور هستند که پیش امریکا ایستاد شده اند و نمی گذارند هرکاری به دل ما باشد بکنیم.1_چین 2_روسیه 3_ایران کبیر. متباقی کشورها غلامان امریکا هستند. درجه اش متفاوت است. مثلا فرانسه و مکرون حمال صهیونیست غلام درجه 1 امریکاست ولی افغانستان غلام درجه 6 است.
ایران هم در زمان شاه خائن و بیدین(الدنگ مزدوری همچو ظاهرشاه_هر دو زن باز و فاسد) کشوری بود لائیک و سکولار (این دو کلمه هم معنی هستند. صرف یکی فرانسوی است و دیگری انگلیسی) و غلام امریکا و مستعمره امریکا بود.خرابه ای با 70 فیصد بیسواد که 90 فیصد قریه های آن نه آب داشتند و نه برق(البته در تهران زن ها سربرهنه و کون برهنه بودند و حتمی اینها یعنی پیشرفت!).قدرت صنعتی اش اندازه مونتاژ آفتابه هم نبود. آخندی مسلمان حقیقی در سال 57 انقلاب کرد و امروز آن کشور وامانده زیردریایی و موشک بالستیک و ماهواره و رآکتور اتمی می سازد. پس [[اسلام ایران آفتابه ساز را رآکتورساز کرد]] و این را کسی منکر شده نمی تواند. به گپ مفت 4تا مزدور بیسواد BBC یا انترنشنال گوش نکن. از عقل خود بکار بگیر. ایران امروز پیشرفته ترین کشور جهان اسلام از نظر علمی و صنعتی است. اگر سکولار بود آفتابه ساز مانده بود.
اما درباره دین.صرف فکر کن که از کجا آمدی. از یک نقطه. از یک تک سلول که باید زیر میکروسکوپ می گذاشتند تا معلوم شوی. بهرحال وقتی از این جهان بیرون شوی خواهی فهمید که آیا خدایی و جهانی دیگر هست یا نیست. مسائل کلان و مهم را به اهلش واگذار.(دکتر کوانتوم_ تو ره خوش داشتم که برایت وقت گذاشتم)

>>>   چرا ایران مخالف فارسی زبان های افغانستان است و طرفدار این است که پشتونها قدرت افغانستان را در دست داشته باشند . ؟
لطفا این سوال را جواب بده چون فعلا فارسی زبان های افغانستان این موضوع را فهمیده اند ولی علت انرا تا حال نفهمیده اند . فارسی زبان های افغانستان فعلا سخت از ایران ناراحت اند . شما دلیل اینکه پالیسی ایران چرا خواهان تضعیف فارسی زبان های افغانستان و تقویت پشتون ها است در حالیکه پاکستان هم پشتون ها را تقویت و حتی در صفوف شان حضور دارند اما فارسی زبان های افغانستان فعلا هیچ عقبه ندارند در حالیکه هفتاد وپنج فیصد نفوس افغانستان را تشکیل میدهند از قدرت کنار گذاشته شده اند و جوانان انها را روزانه طالب پشتون از خانه های شان بیرون کرده زندانی و شهید میسازند و یا مهاجر میسازند تا نفوس فارسی زبان کم شود .
شما لطفا مختصر به سوال من جواب دهید .
وسلام

>>>   در جواب چراایران مخالف فارس زبان ها است.اصلا چنین نیست. افغانستان طی توافق پنهانی خلیل زاد وامریکا عربستان (کشورهای دیگر نظیر پاکستان واسراییل هم نقش داشتند) تحویل طالبان داده شد .چون عربستان از امریکا خواست تا از افغانستان خارج وایران به مرزهای شرقی مشغول واز یمن وسوریه ودخالت در کشورهای عربی خارج شود.بهرحال ایران دردقیقه نود که دید دیگر نمی تواند کاری نماید .ونود درصد افغانستان دست طالبان بود وبعدا مجبور شد برای کم کردن ضرر اینها به مردم افغانستان وهمچنین رام کردن اینها (مانند انچه وزرای ایرانی در رام کردن مغولان انجام دادند) کاری انجام دهندوبا اینها ارتباط برقرار کنند .همه اش مجبوری وسیاست .اگرنه کجا ایران درخواب می دید که عربستان واسراییل وامریکا .چنین گروه سنی افراطی را درکنارش برپا دارند.

>>>   یکی از دیپلوماتهای هندی گفته است:«خیلی ها مشکل است که با مقامات ایرانی روی مطلبی به توافق رسید زیرا تا آخرین لحظه نمیدانی که چه مطلبی در مخیله دارند...»
در نوشته ای محترم محق یک نکته قابل تامل است یعنی ایدیالوژی ...
تلاش جهانی و منطقوی برای تسریع پروسه شیعه سازی از طرف ایران طی چهل سال اخیر ، برای مردم ایران خیلی ها گران تمام شده است.
چهل سال قبل سیاستهای استعماری و سرکولگرانه ای امریکا علیه افغانستان و ایران. که در هر دو کشور دو نظام ضد امپریالیستی بوجود آمده بود ، هر دو نظام جدید در صدر لیست سی ای ای قرار داشتند تا نابود گردند ....و در چنین حالت فضای مناسب همکاری میان جمهوری دموکراتیک افغانستان و ایران بوجود آمده بود،جانب افغانستان تلاش کرد تا ابتکار عمل را بدست بگیرد و روابط سیاسی را با رژیم خمینی بهبود بخشد . سه بار نامه های احترام آمیز برای ایجاد فضای اعتماد و آغاز روابط مثبت میان دو کشور از طرف دولت وقت افغانستان شخصا خطاب ببرک کارمل به آیت الله خمینی ارسال گردید ، متن نامه ها در روزنامه حقیقت انقلاب ثور وجود دارد...
جانب مقامات ایرانی نه تنها علاقمند بهبود روابط و موضعگیری مشترک علیه امریکا در منطقه نبودند ، بلکه به بهانه ای تهاجم شوروی در افغانستان و افغانستان کمونیست ، دست به مداخلات مخفیانه برای تسلیح و تمویل گروهی از هزاره ها در داخل افغانستان زدند در حالیکه روابط دیپلوماتیک خود را تا سطح شاژدافیر حفظ کرده بودند و با دولت افغانستان ظاهر را گرفته بودند .،این گروه‌های تروریستی هزاره ها ، مستقیما مواد تبلیغاتی و پول از تهران دریافت میکردند ، کاری که پاکستان می‌کرد ،مقامات امنیتی ایرانی مواد تبلیغاتی را غیر رسمی قاچاق داخل افغانستان کرده و از طریق تکیه خانه ها به شستشوی مغزی ملیت زحمتکش هزاره به نفع آیت الله خمینی. میپرداختند ، اخوند ها حزب وحدت اسلامی افغانستان را ایجاد کردند و مستقیما از تهران دستور میگرفتند.
توجه به فاکت ایدیالوژی در سیاست های داخلی و خارجی ایران ، پیشبرد چنین شیوه که در فوق ذکر گردید اثرات نا مطلوبی را برای مردم ایران و افغانستان از خود بجا گذاشت.بخصوص برای موقف مردم هزاره در داخل افغانستان....
مقامات ایرانی با وجود تجارب تلخ از جنگ ایران -عراق و نقش امریکا در حمایت از صدام حسین در این جنگ باز هم نخواست با دولت افغانستان که مصروف نبرد علیه جنگ نیابتی که از واشنگتن رهبری میشد بود ، در کنار افغانستان قرار گیرد ، آنها امپریالیزم را نسبت به. یک رژیم با برنامه های مترقی ترجیح دادند در حالیکه امروز ج.ا.ایران از همه مهمتر به چین کمونیست اهمیت می‌دهد و خواهان همکاری ها ی همه جانبه از ترس امریکا با چین میباشد،
فراموش نباید کرد که سیاست های داخلی یک کشور منعکس کننده سیاست خارجی آن نیز میباشد.در سال‌های نوزده هشتاد در افغانستان کار و پیکار بزرگ از طرف حزب و دولت برای ملت سازی در افغانستان آغاز گردیده بود و اولین بار در تاریخ ملیت هزاره ، جرگه هزاره تدویر گردید ، هزاره ها در مقامات بلند حزبی و دولتی قرار گرفتند ، این پالیسی نمایشی نبود بلکه هدف آن از بین بردن سیاست ارتجاعی تفرقه بیانداز و حکومت کن رژیم‌های قبلی در افغانستان بود، هزاره ها هم از لحاظ اقتصاد و هم از لحاظ سیاست یک ملیت مطرح در افغانستان. به کمک حزب و دولت برهبری ببرک کارمل ، سر بلند کردند ، مهاجرین هزاره دسته دسته از ایران به افغانستان باز میکشتند،
طبیعی است که رهبری ایران که مثل دوره ای صفوی ها فکر میکردند و هنوز هم با آن شیوه باورمند اند از موفقیت سیاست مردمی وقت دولت ج.د.ا. به هراس افتادند ، برای آنها قابل قبول نبود که زنان در همسایگی شان در افغانستان طبق قانون از حقوق مساوی برخوردار باشند ، حجاب و سایر قیودات. نا مناسب برای زنان حتمی نبود ، ملیتهای محروم ، به حقوق خود دست یافته بودند ، تفاوت‌های مذهبی از بین رفته بود و اهل تشیع در افغانستان هزار فیصد در اجرای مناسک خود آزاد بودند ، هندو ، سیک ،مسلمان شیعه و سنی ، معتقد و غیر معتقد ، همه بدون ترس و خوف در افغانستان زندگی میکردند ، چنین حکومت‌ها را با چنین برنامه های مردمی آن امریکا در هیچ جای از دنیا دوست ندارد و انرا مهر کمونیست میزند و برای سرنگونی آن از هر فرصت ممکن استفاده میکند ....
جمهوری اسلامی ایران از جمله کشور هایی بود که مخالف پالیسی های مترقی داخلی افغانستان و سیاست خارجی مترقی آن بود ، این کشور از همان چهل سال قبل دنبال. مخالفین مسلح افغانستان را گرفت ، ظاهرا با دولت افغانستان قول همکاری میداد و در عقب خنجر میزد، همین سیاست را بنام مبارزه علیه امریکا از چهل سال بدینسو در قبال افغانستان تعقیب کرده است... در بیست سال جمهوری اسلامی افغانستان باز هم ایران طبق معمول مخفیانه له طالبا کمک می‌کرد و هم طاهر را با دوات کرزی و غنی گرفته بود...
امروز ایران نمیتواند از جبهه مقاومت حمایت کند بخاطر آن است که با یک نیروی که چند بار ضرب شصت خود را به ایران نشان دادن است و در قید هیچ نوع از اصول معقول سیاسی نیست ، مواجه است ، این نیرو طالب است ...
...های ایران هنوز هم از تعقیب سیاستهای غلط شان درس نخواهند گرفت زیرا ایدیالوژی برای آنها علویت دارد ، در مقابل ایشان در افغانستان نیز نیروی رویکار است که ایدیالوژی برای شان مهمتر از همه چیز آست . در ایران اسلام شیعه در افغانستان اسلام سنی ، در هر دو کشور افراطیت حاکم آست و ما منتظر حوادث دلخراش و موضعگیری های خصمانه میان دو نظام اسلامی با دیدگاه های عمیقا از هم متفاوت خواهیم بود، بخصوص که حالا امریکا نمیگذارد در منطقه صلح و آرامش بر گردد ، افغانستان برای اسراییل و امریکا یگانه تخته خیز علیه ایران است ...کاش چهل سال قبل مقامات ایرانی به این نکته پی میبردند ،شاید امروز نوبت. چنین. تضاد های حاد نمیرسید.
میگویند :از هر چیز تازه اش را انتخاب کن ، ولی از دوست کهنه اش را...
اخوند ها به این اکته پی نمیبرند.،،
حنظله

>>>   به نظر من دخالت ایران, پاکستان یا هر کشور دیگر در امور داخلی افغانستان نادرست می باشد و نتیجه آن جنگ و زد و خورد بیهوده و ستم و بیداد در حق مردم بی گناه خواهد شد. باور کنید ما همگی اینجا صاحب خانه ایم نه مستاجر که باید بر مبنای حرمت متقابل و پروتکلهای جهانی با یکدیگر بسازیم و نمی توانیم که خانه خود را به خاطر دیگری ترک کنیم.پس بیایید حرمت هم را نگه داریم. با هم دوست باشیم و خیرخواه یکدیگر بمانیم. آنچه در گذشته داشته ایم که بر مبنای خرد و دانش و راستی و مروت است، انبازانه پاسداری کنیم و آنچه از مدار حق طلبی خارج است به یک سو نهیم و داوری کوتاه کنیم. نیک بیاندیشیم, خوب رفتار کنیم و سخن جز به راستی و درستی بر زبان نرانیم. به زبان, نژاد, آیین و مذهب هم بددهنی نکنیم.وقت خود را برای مردم آزاری صرف نکنیم بلکه جهد کنیم تا دو سه آجر بر هم نهیم و ملک و میهن آباد کنیم. در این زمان هیچ کرداری باثوابتر از ساختن خانه و راه و بیمارستان و مدرسه و دانشگاه و کارخانه نیست. آباد کردن زمین خدا همیشه تاریخ و در هر مکان کاری درست و پسندیده بوده است و خواهد بود. دل و چشم به مردم دیگر نسپارید و نگاه به همت خود دارید و نان از غرق پیشانی خود بخورید. به تفنگ مجال تیر انداختن ندهید. به خشم میدان تاختن ندهید. آرام باشید. صبور باشید. شکیبایی کنید و به فضل دادار بخشگر آمرزنده امیدوار باشید. این و بسیاری دیگر, اندرز من به خواهران و برادران از بدخشان و بلخ و هرات تا نیمروز و کابل و پکتیکا و ... و تا اینسوتر زمینی که مردمان فارس و غیر فارس در آن زندگی می کنند.

>>>   مهزیار مهراذین :
به نظرم آنچه مایه جدایی ایران و افغانستان و حتی تاجیکستان شده اختلافات مذهبی است . یعنی این حکومتها بر مذاهب خود ، خواه سنی و خواه شیعه ، بیشتر تکیه و تاکید داشتند تا بر زبان فارسی دری . در حالیکه مثلا ترکیه و جمهوری آذربایجان با اینکه مذهبشان متفاوت است اما بر زبان مشترکشان که ترکی است بیشتر پافشاری می کنند . باید این سه کشور فارسی زبان هم ضمن حفظ اعتقادات خود و احترام به باورهای دینی یکدیگر به هم نزدیکتر شوند اگر این سه کشور با یکدیگر باشند و بتوانند اتحادیه یا کنفدراسیونی تشکیل دهند . قدرت تاثیر گذاریشان در جهان بیشتر می شود . افسوس که افراطیون پشتون سنی و شیعیان تندروی ایرانی حاضر به کمی کوتاه آمدن و مروت و مدارا کردن با یکدیگر نیستند . افسوس و صد افسوس .

>>>   درود و آفرین بر دوست خوب محمدرحمانی با این نظر درست

>>>   نویسنده مانند کسی است که یک کتاب را باز کرده صفحه آخر را خوانده و طبق همان صفحه قضاوت کرده است. واقعا جای تاسف دارد چنین تقلیل موضوعات مهم تاریخی به مفاهیم بی ارزش.
شکی نیست که پس صفویه دخالت روحانیت در امور سیاسی پیوسته بیشتر شد چه در روزگاری که مجیزه گوی دربار بودند و بوقچی شاه در کشور چه زمانی که پرچم مخالف را علم میکردند.

باز هم میدانید که در این سیصد سال استعمار غرب بر منطقه حکم میراند و رفتار پرتنشی را میان نیروهای درون کشور با استعمار و با شاهان بی اراده باعث میشد بطوری که گروههای چریکی از رئیسعلی دلواری در مبارزه با انگلیس و میرزا کوجک خان جنگلی و ستارخان و... از دل توده بیرون امد و برای حفظ میهن با بیگانگان جنگیدند.
این مسائل و بی اختیاری شاهان قجر باعث اعتراضات بازار و قشر روحانیت بود بطوری که حرات اعتراض یافته و بساط حکومت شاهنشاهی مشروطه پی ریخته شد. در این روزگار اوج کنش اجتماعی سیاسی آخوندها در سیاست بود. هنگامی که این سیاست در حال به ثمر نشستن بود جنگ جهانی رخ داد.

در این اشوبها رضا شاه امد و بساط جنبش مشروطه را جمع کرد و رضا شاه به کمک انگلیس نصب و عزل شد. در جنگ جهانی ایران پل پیروزی بود و نفت نیز مدتی بود پیدا شدا بود و کشوراای استعمارگر میل شدیدی بر تسلط بر ایراک داشتند.
در زمان جنگ سرد دو گفتمان جهانی سرمایه داری و کمونیسم همه کشورها را در نوردید و گفتمانهای بومی را به حاشیه برد. طبیعی بود که در هر منطقه اگر گفتمان بومی وحود میداشت در برابر آن مقاومت میکرد و فکر و ایده حکومت دینی کم کم ریشه گرفت.

ایران برای پرهیز از تجاوز شوروی پیمانی وارد پیمان بغداد شد تا متحد امریکا باشد. امریکا هم کاپیتالسیونی مانند ژاپن کنونی را تحمیل کرد و هم پیمان نه بلکه یک دست نشانده میخواست و نارضایتی از سیاستهای شاه بجایی رسید که انقلاب شد.
پس از انقلاب امریکا باز دست از سر ایران بر نداشت. ابتدا با حمله در طبس سپس جنگ با صدام و تاکنون در حال جنگ و نابودی حکومت اخوندی است.
بیشتر رفتار سیاست خارجی ایران در زمان چنین جنگی و بیشتر تدافعی است. مانند حضور در سوریه برای مقابله با داعش. بجز قضیه اسرائیل در هیچ یک از رفتارهای ایران پس از انقلاب اختیار و ابتکار عمل دست خود ایرانیها نبوده بلکه د حال دفاع بوده است.

نویسنده طوری وانمود کردا است انگار بعد از انقلاب حکومت ایران آزاد و رها بوده ولی به دلیل شرارت ذاتی در منطقه تنش ایجاد کرده است. بخشی از تنشهای غرب با ایران مثلا مساله موشکی است. اگر امکان دفاع نباشد مانند افغانستان هر نیرویی دوست داشت ورود میکند سپس تا زمانی که هزینه سر بفلک نکشد میماند. حال که ایران برای دفاع برنامه موشکی پی ریزی کرده انپراطوری رسانه میگوید ثبات منطقه را بر هم زده است و تهدیدی برای نظم جهانی. مقصود البته نظمی در جهت منافع استعمار است. در چنین نظمی است که امریکا میتواند به ویتنام و عراق و افغانستان و سوریه و... حمله کند ولی هیچ عواقب و خسارتی نپردازد ولی روسیه اگر به اکراین حمله کرد برهم زننده نظم جهانی است و تا نخ و سوزن را نیز به روسیه تحریم میکنند.

حال در جهانی زندگی میکنیم که نظم آن را چنین وحشیهایی ساخته اند. اگر کشوری همراه شود همه داشته های تاریخی خود را کنار گذاشته و سبک امریکایی را انتخاب میکند. اگر کشوری ایستادگی کند قطعا بی چالش نیست. اگر در این چالشها واکنشی نشان داد میشود عامل بی نظمی در جهان. نویسنده بدون درست در اینجا دچار خطای فهم شده است که رفتار حکومت را پس از انقلاب مستقل از تهدیدهای موجودیتی پیرامون آن در نظر گرفته و طبیعتا در شرایط نرمال چنین رفتارهایی کار یک حکومت دیوانه است که جرا به سوریه رفته یا یمن یا عراق یا لبنان.
اگر در تحلیل سیاسی بستر تاریخی رویدادهای زنجیروار را نادیده بگیرید میشوید یک خبرنگار....

>>>   به "چرا ایران مخالف فارسی زبان":
ایران با جنگ داخلی بیهوده فرسایشی و طولانی مخالف هست و دولت فراگیر را راهکار بهتری می داند.

>>>   به حنظله؛
نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان ۱۹۸۰ هر چند غیر دینی بود ولی به شدت ضدشیعه بود. آن ها سکولار ولی فرقه ای بودند. از آن جایی که کمونیست ها مشروعیت مردمی نداشتند سعی می کردند با ترساندن مردم از دشمن خارجی و هزاره ها مردم افغانستان را با هم متحد کنند. در واقع کمونیست ها بدون این که به دینی معتقد باشد در آتش تفرقه های مذهبی می دمیدند. نشریات آن زمان ایشان و اظهارات دولتمردان آن زمان سرشار از احساسات جنگ مذهبی هست. کمونیست ها امیدوار بودند که مردم افغانستان احساسات مذهبیشان به غلیان بیاید و پشت سر دولت قرار بگیرند و ضعف های دولت کمونیست را فراموش کنند.
در دنیا زیاد اتفاق می افتد که سکولارها با انگیزه های ریاست طلبانه دست به تبعیض دینی می زنند و جامعه را دوقطبی می کنند.
برعکس آن هم دین داران واقعی هستند که به منظور حفظ جامعه سایران مذاهب را برادر می نامند و حقوق دیگر ادیان را محترم می شمارند.
بنابراین لطفا تاریخ را تحریف نکنید.

>>>   ممنون از جواب تان ،
اما به شرط که طالبان حکومت فراگیر را بپذیرد . من فکر میکنم هنوز هم ایران در شناخت طالبان راه اشتباه را در پیش گرفته امید است قبل از اینکه دیر تر شود به هوش بیایید، ما دیگر ازین بیشتر تحمل کشتن و بستن و تحقیر جوانان خود را نداریم اگر ایران با ما نمیخواهد باشد بعدا گله هم نکند که شما فارس ها چرا با دیگران رفتید . ما امروز مجبوریم به هر دری بزنیم تا خود را از ظلم پشتون نجات دهیم .

>>>   دل سوخته:
روح چرچیل در جهنم از این تحلیل ها شاد شد!!!
امایک آموزش می گذارم که فکر کنم از نان شب هم برای مردم واجبتر است:
موارد لازم برای ارایه تخلیل آبکی و گرفتن احتمالا مواجب چشمگیر:

1- وجود یکنفر انسان خودباخته و تحصیلکرده در اندیشکده ها یا کشورهای غربی .
تبصره : بشرط سرسپردگی کامل به فرهنگ و سبک زندگی غربی ، طرف در مکتب روستای خود هم درس خوانده باشد و حتی اصلا درس هم نخوانده بیسواد هم باشد قابل قبول است!
2 پیدا کردن یک سایت یا روزنامه غافل یا جاهل که حاضر باشد هر اراجیفی را منتشر کند.
3- داشتن یک سطر یا حداکثر دوسطر اطلاعات درست!
4- داشتن هنر نویسندگی ترکیبی ، بطوریکه شایعات میان مردم کوچه و بازار و حب و بغضها و دروغها و تحلیلهای آموزش داده شده را بطوری با همان دو سطر اطلاعات درست خود ترکیب کند که همگی نه تنها درست بنظر بیاید.بلکه بعضا ملت خوششان هم بیاید!
تبصره : ادعای دلسوزی برای مردم و مملکت و داشتن لحن ناصحانه و مشفقانه در متن ،از الزامات بند 4 می باشد.

دریک کلام اینهم متاسفانه یکی دیگر از بیشمار تحلیلهای تفرقه افکنانه و آبکی کارشناسان سایت است که ثمری بجز به انحراف بردن مشکلات کشورهای افغانستان و ایران ندارد و صرفا دستپخت دستپخت اندیشکده های انگلیسی و تربیت شدگان مکتب غربگرایی است.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است