امریکا با طالبان چه بازی انجام می دهد؟
امریکا به حمایت مالی، مستشاری و تسلیحاتی و فناوری طالبان ادامه می دهد تا کماکان در اریکه قدرت باقی بمانند و زمینه ساز گسترش سازمان های وسیع تروریستی در منطقه باشند 
تاریخ انتشار:   ۰۱:۲۴    ۱۴۰۲/۵/۱۰ کد خبر: 173671 منبع: پرینت

پارادوکس در روایت تروریزم؛ امریکا با طالبان چه بازی انجام می دهند؟
در تازه ترین گزارش خودساخته، ظاهرا سازمان ملل گزارش داده است که القاعده با حمایت مقامات بلندپایه طالبان در نهادهای دولتی این گروه نفوذ کرده است. نظامی را که امریکا در تلاش است تا منحیث سرباز نیابتی خود در منطقه حمایت کند و به آن وجهه رسمی ببخشد، امروز میزبان القاعده است. تا این جای کار مساله عجیب و غریب به نظر می رسد که چطور پارادوکس موجودیت القاعده منحیث دشمن ساخته شده امریکا و طالبان منحیث دوست آینده آن ها که سالیان متمادی از حمایت آن برخوردار بوده، در یک ظرف می گنجند؟ مگر طالبان برای امریکا تعهد قطع رابطه با القاعده را نداده بود تا زمینه برگشت آن ها به قدرت میسر شود؟

حالا گزارش شده است که القاعده در افغانستان وجود دارد اما فعالیت مخفی میکند. یعنی روشن شده است که رژیم طالبان از القاعده میزبانی می کند، اما سزاوار حمایت و به رسمیت شناسی است، چون دارد رفیق راه امریکا می شود تا برنامه های بزرگ امریکا در منطقه، اجرایی شود.
آنچه واضح است ارتباط نزدیک، ایدیولوژیکی، همبستگی عملیاتی و تعهد رفیقانه میان طالبان و القاعده با سایر گروه های تروریستی است که همه ی شان روایت خشونت و انزجار را سرلوحه کار و فعالیت شان قرار داده اند. تروریزم موجود در افغانستان ریشه در درازای چهار دهه دارد. درست از زمانیکه شوروی ها به افغانستان لشکر کشی کردند و زمینه را برای استفاده از ابزار افراط گرایی دینی و مذهبی در اختیار امریکا و انگلیس قرار دادند. از آن زمان تا حال، پاکستان از گاو شیری افغانستان، به واسطه ابزاری چون تروریسم نوین و عقاید تندروانه گروه های افراطی جنگ طلب که در خدمت منافع انگلیس و امریکا قرار دارند و ماهیت شان در واقع، مبنای حفاظت از منافع راهبردی این دوکشور در منطقه بوده است، استفاده و بهرۀ فراوان برده است.

انگلیس و امریکا از سالیان متمادی و از بدو ظهور پاکستان، این کشور را مخصوصا در مناطق شمالی آن، محل مناسب ترویج عقاید افراط گرایی انتخاب کرده اند. تروریسم جان گرفته در منطقه به لطف نظام سیاسی و بخصوص امنیتی آن، بنا شده است. بنا سر کشیدن مطالب این چنینی که ذهنیت های عامه را به بیراهه می کشاند یک مخمصۀ اطلاعاتی است. به هرصورت بر می گردیم به اصل موضوع که هماناگزارش شورای امنیت سازمان ملل متحد است. گزارش افزوده که در بیشتر موارد، القاعده برای ترویج این روایت طالبان که از خاک افغانستان برای اهداف تروریستی استفاده نمی شود، به صورت مخفیانه در این کشور فعالیت می‌کند. اطلاعات موثقی وجود دارد که القاعده از کمپ های تربیتی تروریستان در کنر و نورستان که قبلا در خدمت جنبش اسلامی ترکستان شرقی بود، برای کمک و سازماندهی هسته های جدید خود و سایر گروه های تروریستی استفاده می کند. این کار باعث شده تا از یک طرف روند رو به رشد افراط گرایی دور از انظار عامه ادامه داشته باشد و از طرف دیگر، از هدف گیری های احتمالی، مصئون بماند.

القاعده با استفاده از تجربه چندین دهه حضور در میدان های درگیری از این روش کار می گیرد تا به سرعت و آرامش خاطر از هدف گیری و واکنش کشور های همسایه و منطقه مصئون بماند. در این میان نقش حمایتی طالبان را نباید از یاد برد. اعضای القاعده با حمایت مقامات بلندپایه طالبان با هدف تضمین امنیت هسته‌های خود در سراسر کشور نفوذ کرده‌اند. این نفوذ به هدف قوام پایه های تروریسم دولتی است که تمام منطقه را زیر هدف دارد و احتمال انتشار موج های آن به سراسر قاره آسیا، بخصوص جنوب و آسیای مرکزی، وجود دارد. برای این منظور، القاعده با یک هدف استراتژیک در تلاش نهادینه کردن پایگاه های خود در افغانستان تحت کنترول طالبان است تا بتواند اهداف فرا افغانستانی خود را تحصیل نماید. طالبان نیز از کمک متسشاری رهبران هسته های اصلی القاعده استفاده کرده و از مشور های آن ها، بهره می برند و برای نظارت بیشتر این کار،تعدادی از اعضای شبکه القاعده به عنوان مدیران کلیدی در اداره طالبان کار می‌کنند.

از جمله اعضای مهم القاعده که در عین زمان، اعضای گروه طالبان نیز هستند، میتوان از معاون اداره استخبارات طالبان، مدیر آموزشی وزارت دفاع، والی کاپیسا و نورستان در اداره طالبان نام برد. این اعضای طالبان و القاعده در خدمت تکثیر اندیشه های تروریستی این سازمان قرار داشته واز موقعیت های رسمی خود به نفع اهداف سازمانی این گروه استفاده می کنند. پس منکر این حقیقت نمی توان شد که القاعده از افغانستان به عنوان یک مرکز ایدئولوژیک و لجستیکی برای بسیج و استخدام جنگجویان جدید استفاده می‌کند. یعنی برنامه جدید القاعده در منطقه، مبدل کردن افغانستان به عنوان مرکز سوق الجیشی برای ترویج تروریزم است که در آینده برنامه های راهبردی را تعقیب می کنند.

همچنان در گزارش شورای امنیت سازمان ملل متحد آمده است که القاعده در حال حاضر در مرحله سازماندهی مجدد و ایجاد مراکز آموزشی جدید در کنر و نورستان است که در حال حاضر، از توانایی کافی برای انجام حملات تروریستی در مقیاس بزرگ برخوردار نیست اما این موضوع به عنوان هدف سازمانی این شبکه حفظ شده است. حفظ قابلیت عملیاتی این شبکه، زنگ خطر برای تمام منطقه است و اینکه این شبکه افغانستان را مرکز سوق الجیشی خود انتخاب کرده است، این پیام را می رساند که برای اینده جنوب و مرکز آسیا، برنامه تنظیم شده است. به این اساس گمان می رود که القاعده احتمالاً در کوتاه‌مدت غیرفعال خواهد ماند و در عین حال توانایی عملیاتی خود را توسعه می‌دهد. از همین رو، القاعده تلاش کرده تا با گروه‌های ستیزه‌جو در کشورهای آسیای میانه چون جنبش اسلامی اوزبیکستان و جماعت انصارالله تعامل داشته باشد.

در این راستا، تخمین زده می شود که بین ۳۰۰ تا ۱۲۰۰ جنگجوی جنبش اسلامی ترکستان شرقی در افغانستان حضور دارند. این جنبش با امکانات انسانی فراوان به یکی از هسته های قابل اتکا به شبکه القاعده مبدل خواهد شد. زیرا مناسبات میان طالبان و اعضای این جنبش بعداز تعهد کتبی طالبان به مقامات چینی منبی بر وضع محدودیت بر اعضای این جنبش، به تیرگی گرایده است. بنا القاعده می تواند به یک ساختار حمایتی در خدمت منافع راهبردی این گروه و برای چالش کشیدن امنیت منطقه، نقش اساسی و کلیدی بازی کند. از سوی دیگر، القاعده تلاش دارد تا به مراحله فراهم آوری ساختار های استراتیژیک و ایجاد یک مرکز فرماندهی واحد در سراسر منطقه از افغانستان نایل شود. امکان دسترسی به سلاح های مورد نیاز در افغانستان، این امکان را به این سازمان می دهد که با سرمایه گذاری هنگفت مالی که از منابع مختلف تمویل میشود، گام های اساسی را بردارد. همچنان، القاعده توانسته به طور فعال دامنه عملیات خود را در افغانستان گسترش داده و پایگاه های عملیاتی و جنگ افزارها را در ولایت بغلان مستقر کرده است. در جنب تلاش القاعده برای همگرایی و اتحاد ایدیولوژیک با جنبش اسلامی ترکستان شرقی، تلاش این شبکه برای ایجاد پل های ارتباطی میان تحریک طالبان پاکستان، نیز حایز اهمیت است.

طبق اسناد و شواهد به اساس گزارش شورای امنیت سازمان ملل متحد، اعضای القاعده با تحریک طالبان پاکستان برای انجام حملات بیشتر در داخل پاکستان همکاری می‌کند. القاعده از کمپ‌های آموزشی جنبش اسلامی ترکستان شرقی در ولایت کنر برای آموزش جنگجویان تحریک طالبان پاکستان استفاده می‌شود.
به اساس بر آورد های موجود، القاعده با هدف گسترش فعالیت خود در شبه قاره هند می‌خواهد تا عملیات خود را در کشورهای همسایه بنگلادیش، جامو و کشمیر تحت کنترول هند و میانمار گسترش دهد. یعنی هدف راهبردی القاعده نه تنها متمرکز بر افغانستان منحیث مرکز سوق الجیشی آن است که این شبکه می خواهد با ایجاد گسترده های وسیعی از ساحات عملیاتی، نفوذ و حظور خود را به اثبات برساند. گزارش سازمان ملل تخمین زده که ۳۰۰ جنگجوی القاعده با خانواده‌هایشان که تعداد آن به دو هزار نفر می‌رسد در افغانستان فعالیت می‌کنند.

شورای امنیت در خصوص فعالیت داعش در افغانستان نوشته که این گروه در حملات خود علیه طالبان و اهداف بین‌المللی، افراد بلند پایه طالبان را هدف گرفته است. طبق این ارزیابی، حملات علیه مقامات بلند پایه طالبان در ولایات بلخ، بدخشان و بغلان روحیه داعش را افزایش داده و سبب جذب نیروی بیشتر از سوی این گروه شده است.

به این حساب، مخمصۀ پیچیده ی اطلاعاتی نه تنها طالبان، بل سایر گروه های تروریستی را در بر می گیرد. طالبان منحیث یک بستر ساز این بازی نقش کلیدی را در این برنامه بازی می کنند. به همین منظور، امریکا به حمایت مالی، مستشاری و تسلیحاتی و فناوری به این گروه ادامه می دهد تا کماکان در اریکه قدرت باقی بماند و زمینه ساز گسترش سازمان های وسیع تروریستی در منطقه باشند. سازمان های تروریستی دیگر، تحت چتر داعش و القاعده که وجود مشترک فکری دارند، در تلاش اند تا این بستر را برای استفاده اعظمی برای گسترش حوزه های عملیاتی، بهره ببرند و برای سالیان متمادی ریشه های تندرویی و افراط گرایی در زمینه های تاریخی و فرهنگی آن، فراهم سازند.

عبدالناصر نورزاد


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
آمریکا
طالبان
نظرات بینندگان:

>>>   بازی بادار نوکری

>>>   آمریکا همانگونه که امام خمینی ره گفته بود شیطان بزرگ است. آمریکا به فکر منافع خود است. آمریکا هرگز به نفع ملتهای دیگر قدم بر نمی دارد. بلکه خصلت ذاتی آمریکا خرابی دیگران و ایجاد آشوب در جهان است. هرجا پای آمریکا رفته آنجا جولانگه شیطان شده است. گروه طالبان در 28 سال پیش توسط آمریکا و س آی ای با همکاری آی اس آی در پاکستان تشکیل شد و سپس آنان را وارد قندهار نمودند تا در برابر مجاهدین قرار بگیرند. طالبان با همکاری پاکستان به راحتی افغانستان را اشغال کرد. نقشه آمریکا بسار دقیق پیاده شد تا کشور توشط طالبان به آشوب کشانده شده و با عمل کرد نادرست طالبان و القاعده مردم افغانستان به تنگ آمده و از نیرویی که آنان را از شر طالبان نجات دهد استقبال کنند. به عبارت دیگر آمریکا طالبان را وارد کشور کرد تا زمینه را برای ورود مستقیم خود آماده نماید. آمریکا و ناتو به راحتی به بهانه از بین بردن طالبان و القاعده وارد افغانستان شدند و مردم افغانستان هم به خیال اینکه آمریکا برای آنان خدمت می کند و کشور را از بحران بیرون می آورد با گرمی استقبال کردند غافل از آنکه آمریکا هرگز برای هیچ کسی خدمت نمی کند و فقط به دنبال اهداف خود است. در بیست سال تمام مردم افغانستان در میان دو لبه قیچی آمریکا و طالبان قرار گرفتند طالبان به بهانه اینکه با آمریکا می جنگد مردم را می کشتند و آمریکا به بهانه اینکه طالبان را سرکوب می کند به آدم کشی می پرداخت. در حالی که این دو قدرت هیچ دشمنی با هم نداشتند و ندارند. بیست سال تمام با مردم ما بازی کردند جوانان را کشتند و زیرساختهای کشور را از بین بردند معادن و خزائن را به تاراج بردند، همان آمریکا که طالبان را از افغانستان بیرون رانده بود در طول بیست سال هرگز نخواست که طالبان تضعیف شوند و نه دولت دست نشانده آمریکا و نه خود آمریکا با طالبان به صورت جدی نمی جنگیدند بلکه به خصوص در زمان حکومت اشرف غنی گاهی ولایات و مراکز نظامی را برای طالبان واگزار می کردند تا وسایط نظامی دولت را با خود ببرند و تقویت شوند. مذاکرات قطر در سالهای اخیر دولت اشرف غنی بین آمریکا و طالبان دلیل روشن و غیر قابل انکار است که رابطه دوستانه طالبان و آمریکا را ثابت می کند. در راستای اهداف همین مذاکرات و پیمان نامه ای که بین این دو طرف منعقد شد به تدریج مناطق و ولایات افغانستان به طالبان واگزار گردید و آمریکا خود می خواست طالبان را دوباره بر کشور مسلط کند. به همین دلیل جنگ افزار های خود را به صورت دربست در اختیار طالبان گذاشت و آنها را نه به آمریکا انتقال داد و نه آنها را تخریب کردند. جنگ افزارهایی که در این بیست سال به بهانه سرکوبی طالبان وارد افغانستان شده بود در حقیقت برای طالبان بوده است. و امروز باز به وضوح می بینیم که مذاکرات بین آمریکا و طالبان دوباره شروع شده تا به تدریج طالبان را درافغانستان تثبیت نموده و زمینه به رسمیت شناخته شدن دولت طالبان را از سوی کشورهای جهان آماده کنند. در همین دوسال هفته چهل میلیون دلار از سوی آمریکا در اختیار طالبان قرار گرفته و قرار می گیرد تا بتوانند خود شان را حفظ کنند و سقوط نکنند. در همی راستا آمریکا از هیچ نیروی ضد طالبان حمایت نمی کند بلکه در تضعیف و سرکوی آنها می کوشد.

>>>   بازی موش وپشک
ههههههههههههههههههههههههههههه

>>>   با درود به جناب نورزاد
در خصوص مسائل منطقه ما دو روایت شرقی و غربی وجود داردکه تقریبا در همه جنبه‌های کلیدی متضاد است. روایت غربی را رسانه‌های پرهیاهوی غرب تبلیغ میکنند تا اولا افکار عمومی مردم خود را قانع کرده و دوما نوچه‌های آنان در کشورهای مختلف آن را به عنوان حقیقت به مردم دیگر کشورها بفروشد.

طبیعتا حتی اگر این نوشته بیشتر ادامه نیابد شما متوجه تفاوتها شده‌اید و احتمالا بخش بزرگی از مابقی این نوشته را حدس میزنید. در عین حال بنظر میرسد بسیار مناسبتر است که همیشه هر نویسنده یا تحلیلگر محترم هر نوشته تحلیلی خود را متمایز کرده و یکبار روایت غرب را مد نظر خواننده قرار دهد و دیگر بار روایت شرقی از همان پدیده را. طبیعتا با این تمایز بسیاری از ابهامات در ذهن خواننده حذف میشود و دو کفه ترازو را پیش چشم خود دارد تا رویدادهای کنونی را بهتر درک کند.

از این رو این بنده حقیر به شما استاد گرامی پیشنهاد میکنم اگر این نکته را ارزشمند یافتید در نوشتار تحلیلی خود بکار گیرید چرا که دست کم در ایران میبنیم که به راستی جنگ جهانی کنونی جنگ روایت‌هاست و مردم اگر تنها یک کفه ترازو را ببینند در ابهام و اغتشاش فکری مهندسی شده به سر میبرند.

به عنوان مثال در روایت غربی روسیه کشوری بسیار هیولاست که برای منافع خود به خاک اکراین حمله بی رحمانه کرده است و آقای زلنسکی یک میهن پرست است که قهرمانانه برای دفاع از کشورش میجنگد. همچنین کشور آمریکا و اروپا هم در دفاع از اکراین مظلوم برخاسته و از اکراین پشتیبانی میکنند.

در روایت شرقی داستان چیز دیگری است. ابتدا تعهد امریکا و روسیه پس از فروپاشی شوروی ملاک قرار میگرد که آمریکا متعهد شده بود که ناتو را به سمت مرزهای روسیه گسترش ندهد در حالی که حدود ده کشور پس از آن به ناتو پیوستند و امریکا روزبروز تلاش کرده است تا به مرزهای روسیه نزدیکتر شود.

دوم اینکه در اکراین تا قبل از سال ۲۰۱۴ ريیس جمهوری بود که با روسها هم پیمان بود و پس از کودتایی سیاسی آقای زلنسکی بر سر کار آمد. در همین زمان روسیه نیز کریمه را گرفت و طبق اظهارات خانم مرکل (صدر اعظم سابق المان) توافق نامه صلحی نیم بند نوشته شد تا برای زلنسکی زمان خریده و غرب اکراین را تسلیح کند.

سپس روحیه نازی گرایی افراطی ضد روسی در اکراین شدت گرفته و روس تبارهای شرق اکراین برای هفت سال تحت هر گونه شکنجه و کشتار و نسل کشی قرار گرفتند. زلنسکی تمایل شدید داشت تا اکراین با این روحیه ضد روسی را به عضویت ناتو درآورد و سرآغاز جنگ بود.

پس در روایت شرقی آمریکا مسئول کودتا در اکراین و سپس گسترش روحیه ضد روسی در میان مردم بود به طوری که هزینه پیوستن اکراین پس از زلنسکی به ناتو لزوما برای روسیه بسیار گرانتر باشد تا پیوستن اکراین به ناتو قبل از زلنسکی. علت آن است که روحیه روسیه ستیزی پس از زلنسکی بسیار تشدید شده و این کشور بالقوه یک دشمن برای منافع روسهاست چه برسد به آنکه عضو ناتو هم شود.

در روایت شرق نتیجه چنین است که هدف امریکا پیوستن اکراین به ناتو نبوده است (که طبیعتا برای چنین هدفی نباید روحیات ضد روسی در اکراین تقویت میشد تا روسیه حساسیت کمتری نشان دهد) بلکه اساسا ایجاد جنگ بین روسیه و اکراین بوده تا روسیه مستهلک شود و یکی از رقبای امریکا تضعیف شود و قدرت امریکا حفظ شود یک برد راهبردی برای امریکاست.

در روایت شرقی اکراین سالانه سه میلیارد دلار تنها بابت انتقال گاز روسیه به اروپا دریافت میکرد و اگر بی طرف میماند امتیازات فراوانی بخاطر موقعیت راهبردی خود میان اروپا و روسیه میداشت. ولی زلنسکی قهرمان نیست بلکه اساسامشکوک است اگر گفته شود یک صهیونیست بی نام و دلقک (و طبعا بیسواد) را آوردند به او دستوراتی دادند تا مردم غیرصهیونیست اکراین را به جنگ با روسیه بیاندازد و او نیز مو به مو چنین کرد.

رفتار زلنسکی بسیار مشکوک است چرا که نه بمب اتم دارد نه موشکهایی که بتواند خاک روسیه را هدف قرار دهد نه سامانه پدافندی مناسبی دارد نه نیروهای هوایی مناسبی دارد نه موقعیت جغرافیایی اکراین برای جنگ مناسب است (که دشتهای مسطح بدون ناهمواری طبیعی هستند) پس دقیقا زلنسکی با امید به چه چیزی شبانه روز خاک در چشم روسیه پاشیده است؟

در روایت شرقی امریکا و زلنسکی مسئول خونهای ریخته شده در اکراین هستند و گناه آنها کمتر از گناه روسها نیست.
اکنون که دیدیم روایت شرقی و غربی از یک رویداد تا چه اندازه در تضاد است بهتر است مساله افغانستان و مواردی که شما مطرح کردید را یکبار با هم مرور کنیم.

روایت غربی این است که طالبانی نبود. پس از حمله شوروی امریکا و پاکستان و عربستان طالبان را پدید آوردند تا علیه شوروی بجنگد و این از روحیات کمک به مظلومهای تاریخ امریکایی هاست. در اسنادی که بعدها منتشر شد (اکنون حتی در ویکی پدیای جنگ شوروی در افغانستان نیز آمده است) روایت دیگری وجود دارد که بسیار مشابه وقایع اکراین است.

در این روایت مطابق اسناد خود غربیها، کشور افغانستان با شوروی اتحاد سیاسی نظامی دارد و امریکا ناخرسند است. پس جیمی کارتر در سال ۵۸ دستور تشکیل مجاهدین افغان را داد تا حکومت نزدیک به شوروی را ساقط کند و چون حکومت وقت با شوروی متحد بود مقدمات جنگ آغاز شد. در این روایت طالبان اساسا در آغاز دشمن امریکا نبوده‌اند بلکه امریکا آنها را برای تحریک شوروی ساخته است تا شوروی را تله افغانستان بکشند.

در این روایت شرقی طالبان در سالهای دهه ۵۰ خورشیدی همان نقش را برای امریکا داشتند که نازیهای اکراین در این هفت سال داشتند. هر دو وظیفه داشتند شوروی (یا روسیه) را تحریک به جنگ و حمله نظامی به کشور خود بکنند.
چون در اکراین قبل از ۲۰۱۴ ریاست جمهوری در دست متحد روسهاست چنین چیزی ممکن نیست پس یک کودتای نظامی در اکراین لازم میشود یا یک دست نشانده مطیع اوامر غرب بر سر کار بیاید.

بنابراین از دید امریکا نقش افغانستان در برابر شوروی مساوی است با نقش اکراین در برابر روسیه چهار دهه بعد. در هر دو کشور برای ایجاد جنگ یک سیاست واحد از سوی امریکا پیاده شده است و هر دو یک هدف واحد داشتند که تله و باتلاقهایی برای شوروی یا روسیه شوند.

پس در روایت شرقی امریکا به آسانی مردم کشورها را برای منافع خود قربانی میکند و محال ممکن است امریکا پشیزی ارزش برای حقوق انسانی و حقوق بشر قايل باشد. ولی در روایت غربی امریکا مدافع حقوق بشر در سطح جهان است. باز هم روایتها در تضاد با یکدیگر است.
در روایت غربی امریکا مدافع دموکراسی در جهان است ولی در روایت شرقی همان کودتای اکراین بس است تا ببینیم چکونه دموکراسی را نابود کرده و یک دست نشانده مطیع اوامر خود را بر سر کار آورد.
در ونژوئلا آقای مادورو توسط انتخابات مردمی بر سر کار آمد ولی امریکا آن کشور را شدیدا تحریم کرد و شخصی بنام آقای خان گوایدو را به عنوان ریيس جمهور منتخب بر سر زبانها انداخت در حالی که آقای خوان گوایدو حتی در انتخابات شرکت نکرده بود و تاکید میکنم آقای خوان گوایدو حتی در انتخابات شرکت نکرده بود.پس در روایت غرب آمریکا بخاطر دموکراسی از آقای خوان گوایدو حمایت کرده است( طنز تلخ تاریخ در تضاد با هر معنا از دموکراسی که حتی طرف به رای گذاشته نشده است) ولی در روایت شرقی امریکا اهداف منفعت طلبانه داشت و پشیزی برای دموکراسی هم ارزش قايل نبود.

در روایت غربی سازمان ملل متحد شورای امنیت و دادگاه لاهه (که شما به بیانیه‌های ایشان استناد میکنید) یک سازمان جهانی است که وظایف مشخضی بر عهده دارد و بودن آن به سود همه مردم جهان است. در روایت شرقی امریکا ادله کافی برای لشکر کشی به ویتنام و عراق و افغانستان و ایجاد داعش نداشته است بجز منافع خود را در ایجاد آشوب دیده است. این سازمانهای جهانی در برابر آن همگی ساکتند ولی در برابر دشمنان امریکا مانند حمله روسیه به اکراین همگی یکدست فریاد وامظلوما سر میدهندو گوسپندان قلعه حیوانات هم با روایت غالب غرب همراه میشوند و میگویند جنگ بد است ولی همین گوسپندان نمیپرسند چرا امریکا اینهمه در جنگ بوده است؟ چون جنگی که خلاف منافع امریکا باشد بد است و از اهداف امریکا در جنگ اکراین و افغانستان میبینم که حمله شوروی به این دو کشور مطابق خواست امریکا بوده است و اساسا جنگ بد نیست از دید امریکا.

در روایت غربی سازمانهای بین المللی بسیار باارزش هستند و یکی از باارزشترین یافته‌های بشری پس از هزاره‌ها جنگ است که به دست غرب متمدن تاسیس شد. در روایت غربی این سازمانها به اندازه یک آغل گوسفند ارزش و کارکرد واقعی ندارند. باز هم روایتها در تضاد با یکدیگر است.
چون بخشی از اظهارات شما در خصوص القاعده است پس ادامه تضاد روایت ها در همه حوزه‌ها را رها کرده و به همین بحث میپردازم. در روایت غربی القاعده مسئول حمله به برجهای دوقلو است و زمینه جنگ افغانستان نیز به القاعده باز میگردد و دشمن امریکاست. در روایت شرقی نظریه برخورد تمدنها از بیست سال پیشتر در اندیشکده‌های امریکایی مقدمه این تفکرمیشد تا افغانستان پایگاه امریکا برای دشمنان تمدنی ذکر شده در نظریه برخورد تمدنها باشد و این سه کشور (روسیه و ایران و چین بودند) . سپس اعتبار اسناد ارائه شده در باب حمله ۱۱ سپتامبر بازنگری میشود و تناقضات بی پایانی پدیدار میشود که به سادگی نمیتوان آن را برچسب توهم توطئه خواند. بنظر میرسد آن حملات ساختکی بود برای همراه کردن روحیات امریکاییها برای آغاز دوران جدید جنگ طلبی امریکا که در گام اول نابودی اسلام و در گام دوم نابودی روسیه و گام سوم نابودی چین بود. این وسط تاجری بنام بن لادن چگونه بر سر زبانها افتاد نیز خود محل تامل است.

اگر شما از نگاه روایت غرب به داستان نگاه کنید آنگاه در روابط سه گانه میان طالبان-القاعده-امریکا یک تناقض میبیند همانگونه که ذکر کردید. هیچ تناقضی نیست. هر گاه نیاز باشد افکار عمومی در امریکا جنگ طلبی را به پرسش بگیرد کسی از میان سران القاعده را میکشند و میگویند مردم امریکا حضور ما در آنجا برای دفاع از خودشماست پس مثل خر کار کنید مثل سگ مالیات دهید تا چرخ شرکتهای تسلیحاتی بچرخد.

مساله افغانستان با همه پیچیدگی های ظاهری حول یک محور تببین میشود.اینکه برای امریکا راهی جز نظامی گری نمانده است.
همه رویدادهای افغانستان حول همین یک نکته ظریف تببین میشود. ابتدا ببینیم چرا هیچ راهی جزنظامی گری نمانده است؟

پیش از آن ببینم در این چهارصدسال غرب چگونه به قدرت رسید و کشورهای بلوک شرق چگونه دارند اصولی ابزار قدرت را نابود میکنند. از استعمار افریقا توسط پرتقال و سپس استعمار آسیا و بویژه هند پول و منابع بسیار گزافی به بلوک غرب رسید. کارخانه‌ها ب سرعت گسترش میافتند و نیروی کار نیز به سرعت به زنان و سپس کودکان میرسید.در این بستر بنا بر سرمایه بادآورده از استعمار دانشهایی هم گسترش داده شدند که امروز مبنای افتخار بلوک غرب است. در سهم خواهی بر سر منابع دزدی و استعمار از دیگر کشورها میان اروپا دو جنگ جهانی پیش امد.

پس من شرقی میابم که بلوک غرب منابع چندانی ندارد و چون منابع رایگان از افریقا و اسیا میبرد توانایی بازیگری در سطح کلان را دارد. کشوری مانند امریکا منابعی دارد ولی آن را خرج هزینه سرسام آور هشتصد پایگاه نظامی در سراسر دنیا نمیکند بلکه از منابع دزدی دیگر کشورهاست که توان چاپ دلار بی پشتوانه و دخالت بی اندازه در همه کشورها دارد.

اولین منبع بسیار پرسود اروپا (کشوری مانند فرانسه) و امریکا قاره آفریقاست که منابع سرشار از طلا و زمینهای حاصلخیزی دارد.
سه کشور ایران و روسیه و چین هر یک به سهم خود دست استعمار را از افریقا قطع کرده‌اندو روز بروز این رویه ادامه میابد. از اریتره و ایتوپی و (در این سو یمن) و الجزایر و سودان و اخیرا هم نیجریه. در همه این کشورها جنگ میان دو جبهه است. جبهه‌ای که منافع غرب رادنبال میکند و جبهه‌ای که با دست کم یکی از کشورهای ایران یا روسیه هم پیمان است. چین جاده‌های بسیار بزرگ میان چند کشور اروپایی میکشد. فرانسه از چند کشوربیرون شده است که هنوز هم حدود ۴ درصد GDP
این کشورها به دولت فرانسه تعلق میگرفت.

کشورهای اسیایی که به آسانی منابع را به غرب میرساندند یا مانند هند خود غولی شده است یا کشورهای ضعیف غرب آسیا هستند یا آفریقا. درغرب آسیا ایران امکان دست یابی به منابع رایگان را بر روی اروپا و امریکا هر لحظه سختتتر میکند. در افریقا نیز.
پس اگر یکی از علتهای رشد استعمار در اروپا و امریکا دسترسی به منابع غارت شده دیگر کشورها بود این راه در یک بازی هماهنگ میان سه کشور دشمن امریکا (از دید نظریه برخورد تمدنها) در افریقا و امریکا در حال بسته شدن است.

جنگ اکراین برای بلوک شرق برکت داشت گرچه خون بی گناهان بسیاری از هر دو طرف ریخته شد. اروپای متمدن با غارت دیگر کشورها باغی ساخته است که در حال ویران شدن است. پس از پایان جنگ اکراین دوباره باغ خود را بسازند. ولی با کدام منابع رایگان؟ آیا اروپا بار دیگر میتواند سرپا بایستد یا کشورهای عادی خواهند شد که برای منابع دیگر کشورها التماس کنند؟ وقتی دست اروپا و امریکا از غرب آسیا و افریقا (دو منطقه که به رایگان منابعشان غارت میشد) کوتاه شود آیا آمریکا حاضر است ذخیره نفت در کشور خود را دست زده و هزینه گزاف ماجراجویی در دیگر کشورها را بپردازد؟ مطلقا خیر. همانطور که بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم بساطش را از دیگر کشورها جمع کرد امریکا هم خواهد کرد.

ابزار دیگر قدرت غرب دلار است که میبینم کنار گذاشتن و تضعیف آن چگونه یکی از اهداف اصلی چین و روسیه است. در این صورت آیا امریکا مجاز است همچنان دلار بی پشتوانه چاپ کند و تورم پانصد درصدی خود را بین کشورهای جهان سرشکن کند؟ دیدیم که طی یک ماه چگونه بدهی خارجی امریکا از ۳۱تریلیون و ۴۵۰ میلیارد دلار به ۳۲ تریلیون و ۵۰۰ میلیارد دلار رسید. آیا باز هم میخواهد اینگونه پول بی پشتوانه چاپ کند و نرخ تورمش هم پایین بماند؟ مطلقا خیر. چون در این رویه دلار برایخودشان ارزشمند است و برای هر کشوری که محترم بماند باید بخشی از تورم ۵۰۰ درصدی دلار را هم به گردن بکشد.
پس میبینم که کشورهای بلوک شرق بسیارتمیز دارند دست استعمار را از دو جنگ افزار اصلی کوتاه میکنند. یکی دسترسی به منابع رایگان (در افریقا و اسیای غرب) و دیگری کنار گذاشتن دلار.

در این میان برای جنگ با بلوک شرق چه ابزاری برای غرب مانده است؟ میخواهند ریزتراشه ندهند؟ کالای استراتژیک نیست که مانند گندم اگر ندهند مردم بمیرند. مانند انرژی نیست که اگر ندهند کشوری سقوط کند. مساله همین جاست. ما منابع داریم و آنها به زور میگیرند. میخواهند دانش پهپادی به شرق ندهند؟ ایران از گلوبال هاوک گرفت همان تکنولوژی رابه کره شمالی داده است ده سال پژوهش بس است که ایران در لبه فناوری پهپادی قرار گیرد و حتی اگر از امریکا پیشی نگیرد باز چنگ افزارهای مخصوص خود را میسازد که مقاصدش پاسخ گیرد.

مساله همین است که چین و روسیه همه بدهی خارجی افریقا را میبخشند. ایران باعث میشود وزیر خارجه اسقاطیل را از نشست کشورهای افریقایی بیرون اندازند و ایران اتیوپی و اریتره و یمن و الجزایر را میخواهد که بر جبل ااطارق و باب المندب مسلط شود. دولت های شرق گرا با محوریت اسلام ایرانی (نه تشیع) قدرت میگیرند. در عوض امریکا چکار میکند؟ تایوان و ژاپن و فیلیپن و کره شمالی را تسلیح میکند!

اصل داستان همین جاست که با رویه کنونی از سوی دشمنان شرقی امریکا، سقوط استعمار اروپا و امریکا ناگزیر است چون دو ابزار اساسی را از ایشان میگیرند (دسترسی به منابع رایگان و غارتی و دوم جایگاه دلار) پس تنها ابزار باقیمانده برای آمریکا جیست؟
یا باید به مرگی آرام تن دهد یا جنگ راه اندازد که باز هم برای او فرجامی ندارد ولی دست کم کشورهای رقیبش نیز تا حدی متحمل خسارات ناشی از جنگ خواهند شد و سقوط آمریکا را کند میکند یا همه با هم سقوط میکنند.

چون جنگ افروزی تنها ابزار باقیمانده استعماراست پس افغانستان و اکراین و ژاپن و تایوان و آذربایجان و آسیای میانه و ... همگی برای امریکا جغرافیای خوبی برای ضربه زدن به دشمنان خود است.
هر آنچه در افغانستان میبیند را اگر ذیل این نکته در نظر بگیرید که تنها راه باقیمانده برای کاهش شتاب سقوط امریکا تضعیف کشورهای ایران و روسیه و چین است وگرنه واگنر روس و سپاه قدس ایران (به کمک حزب الله) تقریبا در هر کجای شمال و شرق افریقا هستند و همانطور که نتانیاهو میگفت هر کجای آفریقا را نگاه میکند ایران را میبیند. چون بازی بلوک شرق بسیار هدفمند و اصولی پیش میرود (در قطع دست استعمار اروپا و امریکا از منابع رایگان در افریقا و اسیای غربی) پس سقوط استعمار حتمی است. چون چین بزرگترین شریک تجاری تقریبا ۹۰ درصد کشورهای جهان است پس سقوط دلار حتمی است.

حال اگر قانع شدید تنها راه کاهش شتاب سقوط امریکا ایجاد جنگ است آنگاه همه چیز را مطابق عینک آن اندیشکده‌های امریکایی میبیند یا عینک من کمترین ایرانی. سپس هر حرکت امریکا در افغانستان در این راستا ترجمه میشود و برخلاف گفته دروغین بایدن، افغانستان امروز بیش از چندهزار برابر پاکستان برای امریکا ارزشمند است. چون با سه دشمن تمدنی امریکا (از دید همان نظریه برخورد تمدنها) هم مرز است.

اگرچه بشدت هماهنگی فوق العاده تاریخی را میان سیاستهای این سه کشور در افریقا و امریکای لاتین و بعضا غرب آسیا را میبینم ولی در برابر افغانستان سیاست این سه کشور آشفته است و بهیچ روی من کمترین نمیتوانم علت این رویه چیست. تنها چیزی که به ذهن بنده میرسد این است که این سه کشور در افریقا و امریکای جنوبی و تا حدی غرب اسیا منافع کاملا همسا دارند ولی در آسیا رقیب یکدیگر هستند.
شاید افغانستانی که منطقه حائل بی طرف باشد سطح رقابت میان چین و روسیه و یا روسیه و ایران را افزایش ندهد. ولی مسلم است که امریکا به دنبال جنگ افروزی است. و این تنها گزینه برای امریکا و اروپا است و رفته رفته رویدادهای زمین های سوخته مانند افغانستان تسریع میشود.

در روایت غربی امریکا حقوق بشر و زنان را به روابط با طالبان مقدم میداند ولی در روایت شرقی بشر و زن کشکی بیش نیست و امریکا کاملا با طالبان متحد است. مگر به رسمیت شناختن چه منافعی برای طالبان دارد که اکنون به آن منفعیت نرسیده است؟ هر روز لنگیها میخواهند سفرهای اروپایی بروند که از بابت لیست سیاه سازمان ملل بترسند؟ اینها عادت دارند دهه‌ها در یک سوراخ موش پنهان شوند. دلار هفتگی و تسلیحات و حمایت سیاسی در برسمیت شناسی کم کم طالب. همین اندازه امتیاز را ایران هم ندارد. عراق هم ندارد. امروز منفعت بیشتری در برسمیت شناسی طالب نیست مگر آنکه سرمایه‌گذار خارجی بخواهد به افغانستان بیاید که چنین چیزی چون مربوط به آبادی و صلح است در متنافع امریکا جایی ندارد. پس آشوب کنونی و حکومت طالب برای امریکا بهترین است.این است روایت شرقی از طالب و امریکا.

حال چه بگوییم وقتی ژنرال دوستم از امریکا کمک میخواهد که روبروی طالب بایستد؟ خبر آن یک روز پیش از این متن در همین سایت آمده است. آیا غرق در روایت غرب از طالبان است؟ آیا نیست؟ دقیقا از چه کسی درخواست کمک دارد؟
کسی که میخواهد طالبان در این برهه بر سرکار باشد و منافع جنگ افروزانه امریکا را پیش ببرد؟
سران جبهه مقاومت چرا به امامزاده‌های غربی دخیل میبندند؟ آیا انها هم غرق در روایت غرب از حقوق زن و حقوق بشر و پدیده طالب هستند؟ زمان زمان فعالسازی جبهه مقاومت داخلی افغانستان است از دید من ایرانی که روایت شرقی را طبق اسناد میسازم. در بحث افغانستان چین و روس درک ایرانیها را از وقایع ندارند و حق بازیگری نیز به اندازه ایران ندارند و منافع آنها هم به اندازه از سوی افغانستان به خطر نمیفتد. پس امیدوارم سازمانهای استخباراتی ایران ساعت صفر راتعریف کرده باشند یا مسعود را جذف کرده با دیدگاه خود آشنا کنند یا آن را کنار گذاشته و مقاومتی اصولی درافغانستان بنا کنند همانطور که در لااقل ده کشور دیگر چنین کردند.

این کشورها باید به وضعیت کشوری مانند افغانستان پس از تثبیت نظم جدید بیاندیشند طبعا طالبان قربانی امریکا میشود ولی راه و ابزار چیست و جایگزین چیست؟ هزاران افسوس که اقوام غیرپشتون یک سر باارزش ندارند که در میان خودشان مقبولیت داشته باشد یا توانایی جریان سازی داشته باشد. هر چه پیشتر برویم این تن بی سر (اقوام غیرپشتون) بیشتر زیر ذره بین دستگاههای استخباراتی میرود.

>>>   .......
اینکه (در بیهویتی تباری-زبانی ات) حکومتهای پشتونی، و پشتونطالبان با تو و مردمت چه کرده و میکند، هیچ چی!؟
نمیدانم که خودت و امثالت قبله ناخودآگاه تان را از آمریکا-تروریست، چه وقت تغیر جهت میدهید!؟
کسانیکه سیاست، دموکراسی و تروریستی (ناخودآگاه را) از تالیفات آمریکایی القا گرفته و درس های غربی پرستی را خوانده باشند همینها در توهم-دانشمندی بسر میبرند و مردم جامعه را به انحرافات و احمق شدن سوق میدهند و بس !!!👉

>>>   امریکا با طالبان برای رسیدن به کام معانقه میکند.

>>>   🤫 بازی نیمه مسلمانی و یک بام دوهوایی (پشتون-کوچیگری موش و پشک را) بازی میکنند و...

>>>   💞 بازگردانیشناسه و هویت (نیروی تباری-زبانی) مردم فارسیزبان و تورکتباران اولیت نخستین قرار داده شود بعد دیگر مسائل خود بخود راه حل پیدا می تواند.

>>>   اشتباه و یا عمداً و مغرضانه تحریف می می کنید، نفت و گاز و دلار ارزان نه کشور اداره می کند و نه رژیمها را سرنگون می کند و نه حفظ می کند، برعکس رژیمها را احترام به آزادی و حاکمیت ملی و انتخابات آزاد و پایگاه سیاسی و اجتماعی داخل و پایبندی به قوانین حقوق بشر جهان حفظ کرده و آنرا پایدار می سازد که دیکتاتوری شاه و شیخ با آن درجنگ و ستیز بوده و می باشد. متاٌسفانه مبلغین کمونیستهای ورشکسته و دیکتاتوری سلطنتی از خود و حقایق حاکم آندوران و حقوق نقض شده و پایه ایی و سیاسی و اجتماعی مردم بیخبرند. وگرنه انگلیس و نروژ و یا کانادا هم نفت و گاز دارد ولی بقایای دیکتاتوری سلنطنتی از خود نمی پرسند پس چرا رژیم نروژ و یا کانادا و انگلیس... سرنگون نمی شود؟؟؟ زنده باد آزادی و دمکراسی. پیروز باد انقلاب دموکراتیک مردم دلیر افغانستان


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است