یادی از عبدالکریم تمنا هروی
عبدالکریم تمنا شاعر و نویسنده ای بی ادعا و فروتن بود. به همین سبب هیچگاه تمایلی به انتشار سروده ها و آثار پژوهشی خود نداشته است 
تاریخ انتشار:   ۱۳:۰۵    ۱۴۰۲/۵/۲۰ کد خبر: 173750 منبع: پرینت

یادی ازشخصیت های علمی و فرهنگی افغانستان به خصوص هرات؛
إنّا لله و إنا إلیه راجعون
مظهر وارستگی و دانایی، فضل و فضیلت استاد عبدالکریم تمنا، جان به جهان‌آفرین سپردند.
جای روان‌شاد بهشت برین باد!

یادی از عبدالکریم تمنا هروی؛
عبدالکریم تمنا هروی در سال 1319 هجری شمسی در روستای سروستان ولسوالی انجیل شهرهرات دیده به جهان گشود. پدرش مردی باسواد و کتاب خوان بود که اندکی پس از تولد وی درگذشت. هنوز چهار بهار از عمرش نگذشته بود که سایه پر مهر مادر نیز از سرش پرکشید و تحت سرپرستی مادر کلان و اقوام مادری قرار گرفت.
شوق به آموختن از آوان کودکی در وی آشکار بود از همین روی مقدمات علوم و خواندن کتاب های عربی را به رسم آن روزگاران در نزد علمای محل چون «حاج آخوند محمد افضل سروستانی» فراگرفت. از سال 1340 سروده ها و نوشته هایش در روزنامه "اتفاق اسلام" به چاپ میرسد.

در سال 1345 به عنوان مدیر کتابخانه عامه هرات برگزیده شد و فصل جدیدی در دنیای او که سرشار از شوق کتاب خواندن و پژوهش در ادبیات پارسی بود آغاز گشت.
درسال 1347 بود که همکاری با جریده ملی ترجمان که به همت داکتر عبدالرحیم نوین و مرحوم استاد علی اصغر بشیر هروی به نشر می رسید را آغاز و به عنوان یکی از نویسندگان فعال آن به جامعه ادبی معرفی گردید.
در سال 1356 به حیث فرماندار و حاکم زنده جان تقرر یافت. چون این موقف با طبع لطیف، بی آلایشی و روحیات منحصر به فردش همخوانی نداشت بعد از مدت کوتاهی با باقی گذاشتن خاطراتی خوش به خواست خود از این مقام انصراف داد. در سال 1355 در لوی جرگه عضویت یافت و صدای مردم خود شد.
در سال 1357 با تغییر وضعیت کشور همانند بسیاری دیگر از کار برکنار و چند وقتی را به حیث عضو ریاست دایره المعارف و مدیر ارتباطات در ریاست هنر در کابل انجام وظیفه کرد تا اینکه در زمستان 1357 دوباره به جایگاه دلخواه خود مدیریت کتابخانه عامه هرات تعیین شد.

بعد از هجوم رسمی ارتش سرخ روسیه به افغانستان در زمستان 1358 ترک وطن کرد و رهسپار ایران شد. بعد از ورود به ایران شوق دیدار مشاهیر ادب و فرهنگ آن دیار وی را برآن داشت تا به تهران برود و با این فرزانگان و محافل ادبی آن دیار ارتباط نزدیک تری داشته باشد و چنان شد که میخواست.
نوشته ها و سروده های عبدالکریم تمنا در مجلات و روزنامه های نامی ایران چون "مجله فرهنگی و هنری بخارا" با مدیریت علی دهباشی و "روزنامه اطلاعات" به سرپرستی "سید محمود دعایی" به طور پیوسته نشر می شد.
همکاری و حضور همیشگی او در "بنیاد فرهنگی نیشابور" به سرپرستی استاد فریدون جنیدی و آشنایی با دکتر چنگیز پهلوان باعث شد تا در سال 1371 کتاب «نمونه‌ های شعر امروز افغانستان»" از سوی این بنیاد و با کوشش چنگیز پهلوان نشر شود که عبدالکریم تمنا در گردآوری مطالب این کتاب نقش بسزایی داشت. ویرایش و مقابله «کلیات دیوان غلام محمد طرزی» همراه با دکتور ننگیالی طرزی یکی دیگر از فعالیت های ادبی او است. این کتاب در سال 1381 در تهران به نشر رسیده است.

عبدالکریم تمنا شاعر و نویسنده ای بی ادعا و فروتن بود. به همین سبب هیچگاه تمایلی به انتشار سروده ها و آثار پژوهشی خود نداشته است. تنها در سال 1395 به اصرار دوستان و فرزندان مجموعه سروده هایش به نام «پیوند عمر» در شهر هرات چاپ شد و در دسترس دوستداران شعرش قرار گرفت. او که هشتاد سال از زندگی پربارش میگذشت در شهر تهران زندگی میکرد و همچنان می نوشت و می سرایید.
فرزندان استاد تمنا همه شان تحصیلات دانشگاهی دارند که از آن جمله دکتر عبدالحکیم تمنا رییس صحت عامه هرات، دکتر فرامرز تمنا استاد دانشگاه و پژوهشگر علوم سیاسی، دکتر تهمینه تمنا پزشک متخصص زنان، سیندخت تمنا مترجم و پژوهشگر و متین تمنا انجنیر در علوم کامپیوتر در جامعه ما شناخته شده هستند.

نمونه چند شعر اقای تنما:
ز شعر شهر نگاهــــت شـــراب می‌خیزد
ز آفتــــــــاب رخت، آفتـــاب می‌خیــــــزد
هزار فتنه‌ی بیــــــــدار می‌رود در خـــواب
دمی که فتنه‌ی چشمت زخواب می‌خیزد
به یاد دلهره‌ی روز کوچ چــــــلچلـــه‌هــــا
ز باغ خاطـــره‌‌ام اضطــــراب می‌خیـــــــزد
تنت‌ به‌ برکه‌ی چشمم به ‌جست و‌ خیز خیال
چو ماهی است که بر موج آب می‌خیـزد
چو شبنمی که تراود به بـرگ نسترنـــی
ز بوسه گاه لطیفت گــــــلاب می‌خیـــزد
مجو ز طبع تمنا ســـرود سبز و لطیـــف
ز طبع خسته کجا شعـــر نـــاب می‌خیزد
عبدالکریم تمنا

مناعت
ما اعتنا به آدم و عالم نمی کنیم
سر پیش پای ناکس و کس خم نمی کنیم
ما را متاع صبر و مناعت فراهم است
اسباب حرص و آز فراهم نمی کنیم
در تیره چاه خشم چو بیژن فتاده ایم
یاری طلب ز نیروی رستم نمی کنیم
دست طمع به دست مسیحا نمی دهیم
دل را رفو به رشته ی مریم نمی کنیم
لب تشنگان وادی حرمان و عسرتیم
آبی هوس ز چشمه ی زمزم نمی کنیم
ما را جنون و داغ دل و موج غم بس است
چون لاله التفات به شبنم نمی کنیم
عنقای پرصلابت معراج همتیم
خود را رهین همت حاتم نمی کنیم
جز غم که هست محرم جان در حریم دل
کس را در این حرمکده محرم نمی کنیم
فرمان پذیر خالق شیطان و گندمیم
انکار سجده بر گل آدم نمی کنیم
ما را شکفته خاطر و خرم دلی مباد
گر خاطری شکفته و خرم نمی کنیم
گیرم که نیست معنی رنگین به شعر ما
الفاظ یاوه درج در آن هم نمی کنیم

شامگاه هرات
گذشت باز شبـــــم در بهـــــــار باغ تنت
شکوفه زار شدم از شکوفه بدنت
بهار بود و تو و بــاده و شب و مهتاب
تو مست باده و مـن بوســــه‌ء دهنـــــــت
چمن بپای تو شعر زمردین می ریخت
نسیم داشت سخن با حریر پیرهنـــــت
فروغ صبح نشابور و شامگاه هرات
خجل ز پرتو انــــوار بامـــــــداد تنت
اگر به شهر بتان شاه دلبران شــده ای
شهیر ساخت در آن‌ شهر شعرهای‌ منت
بلوغ رشک کشد در کویر وسوســــه ام
خدا نکرده اگر با خدا بــــود سخنـــــت
به باغ خاطر من صد بهار سبز شکفـت
از آن سپیده که رفتی بشوق آمدنــت

محمود منجم زاده


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
عبدالکریم تمنا
شاعر ونویسنده
نظرات بینندگان:

>>>   خداوند رحمتش کند؛ که درتنگدستی توانسته اند نام نیکی بخود کسب و چنین فرزندان تحصیل کرده ای تربیه نماید،

>>>   خدایش بیامرزد،
چه راستگو انسانی بوده وقتی سروده که:
مجو ز طبع تمنا ســـرود سبز و لطیـــف
ز طبع خسته کجا شعـــر نـــاب می‌خیزد
عبدالکریم تمنا

گاه با خودم کلنجار میروم که شعر چیست ؟ و چرا باید سرود؟؟
بعدش فکر میکنم که حتما" نیاز جامعه انسانی است در غیر آن خداوند استعداد و قریحه را در شاعر به ودیعه نمیگذاشت.
هر موجودی وقتی آبستن میشود باید بزاید و در همه حال زاییده خودش را اگر زشت است اگر زیبا دوست میدارد.
شاعر هم خواسته و نا خواسته آبستن شعر میشود و باید بسراید تا حد اقل خودش را راحت احساس کند.

منجم زاده عزیز،
مرد گرانمایه هامبورگ ،
وجودت غنیمتی است بزرگ که هر از گاهی نسل تیت و پاشان افغانستانی را از حال و احوال و اخبار و وقایع مربوط به افغانستان آگاه میکنی.
من تا حال نامی از شاعر گرانمایه و عزیز از دست رفته ما جناب عبدالکریم تمنا نشنیده بودم و اینکه جناب شان پدر آغای فرامرز تمنا و زمانی هم خسر خانم حمیرا قادری تشریف داشتند و مهم تر از همه نمونه کلام شانرا.
این همه از لطف اطلاع رسانی شما میسر شد که خداوند شما را در حفظ و امان خود نگاهدارد.
وسلام

>>>   فکر میکنم که آقای منجم زاده مقیم پرلین باشند، به هر حال کجا زیستن مهم نیست بلکه چگونه زیستن مهم است ، خداوند یار و یاورشان باد .

>>>   جناب عبدالکریم تمنا هروي واقعا یک انسان فرهیخته و دانشمند بود، اما پسر ایشان داکتر تمنا به دستگاه فاسد غني خیلی مقرب بود و فوق‌العاده یک شخص زنباره و حتی به خانم خود جفا کرد و خانم خود را فدای دختر حوانورستانی کرد و حالا در کمپ ابوظبی با ذلت منتظر رفتن به آمریکاست.
وحید روشن

>>>   محترم منجم زاده صاحب!! با حفظ حرمت و احترام شایان به شخصیت عالی و فرهنگی تمنا صاحب ، و کار مردهای روشنگراته ای شنا باید عرض کرد که در آبام هجوم شوروی در کابل بودم، محصل یکی از فاکولته های پوهنتون....از همان جا فارغ شدم ، سرباز شدم و تا کنون در وطن استم اما وضعیت دگرگون است...
در آن زمان اکثریت مطلق مردم افغانستان در کشور بودند ، درس میخواندند ، کار میکردند ، از معلم تا کارگر و از تاجر ....
بعد از ششم جدی ۱۳۵۹ وضعیت کشور آرام شده بود ، تا حدودی جلو حملات تروریستی از سرحدات پاکستان بداخل افغانستان به کمک قوتهای افغان و شوروی گرفته شده بود ، اما سرنوشت کشور در پشت در های بسته اتحادیه اروپا و قصر سفید امریکا رقم زده شد تا عمیقا قبر افغانستان کنده شد...باقی داستان غم انگیز ملت را بیسواد تربن فرد وطن میداند....
در آغاز سال‌های سیزده شصت هجری جمهوری دموکراتیک افغانستان دست به ایجاد اتحادیه های نویسندگان ، شاعران و ده ها مرکز فرهنگی در کابل و ولایات به شمول ولایت تاریخی هرات زد آکادمی علوم افغانستان وسعت بافت خانه های فرهنگی در سراسر کشور ایجاد شد و در آنها نمایشات آثار نقاشی و رسامی و محافل فرهنگی چون محافل شعر و موسیقی ، بزم شعر و غزل ...دایر میشد.کار جمع آوری فولکلور ملیتهای مختلف افغانستان طور گسترده آغاز یافت. در آن سالها اشکال جدید نویسندگی پا به عرصه ای وجود گذاشت و کار های بزرگ ادبی انجام یافت شمار بزرگی از شخصیت های ادبی ، نویسندگان ، شاعران ، فرهنگ شناسان نمایشنامه نویسان جوان ظهور کرد.در آن سالها سخنوران و نویسندگان نستوه به کار ایجاد گرانه میپرداختند و افتخار جامعه بودند ، نشرات بیهقی به چاپ آثار پرداخت و هزاران جلد از آثار مورخین ، شاعران و نویسندگان را به چاپ رسانید.، بهترین و مشهور ترین شعرا و نویسندگان طور مثال :قهار عاصی ، حیدر وجودی ، اکرم عثمان ، واصف باختری ، عبدالله نایبی ، حمیرا نگهت دستگیر زاده ، رهنورد زریاب ، سپوژمی زریاب ، ببرک ارغند ، قتیل خوگیانی اسدالله حبیب، پوهاند جاوید ، لطیف ناظمی پویا فاریابی ، رازق فانی .....لیست طویل آست. کاش نام عبدالکریم تمنا هروی نیز شامل این لیست میبود...در انصورت نام او جاودانه میبود....
در آن زمان شاعران و نویسندگان محققین با کمال احترام مصروف آفرینش های ادبی و فرهنگی خود بودند ...هدف آنها خدمت به مردم و روشنگری بود. کار کرد های روشنگری برای کشور ، ما زمانی سودمند واقع می‌شود و میشد که ما در آغوش وطن میبودیم ، داوطلبانه به کلاسهای درسی میرفتیم و داوطلبانه به سواد ساختن مردم خود مبکوشیدیم.انرمان دوره حفیظ الله امین و با دوره فعلی طالبانی نبود....
تمنا صاحب و افراد چون او که در آن سالها بنام تجاوز شوروی ترک و طن کردند ، استعداد و توانایی خود را در یک کشور بیگانه قرار دادند.. من و مردم افغانستان به اثار قهار عاصی و سایر شاعران و نویسندگانی که در داخل با مردم خود زیستند ولو با نظام سیاسی کشور مخالف بودند ، بیشتر آشنا استیم تا آثار تمنا صاحب که در گمنامی به سربردند. ایشان استعداد خود را در ایران گذاشتند نه مردم افغانستان که تشنه ای آموزش و پرورش بودند و استند ....شخصیت بزرگوار ویتنام هوچی مین گفته بود :”اگر قصد غرس نهال شانی برای بیست سال آینده میکنید ، بروید و برای یک قرن آینده ویتنام مردم را باسواد سازید ، سواد خواندن و نوشتن را قریه به قریه خانه به خانه ، ببرید زن و مرد را طفل ، جوان و پیر را با سواد سازید..””این است وطنپرستی بخصوص که شخص شاعر و نویسنده باشد.گرچه استند کسانی که نمک خوردند و نمک دان را شکستاندند :
یکی از استعداد های جوان انزمان در بخش فلم برداری (((صدیق برمک ))) جوان بود ، که به کمک دولت چپی وقت برای تحصیلاعالی در رشته فیلمبرداری مفت و رایگان به ماسکو رفت ، شش سال تحصیل کرد به مصرف دولت و شوروی وقت. رمانی که به کابل آمد چون معاش دولت کافی نبود ، موصوف چون از برادران پنجشیری ما بود برای کسب پول بیشتر در خدمت احمد شاه مسعود قرار گرفت و به پنجشیر رفت....موضوعی که. درد آور آ است ادعای غیر منصفانه و دروغ او است که در یک فلم مستند در باره سرنوشت افغان فلم گفته :”که هنگام برگشت به و طن بعد از ختم تحصیل چون پنجشیری بودم مرا دولت کار نداد و زیر تعقیب بودم ...این دروغ بی سروپا از صدیق برمک انتظار نمیرفت ، ابن خیانت به هنر و شخصیت خود برمک است...در حالیکه نیمی از اراکین دولت و اعضای حزب را پنجشیری ها رقم زده بودند
بهتر میبود که برمک میگفت بخاطر پولوافر که شورای نظار برایم میداد ، ترک وظیفه در افغان فلم کردم ، کاش صدیق برمک صداقت را از انجنیر لطیف بیاموزد... این یک گله از صدیق برمک و دگران است که از سرمایه ای ملت رنجور صاحب زبان شدند ‌امروز در خارج کشور اندوره تاریخی را تخریب میکنند. خیر ...
.بودند شخصیت هاییکه در انزمان خود را وطندوست ، شاعر و بزرگوار مینامیدند ولی به هر بهانه ای که بود شانه از اجرای وظایف ملی خالی کردند و به ایران و یا خارج پناه بردند و از آنجا ها شعر در حسرت وطن سرودند ، چه دردی را این اشعار دوا میکند ، اگر خود شان در زندگی با سختی های وطن میساختند و خشتی را بر خشتی میگذاشتند تا ابن وطن آباد میشد بیسوادی را باسواد میساختند شاید نام شان در قلبها ی مردم جاودانه میبودو امروز ما در فلاکتی استیم که درمان آن مستلزم هزاران قربانی است که چه میدانم ابن قربانی را شاعران ، پژوهشگران و دست اندر کا ران شعر ، هنر و ادبیات که هر روز در رسانه ها مصروف تجزیه کشور و جنگ‌های لفظی ملیت ستیزانه آند بدهند، آنها صرف و صرف تجارت میکنند.
باز هم یاد تمنا صاحب گرامی باد ، امید آثار آنها روشنگر و شمع راه انکشاف فرهنگ کشور ما باشد....
ثاقب سمنگانی
خیرخانه کابل
افغانستان

>>>   آقای ثاقب سمنگانی،
از زاویه یی که خودت نگاه کردی هر آنچه دیدی و گفتی حقیقت دارد
اما
در آن سالها من هم در کابل بودم و در دانشگاه ، اگر یادت باشد تازه روس ها کارمل را به کابل آورده بودند و در بهار سال ۵۹ بود اگر اشتباه نکنم که اعتصابات در دانشگاه کابل آغاز شد و تظاهرات شکل گرفت و فقط یک شعار بود و آن اینکه:
روس ها از خاک ما بیرون شوید
ورنه غرق رودبار خون شوید
اینکه کدام شاعر گرانمایه این شعر را سروده بود نمیدانم اما جان مطلب را بیان کرده بود.
بعد آن سالها تا پایان حاکمیت چپی های خط ماسکو یک شعار همیشه به گوش میرسید و عملی شد و آن اینکه حزب دولت را رهبری میکند.

تمام آنچه شما بیان کردید در خط همین شعار بود.
از شیر خوار گاه گرفته تا دانشگاه و از کارگاه گرفته تا کارخانه و حتی شوون اسلامی و تمام قوای مسلح و اتحادیه نویسندگان و هنرمندان و رادیو تلویزیون و تمام قریه جات و ولسوالی ها و ولایات و هر کجا و هرکجا در راس کار و صاحب صلاحیت یک عضو حزب بود و دیگران باید سر در خط فرمان میبودند.
و بد تر از همه در قریب به اتفاق اکثریت این موسسات و ارگان ها و ادارات یک مشاور روس تشریف داشت و حتی در کنار کارمل و نجیب هم.
صلاحیت اصلی نزد این مشاورین بود.
مشکل اساسی اینجا بود که مردم آهسته آهسته در کنار مخالفین نظام قرار گرفتند و وضعیت زمانی خرابتر شد که کدام احمق مشوره داد که دوره احتیاط عسکری باید اعلان شود و بعد این تصمیم جبهات ضد دولتی نا خواسته از حد لازم هم مشبوع تر و تکمیل تر شد.
وقتی روس ها آمدند طبیعی است که حریفان امپریالیستی و ماوویستی شان هم بیکار نماندند.
حالا هم همان آش است و همان کاسه.
فکر کنم بهتر است سالهای آخر عمر را اگر دلت میخواهد در خط فرمان الهی قرار بگیر و تا جای ممکن پنج وقت نماز را به جماعت ادا کن و در نهایت اول به خودت و بعد به من دعا کن تا اگر ممکن باشد توشه گکی برای آخرت سر هم شود در غیر آن کار شدنی در حال شدن است و قهر و آشتی من و تو سودی نمیبخشد.
بیچاره کارمل در کانتیتر های حیرتان همان رنج پشیمانی را تحمل میکرد که گلبدین در زندان خانه اش در دارالامان و سیاف و دوستم و بازمانده های هفت گانه و هشت گانه در ترکیه و ایران و تاجکستان و ملا گک های بیچاره هم شاید فردا و پس فردا در کوچه پس کوچه های پشاور و کویته و کراچی.

>>>   هموطن شیرین واقعبین ام خیلی یک پاسخ موشگفانه و واقعبینانه به جناب ثاقب سمنگانی داده اید، جناب ثاقب هنوز هم از خواب غفلت بیدار نشده است.
شمس تمنا


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است