بررسی و تبیین چرایی حضور آرام چین در کنار طالبان
امریکا کارت برنده افراط گرایی در افغانستان را در اختیار دارد که با بیشتر شدن نفوذ چین، هسته های تروریستی متحد امریکا، تلاش به ضربه زدن بیشتر بر چینی ها می کنند 
تاریخ انتشار:   ۲۱:۰۷    ۱۴۰۲/۵/۲۱ کد خبر: 173758 منبع: پرینت

چکیده:
تعامل تاکتیکی منطقه با طالبان، به یک پرنسیب کلی در رابطه با طالبان مبدل شده است. کشور های منطقه و جهان، این تعامل را از روی ناگزیری، ممکن ترین گزینه برای تامین منافع خود قلمداد می کنند. به این منظور تا حال، زیر نام تعامل تاکتیکی، روابط گسترده ی با رژیم طالبان تامین شده است.
چین یکی از همسایگان افغانستان، بازی گر مهم منطقه دارای دید راهبردی و دارای توان نقش آفرینی در تحولات منطقه و بخصوص افغانستان است. این کشور از بدو خروج امریکایی ها از افغانستان، در کنار امارت طالبانی، به گونۀ خزنده، بی سروصدا و آرام، در جستجوی اهداف راهبردی خود بوده است. نگاه چین به افغانستان امروزی، نگاهی چند منظوره ی توام با مولفه های سیاسی، اقتصادی و نظامی- امنیتی است. برای چین، افغانستان دروازه ورود به آسیای مرکزی و جنوبی است و این کشور می تواند نقش مهمی در راهبردی اتصالی و منطقه ای چین، منحیث یک کانال مطمئن را بازی کند.
مسایل امنیت، برنامه های اقتصادی، دیدگاه های سیاسی، چین را وادار به اتخاذ یک دیدگاه راهبردی بر محور یک برنامه منظم توام با مولفه های سه گانه امنیت، سیاست و اقتصاد، ساخته است. در این مقاله به چرایی و تبیین حضور آرام چین در کنار طالبان، چالش های احتمالی این حضور و آینده افغانستان در امتداد این راهبرد چین، خواهیم پرداخت.

واژگان کلیدی: طالبان، چین، امنیت، اقتصاد، سیاست، تعامل تاکتیکی، چالش های احتمالی، آینده افغانستان.

مقدمه:
در گفتمان اقتصادی توسعه طلبانۀ چین، افغانستان نقش محوری را در منطقه دارد. این دیدگاه از سالیان پیشین در سرخط کار رهبران و سیاستگذاران چینی قرار داشته است. به همین منظور حضور و مشارکت چین در تحولات افغانستان، الی سال 2014 و بااعلام جدول زمان بندی خروج نیروهای ناتو و امریکا از افغانستان، دچار تحولات معنایی و مفهومی خاصی شد. چینی ها از دیدگاه خاص اقتصادی در مورد افغانستان، پاه را فراتر گذاشته و وارد تعاملات امنیتی و استخباراتی شدند. همزمان با تعقیب یک سیاست چند پهلو، نه تنها با دولت جمهوری تحت حمایت امریکا، رابطه داشتند؛ بل برای جلب اعتماد طالبان و نزدیکی با این گروه، یک سلسله تماس های را با آنها بر قرار کردند. از نظر پکن، افغانستان هم اکنون در حال انتقال از دوران پر التهاب فعالیت یک دولت تحت حمایت آمریکا، به یک دوره ثبات نسبی در دوران طالبان است. به همین اساس چینی ها تصمیم گرفتند، این تعامل و ارتباط با طالبان را روی یک طرح چند ماده یی، تیوریزه سازند.

پکن سند "یازده ماده ای" را در خصوص مساله افغانستان، تحت عنوان" دیدگاه پکن در قبال مساله افغانستان" تصویب کرد که نشان دهنده، یک دید متفاوت، راهبردی و ریشه یی در قبال افغانستان و مناطق محورآن بود. این سند نه تنها که دیدگاه رسمی پکن در قبال افغانستان پسا امریکا در منطقه است، بل یک اشاره الزامی نیز به وضعیت فرا منطقه نیز داشته است. مضمونی که به طور مکرر در این سند تکرار می‌شود، ناکامی غرب در انجام تعهدات خود در قبال افغانستان است. این سند با تبیین سیاست‌های چین در قبال افغانستان، در ابتدا اصول اساسی ای را که تعیین کننده انتخاب‌های سیاسی پکن هستند مشخص می‌کند: «سه احترام» و «سه نباید»؛ بدان معنا که چین به استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی افغانستان و «انتخاب‌های مستقل» آن احترام می‌گذارد. همچنین پکن برای احساسات دینی و آداب و رسوم ملی مردم افغانستان احترام قایل است. این اصول، در تضاد با سیاست‌های دنبال شده توسط غربی‌ها هستند که به گفته چینی‌ها، صرفا مبتنی بر مسایل ژئوپلتیک و منافع مطلق کشورهای غربی بوده است. چین با پیش کشیدن مساله پناهجویان و همچنین مساله تولید، فروش و قاچاق مرزی مواد مخدر که دارای اهمیت راهبردی برای پکن است، تلاش میکند در ذهنیت مردم افغانستان نفوذ کند و نقش صلح جویانه اش را نشان دهد.

از اینکه افغانستان به واسطه موقعیت راهبردی خود، اهمیت اقتصادی بسیار زیادی برای چین دارد، چین از هر وسیله ی ممکن برای نفوذ و حضور درافغانستان پسا امریکا تلاش دارد. اما چین با این تلاش ها در جهت منافع اقتصادی و امنیتی توام با یک دید سیاسی مبهم در حرکت است. علاقمندی چین به افغانستان هم به خاطر «طرح کمربند و راه» و هم به خاطر وجود منابع عظیم و دست نخورده معدنی در این کشور است. در شرایطی که تعاملات اقتصادی بین دو طرف همچنان ادامه دارد، شرکت‌های چینی علاقمندی خود را برای سرمایه‌گذاری در معادن لیتیوم و سایر معادن و همچنین سرمایه‌گذاری در میادین نفتی اعلام کرده‌اند. این ضرورت‌های اقتصادی نیز مستلزم حضور چین در این کشور هستند.

چینی‌ها، تصمیم غرب برای مداخله نظامی و همچنین تحمیل مفاهیم خود از دموکراسی را بر ملت افغانستان (بدون درنظر گرفتن ویژگی‌های متمایز این کشور)، نقطه شروع بحران در این کشور می‌دانند. به همین حساب، از رویکرد های غربی در قبال برخورد با قضایای افغانستان، اجتناب می کنند و کوشش می کنند از رویکرد های چندجانبه گرایانه، مسائل بزرگ منطقه ای برای حل آن استفاده نمایند. اما در حال حاضر، حضور این کشور در افغانستان تحت کنترول امارت طالبانی، جدا از این دید راهبردی است. این حضور بیشتر در تحت شعاع پالیسی موقتی اتخاذ شده و فرهنگ نهادینه شده ای سایر کشور ها با طالبان تحت عنوان" تعامل تاکتیکی" است که ارتباط ضروری با طالبان برای تامین منافع راهبردی کشور ها در تحت پروتوکول های خاص امنیتی، دلالت می کند. این تعامل تاکتیکی، در واقع یک ضد حمله چینی ها در برابر امریکایی ها بود که تصور می کردند با خروج شان از افغانستان، چین را در باتلاق جنگ های اسلامی افراط گرایانه، فرو می برد. اما چینی ها زود تر وارد عمل شدند و با ایجاد ارتباطاتی که از سال های قبل تامین شده بود، با هزینه های نا چیز و حضور شانه به شانه، طرح اصلی امریکایی ها را خنثی کردند.چینی ها با ظرافت خاصی، این بازی را پیش می برند. بدون اینکه از لحاظ نظامی درگیر باشند، به حفظ و تحصیل منافع خود در افغانستان می پردازند. زیرا برداشت چینی ها این است که بهتر است از نزدیک مراقب وضعیت باشند، تا اینکه از بیرون و دور، شکار بازی های پیچیده ژئوپولیتیکی رقبای خود شوند. این بازی توسط چینی ها به صورت هوشمندانه و زیرکانه پیش برده می شود.

سوالی اینجا مطرح می شود که چرا چینی ها علی رغم درک ماهیت تروریستی گروه طالبان، با این گروه بستر ساز تروریسم منطقه ای است و منحیث یک واحد تروریستی مهیاساز، شناخته می شود، همچنان به تعامل ادامه میدهند؟ چون چینی ها در حال حاضر جز تعامل و نزدیکی با طالبان، راهی دیگری ندارند. خطر افراط گرایی دینی که بزرگ ترین چالش برای امنیت ملی چین است، همچنان پا برجااست و مهمتر از آن اینکه چین در جنگ های نوین ضد تروریستی، هیچ تجربه ندارد و یا اینکه در صورت درگیر شدن با آن، احتمال سقوط در باتلاق امنیتی سازی شده که توسط امریکا برایش چین چیده شده است، به صورت بالقوه وجود دارد. چینی ها فقدان تجربه جنگی و عدم برخورداری از قابلیت مانور نظامی و جنگی خود را به خوبی درک کرده اند. با وجود آن، علی رغم تلاش ها برای مدرن سازی تسلیحات نظامی و هزینه های سرسام آور نظامی در جهت مدرن سازی ارتش آزادی بخش چین، این کشور کماکان در بیم حمله های پیشگیرانه نظامی از جانب کشور های دیگر به سر می برد که همزمان با آن درگیر شدن در روند های امنیتی و جنگی در منطقه نیز در آن به صورت قوی محتمل است. بنا ترس چین از درگیری در یک نبردی است که هیچ تجربه، اشتیاق و میلی برای رفتن به سوی آن ندارد. در عوض ترجیح می دهد با به واسطه تعامل تاکتیکی با طالبان، ایجاد روابط عمیق راهبردی با پاکستان منحیث مادر تروریسم و افراط گرایی در منطقه و حضور خزنده در منطقه، بسنده کند. شاید به نظر چینی ها، این رویکرد به مراتب، آرام تر، بی خطر و بدون هزینه های گزاف باشد.

چین امروز در تلاش است تا در پهنای رویداد های امنیتی و امنیتی سازی رویداد ها، مسایل بزرگ اقتصادی و منافع راهبردی خود را تامین کند. به همین لحاظ مساله ایغور ها را بسیار بزرگ جلوه می دهد. با این کار، چین می خواهد تا حضور و ظهور خودر ا در پویایی امنیتی منطقه بخصوص افغانستان حفظ کند. حضور و دوام این حضور برای چین، در محیط امنیتی به شدت آلوده امنیتی منطقه به خصوص در افغانستان، خالی از خطر نیست.

چینی ها درک کرده اند که با بریدن از روند موجود بخصوص زمانیکه پای پاکستان در حمایت از روند افراط گرایی و استقرار دولت تروریستی یا تروریسم دولتی دخیل است، دچار مخمصه های عمیق امنیتی و نظامی خواهند شد. به همین منظور و در جهت همگام این تلاش های استخباراتی و حضور خزنده در کنار طالبان، روند های دیپلماتیک نیز را از یاد نبرده اند. تلاش های که در واقع واکنشی برعلیه روند امریکایی گرایی در منطقه است. یعنی یک روند مطلق و بدون تردید در جهت مخالف آن "امریکایی زدایی". فارمت مسکو، نشست وزیران خارجه کشور های پیرامونی افغانستان و استفاده از جایگاه چین درسازمان همکاری های شانگهای، در اصل بدیل های برای هرنوع تحرک امریکایی در منطقه پنداشته می شود. این اقدام، به پکن کمک می‌کند تا یک مدل جایگزین را که برخلاف رویکرد مخدوش شده غرب است ارایه کرده و ضمن تمرکز بیشتر روی اولویت‌های خود، نوعی اجماع را در بین همسایگان افغانستان به وجود آورد. همچنین اتخاذ یک رویکرد مجزای منطقه‌ای که مانع از هرگونه مداخله ایالات متحده باشد، سبب تقویت اعتبار چین در حوزه رهبری و صلح سازی شده و به این کشور فضا می‌دهد تا به بیان عقاید خود در مخالفت با آمریکا بپردازد.

چینی ها با ایفای نقش موثر در این پلتفرم های منطقه ای، چند هدف را نشانه گرفته اند:
- تقویت جایگاه پکن در تعاملات منطقه ای که منجر به تقویت نقش رهبری کننده آن در این روند می شود؛
- ایجاد ذهنیت واحد و منسجم در جهت واکنش مناسب و به موقع در برابر هرنوع تحرکی که منشای آن امریکا باشد؛
- ایجاد موقف واحد و شکل دهی یک اجماع منطقه ای برای یک رویکرد متشکل از مولفه های سیاسی، اقتصادی و سیاسی با مدنظرداشت دیدگاه های امنیتی که چین در آن نقش تعیین کننده و مرکزی داشته باشد؛
- تلاش برای حضور گسترده در منطقه و جلوگیری از ثباتی آنی توسط قدرت های بزرگ فرامنطقه ای.

دلایل حضور آرام چین در کنار طالبان؛
نگارنده از مجموع تفحصات و جستجوهای که تاحال در این خصوص شده است به این نتیجه رسیده ام که دلایل احتمالی حضور چینی ها در کنار طالبان، می تواند قرار ذیل باشند:
1. چین با استفاده از تهدید خودساخته و بزرگ شده ی ایغور ها، در تلاش انجام یک بازی امنیتی ماهرانه و هوشمندانه است. چینی ها همواره از کارت ایغور ها، استفاده ابزاری می کنند و برای این کار نیاز می بینند تا در جغرافیای افغانستان، حضور داشته باشند. در مطالعات امنیتی، مبحثی وجوددارد بنام "امنیتی سازی" که در آن، یک بازی گر امنیتی یک مبحث عام سیاسی را وارد حوزه خصوصی می سازد و وجهه امنیتی به آن می دهد. با این کار، این بازی گر امنیتی در تلاش است تا در پهنای ملاحظات امنیتی، اهداف سیاسی و راهبردی اش را تحصیل نماید. این مرحله امنیتی سازی، نیاز به بیان نطق، عمل سریع و الزام به شکستاندن قواعد و قوانین دارد که بازی گر امنیتی در خلای امنیتی بوجود آمده، مبادرت به انجام آن می کند. چینی ها با عین روش، از بهانۀ ایغور ها درجهت مقاصد سیاسی شان بهره می برند. در حالیکه نظر به فاکت های موجود، مجموع ایغور ها در افغانستان به 60 الی 70 نفر می رسد و به هیچ صورت این رقم نمی تواند یک تهدید جدی برای چین امروز باشد؛

2. منافع اقتصادی، امنیتی و سیاسی پکن از درک کریدور اقتصادی چین و پاکستان، یک کمربند یک جاده که افغانستان هم تازه شامل آن شده است، از جمله موارد مهم علاقمندی چین برای حضور آرام در کنار طالبان است. از این رهگذر چینی ها نیاز می بینند تا همگام با پاکستانی ها در جهت منافع بزرگ اقتصادی خود، حرکت کنند و در بسیاری موارد شرط و توصیه های پاکستانی ها را در موارد مختلف مدنظر گیرند. کریدور اقتصادی چین و پاکستان، عمدتا از بندر گوادر شروع شده و در جهت اتصال حلقه یک مسیر تجارتی است که افغانستان می تواند جهت مهم و کم هزینه در آن محسوب شود؛

3. حضور گسترده چین در کنار طالبان در افغانستان، در شرایطی که غیابت هند به گونه علنی مشهود است، نشان میدهد که چین در جهت مقابله با رقبایش، ابتکار عمل را در دست گرفته است. چین در تلاش است تا حد امکان از نقش هند در افغانستان و رسیدن هند به بازار های اقتصادی آسیای مرکزی و دریافت منافع خام مورد نیاز این کشور، جلوگیری کند. بنا طالبان در کنار چین، پیام راهبردی به هند دارد که شعاع آن جغرافیای مهمی را در بر گرفته است؛

4. مساله لیتیوم، مس و منابع مورد نیاز افغانستان از جمله علت های مزید حضور آرام چین در کنار گروه تروریستی طالبان است. بر اساس بررسی‌های سازمان فضایی آمریکا (ناسا)، معادن لیتیوم افغانستان به طول ۸۵۰ تا ۹۰۰ کیلومتر و عرض ۱۵۰ تا ۲۰۰ کیلومتر از هرات در غرب شروع می‌شود و تا نورستان در شرق افغانستان امتداد دارد. بعضی از معادن مانند معادن درومگل و جامنک در استان نورستان پیش‌تر بررسی شده‌اند و مشخص شده است که بیش از چهار میلیون تن اکسید لیتیوم دارند. تقریبا تمام معادن لیتیوم افغانستان دست‌نخورده مانده‌ و تاکنون استخراج نشده‌اند؛

5. حضور چین در افغانستان تحت کنترول هم می تواند یک مقدار تحت تاثیر تضمین های ارائه شده توسط پاکستان باشد. پاکستان توانسته برای اهداف بزرگ و عمق راهبردی اش در افغانستان، چین را در کنار خود به افغانستان بکشاند و تضمین قوی برای این کشور بدهد که از ناحیه طالبان، تهدیدی متوجه چین نیست. پاکستان با این کار، می خواهد فشار اقتصادی ناشی از حفظ طالبان در قدرت را با چین تقسیم کند؛

6. برعلاوه، برای چینی ها تفهیم شده است که اگر در کنار طالبان نیستند و در برابر آن قرار گیرند، باید با داعش، القاعده و شکل بزرگ شده ی از جنبش اسلامی ترکستان شرقی، مقابله کنند. بنا چینی ها در یک ناچاری، تصمیم به همراهی با طالبان را گرفته اند. به این لحاظ برای چین مبدل شدن افغانستان به یک کشور ظاهرا آرام ولو تحت کنترول طالبان، به مراتب با ارزش تر از یک کشور بی ثبات اما دموکراتیک است. چون چینی ها اصولا و اساسا یک قدرت ارزش گرا نیستند و منافع اقتصادی و امنیتی شان، ملاک عمل در راهبرد های منطقه ای و جهانی است.

چالش های احتمالی موجود؛
در مورد چالش های احتمالی موجود در برابر حضور آرام چین در کنار طالبان، نکات آتی می تواند مطرح شود:
- ایالات متحده امریکا: امریکا می تواند از متحدان و تربیت یافته گان قدیمی خود منحیث اسلحه در برابر هژمونی خواهی و راهبرد توسعه طلبانه چین در افغانستان استفاده برد. این متحدان قدیمی امریکا میتوانند احیای دوباره شبکه القاعده، ایغور های مخالف چین و سایر گروه های تروریستی ای باشند که به یک چالش بزرگ امنیتی در برابر حضور و هژمون خواهی این کشور، عرض وجود کنند. امریکا با استفاده از تجارب چند دهه ای خود از کارت تروریسم و افراط گرایی دینی، توان به چالش کشیدن چین را در محور افغانستان به واسطه این گروه ها دارد؛

- هندوستان: هند با نقش پاسیف اش در افغانستان، ارتباط خوبی با تی تی پی شاخه نور ولی محسود تامین کرده است. بلوچ ها مخصوصا واحد انتحاری مجید که از تجارب بیشتر در نحوه انجام حملات انتحاری برخوردار است، نیز از کمک های هندوستان در منطقه استفاده می کنند. چین امروز با چالش های جدی در برابر طرح های هژمون طلبی هایش مواجه است. هند از دو کارت تی تی پی و ارتش بلوچ ها می تواند در به چالش کشیدن چین در محور افغانستان و مناطق مرزی، استفاده کند؛

- پاکستان: پاکستان تازمانی در کنار چین آرام و منحیث یک متحد حرکت می کند که منافع راهبردی و اقتصادی اش، صدمه نبیند. منافع راهبردی پاکستان در افغانستان در کنترول داشتن طالبان و وفاداری امارت طالبانی است. مادامیکه پاکستان درک کند که چین می تواند بدیلی برای طالبان در عوض این کشور باشد، به تخریب حضور چین و فشار حملات تروریستی توسط گروه های موجود تروریستی، اقدام خواهد کرد. منافع اقتصادی این کشور بازار های افغانستان، استفاده از آب های افغانستان و رویای رسیدن به بازار های آسیای مرکزی است. احتمالا در صورت تحکیم پایه های هژمونی چین در افغانستان و کنترول بیشتر بر افغانستان، این فرصت از پاکستان گرفته خواهد شد. پاکستان اساسا به بازار های افغانستان و متعاقب آن به بازار های آسیای مرکزی، وابسته است. اگر چنین فرصتی را از دست بدهد، به معنای مرگ اقتصادی آن خواهد بود. بنا رفاقت پاکستان و چین در افغانستان، مشروط بر تامین منافع جانبین است. پاکستان با احتیاط تمام در کنار چینی ها حرک می کنند تا منافع خود را حفظ و فزونی بیشتر بخشد؛

- ایران: در حال حاضر، علی رغم شکایت ایران از ماهیت چالش های امنیتی از افغانستان که متوجه ایران است و منشا آن امارت طالبانی است، تلاش این کشور بوده تا طالبان را رام نماید و از تشنج بیشتر با آنها جلوگیری کرده و از درگیری مستقیم با گروه های تروریستی تحت حمایت طالبان پرهیز نماید. اما این کار به هیچ صورت به معنای میدان دادن به طرح های توسعه طلبانه چین نیست. چین اگر در افغانستان تسلط بیشتر یابد، نه تنها منافع ایران بل منافع اکثریت کشور های منطقه را تهدید می کند. چون این خصوصیت چین است که با اعمال فشار های اقتصادی، هزینه های هنگفت و سرسام آور و ایجاد طرح های بدیل، همه رقبا را از میدان، طرد می کند. ایران همزمان با اینکه متوجه دینامیک امنیتی منطقه، روند به افزایش تشنج و رویارویی با طالبان است و تحرکات را از نزدیک دنبال می کنند، متوجه متحدان امروز و رقبای فردا مانند روسیه، چین و هند نیز است؛

- روسیه: روسیه و چین در مسایل بزرگ تر جهانی مانند بحران اکراین، تشکل بریکس و شانگهای، ایتلاف موقتی دارند. هردوکشور در تلاش امریکایی زدایی از روند های جهانی هستند. اما این قضیه در مورد افغانستان، برعکس است. چون افغانستان، زمینه دسترسی به منابع برای ادامه بازی بزرگ جدید است، بنا منافع متقاطع و متضاد چین و روسیه در میدان افغانستان و آسیای مرکزی، عرصه را برای رقابت تنگاتنگ میان دو هژمون منطقه ای مهیا می سازد. روسیه در تلاش است تا با مقابله با روند چین گرایی، تضمینی برای تامین منافع درازمدت خود، داشته باشد. به این حساب علی رغم تامین ارتباط و تعامل تاکتیکی با گروه طالبان، روی گزینه های مخالفان طالبان نیز حساب باز کرده است. دعوت احمد مسعود و امرالله صالح از مجریان ارشد جنبش مقاومت برضد طالبان به مسکو برای رایزنی در خصوص قضیه افغانستان تحت کنترول طالبان، نشان میدهد که روس ها به شدت نگران حضور امریکا، چین و سایر کشور ها در افغانستان هستند و نمی توانند نسبت به قضیه و بحران افغانستان، بی تفاوت بمانند.

آینده افغانستان و حضور چینی ها در این کشور؛
در حال حاضر طالبان با دریافت وجوه مالی درشت از طرف امریکا، حمایت بی دریغ پاکستان، تعامل سازنده برای بقای طالبان در قدرت از سوی کشور های منطقه و تلاش چین برای حضور خزنده در کنار طالبان، نگرانی های روز افزون روس ها و ایرانی ها، موقف سکوت بار و سئوال برانگیز هندوستان در قبال افغانستان تحت کنترول طالبان، به میدان وحشت ناک رقابت و خونریزی مبدل شده می رود. چین تنها کشوری است که از میان موتلفان منطقه ای خود، حضور معنا دار، هزینه های هنگفت مالی داشته و سرگرم تامین منافع اقتصادی اش، در افغانستان است. با آن چه که گفته شد، چین در حال حاضر با موجی از مخالفت ها و نگرانی های کشور های همسایه، در تلاش حضور آرام برای تحصیل منافع امنیتی، اقتصادی و سیاسی خود است.

فعال شدن چین در حوزه های اقتصادی، سیاسی و امنیتی در محور افغانستان، نه تنها کمکی به رشد اقتصادی، تامین امنیت و ثبات سیاسی در این کشور نمی کند، بل زمینه را برای رویارویی سایر کشور های منطقه و جهان با این کشور مساعد می سازد. بنا هژمونی چینی، طرح های توسعه طلبانه اقتصادی این کشور، حضور نرم و بی سروصدای این کشور در افغانستان، تامین ارتباط با طالبان و تلاش برای دستیابی به منافع طبیعی و زیر زمینی افغانستان، با چالش های جدی ای از جانب منطقه و جهان مواجه است. هنوز نمی توان بر میزان تصادم چین با سایر کشور های منطقه و جهان، فیصدی تعیین نمود. چون قضیه افغانستان، در حال حاضر، خصلت معطلی دارد و این حالت الی روشن شدن قضیه اکراین می تواند ادامه یابد.

چین در تلاش است تا روشن شدن وضعیت بحرانی اکراین و چرخش سیاست روسیه به سوی افغانستان، استفاده اعظمی را از این حضور بی سرو صدا بکند. به مجرد فراغت روسیه از میدان اکراین و یا اینکه امریکا در طرح نا ارام سازی اسیای مرکزی، پیشدستی کند، روسیه به شدت از موقف تعاملی با طالبان بیرون شده و با روحیه تهاجمی در میدان مداخله خواهد کرد. چین در این صورت دو راه خواهد داشت: یا اینکه بر علیه روس ها برای کسب منافع خود بیایستد و یا اینکه در کنار روسیه در برابر طالبان موقف گرفته و سرمایه گذاری های خود را نقش بر آب کند. ایران و پاکستان دوضلع این بازی برای مقابله با چین برای منافع شان هستند. هردوکشور به موقعیت و وضعیت افغانستان، حساس بوده و تا زمان که منافع شان در کنار چین است، به سیاست همگرایی در کنار چین، ادامه می دهند. در صورتیکه منافع شان در کنار چین، تامین نشود، رویکرد های متفاوتی را در برابر حضور چین در افغانستان تحت کنترول طالبان اتخاذ خواهند کرد. امریکا از حضور چین در افغانستان راضی نیست. نگرانی امریکایی ها از حضور چین در افغانستان، کنترول بر وضعیت سوق الجیشی افغانستان، دسترسی به منابع زیر زمینی و بیرون شدن احتمالی طالبان از کنترول امریکا است. بار ها مقامات امریکایی از خروج امریکا و واگذاری این کشور به چین، انتقاد کرده و آن را جز سیاست های ناکام امریکا قلمداد کرده اند. با این همه افغانستان برای مدت زمان بیشتر درگیر بازی های پیچیده کشور های همسایه، منطقه و جهان به علت موقعیت جغرافیایی آن، منابع زیر زمینی و ماهیت رقابت آمیز و تعارضی کشور های منطقه و جهان خواهد بود.

نتیجه گیری:
در حال حاضر، هیچ روزنه ی برای بیرون شدن کشور از کنترول طالبان و حرکت به سوی ثبات سیاسی، دیده نمی شود. به هر میزانی که حضور چینی ها در افغانستان بیشتر شود، حساسیت سایر کشور ها برای رقابت در میدان افغانستان بیشتر می شود. چین امروز، بی خبر از این موقعیت تعارض آمیز راهبرد خود در میدان افغانستان نیست؛ اما هدف اصلی بهره برداری از وضعیت کنونی است. طالبان هم برای به رسمیت شناسی شان، در کنار چین با اهداف بزرگ تری در حرکت اند. به همین علت دروازه های استخراج معادن، سرمایه گذاری و حضور نرم چین را در میدان افغانستان، مساعد کرده اند. البته امریکایی ها بی خبر از وضعیت موجود نیستند. اما تلاش برای به چالش کشیدن چین در افغانستان، با صورت های گوناگونی ادامه خواهد داشت.

امریکا کارت برنده افراط گرایی را در افغانستان، هنوز هم در اختیار دارد. احتمالا با بیشتر شدن نفوذ چین و عجین شده دامنه های نفوذی آن در افغانستان، هسته های تروریستی متحد امریکا، تلاش و اقدام به ضربه زدن بیشتر چینی ها بکنند. این کار نقطه اوج یک سیاست تعارض آمیز میان غرب و شرق خواهد بود. چین یکی از همسایگان افغانستان، بازی گر مهم منطقه دارای دید راهبردی و دارای توان نقش آفرینی در تحولات منطقه و بخصوص افغانستان است. این کشور از بدو خروج امریکایی ها از افغانستان، در کنار امارت طالبانی، به گونۀ خزنده، بی سروصدا و آرام، در جستجوی اهداف راهبردی خود بوده است. نگاه چین به افغانستان امروزی، نگاهی چند منظوره ی توام با مولفه های سیاسی، اقتصادی و نظامی- امنیتی است. برای چین، افغانستان دروازه ورود به آسیای مرکزی و جنوبی است و این کشور می تواند نقش مهمی در راهبردی اتصالی و منطقه ای چین، منحیث یک کانال مطمئن را بازی کند.
موارد بیشتر برای مطالعه
- چین در افغانستان پس از آمریکا منافع خود را جستجو می‌کند
- افغانستان در کجای راهبرد منطقه‌ای چین قرار دارد؟
- کمک ۳۱ میلیون دلاری چین به افغانستان تحت حکمرانی طالبان
- چین در افغانستان شهرک صنعتی می‌سازد
- چینی‌ها به معادن لیتیوم افغانستان چشم دوخته‌اند
- بنیاد های امنیتی سیاست خارجی چین
- چین در افغانستان؛ از سیاست انفعالی تا عملکرد راهبردی
- سیاست خارجی چین در افغانستان- ترجمه سید نجیب الله مصعب
- استراتژی چین در افغانستان پسا امریکا
- چرا طالبان نمی توانند نسبت به تعهدات به دشمنان چین صادق بمانند
- روابط افغانستان و چین- تغییر به سمت شراکت استراتژیک.

عبدالناصر نورزاد


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
طالبان، چین
آینده افغانستان
نظرات بینندگان:

>>>   چه جالب است،
طالبان ادعای جنگ با امریکای متجاوز کافر را میکنند اما همزمان با ملحدین کمونیست چین سر برادری و همکاری را دارند.

>>>   اراده خداوند مافوق اراده هایی هست

>>>   آقای نور زاد شما مثل سایر نیمچه پژوهشگران ، نقش چین را در قضایای افغانستان نیم کله تشریح کرده‌اید. بهتر است از نقش منفی چین به زیان جنبش‌ها و احزاب چپ با برنامه های مترقی و دفاع مشروع حکومات و دولت‌ها از تمامیت ارضی شان بر ضد امپریالیزم تذکراتی میدادید و ریشه مطلب را برای خوانندگان محترم بدست دهید،جمهوری خلق چین و حزب کمونیست چین از زمان ماوتسه دون وقتا فوقتا دارای موضعگیری ارتجاعی بر ضد احزاب مترقی بوده است بخصوص جاییکه پای اتحاد شوروی میبود آنجا چین با امریکا در یک بستر مبخوابید. چنین عمل شرمگین را چینایی ها در جنگ علیه خلق ویتنام به نفی امریکاییان کردند ، آنها امریکاییان را در کشتن پارتیزان های ویتنامی کمک کرده اندو در حالیکه اتحاد شوروی ویتنامی ها را در مبارزه ای شا ن بخاطر اعاده ای استقلال و آزادی کمک میکرد ،در افغانستان نیز همان کارت ویتنام را بازی کرد،چون پای شوروی در میان بود ، چینایی ها مستقیما به تروریست‌های افغانی کمک مالی و نظامی کرده اند و برای جوانان مسلمان ایغور اجازه دادند تا در افغانستان در کنار سایر تروریست‌های خارجی بر ضد ج،د.ا، بجنگند.چینایی ها در تشدید جنگ چهل ساله ای افغانستان بر ضد مردم افغانستان با امریکا همکار بوده اند،....
این مرور مختصر از تاریخچه سیاه ماوویستها ی چین در افغانستان است. حالا در شرایط موجود ، از مجبوریت های طالبان استفاده کرده و در غصب هر چه بیشتر ثروت‌های ملی افغانستان از رژیم سیاه طالب غیر مستقیم دفاع میکنند و بدین ترتیب
....حزب کمونیست و دولت چین مثل اخوند های ایران استند که دوست و دشمن ندارند ، دوستی و فداکاری ندارند ، آنچه دارند دروغ و پیوستن و چسپیدن به سیاست دروغ فریب مردم افغانستان و جهان اند.
فخر اهنگر

>>>   دشمن دیرینه و قاتلین مردم مرکزی، شمال ... و غرب داخل کشور ما (همین مردم پشتوزبان و پشتونمهاجر) هستند، چه بهتره که اولتر در برابر پشتوزبانان (دشمنان داخلی) مان تمرکز کنیم و حیله گری قومی-زبانی شانرا سرکوپ کنیم و...

>>>   آقای فخر آهنگر،
نه کوبیده تو آهن را چرا آهنگرت خوانی
نپاشیده گهی بذری ، چرا خود بذرگرت خوانی؟؟؟؟

از قدیم ها میشنیدم که میگفتند:
عالم تمام گشتم و دلبر نیافتم
هرکس برای مطلب خود دلبری کند

چین ماوویست یا شوروی لینینیست یا امریکای امپریالیست یا عربستان وهابی یا ایران شیعه یا پاکستان دلال و همه زیر مجموعه های محلی و منطقوی شان نه به خاطر خدا یا ملت یا این یا آن بلکه برای امیال و اهداف و در نهایت برای شکم و زیر شکم خودشان سعی و تلاش و جهد و جهاد کردند و میکنند.
هیچکدام شان ملامت نیستند چون هر کدام هدفی دارند و برای رسیدن به هدف باید از وسایل استفاده کرد و بد بختانه ملت ما وسیله دست تمامی این هیولا های برشمرده قرار گرفته و قرار میگیرد.
ملتی که عقل نداشت دیگر هیچ توقعی ازش متصور نیست.
هم تو میدانی و هم من که عقلی در ما وجود ندارد وگر نه به این روز دچار نمیشدیم.

>>>   🤯 به مردم یا ملت اولتر (هویت نیروی تباری-زبانی اصلی) شان مهم و ضرورت است، نه هویت دروغی-تحمیلی یا افغانیت=پشتونی.
که بعدا عقل و درک در کار است.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است