فروپاشی آرمانهای جمعی و در افتادن در باتلاق گروهکبازی و محلیگرایی، در درون کشور مایه تعمیق سرخوردگی و در بیرون کشور مایه بیاعتباری سیاسی شده است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۴ ۱۴۰۲/۶/۱۱ | کد خبر: 173904 | منبع: |
پرینت
![]() |
افراد به تنهایی سبب تغییرات بزرگی نمیشوند، جز در موارد محدود و استثنایی. تغییرات بزرگ هنگامی رخ میدهد که بخشی از جامعه برای آرمانی مشترک بسیج میشود و تودهها را برای تحقق آن به حرکت در میآورد. افغانستان در پی فروپاشیهای متعددی که تجربه کرده است اینک با نوع دیگری از فروپاشی نیز دست به گریبان است و آن فروپاشی آرمانهای جمعی است.
در چند دهه پیشتر، هنوز که جنگها آغاز نیافته بودند، دست کم دو جریان به شدت آرمانگرا در افغانستان به جلب و جذب تودهها روی آورده بودند. در یک طرف جریان چپ قرار داشت که از میان برداشتن تضادهای طبقاتی و پیاده کردن عدالت اجتماعی را سرلوحه تبلیغات خود کرده بود. این آرمان، با آنکه ناقص بود و نمیتوانست مفهوم فربهی از عدالت را بازتاب بدهد تا شامل عدالت قومی، عدالت جنسیتی، و عدالت دینی و مذهبی نیز بشود و هر گونه تبعیض و نابرابری را بر هر پایهای که بنا شده باشد براندازد، اما در همین حد نیز میتوانست بخشی از مردم را به شور و هیجان در آورد، به ویژه نسل جوانی را که خواهان تغییرات رادیکال اجتماعی و سیاسی بود.
در طرف دیگر ماجرا گروههای اسلامگرای سیاسی قرار داشتند که برپایی جامعه توحیدی، نظام خالص اسلامی، احیای امت، اعاده عظمت از دست رفته مسلمانان و شعارهایی از این قبیل را بالا کرده بود، و هرچند مرز توهم و حقیقت در گفتمان این جریان از میان برخاسته بود و تفکیک خیال و واقعیت دشوار بود، با آنهم میتوانست برای بخشهای نسبتا وسیعی از تودهها الهامبخش باشد و آنان را به مبارزه سوق دهد.
به عکس دو جریان یادشده، گروههای ملیگرا نتوانستند آرمان ملی مشترکی را در افکنند که شور و شوقی گسترده برانگیزد، و از این رو به زودی در برابر این دو جریان به انزوا رفتند. البته فضای عمومی جهان نیز به سود دو جریان پیشتر بود که در پس خود حمایت دو کمپ جهانی قدرت را داشتند، بر خلاف ملیگرایی لیبرال که حامی قدرتمندی در هیچ جا نداشت.
شروع جنگها و سپس ویرانیهایی که در پی آورد اعتبار هر دو ایدئولوژی چپ و اسلامگرا را بر زمین زد و روند فروپاشی را وسعت و ژرفای بیشتری بخشید. در دو دهه جمهوریت که فرصتی استثنایی برای بازسازی کشور فراهم آمده بود، جای آرمانها و آرمانگراییهای گذشته را دعواهای قومی و محلی گرفت و پهنه سیاست را معاملهگرانی به اشغال خود در آوردند که فاقد هر گونه آرمان بلند ملی و میهنی بودند. پس از فروپاشی جمهوریت، ابتذال گفتمانی به حدی رسیده است که نام بردن از آنها مایه شرم است، و بسیاری که خود را صاحبنظر و تئوریپرداز میگیرند کارشان به مرز دشنام و عیبگیریهای کوچه و بازاری رسیده و از هر گونه چشمانداز کلان فرسنگها فاصله پیدا کردهاند.
این فروپاشی آرمانهای جمعی و در افتادن در باتلاق گروهکبازی و محلیگرایی، در درون کشور مایه تعمیق سرخوردگی و در بیرون کشور مایه بیاعتباری سیاسی شده است. ناظران بیرونی به این دست از سیاستگران سخیف به چشم بیمارانی روانی مینگرند که خود غرق شدهاند و بقیه را نیز به غرقاب میرانند. از همین رو آنان را کسی در عالم سیاست جدی نمیگیرد و در محاسبات کلان حسابی برایشان باز نمیکند. این فروپاشی به ظاهر ادامه دارد، تا آنگاه که نسلی دیگر و جمعی دیگر با آرمانهای بلندتر و ارادهای استوارتر پا به صحنه بگذارد و اعتماد و باور را جایگزین بیباوری و بیاعتمادی کند.
محمد محق
>>> از قدیم گفته اند وقتی بستن دکمه های پیراهن به پایان رسید تازه آنگاه متوجه میشوی که دکمه ها را اشتباه بسته یی و باید دوباره از نوع شروع کنی و آنهم به گونه یی که اول همه دکمه ها را باز کنی و بعد دوباره از اول درست ببندی.
در سیاست نیز دقیقا" همچون وضع پیش می آید اگر از اول دقت لازم صورت نگیرد.
دوران هرج و مرج بعد سقوط هر نظام درست همان زمان دوباره باز کردن دکمه های اشتباه است .
اما
در افغانستان برای دوباره بستن آن باز هم عجله بیش از حد صورت میگیرد و در نهایت همان اشتباه تکرار میشود و همان آش و همان کاسه.
>>> دقیقا که همین طور است و معلوم نیست که این کشتی شکسته نجات خواهد یافت یا همیشه در گل نشسته خواهد ماند؟
>>> تا زمانی که مردم افعانستان از خواب خرگوشی که صد سال و اندی فرو رفتهاند بيدار نشن و حس وطن پرستی در وجود آنها داد نزند و گهی راست و گهی چپ در جاده های خاکی و بدون آسفالت در چاه و چاله های فکری ايشون همیشه غرق و راهی فرار از طناب فکری که از زمان تولد به دور گردن ايشون سايه افکنده نجات پيدا نکند همین اش و همان کاسه های شکسته خواهد بود، ، هیچ کسی جز خود اون آدم برای اتها تعين و تکليف نمی کند خودتی و خود، اما در جامعه ای که فکر انسان ها اشغال شده است و حرف در گلو خفه میشه و توان مبارزه سلب شده، وقت که اختيار فکرت بدست بيگانه ها باشد و خودته به چند دلار به اراج بگذاری نتیجه همان شد که قرار بود اتفاق بیفتد که افتاد ، از زمان چپ و تا زمانی راست با افکاری مردمانی این سر زمين بازی شد و چونکه جامعه عقب مانده ذهني بود بازیگران جهانی خوب چاپیدن از راست و چپ تا فعلآ هم بدان منوال پيش میروند تا زمانی که خود مردمانی این کشور به اون شعوری فکری نرسند و خوب و بد از خود و بيگانه رو تشخیص ندهند و هیچ احدی نمی تواند در تغییر و افکار ذهنی مردمانی این کشور و خدشه وارد کند .
>>> مامردم افغانستان بیسواداستیم تابه سوادنرسیم سردرگم استیم انوزشهرهایی مارفتن ازراست نی آموخته حرف ازخیاباناهایی چپ پاکستان میزندنزرمیدهدانسان پرنده مهاجرهرات زمین
>>> 🤣 از ۱۴۰ سال تا امروز جنگ قومی ربانی از طرف مردم حاکمین پشتون بر ضد دیگران تحت نام اسلام و طالبان آغاز شده و بس.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است