مسعود از ابتدا تا اکنون.....
اشتباه مسعود طالبان را میدان داد و اشتباه وارثان مسعود بازگشت حاکمیت قبیلوی را ممکن و تجدید نمود. هم مسعود اقوام را در زمانی که فرصت برایش میسر شد حذف کرد و هم وارثان مسعود در "قرارداد بن" 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۵۴    ۱۴۰۲/۶/۱۹ کد خبر: 173960 منبع: پرینت

احمد شاه مسعود فرزند دوست محمد يكی از افسران عالی رتبه پوليس دردهم سنبله سال 1332 خورشيدی 1/9/1953 در دهكدهء جنگلك بازارك پنجشير زاده شد. در پنج سالگی شامل مكتب شد و تا صنف دوم در مكتب بازارك درس خواند.
وقتی پدرش به حيث قوماندان ژاندارم پوليس هرات مقرر گرديد او صنف سوم و چهارم را در مكتب موفق هرات خواند.
مسعود آموزش های نخستين د ينی را نزد ملا امام مسجد جامع هرات فرا گرفت.
پس از تقرر پدرش در كابل او شامل ليسه استقلال گرديد و تعليماتش را در همان ليسه به پايان برد.
مسعود پس از صنف دهم در مكتب هم به حيث شاگرد ممتاز شناخته شد.زبان مادری اش فارسی بود درپهلوی آن به زبان پشتو، اردو و فرانسوی روان صحبت ميكرد. او به زبان عربی نيز آشنايی داشت.
سال 1351خورشيدي مسعود آموزشگاه رياضی « آرين» رادر محل زيستش در پارك بهارستان جامي واقع كارتهء پروان اداره ميكرد كه درآن او نه تنها به همصنفانش بل كه به شاگردان زيادي درس رياضي ميداد.

شاگرد صنف نهم ليسه استقلال، اولين بار آدم فعال سياسی شد.
مسعود هنوز شاگرد صنف هشتم و نهم بود كه فعاليت كمونستها در مكاتب كابل آغاز گرديد. اين كه او مفكوره خود را با كمونست ها هماهنگ ساخته نمی توانست، تيرگی هایی بين او و شاگردانی كه مفكورهء كمونستی داشتند پيدا شد.
مسعود كه هنوز تجربه كافی سياسی نداشت، از امكانات زيادی هم بر ضد اين گونه فعاليت ها بر خوردار نبود. گرچه فعالان سياسی آن زمان درگيری هایی نیز ميان هم داشتند، اكثراً افراطی های چپ گرا بودند. اين امر باعث توجه مسعود به نهضت اسلامی گرديد.
1352 (1973) بعد از امتحان كانكور نظر به علاقه اش به انجنيری و مهندسی شامل انستيتوت پل تخنيك كابل شد.
در همين سال او رسماً به جمعيت اسلامی پيوست و همراه انجنير حبيب الرحمان كه يكی از پيشگامان نهضت اسلامی بود آشنا شد.

در دوران حكومت محمد داؤد كه مردم او را نزديك با كمونيزم و شوروی ميدانستند، اولين پلانهای كودتا يی تحت فرماندهی انجنير حبيب الرحمان كه مسعود هم در آن سهم داشت طرح گرديد. پس از افشای اين پلان ها ، انجنير حبيب الرحمان مدت شش ماه زندانی شد و مسعود هم كابل را ترك گفت.
حكمتيار كه در آن زمان مسووليت امور نظامی جمعيت اسلامی را داشت، به اين عقيده بود كه از طريق ترور ميتوان به هدف رسيد كه هدفش از ترور گذاشتن بمب، پاشيدن تيزاب و قتل مخالفين سياسی اش بود. در اين زمان مسعود شدت بيزاری خود را در برابر تند روان اسلامی ابراز كرد، در حالی كه عده يی در نهضت نيز از تند روی حمايت ميكردند، مسعود با اين گونه تحركات مطلقاً مخالف بود و در آن تباهی و نابودی مردمی را ميديد كه خواهان خدمت كردن به آنها بود . اين اختلاف نظر اساساً باعث در گيری شديدی ميان آنها گرديد.

مسعود يك محصل سخت كوش، هد فـمند و متوجه تحصيل بود. هدفش از تحصيل و آموزش، خدمت به وطن و مردمش بود.
بعد ازآنكه كاكايش عبدالرزاق خان (يك تن از صاحب منصبان بلند رتبه دولت داؤد) مسعود را كه توسط دولت داؤد گرفتار ميگرديد، هشدار داد ؛ مسعود كه يكی از فعالان سياسی در انستيتوت پل تخنيك كابل بود؛ انستيتوت پل تخنيك را ترك گفت و در سال 1353(1974) به همراهی انجنير جان محمد برای اولين بار به پاكستان رفت.

بعد از مدت كوتاه دوباره فعاليت های سياسی را در داخل كابل آغاز كرد و موفق گرديد كه عده يی از افراد ناراضی دولت رابه طرفداری خود فرا خواند. مسعود فعاليت های سياسی اش را ادامه داد تااينكه در 1354(1974) قيام مسلحانه پنجشير صورت گرفت. مسعود 22 ساله باعده يی از يارانش كه اعضای ‌جمعيت بودند با وجود تلف شدن عده ای ازهمسنگرانش، در ظرف يك الی دو ساعت تمام پنجشير را تحت كنترول در آورد ويك ادارهء دولتی را خلع سلاح كرد.
حكمتيار وعده داده بود كه همزمان با قيام در پنجشیر قوای نظامی دولت مصروف ميشود و در كابل يك كودتای نظامی ‌رخ خواهد داد.
در كابل هيچ حركتی‌صورت نگرفت. مسعود و همراهانش افشا شدند و به اين صورت قيام كنندگان به خدف نرسیدند و عده ای توانستند پنجشير را ترك گفتند.

مسعود بعد از يك ماه به صورت مخفی دوباره به كابل آمد و از آنجا به پشاور پاكستان رفت كه درآن جا هم مخفی بود و از طرف استخبارات مخفی پاكستان تعقيب ميشد.
بعد از اين قيام نظريات در داخل جمعيت اسلامی هم فرق كرد. بعضی طرفدار اين قيام بودند و برخی اين قيام را ناسنجيده و يك اشتباه ميدانستند. اين موضوع باعث دو پارچگی جمعيت گرديد. كسانی كه مخالف قيام بودند، با پروفيسور ربانی ماندند كه مسعود هم يكی‌از آنها بود و طرفداران قيام به حكمتيارپيوستند.

اين دو گروه گاه با هم نزديك و گاه دور ميشدند. تا اينكه تحت رهبری قاضی امين وقاد هر دو با هم يكجا شدند.
حكمتيار با نزديكی ‌به شبكه استخباراتی ‌پاكستان، رقبای‌سياسی ‌خود را يكی ‌يكی‌از بين برد. يكی‌از اين جمله همان انجنير جان محمد بود.
حكمتيار و رهنمایان‌ پاكستانی اش كلو وبابر ميخواستند مسعود را كه درآن وقت در خانهء حكمتيار بود اختطاف كنند. مسعود كه از جدی بودن اين موضوع خبر شد، پهره دار های پاكستانی را با دو تفنگچه ای كه هميشه با خود داشت تهديد كرد و از آنجا خارج شد . اوتا كودتای ‌ضياالحق به صورت مخفی در پاكستان ماند.
بعد از اين واقعه جمعيت فعاليت های مستقل خود را آغاز كرد و مسعود تا كودتای كمونستی 1357(1978) به كابل رفت و آمد داشت. از فعاليتش در كابل تنها دوستان نزديكش خبر داشتند. به گفته يكی از نزديكانش، اوبيشتر در شهرستان های شرقی افغانستان به سر ميبرد تا از نظر پوليس امنيتی كابل در امان باشد.

مسعود به نورستان كه از نخستين مراكز قيام عليه شوروی بود، رفت. او ميخواست ببيند كه عقيده مردم به مقاومت چه است. بعد از اين كه مسعود به تصميم مردم يقين پيدا كرد در 1358(1979) ( آغاز تجاوز قوای شوروی در افغانستان) با دسته يی كه شامل 20 مرد جوان بود، به طرف پنجشير روان شد .در كنر هم مبارزانی كه به جهاد آغاز كرده بودند اين دسته را خوش آمديد و خیرمقدم گفتند و مقداری از سلاح و مهما ت غنيمت گرفته شده خود را به دسته زير فرماندهی‌مسعود اهدا کردند.
مسعود همراه با همرزمانش داخل پنجشير، محل زادگاه خود شد.
شاهدان عينی ميگويند، در پنجشير او بزرگان و ريشسفيدان محل را گرد خود جمع كرد و راجع به مقاومت مسلحانه با آنها به تفاهم رسيد. مسعود در تمام قريه ها با مردم گفتگو كرد. مردم پنجشير برای مبارزات مسعود در راه آزادی مردم و سرزمینش، به هر نوع قربانی حاضر بودند.
شاهدان ميگويند، با وجودی كه زن و مرد پير و جوان به ضرورت اين مبارزه مسلحانه باور مند بودند، آمادگی‌خود را برای مقاومت اعلام كردند. مسعود از ميان همهء داوطلبان، كسانی ‌را انتخاب میكرد كه يگانه سرپرست و نان آور خانواده خود نمی‌بودند. او برای‌ داوطلبان مبارزه ميگفت و روشن ميساخت كه سرپرستی و غمخواری خانواده و فاميل هم بخش ضروری‌ مقاومت است، زيرا حفاظت از مردم بيچاره و محتاج و به خصوص ازخانواده در برابر يك ابر قدرت تجاوز گر فرض است .

بار ديگر قيام مسلحانه در پنجشير آغاز گرديد و اين بار به رهبری‌ مسعود. اين قيام 40 روز ادامه پيدا كرد که پنجشير، سالنگ و بوله غين از دست تجاوزگران آزاد گرديد. پس از40 روز جنگ و مقاومت، مسعود از ناحيه پای زخم برداشت و مبارزان سلاح و مهمات ‌برای‌ادامهء جنگ نداشتند. با وجود ی كه 600 مرد از نورستان به كمك مبارزين شتافتند، آنها به شكست مواجه شدند و اينگونه مسعود با همرزمش كاكا تاج الدين به سوی ‌پنجشير برگشت.
اين شكست مسعود را به تفكر وا داشت و او تصميم گرفت كه با تاكتيك های جديدی وارد عمل شود. اين تاكتيك، جنگ چريكی و يا گوريلايی بود كه اورا یکی از بزرگ ترين چهره های جنگ های ‌چريكی‌ عصر ساخت.
از همينجا نام مسعود و پنجشير با هم پيوند خوردند. و نامش به عنوان بزرگترين مبارز جنگ های آزادی ‌بخش در تاريخ ثبت شد.

تمام دشمنانش ميخواستند او را از بين ببرند و برای‌ رسيدن به اين هدف از هر وسيله ای استفاده ميكردند و شوروی‌ها جايزه يی‌برای‌سرش تعيين كرده بودند. از اثر كار آيی و فعاليت دقيق استخباراتش همهء پلان های‌تهاجمی دشمن افشا ميگرديد.
در سال 1358(1979) زمانی‌ كه پايش شديداً جراحت داشت، مسعود توسط گروپ های‌رژيم محاصره گرديد. او توانست خود را به گونه ای از تهاجم دشمن نجات دهد.
در سال 1359 ( 1979) يك سرباز جوان با استفاده از تاريكی، از فاصلهء سه متری بالای جيپ حامل مسعود آتش كرد و مسعود جان به سلامت برد. مسعود آن جوان را فقط همين قدر گفت: « وطندار، دست هايت ميلرزد، خوب نشان زدن بلد نيستی. »و او را بخشيد.
در سال 1361(1983) كوماندو های ‌ويژهء شوروی ‌دهنهء مخفيگاه كوهی را كه مسعود در آن خواب بود در ملسپه پنجشير محاصره كردند. او توانست محاصره را بشكند و ساحه را ترك بگويد.
شوروی ها در سال آتش بس1361/1362(1983/84)، برای ترور مسعود دو انديشه را دنبال ميكردند ، يكی كشانيدن او به داخل گارنيزيون شان در« عنابهء پنجشير» به بهانهء مذاكره و گفت وگو كه در واقع قصد دستگيری وی را داشتند، که پلان شان بوسيله يك ترجمان تاجيكی افشا گرديد. طرح دوم اين بود كه روس ها یك تن از مجاهدين بنام« عبدالقادر ناچار» را اجير ساخته بودند تا در غذای احمد شاه مسعود زهر بريزد . ناچار دستگير گرديد، اما مسعود اورا بدون انتقام گيری مورد عفو قرار داد.

داكتر نجيب الله ریيس جمهور، زمانيكه رياست «خاد» رابه عهده داشت، ميخواست مسعود را به كمك «كامران» دوست دوران مكتب مسعود به قتل برساند. داكتر نجيب می دانست كه مسعود با دوستانش از نيكی ‌و جوانمردی كار می‌گيرد. او مسعود را از دوران طفوليت در كابل ميشناخت ، در آن وقت كامران كپتان تيم ملی فتبال بود. او به پنجشير رفت و چند روز با مسعود بود. كامران وقتی پی برد که مسعود چی راهی را در پیش دارد و برای چی مبارزه میکند، همه چيز را خودش به مسعود افشا كرد و تفنگچهء بی صدايی را كه از حكومت آن وقت به اين مقصد گرفته بود به مسعود تسليم كرد و خود به آلمان غرب پناهنده ء سياسی شد.

در سال 1368(1989) در پايان گردهمآيی كه مسعود با فرماندهان ولايات مختلف شورای نظاردر فرخار داشت، زمانی كه اين فرماندهان ميخواستند به مواضع خود بر گردند، مورد حمله افراد حكمتيارقرار گرفتند كه دها تن از اعضای برجسته شورای‌ نظار در اين حمله شهيد شدند. در این حمله تروريستی مسعود نزديك ترين دوستان و برجسته ترين فرماندهان خود را از دست داد. حكمتيار توانست عمليات بزرگ نظامی مسعود را خنثا سازد، ولی به هدف اصلی اش كه از بين بردن مسعود بود، نرسيد.
1372(1993) وقتی‌كه وضع ميان جبهات مسعود و شورای همآهنگی زير رهبری حكمتيار خراب شده بود، هليكوپتر مسعود توسط جت های جنگی شورای همآهنگی مورد حمله قرار گرفت. اما پيلوت هليكوپتر نا گزير به نشست گرديد. پس از ان مسعود تصميم گرفت تا به راز و رمز پيلوتی نيز دست يابد.
در همين سال مسعود مورد حملات شديد نيرو های متحد حكمتيار در اطراف وزير اكبر خان کابل قرار گرفت.
1361(1983) بعد از شكست دوم ارتش شوروی در پنجشير، روس ها به صورت مستقيم با نمايندگان جانب مسعود وارد مذاكره شدند و به این صورت شوروی ها برای اولين بار مسعود و مجاهدين را به حیث یک حریف سیاسی به رسمیت شناختند و با او آتش بسی را امضا كردند.
کار شناسان این آتش بس را یکی ازبزرگترین پیروزی های مقاومت افغانستان خواندند كه یک سال طول کشید.
مسعود عمده ترین استفاده را از این آتش بس نمود. او قادر شد برای اولین بار سفرطولانی تری به مناطق شمال و شمال شرق افغانستان کند. این سفری پرحاصل بود که سبب شد در سال 1362 (1984) مسعود بتواند تمام قومندانهای مقاومت منطقه را که عضو احزاب مختلف بودند در یک شورا به نام «شورای نظار» دور هم جمع کند. هد ف او به وجود آوردن یک قوای واحد سیاسی و رزمی در داخل افغانستان بود که مستقل باشد و پیروی احزابی را که در کشور های همسایه به وجود آمده بودند، نکند. قصد تمام اعضای این شورا فقط آزاد ساختن افغانستان بود.
با وجود ی که حملات ارتش سرخ بالای پنجشیر دوباره آغاز شده بود، مسعود مطمین بود که پنجشیردرنبودن او هم زیرفرمان فرماندهان محلی پیروزمندانه مقاومت میکند، و اداره پنجشیر را به عبدالمحمود دقیق سپرد. همچنان مناطق اندراب، خوست فرنگ، اشکمش، نهرین و کشم، هم به پنجشیردیگری مبدل گردیدند.
1366(1987) پروان کاپیسا هم به فرمانده عظیمی سپرده شد. مسعود برخلاف آنانیکه «جنگ سالار» نامیده میشوند، در مناطق تحت کنترول خود یک سیستم اداری، تشکیلاتی و خبررسانی آزاد را به وجود آورده بود. مسعود در تمام محلات، اداره امور را به دست مردم سپرد و خودش به بسیج نیرو های مقاومت پرداخت.

درتمام دورهء ادارهء مسعود قبل از ورود به کابل و بعد از عقب نشینی از کابل، کشت، استفاده و خرید و فروش مخدرات و مسکرات منع بود و هیچ کسی از این امر مثتثنی نبود، حتی فرماندهان و اعضای برجستهء شورا.

مسعود در سن 35 سالگی با دختر كاكا تاج الدين ازدواج كرد اما اين ازدواج كاملاً مخفی نگهداشته شد به علت مسايل امنيتی حتی نزديكترين كسان تا دیر وقت از اين ازدواج خبری نداشتند.
مسعود مستقل حركت ميكرد. دخالت های پاكستان را در امور داخلی افغانستان قبول نداشت، از همين رو او مجبور بود كه در چند جبهه بجنگد. اول با روس ها و دولت کمونیستی و دوم با آی اس آی و گماشتگان داخلی آن.
در زمستان 1362 (1983/84) دولت كمونستی در غياب، مسعود را محا كمه نمود و جزای مرگ را برای او تعيين نمود. قبل ازحملهء شان به پنجشير چنين اعلام كردند كه حكم دادگاه قبلاً تطبيق و مسعود با قوایش از بین برده شده است. به اين صورت میخواستند روحيهء هوا داران و دو ستان مسعود در دیگر مناطق و به خصوص در کابل را ضعيف سازند و خود مسعود را به نام «یاغی» اعلام کنند.
مسعود ميدانست كه اين امر علامت آمادگی شان برای عمليات بزرگ بالای پنجشير است. به همين منظور او با مردم پنجشير داخل صحبت شد و از آنها خواست كه به زودترين فرصت قبل از حمله، پنجشير را ترك كنند. مردم كه مسعود را از جان و دل دوست داشتند و معتقد به مبارزه بودند به گفته های ‌او عمل كردند. درست در بهار سال 1362 مسعود در اندك زمانی بيش از 130000 نفر ساكنان پنجشيررا از آن دره تخليه كرد . مردم بدون كدام ترديد خانه و زمين خود را كه نسل اندر نسل در آن زنده گی‌ كرده بود ند رها نمودند . اين یکی از بزرگترین قربانی هایی بود که مردم افغانستان به خاطر آزادی متحمل شدند.
مسعود برای اين كه مجاهدانش بی هراس از كشته شدن مردم، با شوروی دست وپنجه نرم كنند ، مردم را سپر خود نساخت.

از 1358ـ1367 (1979ـ1988) هشت بار روس ها بالای‌ پنجشير حمله نمودند و شكست خوردند كه اين شكست در افغانستان به یک شكست کلی سیستم کمونیستی در تمام آسيای ميانه و اوروپا ی شرقی منجر گرديد.
پس از خروج آخرين سرباز روس در 25/11/1368 (14/2/1989) برای نخستین بار فرماندهان جهادی سراسر افغانستان به فراخوان مسعود در شاه سليم بدخشان به منظور اتخاذ تصميم درباره آيندهء افغانستان گرد هم آمدند. مسعود ازآن جا سفر كوتاهی به پاكستان داشت17/7/1369 (9/10/1990)؛ درين سفر شورای رهبری فرماندهان داخل افغانستان با رهبران جهادی مقيم پاكستان ‌مذاكره كردند و از آنها خواستند تاد رباره دولت آينده تصميم مشترك بگيرند.
گرچه امكانات مالی و نظامی مسعود خيلی ‌زياد نبود ، او پيوسته توانست با سياست باز و روشن، دور از مفكوره های افراطی، دلهای مردم را به دست آرد. اراضی زير فرمان خود را توسعه بخشد و ضربات نابود كننده به پیکر رژيم كمونستی وارد کند. بالآخره این مبارزات در سال 1371(1992) باعث از بين رفتن رژيم نجيب الله و آزادی ‌كابل گرديد.
مسعود این پیروزی ها را بدون دریافت كمكی از كشور های همسايه به دست آورد. آزاده گی و غیر وابستگی اش به حلقات خارجی یکی از دلايل ملقب شدن او به « قهرمان ملی‌افغانستان» بود.
1371 ( 1992) مسعود به اين باور بود که ‌مجاهدين هنوز وارد مرحلهء حکومت سازی نگردیده اند؛ اما نشست سران ‌مجاهدين در دالان سنگ به اين نتيجه رسيد كه حكومت كمونستی ‌كابل بايد از بين برود.

رهبران مجاهدين از سقوط رژیم كابل به رهبری ‌احمد شاه مسعود استقبال کردند . حكمتيار که تلاش داشت به صورت یکجا نبه در سازش با خلقی ها بدون توجه به فیصله های مردم و مجاهدین قدرت را در کابل انحصار کند.
در مكالمهء تلفونی كه از طريق راديو و تلويزيون نشر گرديد، حكمتيار به سخنان مسعود در رابطه به حمله كردن بالای ‌شهر كابل اعتنایی نكرد.
بعد از سقوط آخرين مواضع دولت در بگرام،‌ زمینه سقوط رژیم کابل مساعد گردید. حکمتیار با استفاده از این فرصت داخل شهرشد. گروه وابسته به حکمتیار ‌دروازه های ‌زندان را باز كردند و همهء زندانی‌های جنایی را رها كردند. گروه حکمتیار د ست به ویرانی و از بین بردن دوسيه ها و سوابق اداری، در ادارات کابل زد. ‌به اين ترتيب تهداب حكومت جديد را از بين بردند. علاوه بر اين ده ها هزار مجرم مسلح كه ديپو های‌ سلاح را ربوده بودند، ‌در شهربه چپاولگری آغاز کردند. در شهری که نه اردو، نه پوليس و نه كدام قدرت امنيتی‌ ديگری وجود داشت؛ داكتر نجيب به دفتر ملل متحد در كابل پناهنده شد.
پيش از حركت قوای مسعود به اطراف كابل ، ‌مسعود برای‌آنها هدايات روشنی‌در بارهء طرز برخورد و روش با مردم كابل داد و گفت كه مگذاريد‌ كابل با امكانات نوی كه دارد هدف اصلی تان ‌را که حفاظت از مردم كابل است فراموش تان سازد.
نیرو های مسعود به خاطر حفظ امنیت و دفاع از مردم مظلوم کابل با غارتگران و چپاول گران شهر کابل به مقابله پرداخت. همچنان نیرو های احمد شاه مسعود حفاظت دفتر ملل متحد در کابل را نیز به عهده گرفت. دوستان و هوا داران مسعود كه از محبوبيت او در بين مردم با خبر بودند،خواستند تا مسعود خود دولت آينده را اعلام و رهبری كند.

با آن كه شهر كابل تحت تصرف نيرو های‌مسعود بود، او تمام مسووليت را به رهبران سياسی داد و خود پا از اين قضيه برون كشيد تا بهانه ای برای‌ادامه جنگ وجود نداشته باشد.
به تاريخ 05/02/1371 (25/4/1992) يعنی ‌يك روز قبل از رسيدن به كابل، شورای ‌رهبری مسعود رابه عنوان رييس شورای‌فرماندهان و وزير دفاع دولت نو بنیاد اعلان كرد . رييس جمهورمجددی با اعضای كابينه به تاريخ 08/02/1371(28/04/1992) به كابل رسيد.
پيروزی مجاهدين نه تنها پيروزی در مقابل قوای متجاوز روسی و حكومت دست نشانده آن بود، بلكه پيروزی در مقابل آی اس آی پاكستان نيز بود. پاکستان که در صدد به قدرت رساندن مهره خود ‌حكمتيار بود و به همين منظور هميشه او را در مقابله با مسعود مساعدت ميكرد، با این پیروزی، از نظر سیاسی به شکست مواجه شد.
در اين مرحله كشورهای همسايه، چون پاكستان، ايران و ازبكستان هر كدام به منظور به قدرت رساندن يا سهم بيشتر داشتن نيروهای طرفدار شان به حمایت از آن نيرو پرداختند كه این عمل آغاز گر جنگ داخلی در افغانستان شد.
همسایگان اين دخالت را « جنگ داخلی » ناميدند تا بدین سان پرده به روی عملکرد مداخله گرانهء خود کشیده باشند. از اين تاكتيك شوروی ها هم استفاده كرده بودند.

پاكستان كه ديگر اميدش را از دست داده بود، شیوه ها و تاكتيك دخالت خود را تغيير داد ه و با پشتيبانی‌بعضی كشور های عربی طالبان را ساخت. طالبان كه توسط ارتش پاكستان با سلاح مدرن مسلح گرديده بودند، با ترور يستهای بين المللی درولايات جنوب افغانستان لانه گزیدند. آنها افغانستان را جای ‌مناسبی برای‌فعاليت های شان پيدا كرده بودند. مسعود در برابر این موج ایستاد و به مقاومت پرداخت.

به باور بن لادن: «تا وقتی‌كه مسعود زنده است ما پيروز نخواهيم شد»
مخالفین دولت در شورایی به نام شورای هماهنگی که توسط کشور های ایران، ازبکستان و پاکستان حمایت میگردید، جمع شده بودند. به تاريخ 11/10/1372 (1/1/1993) اين شورا دست به يك كودتا عليه دولت جديد افغانستان زد. مسعود که در آن زمان وزير دفاع افغانستان بود، توانست اين هجوم را به کست مواجه كند.
حكمتيارکه خواهان تشکیل كانفدراسيون پاكستان افغانستان بود، برای اين هدف با همه توانايی خود ميجنگيد.
حكومت پاكستان برای‌حكمتيار دستور داده بود تا شهر كابل را تحت حملات راكتی قرار بدهد. اين جانب گيری و دخالت پاكستان به شليك كردن روزانه 3000 راكت به شهر كابل انجاميد كه باعث كشته و زخمی شدن هزاران باشنده كابل و خرابی‌ شهر گرديد.
تلاش های مسالمت آمیز مسعود برای رسیدن به یک تفاهم ملی، جایی را نگرفت. کشور های آتش افروز به بهانه های قومی، زبانی و مذهبی به داغ ترشدن این کوره پرداختند.
دشمنان مسعود برای رسیدن به هدف، نه تنهابه حملهء نظامی، ‌بلكه به دهشت افگنی و ایجاد ترس میان مردم كابل نیز میپرداختند. حكمتيار كه نماينده اش به حيث صدر اعظم در شهر كابل موجود بود، تمام راه های‌اكمالاتی‌را به روی باشنده گان كابل بند كرد. مواد غذايی‌به شهر نمی‌رسيد. هدف از این عمل بیزارساختن مردم از دولت مجاهد ین بود.
گلبدين با این روش موفق به ایجاد فاصله میان مردم و دولت گردید. پرتاب هزاران راكت در شهرخواب، راحت و زنده گی مردم را گرفته بود. مردم توقع داشتند كه مسعود بتواند كنترول كلی ‌را به دست داشته باشد.
مسعود برای اينكه مردم غير نظامی‌ هدف راكت های‌كور قرار نگیرند، تلاشش به ثمر نرسید. پاكستان ميدانست که توان شکست دادن مسعود را از راه نظامی ندارد. راهی را گزید تا او را به عقب نشینی ‌وادارد.
آخرین بهانهء حکمتیار که کنار رفتن مسعود از پست وزارت دفاع بود، نیز جلو راکت پرانی حکمتیار را نگرفت. مسعود در برابر حملات تجاوز گرانهء پاکستان ایستاد و کوشش های پاكستان برای از بین بردن نيرو های‌ مسعود شکست خورد.
پاكستان با خريدن و فريب دادن رهبران و گماشته گانی از احزاب و تنظيم ها، توانست كه مقاومت را بد نام و از طرفداری مسعود در بين مردم بكاهد.

در سال 1373(1994) يك كنفرانس در سه قسمت ترتيب شد. اولين جلسه آن با عضويت 15 ولايت صورت گرفت . در جلسه دوم آن 25 ولايت عضويت داشتند كه از تاريخ 29/4/1373 تا 3/5/ 1373(20/7/1994 تا 25/7/1994 ) ادامه يافت . در اخير اين كنفرانس شورای‌عالی‌اسلامی تشکیل شد.
در اين كنفرانس، شخصیت های سياسی، فرهنگيان، واليان، قومندانان، بزرگان و مجاهدين شامل بودند. مقصد از اين مجلس انتخاب رهبر دولت آينده ‌كشور بود.
مانند ديگر مردم افغانستان مسعود نیز این جلسه را قدمی به سوی‌دمكراسی‌ و انتخابات آزاد میدید. او طرفدار كانديد داكتر يوسف اولين صدراعظم انتخاب شدهء زمان ظاهر شاه بود.
قرار بود رییس جمهور در این کنفرانس شرکت نداشته باشد تا اجلاس بتواند در رابطه با تعیین رهبر آینده به نتیجه برسد. کنفرانس با شرکت رییس جمهور بدون دستآورد پایان یافت.
در این زمان طالبان چند ولایت را با جنگ و دادن پول به دست آوردند که بیشتر آن قبلاً نیز تحت حمایهء حکمتیار و پاکستان بود.
مسعود فیصله شورای رهبری دولت را مبنی بر حضور حکمتیار به حیث صدراعظم در کابل با نا گزیری تمام پذیرفت. در داخل دولت هم افرادی بودند که با حکمتیار همنظری داشتند و او را به كابل استقبال کردند. بالآخره او پست صدارتی را كه در اول برايش داده بودند، اشغال نمود. او صدراعظم دولتی شد كه چند سال برای‌ويرانی آن جنگ كرده بود.

در اوایل سال 1375(1996) مسعود به ميدان شهر كه تا چندی پیش پايگاه حکمتیار بود، به تنهايی رفت تا با رهبران طالبان ديدن كند. در آن زمان مسعود با ملا ربانی ‌دیدارداشت و در بارهء خاتمهء جنگ باوی صحبت كرد. از طالبان خواست تا نمايندگان خود را به كابل بفرستند وراه حل اختلافات را پيدا كنند. به همين سبب چهل نفر از جانب دولت انتخاب گرديد و بايد چهل نفر ديگر از طرف طالبان معرفی‌ميشد، تا آنها با هم بنشينند و حل اختلاف نمايند. اما اين چهل نفر از طرف طالبان هيچ وقت معرفی ‌نشد. با و جود ‌چندين بار درخواست معرفی اين چهل نفر از طرف دولت، طالبان هر روز حملات خود را بالای ‌كابل ادامه ميدادند.
مسعود موفق شد كه از اين مذاكرهء روياروی با طالبان جان سالم برد.
در 4/7/1375 ( 26/9/1997) شهر كابل تحت بمباردمان شديد طالبان و القاعده و پاكستان قرار گرفت. مسعود به نيرو تحت فرماندهي اش امر داد كه كابل را ترك كنند. او اين كار را به خاطر حفظ جان شهريان كابل نمود. زيرا اگر نيروهای او در كابل مقاومت ميكردند جنگ كوچه به كوچه در ميگرفت كه باعث كشته شدن صد ها نفر ميشد. او به طرف پنجشير عقب نشينی ‌كرد.
حكمتيار نیز كه راه ديگری نداشت با تمام اعضای کابینه خود به پنجشیر رفت و از آنجا توسط هلیکوپتر مسعود به ايران رفت و اقامه اختيار كرد و بعدها اظهار نمود که مسعود هدف ترور او را داشت.

مقاومت مردم افغانستان تحت رهبری مسعود در زمانيكه دوست و دشمن فكر ميكردند كه ديگرکسی توانايی مقاومت با طالبان را ندارد، دوباره آغاز شد.
پنج سال مقاومت عليه طالبان، تجاوز پاكستان و بن لادن يك مقاومت درخشان در تاريخ افغانستان بود.
بوغ نظامی‌ مسعود در فرماندهی نيرو هايش و شيوه نبرد او در مقابل نيرو های متجاوز به او لقب عقاب هندو كش را داده بود.
در زمستان 1375 ( 1996) مسعود تمام قوت های‌مخالف طالبان را به دور يك محور جمع كرد. اين محور را جبهه متحد ملی‌برای نجات افغانستان نام گذاشتند.
اگر چه در پاكستان و مطبوعات غرب جبههء مقاومت را اتحاد شمال ياد می‌كردند؛ اما در واقعيت اين مقاومت نمایندگی از تمام افغانستان میکرد.
به اين سان اتحادی‌كه فقط از رهبران شمال شكل گرفته باشد تا بتواند اتحاد شمال ناميده شود، هرگز وجود نداشته است. اين گونه تبليغات ادعای مقاومت افغانستان را كه از تمام مردم افغانستان نمايندگی‌ ميكرد؛ زير سوال برده و از نام نيك آن ميكاست.
در تمام سال های مقاومت در برابراتحاد شوروی و بعدها در برابر طالبان و تروريزم جهانی، رفتار بشر دوستانه مسعود در مقابل اسيران جنگی، مشهور بود. اسيران جنگی در پنجشير ميتوانستند با خانواده های شان تماس بگيرند و نامه بفرستند و هم غذايی ‌را كه رزمندگان مفاومت ميخوردند برای اسيران نيز تهيه ميگرديد. اسيران جنگی حق گشت و گذار را در داخل پنجشير دارا بودند.

ملا يار محمد يكی‌از رهبران طالبان بعد از آزادی اش از زندان نيروهای مقاومت گفت: «مسعود فرزند واقعی ملت افغان است. يكبار ايستاد و مبارزه كرد و اكنون باز هم در مقابل يك تجاوزگر خارجی‌ ايستاده است و می جنگد.»
1376 (1997) مسعود، رهبران جبهه متحد را به نشستی فرا خواند تا دررابطه با توظيف صدراعظم آينده افغا نستان تصميم اتخاذ نمايند. عبدالرحيم غفورزی كانديد كرسی‌صدارت بود وبه اتفاق آرا به حيث صدراعظم غير وابسته به تنظيم های جهادی‌ انتخاب گرديد. صدراعظم جديد خط مشی‌خود را از طريق تلويزيون بلخ به مردم اعلام كرد كه مورد استقبال گرم مردم نيز قرار گرفت. بعد از كنفرانس بی نتيجهء هرات 1373 (1993) اين قدم ديگری بود به سوی تشكيل‌ يك حكومت مردمی‌.
در آن هنگاميكه مسعود سربازان ملبس با لباس نظامی‌ را به سوی ‌دروازه های ‌كابل سوق داد، هوا پيمای حامل صدراعظم جديد در باميان سقوط كرد. با مرگ غفورزی، اميدواری مسعود برای تشكيل و استحكام پايه های‌ يك حكومت، به يأس مبدل شد. پس از مدتی‌ مسعود نيرو هايش را از شمال كابل دوباره به پنجشير عقب كشيد.
مسعود بدون مو جودیت یک حکومت دلخوا ه و مورد قبول مردم باردیگر نمی خواست وارد كابل شود.
پس از عقب نشینی از کابل و سیل مهاجرت به سوی پنجشیر، شمار باشندگان آن دره چندین برابر افزوده شد. مسعود توانست به کمک موسسات امداد، درب مکاتب را باز گشایدکه درآن میان تعدادی از مکاتب دخترانه نیز بود. با وجود اندک بودن امداد، موجودیت این مکاتب یگانه زمینه یی بود برای آموزش و پرورش دختران و پسران.
زمانی که مسعود سخن از تروریزم، القاعده و بن لادن میراند، در غرب کمتر کسی تصویر روشنی از آن داشت.

در سال 1377 اوليويی رای (Olivier Roy) و دوپانفلی (DePonfilly) در مقاله ای نوشتند:
«مسعود هرگز نفهميد كه چرا «سی آی ای» و پنتاگون تصميم گرفته اند دشمن وی، ‌گلبدين حكمتيار را برای حمايت عليه او انتخاب كنند. مسعود در آرزوی يك ملت واحد و يك پارچه در افغانستان و همچنان انتخابات در اين كشور بوده است.»
در اثر کوشش نمایندگان پارلمان اروپا که پس از دیدار با مسعود حقایق تجاوز خارجی برای شان روشن شد. مسعود در اپریل 2001 از طرف پارلمان اروپا به پاریس دعوت شد تا توجه جهانیان را به مبارزات مردم افغانستان در برابر تجاوز گران معطوف کند. خانم نیکول فانتن رییس پارلمان اروپایی مسعود را به خاطر در نظر داشت حقوق زنان، لقب « قطب آزادی» داد.
رای (Roy) و دوپانفلی (DePonfilly): « احمدشاه مسعود بر عكس مردان سياسی امروز، بالا تر از نقش خويش به هيچ وجه در فكر جاه طلبی نيست. اگر اين حقيقت دارد كه مسعود به رضايت خويش كسانی‌را كه به ديدنش می‌آيند می پذيرد، ولی هيچ كاری نميكند كه كسی به ديدنش بياید. وی به مشكل آماده ء صحبت با مطبوعات است. مسعود اجازه ميدهد از وی فلم تهيه شود، چون كه وی‌ چيزی برای‌پنهان كردن و كتمان ندارد.»
مسعود خطاب به جهانيان می‌گفت كه مردم افغانستان را در مقابل تروريزم تنها رها نكنيد، زیرا اگر افغانستان اين جنگ را در مقابل تروریزم باخت، جهان نيز برنده نخواهد بود. چندی بعد درستی و دقت ارزیابی مسعود به همه ثابت گردید.
چنگیز پهلوان: «امروز افغانستان مدیون همین مقاومت است. جامعه بین المللی مدیون همین مقاومت است و در واقع همه منطقه ما مدیون مقاومت است. مسعود یک شخصیت تمدن مااست. ما در این تمدن به خصوص درین قرن اخیر، چنین شخصیتی نداشته ایم ، نه در ایران و نه در جای دیگر. این شخصیت را افغانستان به ما داد.»

احمد شاه مسعود به تاریخ 18.6.1380(9.9.2001) در خواجه بهاودین ولایت تخار در اثر حملهء انتحاری دو تروریست خارجی که به نام خبرنگار با وی مصاحبه داشتند، جان به جان آفرین سپردو به تاریخ 24.6.1380 (15.9.2001) در تپهء سریچهء پنجشیر به خاک سپرده شد. مسعود خودش این بلندی زیبا را برای آرامگاه ابدی ش برگزیده بود.
مسعود 31 سال از عمرش را در خدمت به سرزمینش و مردمش گذراند. او میدانست که در این راه روزی جانش را از دست خواهد داد.
سبستیان یونگر گفت:«اگر مسعود شاهد زوال و سرنگونی طالبان نبود، سر انجام مبارزاتش به پیروزی نایل گردید.»
از مسعود خانمی با پنج دختر و یک پسر مانده است.
مسعود بعد از وفاتش لقب «قهرمان ملی افغانستان» را به دست آورد.

گفته می شود که (مسعود مدافع استقلال افغانستان بود. او یکی از کسانی بود که مقاومت در برابراستبداد تاریخی و قبیلوی را برای نسل های بعد از خودش به عنوان یک امکان به ارث گذاشت. اما وارثان مسعود آن را در بدل زندگی و ماموریت دولتی برای حکومت قومی به ارزانی فروختند.
جنگ مقاومت در برابر روسها، پاکستان و طالبان را رهبری کرد.
به حفظ غرور ملی مردم افغانستان متعهد بود.
به هیچ کشور همسایه ای کرنش نکرد و حتی برای مسافرت عادی به آنجا نرفت. در سفرش به پاکستان به عنوان یک قهرمان با سنگینی، ابهت و شوکت مسافرت نمود.
جنگهای چریکی را متناسب با کوه ها و طبیعت منطقه اش وارد بود.

اما اشتباهات مسعود:
اول. او ادم سرگردان میان بنیادگرا و قومگرا بود. همشاگرد فکری و عقیدتی الظواهری و افراطی های عرب بود و هم یار غار افراد تبارگرای تاجیک، آنهم پنجشیری.
دوم. به اصول دموکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و حق تعیین سرنوشت ملیت ها پایبند نبود. با گلبدین تفاوت بنیادی فکری نداشت فقط برای قدرت و ترس از او و برای قدرت انحصاری با او در جنگ بود. به همین دلیل در زمان پیروزی مجاهدین و ورود انها در بدخشان صدها سازای و افراد مربوط به طاهر بدخشی را قتل عام کرد.
سوم. با سیستم فدرالی و دموکراسی که فقط از آن طریق حق تعیین سرنوشت ملیت ها تامین می گردد موافق نبود. با پلان ایجاد حکومت فدرالی برای حل عادلانه حق تعیین سرنوشت ملیت ها با مزاری و دوستم با شدت مخالفت کرد و هردو را برای بیعت به امارت اسلامی فراخواند. جنگ را با آنها آغاز کرد، زمینه ی امدن طالبان را فراهم ساخت.
چهارم. محرومیت زدایی قومی، تبعیض زدایی درون اجتماعی و ملی را هرگز به خاطر تعصب و اندیشه بنیادگرای اسلامی که داشت درک نکرد. تفکر؛ حل عادلانه ی ًمساله ملی ًبر اساس عدالت اجتماعی و حق تعیین سرنوشت ملیت ها را تفکر"شعله ای ها" می دانست. چنانچه فهیم این نکته را علنی در صحبت خود با والیان بعنوان معاون اول رییس جمهور بر زبان آورد.
پنجم. مسعود می خواست از طریق رعیت نمودن ازبک ها و هزاره ها حکومت قبیلوی را بشکند و خود با همان ایده" امارت اسلامی" حاکمیت شئونیزم اسلامی و قبیلوی را احیا نماید. درست به همین ارتباط، مزاری با تلخی، کنایه و طنز معنی داری از فرهنگ و زبان افغانستانی گفته معروفی را بر زبان آورد که: "ماعاشق قیافه کسی نیستیم..." یعنی اگر تفکر "حق تعیین سرنوشت ملیت ها" حل عادلانه مصالح ملی "اساس ایجاد حکومت نباشد و قصد شما ایجاد حکومت متمرکز، مطلقه و امارت اسلامی باشد، فرق شما با ملا عمر و گلبدین برای ملیت های افغانستان وجود ندارد.
ششم. دوستم و مزاری که هردو نیز مثل او ده ها اشتباه داشتند اما صادقانه به او برای شکستن حکومت های قبیلوی و استبدادی و ایجاد حکومت ملی بر اساس "عدالت اجتماعی" و "حق تعیین سرنوشت ملیت ها" به شمول پشتونها؛ حتی "بیعت" نمودند؛ اما او بدون درک تاریخی محتوای آزادی خواهانه و عدالت طلبانه قرارداد "جبل السراج" را که بر بنیاد اندشیه "حق تعیین سر نوشت ملیت ها" به وجو آمد؛ دوستم و مزاری را با اجبار در همسویی با گلبدین وادار نمود.
هفتم. وارثان مسعود شورای نظار مثل مارشال فهیم و یونس قانونی نیز با حکومت فدرالی مخالف بودند و هیچگاهی حرف جدی را برای ایجاد نظام که بتواند حق تعیین سرنوشت ملیت ها را تامین نماید نداشتد و ندارند. آنها با ذلت و خواری پلان خلیلزاد را عملی نمودند. اشتباه مسعود طالبان را میدان داد و اشتباه وارثان مسعود بازگشت حاکمیت قبیلوی را ممکن و تجدید نمود. هم مسعود اقوام را در زمانی که فرصت برایش میسر شد حذف کرد و هم وارثان مسعود در "قرار داد بن"
بگونه ای که چهار وزارت کلیدی به یک ولسوالی تعلق گرفت اما دیگران به دلایل مصالح ملی یا به دلیل زور امریکا صدای شان بر نیامد. اینگونه روند را انها تا زمانی ادامه داد که بازگشت حاکمیت قبیلوی ممکن شد و اکنون همه با خواری و ذلت در صف مرگ و نابودی بعد از جیغ های اشرف غنی دیوانه و وایسرای امریکایی؛ به حاکیت طالبانی تن داده و یا فرار را بر قرار ترجیح داده اند).

کد (5)


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
مسعود
پیروان مسعود
نظرات بینندگان:

>>>   نمی‌دانم این حکایت چی‌‌قدر حقیقت دارد، اما ۱۱ سال است در فرانسه و اروپا زندگی می‌کنم، به میزان فهمم مردم فرانسه را می‌شناسم، این پاسخ دقیقن پاسخی برخواسته از طبعیت یک فرانسوی است.
می‌گویند، روزی یک روزنامه‌نگار مخالف احمد شاه مسعود از یک سیاستمدار فرانسوی می‌پرسد "آیا مسعود را بخاطری‌که غلام و جاسوس‌ تان بود دوست دارید... و به این دلیل همه ساله از او یاد می‌کنید؟".

"سیاست‌مدار فرانسوی با پوزخند پاسخ می‌دهد، واقعن این چه پرسش احمقانه‌‌ای است!! آیا تا به‌ حال کدام باداری‌ را دیده‌اید، از غلام‌اش این‌گونه یادبود بگیرد؟! زیر تصویر‌اش ایستاد شود و عکس بگیرد؟!
فرانسه ۱۵۰سال در الجزایر و از ۲۰۰سال به‌این‌سو درآفریقا حضور نظامی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دارد، هزارها جاسوس و مامور داشته و دارد، اما در شهرهای فرانسه ده‌ها خیابان‌ بنام ماندیلا که مخالف سیاست‌های غرب و فرانسه در آفریقا بود، نام‌گذاری می‌شود. انگلیس‌ها نزدیک به ۲قرن هندوستان را اشغال کردند. بیش از ده‌هاهزار مامور و جاسوس در اونجا داشتند، اما در مقابل مجلس نمایندگان بریتانیا تندیس گاندی را گذاشته‌اند، کسی‌که بریتانیا را از خاک خودش بیرون کرد، پس به نظر شما ماندیلا و گاندی هم جاسوسان فرانسه و بریتانیا بودند؟!

مسعود را بخاطر شجاعت‌اش، مردانگی و آزادی خواهی‌اش دوست داریم، او را آن‌گونه که است (قهرمان آزادی‌)، احترام می‌کنیم."
من این نوشته را به این دلیل این‌جا آورده‌ام تا به دوستان سیاسی خویش گوش‌زد بکنم، زمانی‌ که نام افغانستان با تروریزم، طالب، انتحار، انفجار، فساد، دروغ، تقلب، فحشا و بربریت گره خورده است، بی‌آیید از خود متانت نشان داده از این امر تقدیر نماییم، در یک کشور از قهرمان ما به نیکی یاد می‌شود‌ و یا به این بهانه از کشور ما یاد نیکی صورت می‌گیرد.
در غیر آن همه ما به خوبی می‌دانیم که زن پارسی‌زبان تن‌ها مامور، آموزگار، شاعر، ادیب، عارف و بازرگان زائیده است، نه رستمی بعد از آن رستم. خانه همین زنان روستایی شمالی‌ آباد که یگان قهرمان و وزیر تقدیم جامعه پارسی‌‌زبان نموده و برچسپ بی‌غیرتی و بی‌خاصیتی و شاعرانه را از پیشانی ما پارسی‌زبانان و بخصوص تاجیکان پاک کرده‌اند.

من به عنوان یک شخصی که بخاطر زبان مادری و قومیت‌ام درزمان طالبان و بعد ازآن بارها در کشور خودم مورد تبعیض قرار گرفته‌ام، آن‌هم در زمانی‌که گفته می‌شد پنجشیری‌ها وزارت‌های کلیدی را داشتند. یعنی اگر پادشاه هم از قوم من باشد، حق من تضمین نیست و نظام چنین تهداب‌گذاری شده است که فقط به سود گروهی باشد. نابرابری قومی ضمن این‌که یک واقعیت تاریخی است، حقیقت امروزی جامعه ما نیز است‌. چشم پوشی از آن گناه بزرگ است.

قسمی‌که می‌بینیم دور از تصور نیست که باردیگر مادران ما شاعر، ادیب، مامور، کارگر و آموزگار به‌دنیا بی‌آورند. هنوز در خانه و خانواده تربیه می‌دهند که اگر در کوچه و بازار یا در مکتب و مدرسه مورد تجاوز قرارگرفتید، لگدمال شدید، نان و پول‌تان را گرفتند، باید و باید سکوت بکنید و لب نگشاید، بی‌ادبی نکنید، به کسی فحش ندهید، جنگ و دعوا نکنید و با ادب باشید و به خانه حرف بیرون را نیارید.

نمی‌دانم کی گفته این تربیه خوب است؟ کجای این تربیه با عدالت میانه دارد؟ در کجای قرآن، حدیث، شعر و فلسفه این تربیه به عنوان ارزش انسانی و خانوادگی آمده است؟ چرا روشن‌فکران روی این تربیه بد به‌ طور علنی تا هنوز بحث نمی‌کنند؟ آیا این تربیه یکی از عوامل عقب‌ماند‌گی و خنثی‌سازی اقوام غیر افغان نیست؟ زمین‌شان را می‌گیرند، هویت‌شان را می‌گیرند، قدرت‌شان را می‌گیرند، به خود و مردمش توهین می‌کنند، از این‌طرف یک مشت انسان می‌آید و شعر حافظ می‌خواند و حرف از تمدن و ادب و تربیه خانه و خانواده‌ می‌زند.

ایکاش خراسان/افغانستان‌ در واقعیت و مصداق کشور همه می‌بود و نیاز به‌ هیچ قهرمانی نمی‌داشت. اما این کشور از بنیاد کژ و کور است و نیاز به قهرمان دارد، تا از ریشه و بنیاد اصلاحش بکند. آنچه دقیقن احمد شاه مسعود آمد و برای همه کرد و رفت. من به‌ عنوان یک انسان سپاس‌گزار مسعود هستم، چون او به من آموخت که هیچ فردی کمتر از فرد دیگری نیست. به فرهنگ تحقیر، توهین، تبعیض، تفوق‌جویی و فاشیزم نقطه پایان گذاشت.

به آنانی‌ که او را اشرار گفته و از پهلوی حقیقت انسان‌های مانند من می‌گذرند، از همه‌ی‌شان تشکری می‌‌کنم. برای‌شان عینک‌های دودی خوشگل‌تر آرزو می‌کنم. بگذار مسعود برای تو یک پنجشیری اشرار بماند، اما برای من او مبارز راه حق و یک انسان پاک طینت، شجاع و رستم زمانش بود. او برای من درس آزادی، عدالت، انسانیت و ارزش‌ها را آموخت. او برای من آموزگاری بود که گفت برای حقت بجنگ، از مردن نترس، بلند شو و برزم و از هیچ کسی کمتر نیستی و حقت را از حلقوم شیر بیرو بکش!

بگذار حد اقل روی این موضوع توافق کنیم، خودسانسوری اشتباه است، تو حق‌داری حرف دلت را بگویی. گرچه با ذوق من نیست. با این جمله زنان چپی فرانسه خلاصه می‌کنم که برای زنان مسلمان در فرانسه می‌گویند: " از چادرت نفرت دارم، اما جانم را می‌دهم تا تو چادرت را به سرت داشته باشی".
احمد شاه مسعود، الگوی زندگی من است!
مطلب از جاوید احور، البته کمی دست‌کاری کردم !

احمدشاه فرید

>>>   عطا صفوی
سرنخ حادثه 9 سپتامبر(18 سنبله) درکجاست ؟
چرا این گره کور تاهنوزبازنمیشود؟؟
چه رابطه بین حادثه 9 سپتامبر و سناریوی 11 سپتامبر وجود دارد؟
چرا هنوزهم هموطنان ما خصوصاآنهاییکه درزمینه قلم میزنند ؛ شخصیت مسعود را فقط به داستان های جنگی منحصر میکنند؟
چرا مسعود تمامی مبارزه اش به" ادبیات" خلاصه میکند " ؟
----------------------------------------------------------------------
بیایید موضوع را از این نقطه آغاز کنیم ؛،اگر روسها دوروز پیش ازحادثه 11سپتامبرامریکارا هشدارداده بودند که اکنون امریکا بعد ازقریب دودهه با جزییات درمورد افشاگری مینمایند ، واگراین سناریو 11 سپتامبر درست بوده باشد ...دراینصورت مطمین هستم که استخبارات روسیه ازاحتمال حادثه 9 سپتامبرکه به شهادت قهرمان ملی انجامید ، دقیقآ دستگاه امنیت ملی افغانستان ویا مسولین زیربط این بخش را درآنزمان ازیک وقوع حادثه خونین باید هشدارداده باشند .
«جورج بی‌بی» تحلیلگر ارشد سازمان استخبارات امریکا در امور روسیه در کتاب جدید خود نوشته است پوتین دو روز قبل از وقوع حادثه 11 سپتامبر به جورج بوش ریس جمهور امریکا زنگ زده بود واز احتمال وقوع حملات تروریستی در خاک این کشور وی را هشدار داده بود ودرمتن چنین آمده است : « استخبارات روسیه اطلاعاتی دردست دارند که مدتها قبل مقدمه چینی این چنین اعمال تروریستی از افغانستان منشاء میگیرد، .» اما جالب ازهمه اینکه پوتین ازعکس العمل جورج بوش ویا برخورد به مسیله درمورد آگاهی شهادت مسعود چیزی نمیگوید...
سخنان پوتین را درمورد لحظات بعد ازخبر دریافت شهادت مسعود به قصر سفید طی تماس یک تلفونی که با بوش داشتند میگویند " فرمانده مشهور را ترور کردند واین یک زنک خطری است " که اینجانب (صاحب این قلم ) سالهای قبل آنرا به فارسی برگردان کرده بودم .بنآهیچ آدم عاقلی به این باور نخواهد بود که گویا دونفر اجیر عرب تروریست خودکفان به همین سادگی آمدند وچنین جنایت را انجام داده باشند وبه اصطلاح قضیه به همین جاه تمام شد؛ قطعآ معلوم است که دامنه این عملیات خونین حتی فراتر از منطقه وقاره ما است ،پس اگر چنین است این هشدار برمیگردد دقیقا به تاریخ 9 سپتامبر لحظات بعد از ( شهادت احمدشاه مسعود) ؛ وچه ضروری بود که پوتین این خبر را با رییس جمهوریک ابرقدرت جهان مثل امریکا مطرح میکند؟
برای از سر راه برداشتن مردان بزرگ تاریخ یقینآ دستان سیه کاران بزرگ وکارکشته ها رامیطلبد وحتی برای سالهای سال افشآ نمیگردد ؛ به تاریخ ارنستو چیکوارا نظری بیندازید که چندین سال بعد زمان ومحل ترورش افشآ گردید.
پرسشی بوجود می آید اگر استخبارات روسیه ازحمله به نیویارک... مدت ها قبل ازمقدمه چینی که منشآ اش درافغانستان بود اطلاعی داشتند ، دراینصورت مطمین هستم که دولت روسیه البته تاجاییکه من میدانم درآنزمان با اتحاد شمال روابط بدی هم نداشتند حتماهشداری تروریستی را به مسولین امنیتی دولت اسلامی آنزمان داداه باشند . با اینکه زمان را از دست داده اییم حالازمان آن فرا رسیده است که مسولین امنیتی وبه حساب کلان های آنزمان ویا رده های بالا که درآنوقت کسی بودند این جرات اخلاقی را باید داشته باشند که این گره کور را بازکنند وباید خود پاسخی را ارایه بدارند...ورنه روزی زمان این همه گره هارا بازخواهد نمود. اگر اینها درمورد چیزی به گفتن داشته باشند و یا انکاری قطعی درمورد که گویا درخلایی معلوماتی قرار داشتند وبه اصطلاح ازهیچ چیز بیخبر اند؛ بهتر است برادران مسعود ازطریقی بامقامات روسی ویا مرجع دیگری به شکل رسمی ویا غیر رسمی باید کاری درزمینه انجام بدهند وتماس بگیرند تا سرنخی بدست آید، وضمنآ اینرا ضرور میدانم بگویم که به مسولین بلند پایه رده های بالای این اداره که بعدازسال 2001 ممکن است چیزهای بدانند اعتماد به این افراد بیهوده خواهد بود به دلیل اینکه ممکن است جریان را به آدرس های غیر لازمی سوق بدهند تا رد پایی اصلی گم گردد ، ضمنآ این اداره(امنیت ملی ) محرم استخباراتی بعداز سال 2001 سوق واداره اش به دست چندین کشورخارجی قرار گرفته وخلع مغزی شده است وچیزی بنام امنیت ملی درآن وجود ندارد.
مشکلی اصلی که ما اکنون به آن مواجهه هستیم این همان با دلایل معلومی اکثر این هموطنان بقول معروف " دریا را نادیده موزه کشیدند ..." پل های عقبی خویشرا با دستان خود انفجار دادند وازهمکاری وروابط جانبین منطقوی خصوصآ باروسیه سر باز زده بودند وبه اصطلاح دوستان بین المللی را تازه دریافت نموده بودند خواب های شیرین دموکراسی را به سر میپرورانیدند ؛ ولی دیری نگزشت که ماه عسل تمام شد
مشکل اساسی وعمده دیگری که دربین تعدادی از صاحبنظران ، قلم بدستان ؛تحلیلگران درزمینه وخصوصا اکثر روشنفکران داریم اینست درنوشته های خویش فقط حکایت از جنگ وشکست وپیروزی را پیهم مینویسند وتوگویی که مسعود فقط برای جنگ ساخته شده بود ؛ ولی متاسفانه هیچگاهی دربعد سیاست های بزرگ مسعود از ادبیات ؛ فرهنگ ؛ اخلاق ؛ هویت... واسطوره تغیر وشکستاندن طلسم فاشیزم چیزی نمی نویسند. با اینکه خود با زبان ساده وصراحت گفته است : " این همه عملیات برای ادبیات است". آیا میدانید این چه مفهومی دارد؟
معلوم نیست ومن هم دقیق نمیدانم چرا سخن برلب کشودن ویا اظهار نظر برای درک آگاهی بیشتر دراینمورد برای بسیاری ها به تابو تبدیل شده است؟

>>>   در زمان ظاهر شاه و داودخان حزبی بنام جمعیت اسلامی وجود نداشت.
این حزب بنام اخوان المسلمین بود که قبلاً در مصر تاسیس شده بود و رهبرانی چون سید قطب و محمد قطب داشت که آثار آتها را اعضای اخوان المسلمین افغانستان نیز میخواندند.
درین حزب برهان الدین ربانی و گلبدین و سیف الدین برادر گلبدین و حبیب الرجمن دوست گلبدین و احمد شاه مسعود و دیگران بودند.
در آن زمان نه حزب اسلامی وجود داشت و نه هم جمعیت اسلامی.
تجزیه حزب اخوان المسلمین در پاکستان توسط آی،اس،آی پاکستان و جنرال ضیا الحق رییس جمهور پاکستان صورت گرفت تا ازین طریق کمک های بیشتر امریکا و کشور های غربی و کشور های عربی را بدست بیاورد.
همچنان بخاطر این بود که اگر احیاناً یک گروپ آنها با دولت افغانستان همکاری کنند و تسلیم شوند، گروه های دیگر را در اختیار خود داشته باشند.
چنانچه یک گروه آنها تحت رهبری عصمت مسلم که از قندهار بود،در زمان دولت داکتر نجیب به دولت تسلیم شد و همچنان یک گروه دیگر در هرات به دولت تسلیم شد که در جریان تسلیمی زد و خورد صورت گرفت و جلال رزمنده یکی از روسای دستگاه استخباراتی خاد کشته شد و فضل الحق خالقیار والی هرات رخمی شد که بعداً برای مدت معدودی صدر اعظم یا رییس شورای وزیران افغانستان مقرر شد.
بعضی گروپ های دیگر در زمان داکتر نجیب به دولت تسلیم شده بودند. زیرا قوای شوروی از افغانستان بیرون شده بودند و دیگر دلیلی برای ادامه جهاد نداشتند.
اما رهبران اصلی اخوان المسلمین مثل ربانی و گلبدین و دیگران،چون از دوران دهه دموکراسی در زمان ظاهرشاه که در قانون اساسی افغانستان تأسیس احزاب سیاسی و فعالیت آنها درج شده بود و این احزاب یعنی اخوان المسلمین و خلق و پرچم و شعله جاوید و سایر احزاب فعالیت میکردند،دشمنی با احزاب دست چپی مانند خلق و پرچم ودشعله جاوید داشتند و چون داکتر نجیب در گذشته از اعضای حزب پرچم بود و برخورد های فزیکی و جنگ در داخل لیلیه پوهنتون با گلبدین داشت که در زمان تظاهرات و راهپیمایی احزاب صورت میگرفت،روی این دلیل از اعتلاف با دولت داکتر نجیب خود داری کردند.
چنانچه طالبان نیز از اعتلاف با دولت اشرف غنی ابا ورزیدند.
اما از همه جالب این است که در زمان ریاست جمهوری بارک اوباما که دفتر قطر برای طالبان،جهت مذاکره و مفاهمه با دولت طالبان گشایش یافت و طالبان بیرق خود را بالا کردند،در آن زمان کرزی هنوز رییس جمهور بود،سخت اعتراض کرد که ما طالبان و بیرق آنها را به رسمیت نمی شناسیم.
اما در دوران دولت اشرف غنی،همین کرزی یک تعداد رهبران تنظیم ها و مخالفین دولت اشرف غنی را گرفته به ماسکو رفت و با طالبان مذاکره کرد.

>>>   مسعود را فامیل فاسد و حلقه لمپن و زراندوزی که ماحول او را احاطه کرده بودند، بدنام ساخت. مردم فعلا از طالبان دل خوشی ندارند، اما در یک چیز همه مردم متفق‌القول اند که مردم از دست پنجشیری های لنده غر پکول پوش، با دريشي پلنگی وابسته به شورای نظار و دیگر لنده غر های بی بند وبار و وکیل های فاسد بی سروپا رهایی یافته اند. حالا مردم به شورای به اصطلاح مقاومت روی خوش نمی دهند، چون آنها را آزموده اند و آزموده آزمودن خطاست. مسعود جنگ را خوب بلد بود و چریک ماهری بود اما کدام برنامه خاص برای آبادانی کشور نداشت، با این حلقه فاسد که حواریون او بودند، چندان امیدی برای آبادانی کشور و مردم وجود نداشت و دیگر اخوانیان مانند سیاف و گلبیدین همه از او بدتر بودند، جهالت و جنایات بیشمار خلق و پرچم برای آمدن اخوانیان و طالبان گره‌گشایی کرد، وگرنه مسعود، گلبیدین، سياف، رباني..... همه در پاکستان ولگردی می‌کردند.
جمیله همدرد

>>>   افکار در هم و مشوش احمد شاه مسعود ،علامت و انتحار روح و روان او بود ... ، تاکتیک و استرتیژی او مطابقت کامل با اهداف و ا ستراتیژی حفیظ الله امین داشت هر دو . با شتاب زدگی و برهم زدن اوضاع نسبی ارام کشور ، دست به فعالیتهای سیاسی زدند که عواقب خطرناک را در قبال داشت. یکی میخواست حکومت کمونیستی صرف با پنج ملیون نفوس افغانستان بسازد در حالیکه او حتی الفبای مبارزه ای سیاسی را نمیدانست چه رسد به تیوری مارکسیستی ، امین ادعا داشت که برای ساختن سوسیالیزم در افغانستان صرف به پنج ملیون نفوس افغانستان نیاز دارد....و دگری خواهان حکومت یا دولت اسلامی که ریشه های آن از عربستان سعودی تحت رهبری مستقیم ملک فیصل آب میخورد ، بود . مسعود و گلبدین و شرکایش دست به ماجراجویی زدند ، کشتند و بستند تا اگر پیروز شوند که نه شدند و برای حفظ جان خویش بدامن میراث خور انگلیس یعنی پاکستان پناه بردند دشمن دیرینه ای افغانستان همان انگلیس است که از دوره ای زمان شاه الی سقوط دولت شاه امان الله آرام نه نشست و همین دشمن امروز در قالب پاکستان با افغانستان به مثابه صوبه ای پنجم خویش برخورد میکند.
نویسنده ای مضمون که یقینا یک پنجشیری استند و سخت در عشق مسعود میسوزند ، متوجه نه شده اند که احمد شاه مسعود فاقد دانش سیاسی بود او هیچ شناخت عینی و دقیق از جامعه کثیرالملیتی افغانستان نداشت ،طوریکه در بالا اشاره کردم ،او با جست و خیز های نظامی مثل حفیظ الله امین بارها زندگی مردم پنجشیر و مجموع کشور را به مخاطره انداخت.حساب گلبدین جدا است همه میدانند که او چه نوع شخصیت پلید بوده و است...
دوست گرانقدر !!!حفیظ الله امین برای حفظ قدرت خود در درون حزب از کشتن استاد خود هم دریغ نکرد و همین احمد شاه مسعود از کشتن شخصیت صلح خواه و شناخته شده ای افغانستان احمد جان مشهور دریغ نورزید....
آیا همین عمل او نمایانگر شهامت و دلیری او است ؟؟؟یا جبن ...او از نفوذ و شهرت احمد جان در هراس بود او برای ختم قبیله سالاری طور دگر میاندیشید داستان قتل او را آقای رزاق مامون در پروگرام خود دقیق نشر کرده آست من دوستانی دارم که از پنجشیر استند ، آنها چهل ساز قبل به من گفته بودند که این آدم یعنی مسعود در بین مردم ترس و ارعاب را بوجود آورده تا کسی به جز خودش در پنجشیر حاکم نباشد به همین خاطر تعداد زیاد پنجشیری ها برعکس عضویت حزب دموکراتیک خلق را پذیرفتند تا به او بفهمانند که تنها او در مورد خیر وطن فکر نمیکند و طی دوازده سال حاکمیت حزب و دولت برای مردم افغانستان خدمت کردند.
من با شماهم عقیده استم که مسعود پاک نفس بود ، عیاش نبود تنها این صفات برای کسی که ادعای بزرگ سیاسی داشت بسنده نیست... مسعود پختگی سیاسی نداشت که بداند که این همه نوازش غرب و امریکا برای اخوان المسلمین برای چه است؟؟؟ مسعود قدم به قدم در تطبیق اهداف امپریالیزم و ای اس ای در افغانستان به آنها کمک کرده است...او نتوانست که خود را از زنجیر تفکراتی برهاند که کلید آن در دست امریکا بود...
مسعود اگر امروز زنده میبود چه جوابی برای مردم افغانستان و بخصوص شهریان کابل میداشت ، ای اس ای سهمیه راکت های سکر ، بیست ، چهل و شصت و همچنان راکت‌های خوشه یی را برای شاخه شورای نظار ارسال میکرد تا بر فرق شهریان کابل بزنند ،من شاهد حوادث راکت زنی های احزاب اسلامی در کابل استم.راکت خوشه یی که حین اصابت در زمین مین فرش میکند و امروز استعمال آن ممنوع است حتی برای اوکراین تا حال نداده اند ،ولی همین ها با نعره ای تکبیر بالای باشندگان شهر کابل فیر میکردند ...
خوب فرض کنیم این را هم فراموش کنیم ، و ادعا کنیم که جنگ بود باید چنین میشد..
البته شانس مقاومت برای مسعود از خاطری بهتر مساعد بود که موقعیت جغرافیایی پنجشیر ،جای مناسب برای جنگ‌های چریکی است ولی اگر بجای داکتر نجیب و ببرک کارمل حفیظ الله امین در قدرت باقی میماند به یقین که او قضیه ای مسعود را یکطرفه میکرد ،طوریکه متذکر شدم امین صرف پنج ملیون نفوس افغانستان را میخواست به یقین که او یک پنجشیری را نه در ولسوالی های پنجشیر و نه در شهر کابل زنده میماند و امروز نامی از مسعود باقی نمیماند مثلیکه طالب هر روز در برابر هزاره ها و پنجشیری ها عمل میکند...
برای آنکه خوب تر قضاوت کنیم و بهتر شخصیتها را بشناسیم از احساسات ، افکار و نیات شان آگاه شویم باید خود را از قید احساسات و تمایلات منطقوی ، ملیتی ، زبانی برهانیم ...
ما قهرمانان گمنامی داریم که در جنگ جلال آباد 1989که توسط سی ای ای و ای اس ای ISI برنامه ریزی شده بود
شجاعانه ، مردانه ، بدون وعده های چرب و نرم بهشت از طرف ملا و مولوی ، بدون وعده های هنگفت مالی ، جنگیدند ، رزمیدند ، شهید شدند و نگذاشتند که اراذل و اوباش دزد و راهزن ، داخلی و خارجی بنام مجاهد دست تجاوز به ناموس مردم دراز کنند آنها در سن و سالی شهید شدند که باید نمیشدند ، آرزوهای فراوان در دل داشتند ... آنها را کسی نمیشناسد حتی نویسنده محترم که داستان مسعود را که ثمره ای جنگ‌های مسعود را اولا ده و خانواده اش نصیب شده اند و ملیونر شدند ، نمیشناسد و هیچ یک از همین قلم زنان طی سی و چهار سال گذشته تا امروز از این شهیدان گلگون کفن یاد نکرده و نخواهند کرد زیرا به مزاح ایدیالوژی شان برابر نیست ...ولی برای من و برای توده های ملیونی افغانستان آنها قهرمانان ،و شجاع تربن افراد این وطن باقی خواهند ماند...
آنها برای حفظ افغانستان برای یک افغانستان فاقد از قبیله سالاری برای یک افغانستانی که ما در آرزوی آن استیم جان‌های عزیز خود را قربان کردند و در همین جنگ بود که پشت پاکستان به لرزه افتاد و ای اس ای برای سران جهادی به شمول جمعیتی دستور تخریب کامل شهر کابل و مجموع افغانستان را داد. این است قهرمانی....
و من الله توفیق
حنظله

>>>   کسانیکه با مسعود موافق اید، لطف کنید و راه مسعود را در پیش گیرید تا مگر به مقصد برسید.
و
کسانیکه با مسعود مخالفید ، لطف کنید و راه بهتر از راه مسعود را نشان دهی کنید و در قدم اول خود به آن راه قدم نهید و بعد دیگران را دعوت کنید.
در غیر آن کالبد شناسی تاریخ ۴۰ ساله افغانستان دردی را دوا نمیکند چونکه هنوز دید منصفانه و بیطرفانه و تحقیقی و مسلکی به دلیل درگیر بودن افراد در حوادث شکل نگرفته و هر کسی به قضایا از زاویه دید خودش نگاه میکند.
امروز ما امان‌الله خان و دوران سلطنت اش را تا اندازه یی بدون حب و بغض میتوانیم تحلیل کنیم تا مثلا" جناب غبار یا داوی و یا موافقین یا مخالفین معاصر آن شاه.
به هر حال هر که در راه خدا شهید شده خدایش ببخشاید و هر که هم در راه نفس و شیطان تلاش کرده اگر زنده است خدا هدایت اش بخشد و اگر مرده است خداوند بالایش رحم کند .

>>>   نمیتوان با مسعود موافق بود.به تاریخ گذشته افغانستان توجه کنید. که چگونه برادران محمد زایی ،و خانه جنگی های ابدالی ها زمینه را برای گسترش دامنه ای توسعه استعمار در جنوب آسیا مساعد گردانید. دوصد سال قبل استعمار نمیخواستند که در افغانستان دولت قوی باشد و برای ا تحقق مقصد شان از خود افغانستانی ها استفاده کردند. در سال‌های نوزده هشتاد قرن بیستم ،شانس برای یک افغانستان قوی مساعد گردید ، اینبار انگلیس در تبانی با امریکا نیروی تازه نفس استعمار با استفاده از قوای داخلی افغانستانی ها که آقای مسعود نیز شامل این گروه میباشد افغانستان را به میدان آتش مبدل ساختند ، حتی این مسعود بعد از خروج قوای شوروی باز هم نه توانست ، منافع ملی را بر افکار و خط مشی شخصی اش ترجیح دهد ، او همان راهی را گرفت که گلبدین اتخاذ کرده بود. او ظاهرا وانمود میکرد که مستقل است ولی نبود ، او تا ختم حکومت داکتر نجیب الله به آرمان‌های مقامات پاکستانی وفادار ماند یعنی محو افغانستان از روی نقشه ای جهانی ....
حالا میخواهید که مسعود را تبریه کنید ، اشتباه میکنید.،..
ثاقب سمنگانی


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است