بسیاری هستند که از تحولات دنیا آگاهی ندارند و در زندان شعارهای تاریخگذشته قرار داشته و مردم را بر اساس اخوانی، خلقی، پرچمی، شعلهای و ستمی تقسیم میکنند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۳ ۱۴۰۲/۷/۱ | کد خبر: 174040 | منبع: |
پرینت
![]() |
بخشی از نیروهای سیاسی و اجتماعی افغانستان در گذشته گیر مانده و در همان جا قفل شدهاند. مراد از گذشته پارادایم جهانیای است که در اثر جنگ سرد خلق شده بود و رسوباتی از حوادث دو جنگ جهانی پیش از آن را با خود داشت. در آن پارادایم جهان از چشماندازی ایدیولوژیک دیده میشد و عمدهترین ایدیولوژیهای آن دوره در سطح جهانی ایدیولوژی چپ کلاسیک و لیبرالیسم بود، و در سطح منطقهای و محلی ایدیولوژیهای مذهبی قرار داشتند که مهمترین آنها در منطقه ما ایدیولوژی اخوانی بود. در هنگام رویارویی، ایدیولوژی اخوان برای مقابله با ایدیولوژی چپ وارد ایتلافی نانوشته با لیبرالیسم شد و همکاریهای سری میان شبکههای مربوط به اخوان و قدرتهای لیبرال تحقق پیدا کرد. نسخه محلی این جریانها، از چپ تا راست، رنگ و بوی بومیتری داشت و ناظر به بخشی از مشکلات و نارساییهای محلی بود.
از هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید، جریان چپ از رونق جهانی خود افتاد، به ویژه چپ کلاسیک به موزیم تاریخ فرستاده شد، پارادایم جهانی دگرگون شد و مقولههای دیگری مانند حقوق بشر، دموکراسی، توسعه پایدار، و مانند اینها محوریت پیدا کرد. در اثر این تحول، فلسفه وجودی شماری از احزاب و جریانها در منطقه ما پایان یافت و از جمله عنوانهایی مانند خلقی، پرچمی، اخوانی، شعلهای و امثال اینها، به تاریخ پیوست. نسلی که پس از آن به صحنه آمد و با قضایای جهانی آشنا شد به مسایلی مانند حقوق شهروندی، خدمات دولتی، جامعه مدنی، دولت پاسخگو، توسعه متوازن، حقوق زن، حقوق کودک، حقوق اقلیتها، عبور از ناسیونالیسم، دهکده جهانی، اتحادیههای فرامرزی، شرکتهای چند ملیتی، دنیای مجازی، عصر دیجیتال، هوش مصنوعی، و مانند اینها میاندیشد. این مقولهها از این رو اهمیت دارند که تاثیر مستقیمی بر نحوه زندگی مردم دارند و شاخصهایی برای کیفیت زندگی در این روزگار به شمار میروند. بر خلاف ایدئولوژیهای قبلی که از بهشت سوسیالیسم، خلافت جهانی اسلام، و شعارهای موهومی از این قبیل سخن میگفتند و واقعیتهای روزمره زندگی مردم تحت الشعاع این شعارها گم میشد، مقولههای یادشده به مسایل عینی زندگی مردم میپردازد که تا کجا به آزادیهای اساسیشان دست یافته، حقوقشان تامین شده و زندگیشان بهبود یافته است.
در افغانستان هنوز بسیاری هستند که از تحولات دنیا آگاهی ندارند و در زندان شعارهای تاریخگذشته قرار داشته و مردم را بر اساس اخوانی، خلقی، پرچمی، شعلهای، و ستمی تقسیم میکنند و با چنین معیارهایی در حقشان به داوری میپردازند. قفل شدن در تاریخ سبب شده است که مرز توهم و واقعیت گم شود، درد و رنجهای روزمره مردم از اهمیت بیفتد و دریچههای گفتگو و تفاهم مسدود بماند. تداوم این انسداد و ناتوانی در گفتگو زمینه را برای پرخاش و تندخویی فراهم کرده و توان جامعه را صرف تخریب و خودویرانگری میکند. اگر بخواهیم راهی به عبور از بحران سنگین کنونی کشور گشوده شود باید کارهای زیادی کرد و از جمله رهایی از دعواهای کهنه و عبور از مرزبندیهای گذشته و بازآرایی صفوف بر اساس حقوق و منافع مردم. لازم نیست نسل نو خصومتی را به پیش ببرد و بر سر مسایلی بجنگد که ربطی به او ندارد و میراثی از نسلهای پیشین است. میراث گذشتگان برای درس گرفتن و عبرت اندوختن است نه برای تبدیل کردن آن به زرداخانه جنگهای بیپایان. بهتر است برچسپهای گذشته را به موزیم بفرستیم و نیروی خود را بر تامین حقوق و آزادیهای شهروندان افغانستان متمرکز کنیم.
محمد محق
>>> حرف شما کاملأ درست است.
باید امروز و فردا را در نظر گرفت و از تجارب گذشته آموخت نه اینکه در گذشته میخکوب شد.
فقط زمانی به این مامول دست پیدا میکنیم که بازیگران گذشته از چپ و راست و میانه و افراطی و میانه رو و هر قماش دیگر خاطرات و تجارب سالهای بودن شان را با احزاب و گروه ها و سازمان ها و در نهایت سرنوشت سیاسی و نظامی مختوم شان برای نسل فعلی و بعدی به گونه مکتوب و تصویر و فلم و صدا و به هر شکل ممکن میراث گذارند و گوشزد کنند که راه رفته شان اشتباه بوده و آیندگان نباید از سوراخ هایی که آنها گزیده شدند گزیده شوند.
>>> بنا بر نظریه فزیک ذانان و کیهان شناسان،کره زمین ما یک مرحله تکاملی را از گرد و غباری که در اثر انفجار ستاره های بزرگ بمیان آمده است و در اثر قوه جاذبه این گرد و غبار ها به کره آتشینی تبدیل شده است که بمرور زمان سرد شده است ،پیموده است .
بنا به نظریه دانشمندان علم کیمیا، در روی این کره زمین،عناصر مختلف کیمیاوی با هم تحت فشار وحرارت و غیره عوامل،با هم تعامل کرده اند و تیزاب ها را تشکیل کردند و از تعامل این تیزاب ها پروتایین ها بمیان آمده اند.
بنا بر نظریه علمای بیولوژی،همین پروتین ها سه و نیم ملیارد سال قبل، اساس پیدایش حیات را در روی زمین تشکیل میدهند که به شکل موجودات زنده تک حجروی بدون هسته و بعداً دارای هسته،بمیان می آیند.
بنا بر نظریه تکاملی داروین که در اثر تحقیقات بالای انواع و اقسام موجودات زنده که و فوسیل های باقیمانده از آنها که در گذشته تاریخ زمین در حدود صد ملیارد نوع بوده است و فعلاً حدود سی میلیون نوع آن موجود است و بعضی از اًنها در حال انقراض هستند و بعضی هم نیز جدیداً بمیان می آیند،حیات در روی زمین تکامل یافته است و طی ملیارد سال باعث پیدایش انسان در روی زمین شده است که انواع مختلف داشتند تا به انسان امروزی تکامل کردند و نسل های قبلی آنها منقرض شدند.
بنا بر نظریه خود من این انسانها از زمان زندگی به شکل وحشی و شکار حیوانات و جمع آوری نباتات، دارای عقاید و باور های قدیمی بودند که این عقاید و باور های قدیمی شان با مسکن گزین شدن آنها در یک منطقه و رو آوردن به کشت و زراعت و مالداری،انکشاف یافته به ادیان تبدیل شدند و با پیدا شدن امپراطوری ها و پیدایش دانشمندان فلسفه خصوصاً در یونان قدیم،به فلسفه تبدیل شده است و از روی همین فلسفه ها در دوران روشنگری در اروپا،قوانین مدرن امروزی بمیان آمده اند.
پس همه اینها از عقاید و باور های بومی گرفته تا فلسفه و قوانین امروزی،در شکل گیری زندگی اجتماعی انسانها،سهم خود را داشتند و وظایف خویش را انجام دادند.
همچنان بنا بر نظریه خود من با پیشرفت تخنیک و تکنالوژی تمام کار هایی که بشر انجام میدهد اعم از کار های فزیکی و دماغی و کار های دفتر و ادارات و غیره،در آینده توسط ماشین ها و روبات ها و هوش مصنوعی به پیش برده میشود و روبات ها به شکل انسان ها یا همانHuman robot در پهلوی انسانها شاید به تعداد صد ها میلیون در پهلوی انسانها وجود داشته باشند و با انسانها کار کنند و با انسانها یک جا زندگی و ازدواج کنند و در خانه های سالمندان از آنها پرستاری و نگهداری کنند.
و چون انسانها از حجرات بیولوژیکی ساخته شده اند و حجرات بیولوژیکی دارای عمر کوتاه هستند،بنأ شاید انسانها در مرحله اول به شکل موجود مشترک از ارگان های بیولوژیکی و میخانیکی تبدیل شوند و در نهایت کاملاً به شکل میخانیکی تبدیل شوند و این عبارت از ختم رندگی انسان به شکل بیولوژیکی امروزی است.
بنأ کره زمین طی ملیارد سال با تکامل حیات در روی خودش انسان را بوجود آورد و در راس تمام موجودات زنده دیگر قرار داد و این انسان با تکامل خوش و عقل و دانش خویش علم را به اندازه یی در روی زمین پیشرفت داد که جایگزین خویش را بمیان می آورد و خود را بطور ناخود آگاه منقرض میکند.
چون خودش دیگر توان رقابت با چیزی را که خودش اختراع نموده است و پیدا کرده است و ساخته است،ندارد.
>>> نظرات جناب عالی در موارد مختلف را خواندم و امیدوارم که اشتباه نکرده باشی کامنت نویس عزیز.
>>> به نظر دهنده سوم:
من برایت یک مثال میدهم:
تو از میان یک دریا، یک سنگ لشم سیقل شده را می برداری و به آن نظر می افگنی و پیش خود میگویی:
خدایا!صدقه شوم قدرت ات را که چگونه با قدرت و توانایی خویش،این سنگ را به این شکل سیقل گرده یی!
اما یک زمین شناس ویا جیولوزیست چنین نمی کند.
او مسیر دریا را میگیرد و به بالا میرود و سرچشمه دریا را که کوه است،پیدا میکند و میبیند که برف ها و یخ ها در سر کوه آب میشوند و در اثر جریان سنگ ریزه ها را همراه خویش سرازیر میکند و بمرور زمان در اثر جریان آب و حرکت این سنگریره ها در میان آب سیقل میشود.
یک کارمند هواشناسی در سر کوه بالا میشود و می بیند که در سر کوه هوا سرد است و ابر های بالای کوه به باران و برف و ژاله تبدیل شده و بر روی کوه می بارند.
همچنان او میرود به ساحل یک بحر و میبیند که در اثر تابش نور وحرارت آفتاب بالای ابخار،آب ابحار بخار میشود وبه شکل ابر به هوا بالا میشود و در اثر فشار های بلند و پایین جوی و شمال ها و توفان ها و غیره،این ابر ها به سر کوه ها میروند و در آنجا به شکل باران و برف و ژاله می بارند.
یک فزیک دان نور خورشید را مورد بررسی قرار میدهد و از روی نور آن میتواند بفهمد که خورشید از هایدروجن تشکیل شده است که در اثر تعامل هستوی در آن،اتم های هایدروجن به هیلیوم تبدیل میشود و در اثر این تعامل انرژی آزاد میشود که به شکل نور و حرارت به زمین میرسد.
یک استرونوم و یا اخترشناس با تیلیسکوپ خویش به آسمان نظر میکند و میبیند که ملیارد ها ستاره دیگر،مثل آفتاب ما در فضا وجود دارد که آفتاب ما یکی از آنها است.همچنان ملیارد ها کهکشان که کهکشان ما یکی از آنها است.
همچنان نور این کهکشان ها را تجزیه میکنند و میبینند که بطرف سرخی تمایل پیدا میکنند،یعنی کهکشان ها از هم دور میشوند.
از روی این مشاهدات به نتیجه میرسند که این کهکشان ها نیستند که از هم دور میشوند،بلکه فضای میان آنها است که بزرگ میشوند،یعنی فضای کیهان ما انبساط میکند.یعنی دیروز فضای کیهان کا کوچکتر بوده است و چندی قبل کوچکتر از آن و بالاخره میرسند که سیزده اعشاریع هشت ملیارد سال قبل که جهان ما از یک نقطه صفری که کاملاً کوچک و پر از انرژی بوده است،شروع به انبساط کرده است.
حالا خودت پیش خودت فکر کن:
آیا این نقطه کوچک به اندازه یک اتم و بی ارزش،خود بخود بوجود آمده است و یا این که یک قدرت بسیار مغلق و پیچیده که توانایی هر چیز را دارد و خودش خود بخود بوجود آمده است و یا همیش وجود داشته است،خلق شده است؟
آیا این یک نقطه ساده میتواند خود بخود بوجود بیاید و یا یک قدرت خارق العاده و مغلق که خالق آن باشد و خود بخود بوجود بیاید.
ما از یک سنگ سیقل شده،میرسیم به یک نقطه صفری کاملاً ساده و بی ارزش که میتواند خود بخود بوجود بیاید و باقی تحولات در فضای کیهان تا سنگ سیقل شده خودبخود و بواسطه عمل یکدیگر بالای هم بمیان می آیند و در شکل گیری این پروسه ها،هیچ قدرت و یا نهاد خارجی ،خارج از طبیعت دخیل نیستند.
هم با حواس خود مشاهده میکنیم و هم با وسایل دست داشته تخنیکی خویش مشاهده میکنیم و هم در لابراتوار ها توسط تجارب آزمایشگاهی مشاهده میکنیم.
امیدا وارم مورد قناعت تان واقع شده باشد.
>>> این گذشته است که آینده را میسازد، هدف شما این است که از گذشته عبرت گرفت و همه دست بدست هم داده بهشت رویایی سوسیالیستی یا اسلامی یا مختلط را بسازیم .اندیشه ای شما قابل تامل است ولی به شرط آنکه همین نسل جدید را کهنه کاران گذشته به حال خود شان بگذارند.امروز با وجود زندگی دیجیتالی از گذشته ها بد تر نسل جوان با مسایل حاد سیاسی و اجتماعی به شکل منفی آن شستشوی مغزی شده اند و متاسفانه که تا کنون ادامه دارد. شما متوجه استید که نفرت پراگنی و ملیت ستیزی ، زبان ستیزی چگونه در بین جوانان ما رخنه کرده است. انهاییکه تا دیروز به همبن نام تجارت سیاسی کردند و جامعه را آلوده ساختند ، همین ها امروز نسل جوان را با چنین امراض کشنده دچار ساخته اند....
خدمت شما عرض کنم که حاکمیت شرکت های چند ملیتی ابدی نیست ، بالاخره از پا میافتد و ابن همه تنشهای جهانی و تقابل اقتصادی قدرت های بزرگ امپریالیستی با هم ، قبر خود شانرا حفر میکند .
متاسفانه قلمزنان ما تا هنوز شعله های جنگهای زبانی و ملیتی را روشن نگهداشته اند و همینها کسانی اند که در دوره حاکمیت پرچمی ها در آغوش غرب و امریکا خسپیدند تا لب نانی برای خود و آینده ای فرزندان شان دست و پا کنند و کشور را بنام آنکه اشغال شده است یکجا و هم اواز با امریکا غربال کردند ولی همین هیپوکراتها با آمدن امریکاییان در افغانستان ، قلم بدست گرفتند ، از امریکاییان و غربی ها بنام اشاعه ای دموکراسی در افغانستان قلم فرسایشی کردند ، کدام دموکراسی ؟؟؟دموکراسی برای توده های ملیونی کشور یا برای یک بخش معین غربی زده و امریکایی زده ،چنین افراد مثل : داد فر اسپنتا جنرال رحیم وردک و صد ها تن دگر همه به افغانستان آمدند تا در تطبیق برنامه های امریکا در کشور امریکا را یاری رسانند ، همین ها که در زمان پرچمی ها با کشور مقاطعه کرده بودند یکبار دگر بعد از سقوط رژیم غنی به اقامتگاه های شان برگشتند یعنی خارج از کشور منتهی اینبار با این تفاوت که اگر قبلا در خارج تاکسی دربور بودند ، اینبار در افغانستان خود را مشاور جا زدند ،جیب هایشان را پر کردند و در امریکا و اروپا صاحب خانه و آپارتمانها و مغازه های مواد خوراکه شدند ...
محق صاحب!!!
من هم همین را میخواهم که باید همه راه نجات کشور را جستجو کنیم اما متاسفانه همه در تجرید یکدگر ،بدنام ساختن یکدگر توهین و تحقیر به زبان ، ملیت و عقاید یکدگر مصروف استیم.هر روز مقالات تازه در راه ایجاد بدگمانی ها و تشدید خصومتها در همین سایت به چاپ میرسد ، در چنین حالت خیلی ها بعید به نظر میرسد که این کهنه کاران فاسد قدیم الایام به سادگی تغییر جهت به نفع مردم و منافع افغانستان دهند...و جوانان ما را به آنچه خود شان ملوث گشته اند بدور نگهدارند.
حنظله
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است