روس ها در قضیه افغانستان کوشش می کنند از قافله پس نمانند و همسان امریکا و متحدانشان در خصوص مسایل مهمی همچو افغانستان، حرکت های نمادینی داشته باشند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۸ ۱۴۰۲/۷/۷ | کد خبر: 174080 | منبع: |
پرینت
![]() |
بهتاریخ ۲۹ سپتامبر دور بعدی گفتگوها در مورد آینده سیاسی افغانستان زیر نام نشست فارمت مسکو در شهر کازان روسیه برگزار میشود. در این نشست، نمایندگان روسیه، ایران، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان، اوزبیکستان، چین، هند و پاکستان شرکت خواهند کرد. به نظر می رسد که حوصله روسیه در قبال وضعیت مبهم و مغلق افغانستان به سر رسیده و این کشور با تشدید نگرانی ها از درک گسترش نفوذ افراط گرایان و گروه های جهانی در شمال افغانستان و موضوع تشکیل یک دولت مورد قبول منطقه، در تلاش به دست گیری ابتکار منطقه ای است که متضمن منافع امنیتی و سیاسی آن باشد.
تلاش مسکو برای رهبری تعاملات منطقه ای، در چهارچوب دکتورین امنیتی و اقتصادی، توام با مولفه های سیاسی، شکل می گیرد. مسکو از منافع امنیتی اش در برابر هرنوع تهدید، دفاع خواهد کرد. آسیای مرکزی و میانه، به مثابه حیات خلوط استراتیژیک این کشور، محسوب می شود، در حالیکه چالش های روز افزون از افغانستان، امنیت این منطقه را نشانه گرفته است و این برای مسکو غیر قابل اغماص است.
روسیه در حالیکه در جبهۀ اروپا مصروف نبرد با غرب است و حالت موجود نشان از یک بن بست نظامی و تاریخی دارد، تلاش می کند در جبهۀ جنوب، امکان بروز هرنوع تهدید امنیتی را، محدود سازد. روس ها با تشدید نگرانی های فزاینده از درک قوت گیری تروریسم در شمال افغانستان، در ابتدا توانسته اند ماهیت اصلی، منبع و سرعت گسترش تروریسم را به یک نظریه عمومی در سطح منطقه، مبدل سازند و از سوی دیگر، در تلاش اند تا از این فرصت پیش آمده استفاده بهینه امنیتی نمایند و روند امریکایی زدایی از منطقه را تکمیل کنند.
به همین لحاظ، مسکو برعلاوۀ دعوت وزیر خارجه طالبان، چندی قبل با احمد مسعود رهبری جبهه مقاومت ملی نیز دیدار های را ترتیب داده بود تا توازن را در روابط و تعاملات امنیتی و سیاسی در آیندۀ افغانستان برقرار سازد و منافع سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود را کماکان، حفظ نماید. به همین منظور، فعال گری دیپلماتیک روسیه، در قالب فارمت مسکو، تلاش برای به دست گرفتن نبض سیاسی و دیپلماتیک است که جدا از شمولیت کشور های فرا منطقه به آن فکر می شود و منطق حاکم بر آن، "تنها منطقه برای منطقه" است. البته که این تلاش های مسکو در چارچوب برداشت های واقع گرایانه از منافع حیاتی و امنیت ملی مسکو تعریف می شود؛ اما این کشور توانسته اجماع بزرگ منطقه را در خصوص نقش رهبری کنندۀ خود در میان کشور های منطقه، تا حدودی به وجود آورد که خود یک موفقیت حساب می شود.
از سوی دیگر، مسکو به خوبی آگاه است که هیچگاه مانند قضیه اکراین نمی تواند در یک کشتی با ایران و چین، حرکت کند، اما در قضیه افغانستان می تواند از چندین جهت منافع مشترک امنیتی و سیاسی- اقتصادی کشور های منطقه را در محوریت مسکو، گره بزند. روس ها با شناخت عمیق از تاریخ افغانستان و نبض حاکم سیاسی بر وضعیت منطقه و گسترش نگرانی های امنیتی از درک بزرگ تر شدن حلقه گروه های تروریستی که در شمال افغانستان، لانه گرفته اند، تلاش می کنند تا دست امریکا را از هرگونه رهبری در آیندۀ منطقه، بخصوص در قضیه افغانستان، آهسته آهسته، کوتاه سازند.
اگرچه، فهم متعارف از تدویر چنین نشست ها به اساس تجارب گذشته نشان می دهد که نمی توان به اعلامیه ها و قطعنامه های بر آمده از آن امید بست؛ اما حد اقل، فعال گری دیپلماتیک روسیه، نشان از اهمیت موضوع افغانستان و خواست های مطرح شده در قبال مانند تشکیل دولت فراگیر، ترمیم روند سیاسی موجود که حاکمیت مطلق طالبان، یک بخش بزرگی از مشکل آن را می سازند، دارد. زیرا در نشست های قبلی نیز بر تشکیل دولت فراگیر و برگرداند فضای سیاسی مناسب برای مبدل شده افغانستان به عنوان عنصر فعال تعاملات و پویایی امنیتی و سیاسی در سطح منطقه و جهان تاکیده شده بود، اما تاحال کدام اقدام امید وار کننده و عملی در این راستا از جانب طالبان صورت نگرفته است.
به زعم روس ها، این کار ناشی از دخالت غرب در قضیه افغانستان تحت حاکمیت طالبان است. چنانچه ضمیر کابلوف، نماینده ویژه رییس جمهوری روسیه برای افغانستان در سخنرانی افتتاحیه آن نشست گفت: "ما تقریبا یک سال پیش در چارچوب همین ساختار با هم دیدار کردیم. بیانیه مشترکی را صادر کردیم و یکی از نکات آن از مقامات افغان در کابل خواسته است تا اقدامات عملی را برای تشکیل یک دولت فراگیر قومی-سیاسی انجام دهند. متاسفانه این اتفاق نیفاده است. به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم که تنها دیگر کشورهای منطقه را به این نشست برای ایجاد یک رویکرد مشترک در چارچوب فارمت دعوت کنیم". این سخنان نشان از تلاش جدی مسکو برای رهبری و هدایت تعاملات منطقه ای دارد و نشان میدهد که روس ها به هیچ عنوان خواستار دخالت غرب در قضایای منطقه نیستند و می خواهند ابتکار هرنوع تحول را با خود داشته باشند.
احتمالا، فارمت مسکو، سه هدف را نشانه گرفته است:
- اتمام جهت مسکو برای طالبان و اعلام موضوع واضح در خصوص تغییر وضعیت موجود که به سمت قهقرایی شدن روان است. در این صورت، مسکو برای طالبان گوشزد خواهد کرد تا در قبال وضعیت موجود افغانستان و بن بست پیش آمده، تجدید نظر در خصوص حاکمیت مطلق طالبانی، تجدید نظر کنند. در غیر آن، گزینه های بدیل در انتظار شان خواهد بود؛
- موضوع بسیار مهم دیگر، نگرانی کشورهای آسیای میانه و روسیه از بابت فعالیت گروههای تروریستی در افغانستان و افزایش قاچاق مواد مخدر است. این مسایل نیز حتماً در نشست فارمت مسکو به بحث گرفته خواهد شد. بعداز به قدرت رسیدن طالبان، میزان کشت و قاچاق مواد مخدر از افغانستان به بیرون، امنیت تمام منطقه را با خطر مواجه ساخته و به منابع پولی خوبی برای جریان های تروریستی، مبدل شده است. این بحث یکی از سه مولفه های تهدیدزا در خصوص تعریف امنیت ملی مسکو شناخته می شود؛
- ایجاد یک فارمت منظم دیپلماتیک در سطح منطقه که بتواند همانند شورای امنیت سازمان ملل متحد، بدون دخالت امریکا و متحدانش، قضایای امنیتی، سیاسی و اقتصادی را با اصل رای اجماعی، حل و فصل نماید. این کار می تواند آرزوی روس ها برای رهبری چنین روند ها را تحقق بخشد. اما اینکه آیا هندی ها و چینی ها با این طرز دید موافق هستند یا خیر؟ مساله دیگری است.
اما آیا این نشست ها نتیجه بخش خواهند بود؟
چنانچه قبلا نیز تذکر یافت، طالبان و حامیان شان از هیچ مولفه امنیتی که به نفع روس ها باشد، استقبال نمی کنند، بنا نتیجه این چنین نشست ها، تنها در حد یک بیانیه و اظهار نظر، باقی خواهد ماند. زیرا طالبان و بستر سازی این گروه برای سایر گروه های تروریستی در افغانستان، حکایت از معمای پیچیده امنیتی با دامنه های وسیعی از جنگ و خشونت ورزی دارد. از آن جاییکه در سال های گذشته، تشکیل یک حکومت «همهشمول» پیوسته در بیانیه پایانی صادر شده از سوی نشست مسکو به عنوان درخواست اصلی در دو سال گذشته دیده میشود، اما کدام تمایلی از جانب طالبان برای این کار دیده نمی شود و این مبین این حقیقت است که افغانستان به شدت به سوی امنیتی شدن روان است تا شکل گیری یک دولت مورد قبول همه. بناء روس ها به عنوان تلاش سیاسی در جنب تلاش های امنیتی و تلاش برای نفوذ و شریک بودن در قضیه افغانستان، کوشش می کنند از قافله پس نمانند و همسان امریکا و متحدانشان در خصوص مسایل مهمی همچو افغانستان که به منبع مهمی از بی ثباتی در منطقه مبدل می شود، حرکت های نمادینی داشته باشند.
همانطوریکه معلوم می شود، قضیه افغانستان، مستلزم یک رویکرد نظامی است تا یک ابتکار سیاسی. بناء روس ها بالای گزینه های نظامی همانند تامین ارتباط با گروه های مخالف طالبان که در چوکات جنبش های مقاومت، فعالیت دارند، نیز ابتکار های را به خرج داده اند.
عبدالناصر نورزاد
>>> سه کشور ایران و روسیه و چین در خصوص اکراین، امریکای جنوبی و آفریقا دیدگاه مشترک دارند ولی در خصوص اروپا و آسیای میانه و غرب آسیا خیر.
اروپا برای چین در وهله اول شریک تجاری است و سپس پیاده نظام ناتو است که یک تهدید امنیتی است ولی برای چین وزنه اولی به دومی در این روزگار میچربد. برای روسیه نقش اروپا وارونه است. در وهله اول یک تهدید امنیتی است و سپس یک بازار فروش انرژی.
امریکا در رویکرد جدید ویلیام برنز همه مهره های خود در منطقه را حرکت میدهند تا شر حداکثری را ایجاد کند و از هر مهره مقداری منفعت تامین کنند. در این بازی همه مهره های امریکا ارزش کوتاه مدت دارند و مانند گذشته متحد راهبردی قابل تعریف نیست. پس میبینم که هم پاکستان هم طالبان هم ترکیه هم اذربایجان هم ارمنستان (تحت حکومت پاشنیان) هم اروپا همگی مهره های امریکا هستند. ولی یک روز طالبان و پشتونها را به شمال منتقل میکند روز بعد آنها را به جان پیشاور میاندازد. یک روز پاشینان را به ماندن در قدرت وعده میدهد روز بعد خاک او را از او میگیرد. یک روز ترکیه را برای شرارت تشویق مالی سنگین میکند ولی هرگز اینده ترکیه برایش اهمیتی ندارد. طالبان را با مشوق های مالی به سمت و سویی سوق میدهد ولی هرگز اینده طالب برای امریکا مهم نیس. همینطور اروپا را به رویارویی با روسیه هل داده است و هرگز خسارات اروپا برایش مهم نیست.
مساله چیست؟ امریکا بخوبی میداند جهان چندقطبی زاده شده است و میخواهد به هر قیمتی از رشد این کودک جلوگیری کند. همه ابزارهای موجود را هزینه میکند و تنها بر یک ابزار هرگز تمرکز نمیکند.
در این وادی امریکا بدترین نوع بازی انارشیسم سیاسی و نظامی را در صحنه شطرنج پیاده میکند و تنها یک هدف را دنبال میکند. که مهره شاه سرپا بماند حتی اگر وزیر و اسب و فیل و همه سربازان نابود شوند.
رفتارهای کوچک برای هر سرباز لحاظ شده است و دورنمای آن رفتار هرگز مهم نیست. تنها هدف امریکا گذار از این پیچ تاریخی است و اگر سربازی طوری حرکت کند که به نابودی او منجر شوند باز هم مهم نیست. تنها هدف ایجاد اشوب در کل صحنه جهانی است و چون سه کشور ایران و روسیه و چین پرچمدار گفتمان جهان چندقطبی هستند منطقه ما بشدت مستعد حرکات کوچک نظامی و سیاسی خواهد بود که هیچ عقلانیت درازمدتی در پس آن قابل تصور نیست. مانند رفتارهای علیف در اذربایجان یا ترکیه. رفتارهای طالبان علیه ایران و اسیای میانه. رفتار پاکستان در تامین تسلیحات نظامی برای جنگ اکراین بابت هزینه بسیار کم چند میلیارد دلاری.
چه کسی است که مثلا نداند پاکستان برای یکی دو میلیارد نباید مستقیما روبروی روسیه قرار گیرد؟ و در درازمدت هزینه این کار بسیار بیشتر از یکی دو میلیارد تشویقی امریکاست؟ ولی پاکستان اینکار را میکند و رسما در جبهه غربی جای میگیرد. چه کسی است که نداند اقتصاد ترکیه با ۲۰ میلیارد دلار کمک بانک جهانی بهبود نمیابد و اشوب در قفقاز برای خود ترکیه خساراتی چند ده برابری از نظر انرژی خواهد داشت؟ ولی ترکیه اینکار را میکند. چه کسی است که نداند طالب برای بقا باید سیاست دشمنی صفر با همسایگان را پیشه کند ولی با همه همسایه ها خصومت وار رفتار کرده است.
جناب نورزاد عزیز. این مهره های امریکا رفتارهایی دارند که در درازمدت هیچ عقلانیتی پشت آن نیست. آیا شما میتوانید عقلانیت متصور شوید و نکته پنهانی را ببینید که بنده نمیتوانم ؟
این هنر ویلیام برنز است که حرکات بسیار کوتاه و چریکی علیه جهان چند قطبی میکند. طالب یک چریک است. ترکیه یک چریک است. پاکستان یک چریک است. اذربایجان یک چریک است. اکراین یک چریک است. همه اینها تنها حرکات انتحاری میکنند تا یک ضربه به یک لشگر بزنند و اگر خودشان از دست رفتند مهم نیست. کار یک چریک تنها یک حرکت کوچک علیه دشمن است. شیوه بازی امریکا چنین است. روسها و کشورهای منطقه باید خود را برای یک بازی شطرنج بسیار پویا اماده کنند. روسها دیدگاه صفر و صد دارند. بخشی از اکراین را دارند و منتظرند تا اروپا یا امریکا به پای میز مذاکره بیاید. از دیدگاه امریکا مانند ان است که روسیه یک چریک را گروگان گرفته و منتظر است تا فرمانده چریک های فدایی برای مذاکره برود. مسلم است که هدف از ارسال چریک مشغول کردن لشکر بود و هنگام عزیمت چریک با اگاهی از شهادت در راه هدف خود عازم شده بود.
روسیه در ذهنیت صلب و ایستای خود در این بازی اشتباه میکند. امریکا به جنگ چریکی روی آورده که همه سربازان و مزدوران خود را از هر طرف به صحنه بفرستد. ایران و چین هم ذهنیت صلبی دارند و این نادرست است. ایران تا حدودی رفتار بهتری داشته است و مشخص است ایران توانایی بازی شطرنج به صورت پویا و داینامیک را دارد. تا پیش از سالگرد اغتشاشات پارسال، حکومت دو مرکز اصلی در آلبانی و عراق را زیر ضرب برده و متلاشی کرد که برای بازآرایی نیازمند سازماندهی در میان مدت هستند. در داخل کار اطلاعاتی بسیار سنگین کرد و در مرزها نیز بخوبی خواسته خود را روی میز گذاشته و تاکنون مانع از زیاده خواهی بوده است. در افغانستان تحرکات امنیتی اندکی را اغاز کرد که بنظر میرسد طالبان پیام را دریافت کرد. از این رویدادها بود که سالگرد اغتشاشات برخلاف تصور همه نتوانست هیچ مشکلی را پدید اورد.
این شیوه پاسخ کوچک به مهره های کوچک شظرنح و تسلط بر حرکت همه مهره هاست که راه اصلی برون رفت از این انارشیسم فکری امریکا برای پیش از سقوط است. دیدگاه روسها صلب است بدین معنا که در برابر حرکت مهره کوچک با شدت و حدت پاسخ سنگین دهند تا ان مهره کاملا سرنگون شود. این دیدگاه به درد وضعیت کنونی نمیخورد که هدف امریکا حرکت چریکی مهره های کوچک ولی پرتعداد است. هر مهره تنها به قدر ارزش خود باید پاسخ بگیرد. رویکرد صفر و صدی و تمرکز سنگین به شیطنت کوچک باعث میشود تمرکز اصلی در رشد فرزند نوباوه گرفته شود.
این است سیاست کنونی آقای ویلیام برنز.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است