رقابت بر سر متحدان
نگرانی ها از وضعیت موجود، باعث شده تا امریکا و روسیه به فکر گزینه های بدیل طالبان شوند. بقایای جمهوریت که در امریکا و اروپا هستند در یک جمع وارد فاز بعدی بازی به نفع امریکا خواهند شد 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۴۰    ۱۴۰۲/۸/۲۶ کد خبر: 174351 منبع: پرینت

رقابت بر سر متحدان؛ روسیه و امریکا در برابرهم در میدان افغانستان؛
به تازگی امر الله صالح، معاون پیشین ریاست جمهوری افغانستان و از رهبران جبهه مقاومت به رهبری احمد مسعود، با روزنامه روسی زبان نزاویسمایا گازیتا مصاحبه مفصلی انجام داده که باز گو کنندی چرخش اساسی در دیدگاه های وی نسبت به غرب مخصوصا امریکا است. وی با اشاره با اشتباهات گذشته، مخصوصا اعتماد تاجیک ها و بازماندگان جبهه مقاومت اول به رهبری فقید احمد شاه مسعود، نقش مهم و تاثیر گذار روسیه را در تغییر وضعیت موجود افغانستان، تلاش برای تحول در ماهیت نظام بین الملل و ایجاد سد دفاعی در برابر هژمون طلبی های امریکا، بر شمرده و خاطر نشان ساخته است که جبهه مقاومت نگاه ویژه ی به روسیه دارد و این نگاه در روابط راهبردی میان جبهه و روسیه در منطقه، تاثیر به سزای دارد.

همزمان با آن، جنرال سمیع سادات از جنرالان ارتش پیشین افغانستان، در امتداد حضور در صحنه سیاسی، اعلام جبهه متحد افغانستان که مقر آن در ویرجینای امریکا است، به کمیته روابط خارجی امریکا دعوت شده و در فضای ملتهب سیاسی که رقابت میان احزاب جمهوری خواه و دموکرات در بحبوحه انتخابات امریکا بر آن سایه انداخته، در مورد ماهیت طالبان صحبت می کند و انتقاد های را بر عملکرد حکومت بایدن، وارد می سازند. این اتفاق و همسانی تلاش امریکا و روسیه برای یافتن متحدان جدید در میدان افغانستان، نشان دهنده ی اهمیت ویژه افغانستان در دکتورین بزرگ هردوقدرت جهانی( روسیه و امریکا) دارد. دیدگاه های قبلی طرح شده از قبیل اینکه دیگر افغانستان در سیاست های امریکا و روسیه جای ندارد و اهمیت خود را از دست داده، با این اتفاقات، باطل می شوند.

این یک واقعیت مبرهن است که امریکا طالبان را حمایت مالی می کند و همانطوریکه آقای صالح در مصاحبه خود اظهار کرده، هفته وار شصت میلیون دالر امریکا، به خزانه رژیم طالبان می ریزد تا بقای آن تضمین شود، حضور اطلاعاتی و سیاسی خود را حفظ کرده و توسط هواپیمای های بی سرنشین، نظارت هوایی را بر فضای افغانستان تحت کنترول طالبان انجام می دهد. علی رغم آن، امریکا در تلاش است که اگر قاعده بازی تغییر کند و نتواند طالبان را برای مدت زیادی در قدرت حفظ کند، باید گزینه های دوم و سوم را در میدان داشته باشد.

استفاده از جبهات نظامی و سیاسی که بدون شعار، حضوری در میدان سیاسی و نظامی افغانستان ندارند، یکی از این ترفند ها است. جنرال سادات و امثال وی، ریزرف های خوبی برای آینده بازی امریکا در منطقه و بخصوص افغانستان محسوب می شوند. ایجاد جبهات در امریکا و پیام سیاسی دادن از آنجا، صرفا یک ترفند استخباراتی است که در امتداد رمز و راز های زبان مرموز دیپلماسی و مراودات استخباراتی، میان قدرت های بزرگ، رد و بدل می شوند. این کار امریکا، پیامی دارد برای روس ها که امریکا هنوز هم از افغانستان منصرف نشده و می تواند به وسیله سرمایه گذاری های انسانی و استخباراتی اش، مهره های در میدان بازی داشته باشد. در حالیکه صالح در جبهه مقاومت، منحیث یکی از اساس گذاران آن، حضور دارد و از قصد همسویی با روسیه و چین و اشتباه همسویی با امریکا، یاد می کند، این پیام را میدهد که روسیه و چین در یک طرف ماجرا و امریکا و متحدانش در طرف دیگر قضیه به سربازگیری ادامه می دهند و ظرفیت های را برای آینده بازی در افغانستان، در اجندا دارند.

جنرال سمیع سادات که از جنرالان مشهور جمهوریت است، با امریکایی ها و متحدان آن، روابط ویژه ی دارد و می تواند منحیث یک گزینه برای فردای بازی، انتخاب شود. در حالیکه طرف دیگر قضیه، صالح قرار دارد که علی رغم سال ها کار و همکاری با غرب و به طور ویژه با امریکا، حالا نادم از این همکاری، در تلاش یافتن متحدان منطقه ای جدیدی است که بتوانند به روند مقاومت مردمی افغانستان بر ضد طالبان، کمک کنند و دارای پوتانسیل ویژه و بلند نقش آفرینی در فردای این کشور باشند. نگارنده با مقایسه و همزمانی این رویداد، وریانت های را برای تغییر وضعیت موجود و تحول در مسیر افغانستانی که در تحت کنترول استبداد طالبانی قرار دارد، اینجا به گونه مختصر می نویسم:

اول- این یک پیام خوب است که صالح متوجه اهمیت نقش روسیه در این بازی شده است. نگاه بسیار غربی جریان های مقاومت ضد طالبان، علی رغم بارها اعلان نمودن امریکا منبی بر اینکه از هیچ جریان و حرکت نظامی و سیاسی برضد طالبان حمایت نمی کند، باعث شده تا منطقه از این جریان ها، سرخورده شده و فاصله گیرد. صالح خوب توانسته موقعیت فعلی روسیه و چین را در دینامیک امنیتی وسیاسی افغانستان و منطقه تشخیص کند و از نقش سازنده روس ها در تفاهم با چینایی ها برای تغییر ماهیت نظام بین الملل و تحول آن به سوی یک نظم چند قطبی که دیگر امریکا یکته تاز میدان آن نیست، سخن بزند. اگر این نگاه یک دید عمومیت یافته در دکتورین سیاسی و جنگی جبهه مقاومت باشد و منحیث یک بازتاب دهنده سیاست های اصلی و بزرگ آن در قبال تعامل با منطقه، مطرح شود، به زودی، روند مقاومت، قادر خواهدبود تا بن بست موجود در وضعیت افغانستان را شکسته و با اتکا به قدرت و توانایی منطقه، وارد فاز جدیدی از مبارزه شود و حتی جغرافیای را در تصرفش داشته باشد. صالح ممکن همانطوریکه گفته از اعتماد بی جا بر امریکا و غرب پشیمان است، این بار تصمیم دارد تا در همسویی با منطقه و مخصوصا روس ها، وارد بازی در میدان افغانستان شود. صالح باید این دیدگاه ها را در عملکرد سیاسی و جنگی جبهه، متبلور سازد و از انعکاس آن به نفع پیشرفت در مبارزه بر علیه طالبان، کار گیرد؛

دوم- همزمانی پخش خبر مصاحبه صالح و تمایل وی برای همکاری و همسویی با روس ها در محور بازی افغانستان و تلاش جنرال سادات برای جلب حمایت امریکایی ها از جبهه ایجاد شده ی خودش، نشان میدهد که هم بازی گران داخلی و هم منطقه و دنیا به قضیه افغانستان مانند یک کیس ویژه نگاه می کنند و ماهیت راهبردی آن را زیر نظارت دارند. صالح باید در موقف گیری هایش، به نقش اساسی روسیه، توان این کشور در تغییر ذهنیت منطقه بر علیه طالبان و ایجاد راه های تعامل با جبهه مقاومت و هماهنگ سازی سیاست های بزرگ جبهه با آهنگ سیاسی و جو موجود سیاسی در منطقه، تلاش نماید. اگر توفیق چنین عملی نصیب جبهه مقاومت شود، بی تردید، موفقیت در میدان بازی افغانستان به نفع حوزه ضد طالبانی خواهد بود؛

سوم- بی توجهی و بی غوری فاکتور های داخلی در بیست سال گذشته به نقش روس ها و در مجموع کمربند امنیتی شانگهای که تاثیر به سزای در وضعیت امنیتی، اقتصادی و سیاسی افغانستان دارد، باعث شده بود تا افغانستان از مدار شعاع امنیتی منطقه به دور بماند و کاملا در دایره شعاع امنیتی ناتو و امریکا داخل شود. حال، انکشاف جدید، سقوط جمهوریت و توجه ویژه روس ها به قضیه افغانستان، می تواند باعث تحول بزرگی در این دیدگاه شود. اگر صالح این باریکی را درک کرده، خود یک تحول مثبت است. تحولی که نشان میدهد که تنها منطقه میتواند مشکل افغانستان را در یک مدار امنیتی قابل اطمینان حل کند و بس. فرا منطقه برای حضور در افغانستان که بسیار دور از امکان است، نیاز به اجازه منطقه دارد و منطقه دیگر منطق حضور امریکا و متحدانش را در جغرافیای افغانستان، نمی پذیرند. این عامل بسیار مهمی است که ما را به این نتیجه می رساند که تنها اتحاد راهبردی با منطقه، می تواند تروریزم در افغانستان را که قرار است به سطح منطقه گسترش یابد و چالش امنیتی ایجاد کند، زمین گیر کند و به شکست آن اقدام نماید؛

چهارم- امریکا با سرخوردگی و دستپاچگی و راه اندازی ترفند های جلسات در کانگرس امریکا، تلاش میکند تا از ظرفیت های ذخیره شده که از میدان افغانستان در هنگام سقوط جمهوریت در نزدش است، استفاده کند و نگذارد خلای در میدان بازی از جانب امریکا و متحدانش وجود داشته باشد. همزمانی این مصاحبه مصادف است با حرکت سمیع سادات، جلسه بزرگ که قرار است به میزبانی ملل متحد در مورد افغانستان دایر شود، نشان می دهد که رقابت دو قدرت در میدان افغانستان به واسطه یار گیری از ظرفیت های بومی در افغانستان و بعداز گزینه طالبان، کماکان در دستور کار است. حالا هردوقدرت یکی در انتخاب گزینه های ترور پروری وحمایت از رژیم تروریستی طالبان و دیگری در تلاش ریشه کن کردن تروریسمی که در افغانستان و منطقه به یک چالش عمده مبدل شده، در یک بازی در مقابل هم قرار دارند و تلاش می کنند، زود ابتکار عمل را در دست گیرند. روس ها در تفاهم با ایرانی ها، طالبان را یک گزینه تحمیلی امریکا دانسته و به آن اعتماد ندارند. اما تا انتخاب متحد جدید، از تعامل تاکتیکی با آن، جهت اشراف اطلاعاتی و نظارت وضعیت در افغانستان، استفاده می کنند. درحالیکه، امریکا هر گزینه را برای به چالش کشیدن امنیت منطقه ای که روس، ایران و چین در آن نقش اساسی دارند، استفاده می کند تا کماکان در قاعده این بازی بماند و رقبایش را زمین گیر کند.

پنجم- منطقه تصمیم گرفته تا هرطوری که شده نگذارد چالش امنیتی افغانستان به حدی بزرگ شود که مایه تامین منافع امریکا برضد روسیه، ایران و چین گردد. به همین منظور ائتلاف منطقه ای که شکلی از اجماع را در خصوص این مساله به وجود آورده، تصمیم به یار گیری از متحدان داخلی افغانستان دارند. جبهات مقاومت ضد طالبان که عملا در طرف مقابل رژیم طالبان قرار دارند، می توانند متحدان خوبی برای روسیه باشند. به همین سان، امریکا می داند که برای مدت طولانی قادر به حفظ طالبان در برابر واکنش های منطقه ای نخواهدبود؛ بنا از گزینه های مدرن تر مانند جنرال ارتش و تکنوکرات های تربیت یافته در امریکا، برای پیشبرد بازی بهره می برد. این تلاش منطقه در مقابل فرامنطقه، منجر به گرم شدن فضای رقابت شده و بازی گران داخلی بیشماری را وارد عرصه سیاست و جنگ افغانستان خواهد کرد. به همین اساس است که تمایل صالح برای همکاری با روس ها، مصادف است با دعوت جنرال سمیع سادات در امریکا. یعنی واکنش در برابر کنش که منجر به ایجاد صف طولانی از متحدان داخلی در دو طرف می شود.

با آنچه که گفته شد، معلوم می شود که فضای رقابت و گستره نگرانی ها از وضعیت موجود که طالبان یک بخش عمدۀ آن را می سازند، باعث شده تا هم امریکا و هم روس ها در سطح منطقه، به فکر گزینه های بدیل طالبان شوند. بقایای جمهوریت که در امریکا و اروپا هستند در یک جمع وارد فاز بعدی بازی به نفع امریکا خواهند شد. درحالیکه جبهات مقاومت ضد طالبان، باید در صف متفقین آسیایی جهت پیروزی در برابر طالبان، قرار گیرند.

عبدالناصر نورزاد


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
طالبان ومتحدان
آمریکا روسیه
نظرات بینندگان:

>>>   💥👈✍ پسر مسعود یا صالح مهره شیرسوخته که در سیاست و دوراندیشی محکم پا ماندن را بلد نیستند. و اصلا خود مردم معامله گر متملق پنجشیری که اوغان مشرب و بیخوسیه هستند عامل غیرمستقیم بقدرت رسیدن طالبان نیمه مسلمان و پشتونهای منافق شده اند حتی خود احمدشاه مسعود.
👈 مرد سیاست با فهم اکنون دوکتور عبدالطیف پدرام است که جوهر قوتش را باید (از تجدید نمودن هویت و اعاده شناسه نژادی-زبانی مردمی و منطقوی) حاصل نمود و بس،
✍ یعنی از (نیروی بزرگ مردمی فرهنگی و تاریخ فارسی زبانی و تورکتباری که درین برد و پیروزی حتمی شان است، از این مبارزه قومی-زبانی دلیرانه و آشکارا استفاده نموده و تبارز باید داد.
در غیر آن، با ترویج (بیفرهنگی پشتون-کوچیگری) اسلام و مسلمانی ما در خطر سوق شده است،
چون مردم یا حاکمیت پشتون=افغان، اسلام و مسلمان قومی-پشتونی را ترویج و مقبولیت میدهند.

>>>   لطفا آمریک را رها کنید، آمریکا قابل اعتماد نیست.

>>>   جناب نورزاد
با سلام
مسائل را اگر در سطح ملی، منطقه ای، و جهانی دسته بندی کنیم، انگاه در این روزگار مسائل جهانی پیوند میخورد به تقابل میان شرق و غرب. سرنوشت آن مساله نیز به پیروز این تقابل جهانی بستگی دارد.
مثالی میزنم. قضیه فلسطین در غرب و شرق جایی نداشت. سران عرب هم تلاش زیادی برای فراموشی توده کردند تا در منطقه هم از یاد برود. جنگ اخیر باعث شد قضیه فلسطین گره بخورد به تقابل میان شرق و غرب. اسقاطیل چنان به پشتوانه امریکا با کل منطقه و حتی جهان دهن کجی کرد که اگر امریکا بازنده تقابل جهانی باشد محال است اسقاطیل بتواند در اینجا زندگی کند.

ما دیدیم که قبل از نبرد، رئیس تشکیات خودگردان و پس از چندی بشار اسد به چین رفتند و عملا اسد و سوریه بخشی از ابتکار کمربند-جاده چین شد. اکنون دیگر پرده بر افتاده و در این منطقه موجودیت حکومتهای سران عربی نیز به تقابل شرق و غرب گره خورده. منافع چین همان منافع ایران است که جاده ها از ایران عراق سوریه بگذرد. منافع روسیه نیز همینطور گرچه راه شمال جنوب برای روسها باارزشتر است.

منافع امریکا در کنار زدن چین و ایجاد راه هند عرب اسقاطیل بود. اکنون میبینم چگونه قضیه فلسطین، همه مشکلات خشکیده منطقه را دوباره زنده کرد‌. از خروش پنهان مردم توده عرب علیه سران مزدور خود که مستعد بهارهای عربی دیگر است.

حال اگر امریکا بدون جنگ اتمی رو به افول برود ( ساختار اقتصادی و اجتماعی و نظامی تضعیف شود) انگاه گفتمان شرق در منطقه حاکم میشود و سران عرب جایگاهی نخواهند داشت. اسقاطیل هم جایگاهی نخواهد داشت.
این مقدمه طولانی برای آن است که بگویم مسائل منطقه ای ما، حتی مسائل ریز ملی، قابلیت گره زده شدن به تقابل جهانی شرق و غرب دارند.

من از دیرباز صدها بار در این سایت پرسیده ام، اگر. پاکستان و افغانستان را کشوری زاده استعمار بدانیم که همیشه بدست استعمار اداره شده، پس از استعمار کدام ساختار پیشین در این کشورها توسط منطقه تحمل خواهد شد؟ مثلا پاکستان با ناامن سازی منطقه به دستور امریکا جوایز مالی میگیرد. اگر دست امریکا در منطقه قطع شود چه سرنوشتی خواهد داشت؟

یا طالبان و پشتونیسم اساسا تنها هدف به قدرت رساندن پشتونها توسط انگلیس این بود که از ایران خاوری دور باشند تا دل دز گروه فرهنگ نداشته باشند. کدام یک از سران سرسپرده پشتون مزدور استعمار نبودند؟ و بدون حمایت استعمار به قدرت نرسیدند؟
از همین امیرالابلهین گرفته تا غنی و کرزی و ... تا عبدالرحمن خان و ابدالی ها که فشار انگلیس به قاجار باعث پذیرش ننگ تجزیه خاک شد.

مساله اینجاست که از آغاز قدرت گیری پشتون، استعمار پشتوانه آن بوده است و پشتونها هم در جهت منافع استعمار گام برداشتند. مساله افغانستان بخودی خود گره خورده است به تقابل شرق و غرب‌. به دلیل جغرافیا.
من بارها از همان ابتدا میگفتم که مسعود درست به همان دزدانی پناه برده که قافله را غارت کردند. سکوت مسعود و بی هملی و بی برنامگی او خواست غرب و حفظ طالب هم خواست غرب است و هر دو جبهه مهره های امریکا شده اند و هر دو برای منافع امریکا گام‌برمیدارند.

این حرکت صالح مبارک است ولی نمیتوان گفت فهم و درک سران مقاومت پخته شده است. میتواند تنها یک نمایش سیاسی باشد. ولی بشدت معتقدم که افغانسنان بیش از فلسطین قابلیت داشت یکی از مسائل کلیدی بین شرق و غرب باشد ولی با بلاهت و خیانت سران مقاومت این مساله به حاشیه رفت. اکنون امریکا هر چه بخواهد در افغانستان انجام میدهد و جبهه شرقی بی عمل است چون مسعود برنامه ندارد. روشن نیست دنبال چیست. مسعود خیلی خام رفتار میکند و اطراف پیرامون او خیلی خائنانه یک جبهه پرشور و داغ را به جبهه سرد و غیرفعال تبدیل کردند.
خیانت مسعود پسر در تاریخ خواهد. ماند.

برای درک عمق خیانت، کافی است اراده رهبران فلسطینی و هزینه ای که میپردازند ( مرگ خانواده و حتی نوه ها) را قیاس کنید با اراده مسعودها و صالح ها. ایران و روس و چین در صحنه فلسطین یک وضعیت روشن و کاملا شفاف میبینند. در صحنه افغانستان طالیان گفتمان مشخص دارد ولی طرف مقابل هنوز نتوانسته تعریف یک خطی از خود و خواسته هایش بدهد.

به گمان بنده آن گروهی که جبهه شرق با آن کار خواهد کرد مسعود نیست ولی شمالی است. ترکیبی از ازبک و هزاره و تاجیک. چرا دوستم توانست چند ماه پیش ایران بیاید و با کلانهای امنیتی دیداری کند ولی صالح نیامد؟ اگر جنگی علیه جهان تک قطبی است که چهل سال است ایران پرچمدار است و هزینه داده و روس و چین هنوز ده سال نیست که از امریکا روی گرداندند.

گرچه در نگاه مردم کسانی بنام جنگ سالار بدنام شده اند، ولی به گمان من ترکیب دوستم، اسماعیل خان ترکیب مطلوب ایران است.فراموش نکنیم دست ایران در خراسان اشغالی بسیار بلندتر از روس و چین است و فراموش نکنیم ایران همیشه اول گروه نظامی میسازد کم کم آن را به گروه سیاسی ارتقا میدهد. این رویه در لبنان و یمن و عراق رخ داد.

در بازی ایران کسانی که سختی پاپتی بودن یمن را چشیده اند ارزش دارند. کسانی که در هتل های فرانسه خوش گذرانی کنند کارامد نیستند. وقتی این صحنه افغانستان گرم شود، که اگر اسرائیل بدون دستاورد نظامی جنگ را متوقف کند خواهد شد، انگاه کم کم مشکل افغانستان یک مساله دو بلوکه ای خواهد بود. مسعود پسر و صالح خیلی خیلی دورتر از چیزی هستند که بتوانند در بلوک شرق شایستگی حضور داشته باشند. هر دو لیبرال های راحت طلبند. شرق روی اینها سرمایه گذاری نمیکند هرگز.

>>>   با سلام دوباره.
همه انچه در پیام طولانی پیشین گفته شد نمودهایی از همان پرسش اصلی است. این پرسش:
منطقه ما طی سه چهار قرن زیر یوغ استعمار بود و ساختارهای استعماری در برخی مناطق پدید آمد که بقای همگی همچنان وابسته به استعمار است.
اگر‌ روزگاری دست استعمار از منطقه کوتاه شود این ساختارها چقدر دوام خواهند داشت؟

یک نمود آن حکومتهای عربی است که همگی توسط استعمار ساخته شدند و تاکنون وابسته هستند. اگر گفتمان شرق استعمارستیزی پررنگ شود و این سران بناچار طرف غرب را بگیرند توسط توده آیا تحمل خواهند شد؟ قضیه فلسطین و حمایت سران عرب از منافع امریکا نشان داد که زیرپایشان سست است.

نمود دیگر ساختارهای استعماری کشور پاکستان و افغانستان است. در اولی ارتشی فاسد مزدور غرب و حاکم است و ساختارهای سیاسی نیز با چندهزار دلار رشوه سفیر امریکا میتوانند یک حزب ( عمران خان) را منحل کنند. در دومی حکومت پشتونیسم زاده استعمار است. اکنون که هزینه جنگ اکراین و مشکلات اقتصادی باعث شد امریکا نتواند مانند سابق پاکستان را تامین مالی کند، میبینم که چگونه ساختارها در پاکستان در حال سقوط به دره ای با عمق ناپیدا هستند.
در خراسان اشغالی نیز همین است.

در ترکیه نیز همین است. مزدور کشوری که در جهت منافع غرب بازی کرده است و یک فاشیسم و دروغ تاریخی بنام ترک را به ملتی تحمیل‌کرده که فقط ۴۰ درصد آنها کرد هستند. بماند اذری ایرانی های شرق ترکیه و یونانی های غرب آن.
درست مشابه این فاشیسم‌ دروغین در افغانستان وجود ندارد؟ در آذربایجان نیست؟ در اکراین فاشیسم ضد روسی ده سال به کشتار روسها نپرداخت و روسیه را تحریک به جنگ نکرد؟ در خراسان اشغالی فاشیسم دینی نتوانست فرقه بدعت گذاری بنام طالب پی ریزی کند تا حکومت متحد شوروی را سرنگون کند؟ کار که بود جز امریکا و فرانسه و عربستان و پاکستان. این هم گرچه خود را به اسلام گره میزند ولی ساخته و پرداخته استعمار است و برای منافع استعمار میجنگد.

جالب است که الگوهای رفتاری امریکا اینقدر شبیه به هم هستند. طالبان را ساخت تا شوری را تحریک کند برای حمله به افغانستان. فاشیست های اکراین را ساخت تا ده سال روسیه را تحریک کند به حمله به اکراین. تایوان را روی دست گرفته تا چین را تحریک به حمله کند و کل منطقه شرق اسیا جنگ گسترده شود. با تفکر پان ترکی آذربایجان را ساخت و پیوسته ایران را تحریک به حمله میکند. در حالی که اردوغان و رییس جمهور ازبکستان برای سخن گفتن با هم نیازمند مترجم روسی هستند ولی تفکر جهان ترک را ساخت !!

ما در یک مرحله پاکسازی تاریخی هستیم. شواهد نشان میدهد پیروز این میدان بلوک شرق است. وقتی دست استعمار کوتاه شود همه این ساختارهای انگلی نیز فرو میرزند. دلیل حمایت پنهانی سران عرب از اسقاطیل و حمایت تجاری ترکیه از اسقاطیل و سکوت محض طالبان در برابر قضیه فلسطین ( که حتی صدای سنگ را هم در اورد) همین بود.

همه میدانند فرزندان استعمارند و اگر پدرشان سگ به گور شود همگی فرو میریزند. منافع طالب و منافع اسقاطیل و منافع پاکستان و منافع ترکیه و منافع سران عرب همگی در جهان تک قطبی است. در جهان تگ قطبی فرودگاه امارات و بندرگاه آن یک پدیده نادر است. در جهان چند قطبی چابهار و بندر تاریخی یمن کجا باعث میشود امارات دیده شود؟ نفت و گاز بسیار بزرگ یمن نباید هرگز استخراج شده و باعث پیشرفت کشور شود چون نفت عربستان و امارات و قطر به حاشیه میرود. یمن و ایران و سوریه و عراق در جهان تک قطبی هیچ سهمی از پیشرفت ندارند و نخواهند داشت. در مقابل اسقاطیل و سران عرب و پاکستان و طالب هیچ سهمی در جهان چندقطبی نخواهند داشت. ترکیه نیز از دست یهودزادگان رهایی یافته و کشوری عادی میشود.

داستان این است‌ که مسائل بازمیگردد به یک تسویه حساب تاریخی. اگر استعمار از شرق و افریقا کنار‌زده شد، تکلیف ساختارهای غیرمردمی و زاده استعماری چیست؟ خمینی امد، چه چیزی از ساختار شاه ماند؟

>>>   جناب نورزاد
با سلام برای بار سوم ، اما اینبار دزخواستی کوتاه دارم که اگر اجابت بفرمایید بسیار ممنون میشوم.
من برنامه های شما با کانال جمهوری پنجم را دنبال میکنم و از نظرات شما و بزرگوارانی که برای آگاهی مردم فارسی زبان با نگاهی پژوهش محور، تلاش میکنند بسیار میاموزم.
اگر ممکن است یک برنامه را اختصاص بدهید به این پرسش کلیدی و کلی که اگر گفتمان جهان چند قطبی به پیروزی نزدیک شود، و دست استعمار پس از چند قرن از منطقه برچیده شود، تکلیف ساختارهای استعماری در منطقه چه خواهد بود؟

برنامه های شما بسیار خوب است و پیشنهاد بنده صرفا بررسی در قاب بزرگتر زمانی و مکانی است که هم نگاه کلانی به رویدادهای جهانی وجوو داشته باشد هم تاثیر آن بر ساختارهای استعماری تا اینجا بررسی شود. بی گمان شکاف بین ملت های عرب و سران عربی در قضیه اخیر فلسطین بسیار پررنگتر شد و گفتمان محور مقاومت تبلیغات بسیار خوبی داشت. این یک نمونه از تضعیف ساختار استعماری است. یا اوضاع چالشهای پایان ناپذیر و شتاب گیرنده پاکستان هم در همین چارچوب است. یا نزدیکی روسیه و چین به گفتمان مقاومت در منطقه نیز در همین بستر قابل درک است.
یا سکوت مطلق طالبان و...

اگر برنامه ای در این زمینه اختصاص داده شود، یک دید کلان تاریخی جغرافیایی به شنونده میدهد که او را مجهز میکند به درک بهتر وقایع. طبعا نگاه شما و بزرگوار طراح برنامه جامع تر و پژوهشگرانه تر از بنده است و خطاهای زیادی در نگاه من نیز تصحیح خواهد شد.

بسیار سپاسگزارم.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است