آزادی با طعم رفتار محترمانه
کشورهای غربی با احترام ظاهری به مردم خود و حتی مهاجرین، رگ خواب ملت‌ها را پیدا کرده‌اند. بسیاری از مهاجران در کشورهای غربی از وضعیت موجود ابراز رضایت می‌کنند 
تاریخ انتشار:   ۲۳:۱۷    ۱۴۰۲/۱۲/۱۲ کد خبر: 174972 منبع: پرینت

سی‌وپنجمین سالروز خروج ارتش سرخ از افغانستان را پشت سر گذاشتیم. در چنین روزی در سال ۱۳۶۷خورشیدی واحدهایی از لشکر چهلم ارتش سرخ، افغانستان را ترک کرد و به ۹ سال اشغال نظامی شوروی سابق در افغانستان پایان داده شد. سه سال پس از این رویداد، شوروی سابق فروپاشید و آخرین میخ بر تابوت کمونیسم جهانی کوبیده شد.
تاکنون درباره عوامل فروپاشی شوروی زیاد نوشته شده است. جنگ فرسایشی شوروی در افغانستان، درز بنیادهای اقتصاد شوروی، به بُن‌بست رسیدن نظریه کمونیسم برای دولت‌داری مدرن، شکست مکتب ماتریالیسم در پاسخگویی به نسل‌نو روسیه و بسیج تبلیغاتی، اطلاعاتی، اقتصادی و حتی نظامی بیش از صد کشور علیه شوروی، بخشی از عوامل فروپاشی شوروی است که در یادداشت‌های سال‌های گذشته به آن‌ها پرداخته شده است.

در این یادداشت یکی دیگر از عوامل سقوط و فروپاشی شوروی را با هم مرور می‌کنیم. گرچه این عامل که به غذا و فست‌فود «مک‌دونالد» شهرت دارد، علت‌العلل فروپاشی شوروی نیست و در ظاهر بسیار ناچیز به نظر می‌رسد ولی در زنجیره عوامل فروپاشی قرار می‌گیرد زیرا این عامل، به عنوان یک نشانه برای نشانه‌شناسی یک پدیده فراگیر در شوروی شناخته می‌شود.
وقتی «میخائیل گورباچُف» آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۸۵میلادی زمام امور را به دست گرفت، دست به اصلاحات اقتصادی و سیاسی زد که از آن به «پرسترویکا» یا «بازسازی» یاد می‌شود. این زمانی بود که رهبران شوروی به بُن‌بست و شکست قریب‌الوقوع اتحاد جماهیر شوروی پی برده بودند و به همین دلیل، استراتژی جهانی کاخ کرملین زود به زود تغییر می‌کرد. در این میان، مواضع شوروی علیه آمریکا نرم و باب جدیدی از روابط اقتصادی و سیاسی بین واشنگتن و مسکو گشوده شد.

تنها ۱۱ ماه قبل از این که اتحاد جماهیر شوروی از هم بپاشد، اولین شعبه از رستوران‌های زنجیره‌ای مک‌دونالد در شهر مسکو آغاز به کار کرد. قرار بود این شعبه ساعت ۱۰ صبح روز ۳۰ ژانویه ۱۹۹۱ در میدان «پوشکین» مسکو باز شود اما در کمال تعجب، پنج هزار نفر از مردم مسکو قبل از طلوع آفتاب مقابل آن صف کشیده و منتظر بازگشایی‌اش بودند. تصاویر زیر گویای این حقیقت است.
این شعبه در آن روز، به ۳۳ هزار نفر انواع غذا و فست‌فود فروخت و رکورد جدیدی در تاریخ فروش این برند معروف آمریکایی بر جای گذاشت. افتتاح شعبه مک‌دونالد در مسکو، خبر اول آن روزها بود و از این رو، خبرنگاران بسیاری برای پوشش این رویداد راهی میدان پوشکین شدند و با مدیران، کارکنان و مشتریان رستوران مک‌دونالد گفتگو کردند. یکی از نقاط مشترک حرف‌های مشتریان مک‌دونالد این بود که در این رستوران با آن‌ها رفتار و برخورد محترمانه صورت گرفته و از ادبیات مودبانه‌ای مانند «خوش آمدید»، «لطفا از این طرف تشریف بیاورید»، «دیگر چی میل دارید» و نظایر این‌ها استفاده شده است. یکی از مشتریان رستوران مک‌دونالد، خانم جوان روسی بود که به انگلیسی صحبت می‌کرد. او در گفتگو با خبرنگاران، بیش از آن که به کیفیت غذای مک‌دونالد اشاره کند با هیجان گفت که خدمه رستوران رفتار عجیبی داشتند و به مشتریان می‌گفتند که خوش آمدید و روز خوبی داشته باشید.

قابل یادآوری است که مدیران رستوران مک‌دونالد در مسکو عمدتاً آمریکایی بودند و به همکاران روسی خود نیز آموزش داده بودند که با مشتریان، برخوردی متفاوت از فضای حاکم بر شوروی داشته باشند. گویا آن‌ها نقطه ضعف مردم شوروی را درک کرده بودند و مأموریت داشتند که به آن‌ها به جای چشاندن طعم غذای آمریکایی، طعم رفتار محترمانه را بچشانند.
این که رفتار محترمانه گارسون‌های رستوران آمریکایی، شهروندان روسیه را به وجد آورده و شگفت‌زده کرده بود، حکایت از ماجرایی دارد که موضوع یادداشت حاضر را تشکیل می‌دهد. شادی و نشاط در چهره مشتریان شعبه مک‌دونالد مسکو، نکته قابل تأملی است که ما را به یکی دیگر از عوامل فروپاشی شوروی رهنمون می‌کند و آن این که بیش از ۷۰ سال سلطه کمونیسم بر روسیه، جامعه این کشور را کرِخت، بی‌روح، بی‌عاطفه، ناامید و پژمرده کرده بود. به عبارتی، شوروی برای مردم احترام قائل نبود و مردم، عقده احترام داشتند که با کوچک‌ترین رفتار محترمانه به وجد می‌آمدند. در پشتو یک ضرب‌المثل است که ترجمه آن چنین می‌شود: «گرسنه نیستم، قدر و احترام می‌خواهم»

کشورهای غربی به این نکته روان‌شناسی توجه کرده و با احترام ظاهری به مردم خود و حتی مهاجرین، رگ خواب ملت‌ها را پیدا کرده‌اند. مثلاً در قضیه غزه تاکنون نزدیک به ۳۰ هزار انسان بی‌گناه از جمله زنان و کودکان با اسلحه کشورهای غربی جان خود را از دست داده‌اند اما هیچ‌گونه اعتراض مردمی به دولت‌های غربی که بتواند جنگ را متوقف کند، صورت نگرفته است. این که بسیاری از مهاجران در کشورهای غربی از وضعیت موجود ابراز رضایت می‌کنند، علت اصلی آن به رفتار محترمانه ساختارهای غربی با مردم برمی‌گردد. البته استثنائاتی هم وجود دارد ولی در مجموع فضای محترمانه بر غرب حاکم است. وقتی ملتی عقده احترام نداشته باشد، کمتر به دولت خود اعتراض می‌کند. عقده تحقیر، تبعیض و بی‌توجهی همانند سایر عقده‌های اجتماعی برای دولت‌ها خطرناک است و این را دولت‌های غربی درک کرده‌اند اما در شوروی به این نکته حساس توجه نشده بود.
در حقیقت دولت شوروی نه تنها به مردم بلکه برای سلیقه‌های مختلف سیاسی نیز احترام قائل نبود و به راحتی آن‌ها را حذف می‌کرد. حتی هواداران رژیم کمونیستی با کوچک‌ترین نقد و مخالفت، با بزرگ‌ترین بی‌حرمتی‌ها که می‌توانست از بی‌آبرو کردن آن‌ها شروع و به زندان و اعدام منتهی شود، مواجه می‌شدند.

جریان حاکم در شوروی برای روشنفکران و نویسندگان و روزنامه‌نگاران و هنرمندان هم احترام و هویت مستقلی قائل نبود. اصلاً در قاموس کمونیست‌های حاکم بر مسکو، کسی که از دایره جریان حاکم خارج بود، ابزاری برای تقویت دولت شمرده می‌شد و اگر ذره‌ای پا از دایره ترسیم شده بیرون می‌گذاشت با انواع سانسورها، فشارها، زندان‌ها و تبعیدها مواجه می‌شد و یا چاره‌ای جز فرار از شوروی نداشت. دولت شوروی برای فعالان اقتصادی نیز احترامی قائل نبود و آن‌ها فقط ماشین تولید ثروت برای حکومت بودند. مالکیت خصوصی هم محترم نبود و همه، در برابر دریافت نان، لباس و مسکن، کارگر و برده دولت به حساب می‌آمدند.

در چنین فضایی، نسل‌نو روسیه خود را با جریان حاکم و سیاستمداران شوروی بیگانه می‌دانست. جوانان ناامید شده بودند و رهبران شوروی از این که از بین جوانان کادرسازی کنند، احساس ناتوانی می‌کردند. دیگر از پیشرفت خبری نبود؛ بله شوروی در اوج عظمت و شکوفایی خود در بسیاری از جهات از آمریکا سبقت گرفت اما خاصیت نظام‌های مستبد و دیکتاتوری این است که اوج می‌گیرند اما ناگهان از داخل سقوط می‌کنند. اصلاً این یک قاعده است و نمونه‌های آن در تاریخ فراوان است. این اتفاق برای شوروی هم رخ داد و هنگامی که این ابرقدرت جهانی از درون دچار اختلاف و بحران شد، نه تنها مردم به کمک آن نشتافتند بلکه در آن لحظه حساس تاریخی، به فروپاشی‌اش نیز کمک کردند. چنین شد که بزرگ‌ترین کشور جهان که در زرادخانه‌اش ۴۵ هزار سلاح اتمی و دو میلیون موشک داشت، بزرگ‌ترین ارتش جهان را فرماندهی می‌کرد، از غنی‌ترین معادن دنیا بهره می‌برد و ایستگاه فضایی میر را کنترل می‌کرد، ناگهان از درون و بدون شلیک حتی یک گلوله از خارج، متلاشی شد و به تاریخ پیوست.

آری شوروی فروپاشید چون در کنار سایر عوامل سقوط، به مردم بی‌احترامی می‌کرد تا جایی که مردم با شنیدن ساده‌ترین اصطلاحات محترمانه، جان تازه می‌گرفتند. سرنوشت شوروی برای همه دولت‌های مستبد و دیکتاتور پند و عبرت است زیرا اگر ملت از آن‌ها روی برتافت، سقوط آن‌ها حتمی است.

محمد مرادی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
آزادی
رفتار محترمانه
نظرات بینندگان:

>>>   بزرگترین بی حرمتی را خود امریکا در مقابل دیگر کشور ها میکند.
در دنیا کم کشور است که توسط امریکا تحریم اقتصادی نشده باشد. حتی هم پیمانان خود را هم تحریم اقتصادی کرده است.
امریکا خود را حالا ابر قدرت میشمارد و حتی احترام هم پیمانان خویش را نیز ندارد و آنها را تحقیر میکند .
هیچ جنکی در دنیا از آغاز قرن بیستم،بشمول جنگ جهانی اول و دوم،نیست که دست امریکا در آن نباشد.
حالا باز میخواهد اروپا را در رویارویی با روسیه قرار دهد و جنگ دیگر را در بدهد.
بیست سال مکمل بخاطر گرفتن بودجه جنگ که سه تریلیون دلار پول های مالیه دهندگان امریکا را به مصرف رسانیدند و رهبران شان در جیب های خود زدند،با احترام زیاد صد ها هزار نفر را در افغانستان در جنگ بین نیزو های دولتی و مخالفین آنها که خودشان رهبری میکردند،به قتل رساندند و زخمی و آواره کردند.
دولت های امریکا در قصه احترام به کشور ها و ملیت های دیگر نیست،بلکه هز دولتی که روی کار می آید،جنگ را براه می اندازد و بودجه میگیرد و در جیب خود میزند و تخریبات را ببار می آورد و در آخر هم باز بنام این که تخریبات را از بین ببرد،بودجه میگیرند و در جیب خود میزنند.
جنگ بین غزه و اسراییل را خود امریکا در همکاری با اسراییل براه انداخت.
جالب اینجاست که که همان روزی که حماس بالای اسراییل که توسط خود اسراییل سازمان دهی شده بود،حمله کرد،بدون این که اسراییل درخواست کمک کند،دولت امریکا اعلان میکند که برای کمک به اسراییل در جنگ با تروریزم،پنجاه ملیارد دلار کمک میکند.
آیا دولت اسراییل از امریکا تقاضا کمک کرده بود؟
معلومدار نی!
پس جنگ افغانستان،جنگ عراق،جنگ اوکراین،جنگ غزه و سایر جنگ ها،همه و همه بخاطر گرفتن بودجه است.نه کدام چیر دیگر.
شما یک رییس جمهور امریکا را نام بگیرید که در زمان ریاست جمهوری اش جنگ نبوده باشد و بودجه نگرفته باشند.به من نشان دهید!
آیا فکر میکنید که روسای جمهور امریکا که،صد ها میلیون دلار پول های شخصی و اعانه های کمپنی ها و غیره را به مصرف میرسانند،بخاطر خدمت به مردم است و از غم مردم شبانه پای لچ میخوابند؟
معلومدار نی.بلکه بخاطر منافع شخصی خودشان و پر کردن جیب های خودشان است.
آنها فقط چهار سال و یا نهایتاً هشت سال وقت دارند تا جیب های خود را پر کنند و بروند.
همین حالا میفهمید که عراق روزانه چهار میلیون زیرا نفت سودا میکند.پول های آن به کجا میرود؟
در بانک های امریکا.
میدانید به چه خاطر؟
دولت امریکا میگوید که چون صدام حسین بالای کویت حمله کرده است و تخریبات ببار آورده است و کویت خواستار لرامت جنگی است،بنأ پول های نفت شماره ما در بامک های خود نگاه میکنیم که کویت از نزد شما نگیرد.
خود دولت عراق پول ندارد که مصرف برق وارداتی خویش را از ایران بدهد.
آیا این دزدی آشکار پول های یک کشور نیست؟
اگر تمام اعمال امریکا را در طول موجودیت اش به نشر بسپارم،سال ها و کتاب ها را در بر میگیرد،بشمول غصب سرزمین های مکییکو که شامل تکراس و کالیفورنیا میشود و جز خاک مکسیکو بودند.
حالا روسیه را متهم میکند که اوکراین را اشغال کرده است.
خودش که در پنجاه کشور دنیا را اشغال کرده است،هیچ.
جاپان و کوریای جنوبی که یکی آن هشتاد سال میشود که اشغال شده است و دیگر آن نیز هفتاد سال،دیگر چاره یی ندارند و امریکا به اشغال این کشور ها پایان نمی دهد،تصمیم گرفتند دیگر اولاد به جهان نیاورند تا در اشغال رندگی نکنند.
نفوس جاپان سالانه یک میلیون نفر کم میشود و از یکصد رسی میلیون به یکصد و بیست میلیون رسیده است.
پس امریکا فقط میخواهد تمام جهان را اشغال کند و شامل ناتو کند ،دیگر کدام مقصد دیگر ندارد.
اگر تمام جهان را هم اشغال کند،باز هم بالای شان سلاح میفروشد و میگوید که در ست است که حالا دشمن رمینی برای شما وجود ندارد،اما امکان دارد فرازمینی ها بیایند،بنأ شما باید از من سلاح بخرید.
پس یگانه چاره این است که کشور های جهان متحد شوند و به امپراطوری امریکا خاتمه بدهند.در غیر آنصورت همه بردگان امریکا خواهند شد.

>>>   ما هميشه كور خود بيناي مردم هستيم در كشور كدام حق و حقوق به بشر است فاقد همه چيز حتا به دروغ هم كدام عزت و حرمت نيست توبه از شما مردم ما ارام هستيم از هر نگاه ....

>>>   أز طالبان تروريست بتوبي از ما چيزي زياد نميماند يك كشور با تمدن را نقد كنيم تروريست پرور ها

>>>   مهاجرين در کشورهای غربی مشل برده باید کار کنند و همیشه باید تا شصت در صد مالیات پرداخت کنند. سیاست کشورهای غربی در برابر مهاجرين عمدتا مسلمان این است تا آنها را در جامعه ادغام کنند و خوانواده های مهاجرين را از هم بپاشانند و جدا کنند تا در جامعه غربی ادغام شوند، مشلا کودکان مهاجیرین اعم از دختر و بچه را در مکتب مغز شوی می‌کنند و زنان را هم در مکتب و محل کار مغز شوی می‌کنند تا یک خوانواده را از هم بپاشانند و از هم جدا کنند.
مهاجر

>>>   غربی‌ها .....هستند و ما به غربی‌ها باور نداریم، در طول بیست سال در افغانستان بودند هم طالبان را سلاح می‌دادند کمک می‌کردند و هم دولت کرزی و غنی را، غربی‌ها شیطان هستند و هیچ قابل اعتماد نیستند.
شاه عالمی

>>>   💦💯 این گزارش فوق خیلی جالب و قابل تامل است


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است