تاریخ انتشار: ۰۰:۰۱ ۱۴۰۳/۲/۱۰ | کد خبر: 175255 | منبع: | پرینت |
هفتم و هشتم ثور دو انفجار بزرگ و کُشنده جنگ سرد بود که در سرزمین من شعلهور شد. این دو روز مردم کشور من را قربانی احساسات ایدیولوژیک چپی و راستی مفرط گردانید و جامعه ما را به خون، تنفر و انتقامجویی عادت داد.
چه درسهای میتوان از این دو روز بدست آورد؟
۱. سواد، مدنیت، توسعه و رفاه را نمیتوان با زور تفنگ و تحول کودتایی بر جامعه مستولی کرد.
۲. شعار ها و اهدافی که رویای انقلابهای بزرگ اجتماعی جهان هستند را نمیتوان بدون درک آن از واقعیتهای جامعه فقیر و عقبمانده به الگوی تغییر و اصلاحات تبدیل کرد.
۳. ایدیولوژیها را نمیتوان با روشهای تندروانه و تعصبمنشانه بر فرق یک جامعهی فقیر تحمیل کرد و کوبید. پارادایم ایدیولوژیک زمانی شکل میگیرد که گفتمان روشمند، بادرنظرداشت واقعیتهای بومی، زمینهی تحلیل و پژوهش را برای روشنگران منتقد مساعد گردانیده و از دل آن تغییرات و اصلاحات اجتماعی را برون کند.
۴. وقتی قیام های نظامی و کودتایی، رژیمی را سرنگون و رهبرش را تیرباران میکند، چطور میتواند ساختار مردمسالاری و مشروع را ایجاد کند. چون ساختاری که از آن بوجود میآید، خود برخلاف قانون عملکرده و مشروعیت ندارد. هفت ثور
۵. وقتی گروه های که در نتیجه یک قیام به قدرت میرسند ظرفیت رهبری و مدیرت قدرت سیاسی را نداشته و برای امتیاز بیشتر شهروندان را میدرّند و میکشند، چگونه میتوانند ادعای ایجاد دولت ملی را کنند. آنها چپالوگرانی بیش نیستند.
داکتر ملک ستیز
>>> 🐅🦌 ملک ستیز، پس خودت چرا با جبهه افغانپشتونی یکجا شده در برابر دولت یا نظام جدید مردمی-فدرالی تبلیغات و تخریبکاری کردی ؟
همین رژیم های امریکا-حمایتشده پشتونمحور و جمهوریت-مرکزی، آیا میهن و مردم ما را به فلاکت و بربادی نکشانده !؟
چه بیگم، خودت هم از ذات انفجار-کشنده و مهره مزدور-مزدبگیر و اسلامپشتونی هستی و...
>>> 🦏🐖 دوکتور ملک ستیز!
تا آنروزیکه نظام-مرکزی میم زرما تولزما، دادگاهی با یکبام و چندهوا ... و بالاخره با پشتونکوچیمحوریت باشد، همه مردم در خون،... ناامنی گرسنگی و ذلالت می باشند
>>> کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید
قضا همی بردش به سوی دانه و دام
انگلیس ما را جدا کرد. شوروی سمرقند و بخارا را از ما گرفت. فرزندان هنوز گرفتار به زور ملت جدید شدن بودند که قربانی جنگ سرد شدند. از آن روز جدایی، آیا آب خوشی از گلوی این و آن پایین رفته؟ حال مردم در خراسان بد است، از دست ترکها در سمرقند و بخارا هم بد است، در تاجیکستان هم، در بحرین هم، در اذربایجان هم گرفتار شیادان صگیونیست هستند.
چرا دنبال راه حل در آینده میگردیم؟ مگر منشا مشکلات از گذشته نیامد؟ مگر انگلیس عمدا از میان وحشی های کوچی بر تخت ننشاند تا ایران شرقی را نابود کند؟ مگر راه حل مشکلات در مسیر آینده مبهم باید ساخته شود؟ مگر رفع خطاهای تاریخی راهی روشن و گره گشا نیست.
بازخوانی هزاران باره تاریخ چه سودی دارد؟ راه حل را نشان میدهد؟ چیزی بیش از یک روضه تکراری است؟ در این جهان پر از خطر که خوی وحشی روس و غرب و عرب و مغول ما را هزار تکه کرد، بجز یکی شدن و قوی شدن راهی داریم؟
کاش اندیشمندان ما برنامه ای چهل ساله طراحی میکردند تا به سمت یکی شدن برویم و باور عرب را به خودش بدهیم، مرز انگلیسی را به خودش و زبان ترک و عرب را به خودشان ک الفبای روسی هم به خودشان.
ولی همه پای بساط روضه تاریخی هستیم. بیحاصل، بی نتیجه، بی هدف، بی انکه خط روشنی برای بهتر شدن پیش روی ما روشن کند. بی آنکه درس خوبی بتوان گرفت.
اصل چه بود؟ گروهی محو تماشای کمونیست بودند. قدرت گرفتند. گروهی هم توسط فرانسه و امریکا بنام طالب ساختند و باورهای اسلامی امریکایی دادند تا برای پرچم با پرچمداران شوروی بجنگند.
چیزی بیش از این بود؟ کره شمالی و جنوبی برای پرچم امریکا و شوروی جنگیدند. در امریکای جنوبی و کوبا هم بسیاری برای گفتمان این دو پرچم کشتند و کشته شدند. خاک خراسان هم زمین سوخته جنگ این دو پرچم بود.
مگر خود ما اندیشه و فرهنگ نداریم و نداشتیم که یکی مزدور شوروی شود و دیگری مزدور امریکا. بخ خودمان برگردیم که از کوههای سلیمان کوچی غاصب نیاورند و زمین و خانه ما را غصب نکنند. تا اشتباه تاریخ را رفع نکنیم نه انجا کشور میشود نه غاصبان در خراسان ماندگارند نه صلحی خواهد شد، نه پرچمی میتواند اتحاد بیاورد.نه ملتی ساخته میشود و...
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است