تصمیم اقامت و زندگی در سرزمین خاصی، بخشی از حقوق شخصی هر انسان است که با درنظر گرفتن شرایط خاص خویش میتواند متناسب با شرایط و فرصتهایی که وجود دارد به آن اقدام کند | ||||
تاریخ انتشار: ۲۰:۱۹ ۱۴۰۳/۲/۱۵ | کد خبر: 175287 | منبع: | پرینت |
پس از تحولی که در افغانستان رخ داد و بسیاری ناگزیر به ترک کشور شدند، شماری از چهرههای سلفی و شبه سلفی زندگی کردن در کشورهای غیر مسلمان را برای مسلمانان ناروا و از نوع گناه کبیره خوانده و شماری از آنان گرفتن تابعیت این سرزمینها را کفر شمردند. در گفتگویی ویدیویی با شماری از دوستان به این موضوع پرداختم. فشرده آنچه در آنجا مطرح کردم نکات زیر است:
- جوامع انسانی دست کم سه مرحله اساسی را پشت سر گذاشته است، نخست هنگامی که هنوز دولتشهرها تشکیل نشده بودند، از سه صد هزار سال قبل تا حدود شش هزار سال پیش از امروز، دوم از روزگاری که دولتها به وجود آمدند و کره زمین به قلمروهای قراردادی مختلفی نامگذاری و تقسیم شد، حدودا از 5200 سال قبل تا اواسط قرن هفدهم میلادی، و سوم عصر مدرن که دولت-ملتها پدیدار شده و مرزهای ملی به رسمیت شناخته شدند تا امروز.
- قرآن مجید سخن چندانی در باره تقسیم سرزمینها نگفته است و به شماری از سرزمینهای آن عصر اشاراتی گذرا داشته است، مانند مدین، یثرب، مکه، مصر، بابل، سرزمین مقدس، و إرم، اما این در سیاق تقسیم این سرزمینها به اسلامی و غیر اسلامی نبوده است. اصطلاحی مانند دار الاسلام و دار الکفر از اصطلاحات فقهی است و در سدههای پس از نزول قرآن به میان آمده است.
- در باره زندگی کردن مسلمانان در سرزمین نامسلمانان و هجرت شان به سرزمین مسلمانان حکم صریحی در قرآن مجید نیست، اما در باره خروج از سرزمین ظلم و ستم، و مهاجرت به سرزمینی که گشودگی بیشتر داشته باشد به اجمال در قرآن آمده و زیستن زیر ستم مورد نکوهش قرار گرفته است. (نساء: 97) بحث هجرت در قرآن پس از آن به میان آمد که امکان زیست مسالمتآمیز برای مسلمانان در مکه از میان رفته بود و آنان روزانه در معرض آزار و شکنجه قرار داشتند. یعنی تجویز هجرت به خاطر ستم و بیداد حاکمان بوده است نه به علت تفاوت اعتقادی با آن جامعه. استدلالهایی که علمای سلفی، به شمول بزرگان شان مانند شیخ ابن باز و شیخ ابن عثیمین، در این زمینه به قرآن میکنند بیربط است مانند آیه 141 سوره نساء که میگوید: "هرگز خداوند راهی برای تسلط کافران بر مومنان نمیگشاید." آنان به این دقت نمیکنند که این آیه جمله خبری است که وظیفه خدا را بیان میکند نه وظیفه مومنان را، و چیز صریحی در باره اینکه آنان در کجا زندگی کنند به ما نمیگوید.
- بیشترین استدلال این عده به احادیثی است که میگوید مسلمانان نباید در میان مشرکان زندگی کنند، مانند این حدیث منسوب به پیامبر اسلام: "من برائت میجویم از مسلمانی که در میان مشرکان اقامت داشته باشد." (ابوداود و ترمذی) این روایتها با آنکه ظنی الثبوت هستند، یعنی نسبت آنها به آن حضرت قطعی نیست، اما اگر سخن ایشان باشد ناظر به شرایط خاصی است که میانه دو اردوگاه مومنان و مشرکان به تیرگی شدید و بلکه به دشمنی گراییده بود و زیستن مومنان در چنان اجتماعی یا به شکنجه و آزارشان منتهی میشد و یا آنان را به تظاهر به همکاری با دشمن وامیداشت. چنین شرایطی از نوع شرایط اضطراری است نه عادی، و حکم به خروج از میان دشمن یک سخن منطقی است. در حالت عادی که میان مسلمانان و نامسلمانان امکان زیست مسالمتآمیز وجود داشته باشد چنین حکمی قابل تسری و تطبیق نیست. طبق روایتهای مشهور سیرت نبوی که مورد قبول سلفیان و گروههای مشابه شان است، پیامبر اسلام در دوران مکه که آزار مومنان افزایش یافت به آنان گفت: "به حبشه هجرت کنید زیرا در آن جا پادشاهی است که کسی را مورد ستم قرار نمی دهد." در آن زمان پادشاه حبشه و مردمش نامسلمان بودند.
- در دوران کشورگشایی حاکمان مسلمان که عصر امپراطوری است، بر اساس روابط بین الملل در جهان باستان نیاز به بحثهای حقوقی به میان آمد، و در این دوره بود که فقها اصطلاحاتی مانند دار الاسلام و دار الکفر را اختراع کردند. شماری از آنان تمام دنیا را به دو بخش تقسیم میکردند و سرزمین سومی را به رسمیت نمیشناختند. این عده همه سرزمینهای نامسلمانان را دار الکفر میخواندند و همه دار الکفر را دار الحرب، یعنی سرزمینی که رابطه با آن بر پایه جنگ بنا شده و مسلمانان هیچ گونه تعهدی نسبت به آن ندارند. شماری از فقها بر اساس تجربه معاهداتی که میان مسلمانان و سرزمینهای نامسلمانان صورت میگرفت اصطلاح دیگری را پدید آوردند و گفتند چنین سرزمینهایی تا هنگامی که معاهده برقرار است به نام دار العهد خوانده میشوند و جنگ با آنها روا نیست، اما طبعا این وابسته به این بود که چنین معاهدهای وجود میداشت، و بقیه کشورها را شامل نمیشد.
- معتدلترین نظر را در این باره امام ابوحنیفه داشت که دار الحرب خواندن یک سرزمین را به تحقق همزمان سه شرط مشروط ساخته بود: یک) جدا افتادن از سایر مناطق مسلمان نشین، دو) زوال امنیت شهروندان مسلمان یا نامسلمان کشور اسلامی، سه) غلبه احکام و شعایر غیر مسلمانان به جای احکام و شعایر اسلامی، یعنی ممنوعیت شعایر اسلامی مانند نماز، و سایر شعایر تعبدی. از نظر وی تا این سه شرط یکجا اتفاق نمی افتاد حکم دار الحرب بر سرزمینی قابل اطلاق نبود. بر همین اساس بود که هنگام اشغال بخشی از کشورهای اسلامی به دست جنگجویان مغول، و حاکم ساختن قوانین چنگیر خان، فقهای حنفی این سرزمینها را دار الکفر/دار الحرب نخواندند، زیرا هنوز امکان برپایی شعایر دینی وجود داشت.
- در عصر حاضر که دولتهای ملی به وجود آمد، مسلمانان با مفاهیم مدرن دولت-ملت آشنا نبودند و بیشتر کشورهای مسلمان زیر استعمار کشورهای نامسلمان قرار داشتند. در این دوره برای بسیاری از رهبران و سازمانهای سیاسی در کشورهای اسلامی کسب استقلال اولویت پیدا کرد. در دوران پسااستعمار که مرزهای ملی به رسمیت شناخته شد، گروههای اسلام سیاسی این مرزها را بیاعتبار خوانده و در پی تشکیل خلافت اسلامی به سبک قدیم شدند که یک خلیفه در رأس امور باشد و همه کشورهای مسلمان حیثیت یک کشور را پیدا کند. چنین چیزی در عمل تحقق نیافت و برای جوامع اسلامی جاذبهای نداشت، زیرا از یک سو چنین چیزی جز در عصر خلافت راشده و دوران امویان، دیگر هرگز تحقق نیافته بود، و دست کم از نیمه قرن دوم هجری تا سقوط خلافت عثمانی همواره جهان اسلام میان چندین قدرت منقسم بود. از دیگر سو، در عصر حاضر ساختار روابط بینالملل و تناقضهایی که میان منافع ملی کشورها، به شمول کشورهای مسلمان وجود داشت امکان شکلگیری چنین قلمرو واحدی را کاملا از میان برداشته بود. این ایده تخیلی هرچند آرمانشهر این گروهها بود اما در عمل هیچ موفقیتی به دست نیاورد، جز حکومت داعش در موصل و رقه که بر اساس نفی و انکار این مرزها برپا شده بود و عمر چندانی نکرد. در دیگر مناطق، حتی آن گاه که گروههای اسلام سیاسی به قدرت رسیدند، مانند سودان، افغانستان، ایران و دوره محدودی در مصر، در عمل امکان نادیده گرفتن این مرزها وجود نداشت و کسی سخن از محو آنها بر زبان نراند.
- در اثر تناقضهای فراوانی که در این زمینه وجود دارد تا امروز اتفاق نظری، حتی در میان صاحبنظران گروههای بنیادگرا، در این باره به وجود نیامده، بلکه در نظر و عمل متشتت ماندهاند. شمار فراوانی از رهبران سازمانهای اسلام سیاسی که با حکومتهای خود اختلاف سیاسی داشتهاند به کشورهای سکولار پناه بردهاند، چه با اکثریت مسلمان و چه نا مسلمان. هم اکنون شمار فراوانی از شیوخ سلفی، اخوانی، تحریری، دیوبندی، مانند بسیاری دیگر از مسلمانان در کشورهای نامسلمان زندگی میکنند و اهمیتی به آن فتواها نمیدهند. آنان بحث دار الکفر و دار الاسلام را خلاف منافع خود یافته و ترجیح میدهند که مسکوت بماند. بسیاری از آنان که با گروههایی مانند طالبان همدلی یا قرابت فکری بسیار زیادی دارند، تا روزی که برایشان ممکن باشد راضی نیستند در زیر حاکمیت این گروه زندگی کنند و ترجیح میدهند یا زیر سایه جنرالهای سکولار پاکستانی، یا نظامهای سکولار دیگر کشورهای مسلمان بسر ببرند، و بخش قابل توجهی از آنان نیز در لیبرالترین کشورهای غیر مسلمان رحل اقامت دایمی افکندهاند.
- فتواهایی که جهان را به دار الاسلام و دار الکفر تقسیم میکند و زندگی در کشورهای نامسلمان را ناروا میشمارد باعث سردرگمی گستردهای در میان جوانان مسلمان ساکن در کشورهای غیر مسلمان میشود، و شماری از آنان را وامیدارد که از آنجا به پندار خود هجرت کرده و به گروههای افراطی بپیوندند، چنانکه هزاران جوان احساساتی بیخبر و مسموم شده با این فتواها بعد از اعلان خلافت دا عش از سراسر جهان به آنجا سرازیر شدند.
- در واقع تصمیم اقامت و زندگی در سرزمین خاصی، چه مسلمان و چه نامسلمان، بخشی از حقوق شخصی هر انسان است که با درنظر گرفتن شرایط خاص خویش میتواند متناسب با شرایط و فرصتهایی که وجود دارد به آن اقدام کند. این موضوع بستگی به نوع سبک زیست انسانها و ارزشهایی دارد که هر کس برای زندگی خود تعریف کرده است. در این زمینه حکم جامع و قاطعی وجود ندارد که برای یکایک مسلمانان صادر شود و آنان مکلف به اجرای آن باشند.
محمد محق
>>> جناب محق،
پوست کنده روک و راست نگفتی که همین رژیم اشغالگر ناقلینسرحدی-افغانجنده نامسلمان است یا بدعت اسلامپشتونی ؟
...، که پیش خداوند مواخذه نشوم.
شکریه-خواهر از نسوان بی بی مهرو
>>> ماشالله این علنای سلفی وهم قطارانشان خوب بلدن تخصصی ببافن وبچسبانن به دین وهیچ فهمی ازقران وسیره نبوی صلی لله علیه وآله ندارن وحتی برخلاف مصادرتفسیری مفسرین واهل حدیث فتواصادر می کنن
>>> کلید خانه ات را بده ما میخواهیم بیاییم در خانه ات زندگی کنیم... اگر ندهی از دیوارن بالا آمده و به داخل می آییم.. اگر آمدیم هم این اجازه را داریم که به یخچال و مطبخ شما هم وارد شویم و هرچه می خواهیم برداریم
>>> "قرآن مجید سخن چندانی در باره تقسیم سرزمینها نگفته است و به شماری از سرزمینهای آن عصر اشاراتی گذرا داشته است، مانند مدین، یثرب، مکه، مصر، بابل، سرزمین مقدس، و إرم، اما این در سیاق تقسیم این سرزمینها به اسلامی و غیر اسلامی نبوده است. اصطلاحی مانند دار الاسلام و دار الکفر از اصطلاحات فقهی است و در سدههای پس از نزول قرآن به میان آمده است."
آیا دلیل کافی نیست که اگر آرامش و"فلاح" میخواهیم تنها باید به قرآن اکتفا کنیم تا از هرج و مرج جلوگیری کرد. "هر آیینه دلایلی اند برای آنآنیکه صاحب عقل اند"
آتش خاوری
>>> خداوند اجر دارین نصیب ات فرماید جناب محق گرامی،
همان نیمچه سلفی ها در دوران به اصطلاح خودشان اشغال غرب و ناتو در فاکولته شرعیات تدریس میکردند و از وجوه کمکی غرب معاش میگرفتند.
>>> امروز اسلام دل بخواهی شده یا اسلام به صلقه خود انتخاب میکند وقت اسلام از شرعت محمدی ص چه از سنی چی از شیعه در برابر مقابل هم قرار میکره هر کدام شان رجوع به راویان خود میکند که شیعه میگه امام یا مراجع تقلید از پلان شیخ این تور گفته است من این را قبول دارم سنی مذهب میگه من فیرو پلان مذهب از ابوحنیفه ر یاشفعی یاحنبلی یا مالکی ر را قبول میکنم وقت منافع شخصی خود را بر همه اینها ترجیح میدهد ما مسلمانان فقط و فقط برای منافع شخصی خود اسلام را میخواهیم درحقیقت هیچ کدام برای اسلام کار نمی کنیم اگر واقعا ما مسلمانان واقعی استیم حدیث اخوته مسلمین که همه مسلمانان از شیعه و هم سنی قبول دارد که تمام مسلمانان برادر استن کدام شان عمل کردن خودمون به خاب نزنیم در فلسطین وغزه امروز بر سرمسلمانان یهود و کفار چی آورده است همه کشورهای اسلامی نظاره گر استن بعض کشورهای اسلامی میگه عرب چرا کاری نمی کنه عرب ها میگه چرا دیگر کشورهای اسلامی کاری نمی کنه در حقیقت همه به یهود و کفار چشم تمع دارد فقط وفقط نام اسلام یدک می کشه حامین ملت افغانستان که 99 فیصد نام اسلام یدک می کشه حامین رهبران جهادی که به خود مجاهد لقب میته مگر چشم به انتظار یهود و کفار نه نشسته که به ما کمک کن که ما را قدرت برسانی تمام قانون شما را به عنوان دمکراسی آزادی انجام میتیم حامین شبکه اطلاع رسانی و نظر دهنده هایش که همه ار مسلمانی دم میزنه از اسلام پشتون قبول ندارد یهود کفار قبول میکنه اگر واقعا مسلمان استی بیا بنشین کنار حامین طالب اگر از شرعت اسلام درحال حاضر سر در میاری بهش بگو درپلان کتاب درپلان حدیث در پلان آیات قرآن این چیز نیست تو سر مردم پیاده میکنی نی سر اسلام تجارت روان هست سر اسلام جوکی روان است نی اسلام سر دالر روان است نی سر اسلام خرید فروش شده روان استن سوادارای اسلامی استادان اسلامی سیاسیون اسلامی دانشجویان اسلامی بعضی از ملاها بعضی از و مولوی ها بعضی ار طالب های در بست در اختیار یهود و کفار کمر بسته زربه به اسلام شدن در صف ودر کشورهای یهود نشسته بجای اونها به جنگ اسلام در آمده تا در کشور خود جوکی مقام بهش نده نمیاد به کشور و ملت خود خدمت کند آن وقت که بیاید اول باید ار قوانین یهود و کفار در کشور خود پیاده کند اگر کدام چیز از اسلام پیاده کند فردایش یکی دیگر از مسلمان خود نشسته در خارج کنار یهود میگه من آمده استم من به قدرت برسان تمام وکمال انجام میتم اگر قبول نداری سواد دار و استاد پوهنتون سیاسیون حقوق زنان که خود زنان مسلمان در کدام کشور اسلامی استن همه و همه در ممالک کفار جای خشک نکردن خدا سر ما مسلمانان رحم کند این دنیا هر جور تیر میشه یا به فریب یا به چل یا به نیرنگ یا به دروغ ولی اون دنیا باید همه و همه ار زن مرد هرکدام تک تک باید جواب بتیم در حضور خداوند تبارک وتعالا که همه ما مسلمانان به این ایمان داریم اون جا رشوت دروغ فریب چل چلش ندارد همه و همه ما مسلمانان بر این ایمان داریم آخر دعوانا الحمدلله
>>> چنگیز خان در هنگام فتوحات اش به دو منطقه حمله نکرد.
بکی هندوستان که از فیل های آن میترسید و دیگر هم عربستان که دشت بی آب و علف بود و از ترس تشنگی خود شان و اسپ هایشان.
بعد از آن که چنگیز خان مسلمان شد و نماز میخواند و روزه میگرفت و ذکات میداد،اما هرگز به سفر حج نمیخواست برود.
در آسیای میانه ملا ها دور خود جمع شدند و در مورد مسلمان بودن و کافر بودن چنگیز خان بحث میکردند.
بعضی ها میگفتند که چون چهار رکن اسلام را بجا کرده است،مسلمان است،اما گروپ دیگری میگفتند که چون او به حج اعتقاد ندارد،بنأ مسلمان نیست.
این که چنگیز خان چند میلیون مسلمان را در جنگ ها کشت،هیچ مورد بحث ملا ها نبود.
>>> همچون اشغالگران افغانپشتونطالبان که صدها هزار نفر مسلمان را شهید کرده اند و...
>>> آقای محق:
از توضیحات دقیق و روشنگرانهٔ تان بسیار ممنون. کاش ما مردم افغانستان، تعداد بیشتری از اشخاص نظیر جناب شما می داشتیم.
داود یار
>>> تغیر ، تضاد و حرکت در فلسفه تکوینی
یک اصل است . ببنید ایت مبارک ۱۰۶ سوره البقر میفرماید ( ما ننسخ من آیت او ننسها نات بخیر منها او مثلها الم
تعلم ان الله علی کل شیء قدیر ) همچنان
در ایات مبارک دیگر از تغیر و تبدیل و جابجای هدایات و احکام بحث رفته است
که در یک کل همان موضوع تغییر ناسخ و منسوخ است که علما و فقهای روشن و محترم اسباب و دلیل آنرا که مختصر بگویم ( همان اقتضای زمان و ضرورت ها و . . .
دانسته اند .) ببینید وقتیکه در ظرف ۲۳ سال این واقعیت ها به اراده صاحب کلام
واقع شده است که علما ء جلیل القدر تعداد انراتا صدها موارد ذکر میکنند .
چگونه میتوان در خلال قرن ها اقضای زمان تغییرات دیگر طی انکشافات اوضاع و علوم واراده و تجربه واقع نشود که شده است
اما و اما( سلفی های محترم ) به آن اعتناء ندارند . مباحث دیگر درین مختصر هم نمی گنجد و امکان گنجایش نیست. بگذار تا (عقول و خرد) که داد
و مخلوق خالق است بکار افتد. والسلام
م. عاجز یار
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است