کودتای داوودخان آخرین جنگ قدرت محمدزایی ها
کودتای 26 سرطان 1352 مقدمات دخالت قدرت های خارجی و بازی های استخباراتی را فراهم ساخت و افغانستان را در مسیر تجاوز نظامی خارجی قرار داد 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۲۳    ۱۴۰۳/۴/۲۸ کد خبر: 175714 منبع: پرینت

کودتای 26 سرطان 1352 به رهبری سردارمحمدداوودخان در واقع آخرین جنگ قدرت درونی میان سرداران محمدزایی بود؛ سردارانی که 135 سال بر سر قدرت میان هم جنگیدند.
سرداردوست محمد خان نخستین زمام دار از سرداران محمدزایی بود که پس از سلطنت دوم شاه شجاع و قتل او که با هزیمت لشکر انگلیس از افغانستان واقع شد و زوال نهایی سدوزایی ها را از مسند قدرت در پی داشت، در سال 1843 به زمامداری رسید.

از زمام داری سردار دوست محمدخان که به عنوان امیر بر سلطنت کابل نشست تا زمام داری سردار محمدداود خان، 135 سال را در برگرفت. جنگ قدرت در بسیاری از این سالها میان سرداران محمدزایی ادامه یافت. حتی در سالهای که امیران و سلاطین آنها در آرامش و امنیت، امارت و سلطنت کردند، این آرامش را منازعۀ درونی قدرت برهم می زد.

دوست محمدخان در کابل تا وفات خود در سال 1861 به سلطنت ادامه داد، در حالی که برادران دیگر او در ولایات بر سر گسترش قلمرو حکومت با هم در جنگ به سر می بردند.
از دوست محمدخان پسران زیادی باقی ماند که از میان آنها 9 تن(محمدافضل خان، محمداعظم خان، شیرعلی خان، محمدامین خان، محمدشریف خان، ولی محمدخان، فیض محمدخان، محمداسلم خان و محمدحسن خان)هر کدام حکومت یک ولایت را در دست داشتند. هر یکِ آنان نیز دارای پسرانی بودند و سپس بر سر پادشاهی و حکومت ولایات با هم جنگیدند.
نخست شیرعلی خان که امارت یا سلطنت را در کابل تصاحب کرد، برادرش محمداعظم خان را شکست داد. سپس عبدالرحمن خان پسر محمدافضل خان برادر دیگر شاه از زندان بسوی بخارا فرار کرد و بعد به کابل برگشت، پدرش را پس از غلبه در جنگ با شیرعلی خان به امارت رساند. امیر جدید به زودی وفات یافت و به جای او برادرش محمداعظم خان امارت یافت، اما با برادر زاده اش عبدالرحمن خان در منازعه قرار گرفت. در چنین وضعیت، شیرعلی خان به کمک انگلیس ها که سه لک روپیه و سه هزار قبضه تفنگ از لرد لارنس حاکم انگلیسی هند بدست آورد در جنگ بر عبدالرحمن خان و محمداعظم خان غلبه یافت و دوباره به سلطنت کابل رسید.

برای امارت و زمام داری سردار شیرعلی خان یک دورۀ آرامش ده سال ایجاد شد اما سپس با پسرش محمدیعقوب خان بر سر تعیین ولیعهدی در افتاد. یعقوب خان هرات را از پدر گرفت و حاکم او را بکُشت. وقتی کابل نزد پدر آمد، پدرش او را زندانی ساخت.
امیرشیرعلی خان در بازی بزرگ میان روسیۀ تزاری و بریتانیا در دسمبر 1878 از کابل بیرون شد و در 1879 پسر محبوسش سردار یعقوب خان به سلطنت رسید. در آغاز سلطنت او انگلیس ها به افغانستان یورش نظامی آوردند و با وی معاهدۀ گندمک را امضا کردند. او سپس در پایان این سال از سلطنت کنار رفت و سلطنت به عبدالرحمن خان رسید.

عبدالرحمن خان که در بخارا به سر میبرد پس از تشدید و گسترش جنگ مردم علیه انگلیس ها و شکست آنها در این جنگ ها به کابل آمد و از سوی انگلیس ها به عنوان پادشاه جدید مورد پذیرش قرار گرفت.
امیر عبدالرحمن خان در واقع بنیانگذار افغانستان معاصر بود. او که در 1880 به پادشاهی رسید و تا سال 1901 هر چند با استبداد و سرکوب به سلطنت مطلقه و استبدادی خود دوام داد، اما دولت یک پارچه ایجاد کرد و مرزهای افغانستان را مشخص ساخت.

امیر عبدالرحمن خان نخست در سال 1881 سردار محمدایوب پسر کاکای خود را که در جنگ میوند انگلیس ها را شکست داده بود در یک جنگ خونین مغلوب کرد. سپس به سرکوبی سایر مخالفت ها در سراسر افغانستان پرداخت. در 1881 شورش قبایل شینواری ها و غلجایی ها را سرکوب کرد. در 1888 مخالفت سردار محمد اسحاق پسر کاکایش را در هم کوبید. در 1891 تا 1893 به جنگ هزاره ها رفت و با بی رحمی در برابر آنها جنگید. بسیاری از سرداران محمدزایی را به هندوستان تبعید کرد. وقتی آنها به عنوان هم قبیلۀ پادشاه برای او عریضه ای غرض مجوز بازگشت نوشتند، در پایان عریضه نامۀ شان پاسخ داد:
چون گرسنه می شوید سگ می شوید
چونکه گشتید سیر، بدرک می شوید

امیرعبدالرحمن پس از بیست سال پادشاهی مطلق العنان و استبدادی یک مملکت ساکت و سرکوب شده را برای پسرش حبیب الله خان به میراث گذاشت. امیر حبیب الله هرچند بیست سال دیگر به سلطنت آرام پرداخت اما سرانجام در جنگ درونی قدرت با خانواده قربانی شد.
به باور برخی مورخین و پژوهشگران، امیر حبیب الله با پلان خانم و پسرش شهزاده امان الله خان در 1919 به قتل رسید. پس از قتل او پسرش امان الله خان در کابل و برادرش سردار نصر الله در جلال آباد اعلان سلطنت کردند. اما شاه امان الله کاکایش را به بند کشاند و خود به تخت سلطنت نشست.

امان الله خان استقلال سیاسی افغانستان را از انگلیس ها بدست آورد و در صدد عصری سازی کشور برآمد. او بنا بر عوامل متعدد به اهدافش نرسید و قربانی دسایس مختلف شد. در حالی که سردار محمدنادر خان و برادرانش جنگ را با حبیب الله کلکانی که سلطنت امان الله خان را بر انداخته بود، به عنوان اعادۀ سلطنت وی براه اندختند، اما وقتی حبیب الله را با مهر و امضاء در قرآنکریم دستگیر و تیرباران کردند، بازگشت امان الله خان را به سلطنت نپذیرفتند.

نادرخان و برادرانش با ایجاد سلطنت مونارشی خانوادگی، مخالفان داخلی خود را سرکوب کردند. یکی از قربانیان سرکوبی او غلام نبی خان چرخی و خانواده اش بود که با بی رحمی از سوی او به قتل رسید. سرانجام در سال 1933 توسط عبدالخالق هزاره کارگر خانوادۀ چرخی ترور شد. پس از وی محمدظاهر پسر 19 ساله اش به تخت سلطنت نشست. او چهل سال در افغانستان پادشاهی کرد. اما سی سال نخست را کاکا ها و پسران کاکایش(سردارمحمدهاشم، سردارشاه محمود، سردار محمدداوود) به عنوان صدراعظم و وزیر حکومت کردند و در ده سال واپسین با تغییر در قانون اساسی، اعضای خانوادۀ سلطنتی را از کرسی صدارت محروم ساخت و بنیاد دموکراسی را گذاشت. اما محرومیت منسوبین سلطنت، پسر کاکا و شوهر خواهر او سردار محمدداوود را عقده مند ساخت و بسوی مبارزۀ ناآشکار قدرت با شاه برد و در کودتای سرطان 1352(جون 1973) شاه را از سلطنت عزل کرد و با اعلان نظام جمهوری، خود به عنوان رئیس دولت جمهوری افغانستان زمام قدرت را بدست گرفت.

سردار محمدداود پنج سال بعد(1978)با کودتای حزب دموکراتیک خلق با اعضای خانواده اش به قتل رسید و قتل او بر 135 سال زمام داری سرداران محمدزایی در افغانستان نقطۀ پایان گذاشت.
سردارمحمدداوود نه تنها با کودتای خود علیه محمدظاهرشاه که در واقع ادامۀ منازعۀ درونی قدرت میان سرداران محمدزایی بود به زمام داری محمدزایی ها پایان داد، بلکه به ثبات نیم بند سیاسی افغانستان نیز نقطۀ پایان گذاشت. او با این کودتا جلو توسعه و پایداری ثبات سیاسی افغانستان را گرفت که تهداب آن در دهۀ اخیر سلطنت محمدظاهرشاه و با قانون اساسی 1343/ 1964 گذاشته شده بود.

دهۀ اخیر سلطنت محمدظاهرشاه برای توسعۀ سیاسی و ثبات پایدار سیاسی در افغانستان یک فرصت طلایی بود. اگر اصلاحات بیشتر در نظام شاهی مشروطه صورت می گرفت که شاه بیشتر از آن قدرت اجرایی را در دست حکومت بریاست صدراعظم می گذاشت، قانون احزاب سیاسی را توشیح می کرد تا احزاب و گروه های سیاسی بصورت قانونمند از طریق پارلمان، راه کسب قدرت، مشارکت در قدرت، حفظ قدرت و ترک قدرت را تمرین می کردند و می پیمودند، مشکل و مسئلۀ قدرت در افغانستان بصورت مدنی در مسیر یک راه حل پایدار قرار می گرفت. سردار محمدداوود با کودتای خود به یکی از عوامل مهم ویران سازی این راه تبدیل شد و تمام گروه های سیاسی آیدئولوژیک چپ و راست آن زمان را در رسیدن به قدرت سیاسی از راه کودتا و توسل به زور، وسوسه و تحریک کرد. پس از این کودتا، راه حل مدنی و سیاسی منازعه و معضل قدرت در افغانستان از میان رفت و تمام گروه های سیاسی و قومی و قبیله ای مدعی قدرت، توسل به زور و یا همان تغلب را استراتژی خود در رسیدن به قدرت تعیین کردند که تا اکنون مسئله و مشکل قدرت در افغانستان بر این استراتژی قرار دارد.

کودتای 26 سرطان 1352 همچنان در افغانستان مقدمات دخالت قدرت های خارجی و بازی های استخباراتی آنها را فراهم ساخت و افغانستان را در مسیر تجاوز نظامی خارجی قرار داد.

محمد اکرام اندیشمند


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
داوودخان
جنگ قدرت
نظرات بینندگان:

>>>   تحلیل جناب محمد اکرام اندیشمند مثل همیشه واقعبینانه است.
جدل تاجیک و پشتونِ های شهر ‌‌و ده

•با سقوط داوودخان و تهاجم روس—«روشنفکران» شهر و‌ ده(تاجیک-پشتون)به اقتدارسیاسی رسیدند اما ناهمگونی آنقدر عمیق بود که با همه اشتراکات، اتحاد به زودی از‌ هم پاشید و کشور را به بحران برد.

•با تداوم بحران جهاد و خروج روس، مردمان عامی ده(تاجک-پشتون)با سر و‌ وضع ظاهری مشابه به امروز حاکمیت سیاسی را به دست گرفتند اما در تقسیم غنایم سیاسی با همدیگر در آمیختند‌ و کشور بحرانی تر شد.

•با تهاجم امریکا—تاجیکها و‌ پشتونهای تازه شهر نشین شده و تکنوکراتهای وارداتی حاکم مردم شدند. تاجیک ها خود را اشراف خطاب کردند و‌ یکجا با پشتون ها-املاک(شیر پور-عینو مینه‌)را غصب کردند-صاحبان بلندمنزل شدند و به مقام های بلند دولتی رسیدند. اما همه انرژی را مصرف توطئه علیه همدیگر کردند تا مبادا زوال یک طرف، طرف دیگر را به اقتدار برساند.
•با ذوب شدن جمهوری سه نفره، طلسم لافوک های که مثل کنه بقای خود را در تداوم غنی و شرکا می دیدند شکست و پشتون های دهاتی و مهاجر دوباره حاکم مردم شدند.

•صفحات کتاب تاریخ را میشود به عقب ورق زد اما تاریخ را نمی توان به عقب برد. تاریخ بارِ خودش را با خشوع و‌ خضوع به جلو می برد.

اما امروز راه حل چیست ؟
تنها در تحمل، احترام و فهم زبانهای همدیگر —و تفاهم نسبی پشتونها ‌و تاجیکهای شهر و‌ ده و ساختار سیاسی که همه خودرا در آن شریک احساس کنند -است، که شیب ناهمگونی ها کمی هموار شده و وطنداران هزاره و‌ ازبیک هم احساس امنیت خواهند کرد.

پژواک - کلیفورنیا 17 July

>>>   کودتای داود خان مرحله اول کودتای دو مرحله یی کمونیست ها با هدایت و نقشه و پلان روس ها بود.
داود فکر میکرد که از کمونیست ها به حیث ابزار استفاده میکند اما بر عکس کمونیست ها از داود به حیث ابزار استفاده کردند.

>>>   ما تا توانسته ایم با هم جنگ و ستیزه کرده ایم هیچ وقت رنگ آسایش نخواهیم دید

>>>   از این نوشته چه منظور داری؟ افغانستان نظم بردار نبوده نیست و نخواهد بود.

>>>   منظور از این نوشته این بوده که دو پا های ساکن افغانستان کمبود عقل دارند و یگانه راه علاج عاقل شدن و بالغ شدن البته بلوغ سیاسی ساکنان این خاک است.
یک نمونه بی عقلی این ملت چوب سوخت بودن در جنگ های خانوادگی پسران و نواسه ها و کواسه های امیر دوست محمد خان است ، و همچنان جنگ های بین خانوادگی فرزندان احمد خان ابدالی.

>>>   من به عنوان یک شهروند مهاجر هرگز داوود بی عقل خودخواه و قدرت طلب را نخواهم بخشید و البته همچنان شاه را زیرا اونیز هیچ تلاشی برای کشور و مردمش نکرد شاه آنقدر بی بخار

>>>   در افغانستان همه مردم سیال و شریک یکدیگر هستند.
از اعضای یک خانواده گرفته تا خویش و قوم و هم کوجه یی و هم شهری و هم قریه بی و هم ولسوالی و هم ولایتی و هم زبانی و هم ملیتی و هم مذهبی و غیره.
همی سیالی و شریکی،سبب رقابت ها و جنگ ها بین شان میشود.
در کشور های اروپایی و امریکایی،اصلاً بنام سیالی و شریکی،هیچ چیزی وجود ندارد.
همه کس مصروف رندگی خود است.
در یک بلاک ده ها فامیل سالها زندگی میکنند،اصلاً نام یکدیگر را نمی دانند،چه رسد به این که رفت و آمد داشته باشند.
تفاوت میان زندگی مردم وجود ندارد.
ازین خاطر سیالی و شریکی وجود ندارد.
چون تفاوت زندگی وجود ندارد،تیم دادن نیز وجود ندارد.چاپلوسی نیز وجود ندارد و القاب مختلف مثل وزیر صاحب،رییس صاحب،حاجی صاحب و غیره نیز وجود ندارد. رشوت و واسطه و خویش خوری و غیره نیز وجود ندارد.
برای اکثر افغانها که اینجا جدیداً می آیند،یک رقم خسته کن است.
آنها میگویند: چه بلا ملک است اینجا!
نه یک سیالی وشریکی و نه یک دوستی و دشمنی و نه یک رفت و آمد درینجا وجود دارد!
آفرین تان!دق نمی آورید؟
آ

>>>   عزیزان نویسنده و پژوهشگر، حقایق تاریخی سالهای آخررا مختصر و با مفهوم خوب نوشته اند. ذهن شان روشنتر بادا.
اما من در چند کلیمه وکوتاه تر عرض میکنم که بدبختی های اخر بعد از ظاهر شاه همه خسته در پای داوود خان می شکند
بیایید فکر آینده را بکنیم و بکوشیم که
از یاس بیرون آمده در فکر اتحاد و همنظری شویم که یک وطن تا حد ممکن آرام
و مردم سالار و دمو کراتیک داشته باشیم
به امید تحقق این آرزو.
م.ش.فروغ


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است