بریکس در صورت تداوم روند موجود و حفظ دستاورد هایش، میتواند یک ساختار به شدت تاثیر گذار در آینده تعاملات بین المللی، شمرده شود | ||||
تاریخ انتشار: ۲۱:۵۳ ۱۴۰۳/۸/۸ | کد خبر: 176222 | منبع: | پرینت |
در محاسبات قدرت های بزرگ، همواره تقسیم بندی شمال غنی و جنوب فقیر، یک اصل بنیادی و قابل تایید است. نزاع های تاریخی، رقابت های ایدیولوژیک میان کشور های قدرتمند، ترویج خشونت، فروش اسلحه و ارائه برنامه های استعماری زیرنام کمک و همکاری برای کشور های در حال توسعه، در قالب دکتورین استعمار نوین، خود مبین این امر است.
بعد از جنگ جهانی دوم، ایجاد بلوک شرق و غرب و رقابت شدید اقتصادی و سیاسی میان اتحادشوروی سابق و ایالات متحده امریکا، روند استعماری کشور های فقیر اما دارای منابع عظیم طبیعی و انسانی در تحت نظریه های لیبرالیسم و کمونیسم، به شدت تقسیم بندی شمال غنی و جنوب فقیر افزود. اما پس از فروپاشی شوروی و یکه تازی امریکا، دیگر رقیبی برای طمع بالای امریکا جهت بلعیدن سرمایه های کشور های فقیر اما در عین حال، دارای منابع عظیم طبیعی وجود نداشت.
این روند برای چندین متوالی، در جهت تامین منافع امریکا، جریان داشت. اما با تشکیل بریکس در سال 2001، ایده مالکیت بلامنازع جهان توسط امریکا، با چالش های جدی ای مواجه شد. در واقع، بریکس، جنوب جهانی و ساخت پارادایم جدید در نظم بین المللی پیشرو که ما معمولا آن را به نام نظم پسا قطبی می شناسیم، ایده های امیدوار کننده ی برای تحول در نظم ناعادلانه موجود، حساب می شوند. اگرچه بریکس که حالا بهتر است آن را بریکس پلاس بگوییم چون این تنها کشور های قدرتمندی مانند روسیه، چین، افریقای جنوبی، برازیل و هند نیستند که ایده ی اولیه این گروه را شکل می دادند؛ بل با عضویت کشور های بیشتری همانند ایران، امارات، ایتوپی، مصر و ترکیه( به علت مخالفت هند، حق عضویت ترکیه در بریکس، وتو شده است) یک تحول جدید در ایجاد این پرادایم، حساب می شوند.
بریکس ایده غالب تصور در محور تمدن غربی مبتنی بر پیمان وستفالیا را به چالش می کشد و در عوض آن به توزیع امتیازات به گونه عادلانه و بدون در نظرداشت محدودیت های جغرافیایی و یا هم جنوب جهانی، در تلاش است تا یک فرصت بی سابقه را در تعاملات بین المللی، چه در عرصه سیاسی و اقتصادی و چه در زمینه های نظامی و امنیتی، بنا نهد. این گروه با طرح ایده ی چند جانبه گرایی، در پی تقویت پارادایم های سیاسی و اقتصادی ای است که محور اصلی و دغدغه کلی آن را یک تفکر غیر غربی، شکل می دهد. در همین راستا، تلاش های همزمان بریکس پلاس برای ایجاد ساختار های موازی با سیستم بریتون ودز همانند صندوق ذخیره ارزی و بانک توسعه نوین دو رقیب عمده صندوق وجهی پول و بانک جهانی، این تصور را تایید می کند که به زودی باید طرح دلارزدایی، به مثابه عمده ترین اقدام در جهت تحقق اهداف این گروه، محقق شود.
در طرح جایگزین بریکس به عوض بریتون ودز که مصادیق اجتماعی آن، منبعث از مولفه های چون دموکراسی و حقوق بشر است، طرح حاکمیت دولت ها در قالب اقتدار گرایی حکومتی و تجویز نظم عادلانه، جای دارد. بریکس پلاس، یک ایده بیشتر منبعث از خستگی و فرسودگی از رهبری خرابکارانه ی امریکا است. یک واکنش است در برابر ناتوانی امریکا در امر تامین ثبات جهانی. بریکس پلاس، تلاش دارد تا با ایجاد همگرایی سیاسی، اقتصادی و امنیتی در چهارچوب پیمان شانگهای منحیث بازوی نظامی اش، همانند ناتو در قالب دکتورین ضد استعمار، عمل کند. در عرصه اقتصادی این گروه، ظرفیت بالای دارد.
وزن اقتصادی بریکس، در حدی است که در طولانی مدت می تواند، قطب جدیدی از تفکر غیر غربی را در وسیع ترین شکل آن، ترویج کند و یک تفکر بین المللی غالب به شمار رود. به اساس اطلاعات موجود،46 درصد از جمعیت،40 درصد از ذخایر نفت، 45 درصد از تولید نفت، 32 درصد از خشکی زمین، 30 درصد تولید ناخالص داخلی، 37 درصد از تولید ناخالص داخلی، 20 درصد از ذخایر طلا PPP32 درصد از تولید طلا30 درصد از سرمایه گذاری مستقیم خارجی40 درصد از ذخایر خارجی42 درصد تولید غلات 40 درصد مصرف غلات را در خود جای داده است. اما برای قرار گرفتن در جایگاه رقیب نظم موجود امریکایی، هنوز راه دور و درازی را در پیش دارد. چالش های زیادی فراروی بریکس موجود است که تا حدی توانسته بر روند همگرایی بیشتر سیاسی و اقتصادی در درون این گروه، تاثیر بگذارد.
از فقدان همگرایی سیاسی و تفاوت در نظام های سیاسی کشور عضو گرفته، تا عدم توافق برای دنبال کردن اهداف متفاوت توسط اعضا، موجودیت اختلافات ارضی و مرزی، عدم تلاش برای ایجاد یک حوزه مشترک اقتصادی و دارای تعرفه های کمتر گمرکی از جمله های چالش این گروه است. بریکس پلاس یک گروه است، زیرا تا هنوز نه دارای اساسنامه است و نه هم ارگان های مطلوب را در جهت نیل به اهداف، توانسته طراحی کند.
در عین حال بریکس پلاس، توانسته موفقیت های هم داشته باشد: از تطبیق پروژه های مانند یک کمربند یک جاده چین، ایجاد بانک توسعه نوین، ایجاد صندوق ذخایر ارزی، حمایت از طرح شمولیت هند و برازیل در شورای امنیت، شرقی سازی سیاست های جهانی در سازمان ملل متحد، جلب توجه سایر کشور ها برای درخواست عضویت در این گروه، ایجاد فضای بیشتر غیر غربی، تاسیس نهاد های مستقل بین المللی،نظم بین الملل ضد لیبرال، طرح دلارزدایی، تلاش برای ایجاد یک ارز واحد، ارائه قرضه برای کشور های نیازمند جنوب فقیر، می توان نام برد.
به هرحال، بریکس پلاس یک ساختار به شدت غیر غربی، دارای اعضای با اهداف متفاوت و نظام های سیاسی نا همگون است. خصلت واکنشی دارد و نتوانسته یک نوع همگرایی ژئوپولیتیک را تجربه کند. زیر ساخت هایش، هنوز برای کار بیشتر، نیازمند همگرایی سیاسی و اقتصادی اعضای آن است. اما در عین حال، پیام ایجاد یک قطب را می دهد که مستلزم تلاش فراوان است تا با رقیبش امریکا، برابری کند. این ساختار تلاش دارد تا پیام رهایی از استعمار نوین را برای مردمان جنوب فقیر و یا به گفته خودشان، جنوب جهانی را بدهد. عدالت را تامین کند و در جهت ساختار های موازی اقتصادی، تلاش بیشتر نماید. بریکس پلاس، در اصل یک مفکوره چینی و روسی است؛ تا یک تفکر برازیلی و هندی که در تلاش ایجاد موازنه در روابط شان با امریکا و شرق هستند. بریکس در صورت تداوم روند موجود و حفظ دستاورد هایش، میتواند یک ساختار به شدت تاثیر گذار در آینده تعاملات بین المللی، شمرده شود.
عبدالناصر نورزاد
>>> اعضای بریکس زیادتر اتکا شان بالای چین است که دارای عواید ناخالص ملی حدود هژذه تریلیون دلار است.
قسمت اعظم صادرات چین به امریکا و اتحادیه اروپا است که غنی ترین کشور های جهان است و حدود یک و نیم تریلیون دلار سالانه است.
در عوض صادرات چین به بزرگترین کشور های عضو بریکس که عبارت از روسیه و هند است،هر کدام حدود صد ملیارد دلار است.
بنأ چین نمیخواهد بخاطر صادرات صد ملیارد دلاری خود به روسیه و هند،بازار یک و نیم تریلیون دلاری اروپا و امریکا و کانادا و و جاپان و کوریای جنوبی و استرالیا و سایر کشور های وابسته به غرب را از دست بدهد.
داعیه دفاع از کشور های فقیر جنوب کره زمین، مفادی را برای چین که به اندازه کشور های ثروتمند باشد،ببار نمی آورد.
درست است که دولت چین یک دولت کمونستی است،اما اقتصاد اش اقتصاد کاپیتالستی است. بنأ منافع اقتصادی چین برایش در اولویت قرار دارد،نظر به کمک به کشور های فقیر.
سرمایه داران جهان شاید یک فیصد عواید خود را برای امور خیریه جهان مصرف نکنند. باقیمانده سرمایه خود را سرمایه گزاری میکنند و تولید زیادتر میکنند و بازار فروش برای کالا های خود میپالند و در مرحله اول کشور های ثروتمند بازار فروش کالا هایشان است.
بنأ ثروتمند بودن غرب به منفعت چین است.
سرمایه گزاری هایی که چین در بعضی کشور های فقیر نیز نموده است ،طور نمایشی بوده است و یک مقدار پول به رهبران این کشور ها میپردازد و در عوض مواد خام شان را ارزان میخرد د مواد پخته فابریکاتی خویش را بالایشان میغروشد.
کشور روسیه نیز دیگر کشور کمونستی شوروی سابق نیست که بخاطر ایدیولوژی کمونستی به دیگر کشور های فقیر کمک رایگان کند.
این که هند و روسیه داعیه کشور های فقیر جنوب را میکنند، بخاطر ساخت بلوک بر علیه غرب است.
اما این کشور های فقیر جنوب،چیزی جز مواد خام ندارند که به دیگر کشور ها میفروشند،چه شرق باشد و چه غرب.
گذشته از آن کمپنی هایی که در چین تولید میکنند،اکثر شان کمپنی های کشور های غربی هستند که هم در خود چین بازار فروش دارند و هم در کشور های خودشان اروپا و امریکا و هم در سایر کشور های جهان.
این کمپنی ها از عواید خویش به کشور هایشان مالیه میپردازند و کشور هایشان از مالیات این کمپنی ها به مردم شان معاش میپردازند و مردم شان با عواید خویش.مواد صادراتی چین را میخرند.
بنأ اقتصاد چین وابسطه به کمپنی های غربی است که در چین تولید میکنند و عواید کشور های غربی از مالیات کمپنی هایشان که در چین تولید میکنند است و تولیدات چین به این کشور ها صادر میشود و مردم از عواید خود این تولیدات را میخرند.
پس ما متوجه میشویم که هم تولیدات چین به کشور های غربی وابسطه است و هم بازار فروش کالایش.
بنأکشور های غربی برای چین مهمتر از کشور های عضو شانگهای است.
و اگر شما متوجه شده باشید دولت چین به جز در مورد مداخله امریکا در امور تایوان،هیچوقتی در مورد مناقشات اقتصادی با غرب هیچ حرفی بمیان نمی آورد .
>>> همانطوریکه راه مناسبات اقتصادی میان غرب و امریکا نه چندان هموار بوده و است حتی میان کشورهای اروپایی ، پس عدم توافق در بسیاری از عرصه ها میان اعضای بریکس کاملا امر طبیعی است ولی آنچه قابل توجه است ، تلاش برای ختم و یا در حاشیه کشاندن ، امپراتوری امریکا است. همیشه نو جای کهنه را میگیرد. زمانی هالند یک قدرت بزرگ اقتصادی در اروپا بود ولی با مرور زمان و با قد بر افراشتن انگلیس ، آفتاب بزرگنمایی هالند غروب کرد. بعد از ختم جنگ اول به خصوص دوم جهانی ، انگلیسها جای شانرا به امریکا خالی کردند. این دگر امریکا بود که باید قدرت یکه تاز باشد و جهان حتی اروپایی ها خواب امریکایی . میدیدند .ایجاد باکهای بین المللی توسط امریکا دالر را در محور تبادلات جهانی قرار داد و از این طریق بر جهان راج میکرد و تا هنوز هم ادامه دارد.ولی آفتاب این امپراتوری با رشد اقتصادی چین بر لب بام رسیده است. البته چین نمی خواهد که اقتصاد امریکا سقوط کند زیرا امریکایی ها بلیونها دالر در داخل چین سرمایهگذاری کرده اند و مارکیت امریکا برای محصولات این کمپنی ها نهایت مهم است ولی چین اینرا هم نمیخواهد که وقتا فوقتا مورد اهانت و اتهامات بی بنیاد امریکایی ها قرار گیرد . روسیه هم بدین باور است.
چین کشوری است که طی چهل سال هفتصد ملیون از نفوس خویشر را از فقر نجات داد . با وجود این موفقیت تاریخی این دگر خصلت ذاتی حزب کمونیست چین است که هر جا منافع آنها باشد روی اصول خویش پا بگذارند . زمانی آنها علیه ویتنام با امریکا هم اواز بودند ، در جنگهای نیابتی علیه ج.د. افغانستان چین کمونیست به اسلامگرایان سلاح میداد و در زمین گیر کردن امریکا در افغانستان طالبان را یاری میرساند و اکنون هم با ملا تقی و ملا هیبت الله مقامات چینی در یک بستر میخوابند ...و چشم شان به ثروتهای طبیعی این کشور آفتا ده است . برای آنها مجموع مردم افغانستان به یک توت هم ارزش ندارد.
خوب است انهاییکه در افغانستان پنجاه سال قبل چین میگفتند و دهن شان از شگفتی باز میماند ، مزه ای کمونیسم چینی را بچشند بخصوص آقای سپنتا سابق وزیر خارجه حامد کرزی.....
فخر اهنگر