شاید هنوز فرصتی باقی باشد... شاید هنوز بتوان مسیر را اصلاح کرد، اما این اصلاح به تعهد، آگاهی و همبستگی تمام بشریت نیاز دارد | ||||
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۸ ۱۴۰۳/۱۱/۱۴ | کد خبر: 176706 | منبع: |
پرینت
![]() |
بحران عمیق روانی و اخلاقی جوامع انسانی؛ تهدیدی بزرگ برای آینده بشریت.
مقدمه:
در دهههای اخیر، جهان با موجی از بیماریهای روانی، ناهنجاریهای رفتاری و بحرانهای اخلاقی روبرو شده است که سلامت فردی و اجتماعی را به شکلی جدی تهدید میکند. این معضلات، که در بسیاری از موارد از بیماریهای ویروسی، میکروبی و ژنتیکی خطرناکتر به نظر میرسند، ریشه در تغییرات شتابان اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارند. این تغییرات بنیانهای ارزشی انسانها را بهشدت متزلزل ساخته و موجب کمرنگ شدن مفاهیمی همچون مهربانی، محبت، آرامش، احترام متقابل و لذت بردن از نیکی در جوامع شده است.
۱. حاکمان بیمار؛ ظلم و ستم در سایه اختلالات روانی؛
یکی از نگرانکنندهترین ابعاد این بحران، گسترش بیماریهای روانی در میان صاحبان قدرت و نخبگان سیاسی و اقتصادی است. بسیاری از کسانی که در ارکان حکومتها و مراکز تصمیمگیری قرار دارند، دچار اختلالات روحی و اخلاقی هستند که آنان را به ظلم، بیعدالتی و خشونت سوق میدهد. طمع، جاهطلبی، خودبرتربینی و عطش سلطه بر دیگران، آنها را از درک ارزشهایی همچون عدالت، شفقت و همدلی بازداشته است. چنین رهبرانی، نهتنها به گسترش نابرابری و ستم در سطح جهانی دامن میزنند، بلکه سلامت روانی و اجتماعی جوامع را بهشدت تهدید میکنند.
۲. آرامش کاذب؛ ریشههای نفرت، خودخواهی و تحقیر دیگران؛
در سوی دیگر این بحران، گروهی از افراد در نوعی آرامش کاذب و فریبنده فرو رفتهاند که بر پایه نفرت، تحقیر دیگران، مداخله در امور شخصی دیگران و دیگر رفتارهای مخرب بنا شده است. اینان گمان میکنند که با کوچک کردن و تضعیف دیگران، به آرامش و برتری میرسند، درحالیکه این مسیر نهتنها آنها را از سعادت واقعی محروم میسازد، بلکه جامعه را نیز درگیر بحرانهای عمیق روحی و اخلاقی میکند. چنین افرادی، همچون آتشی خاموشنشدنی، پیوسته بر تنور اختلاف، دشمنی و کینهتوزی میدمند و بذر ناامیدی، افسردگی و بیاعتمادی را در میان مردم میپراکنند. این آرامش ظاهری، چیزی جز خلئی درونی و نابودی تدریجی روح انسانیشان نیست—خلئی که دیر یا زود در قالب افسردگی، نارضایتی و پوچی آشکار خواهد شد.
۳. فروپاشی خانواده؛ گسست ارزشهای بنیادین اجتماعی؛
یکی دیگر از پیامدهای این بحران گسترده، تضعیف و فروپاشی نهاد خانواده است. در گذشته، روابط خانوادگی بر اساس عشق، درک متقابل و احترام بنا شده بود، اما امروزه در بسیاری از جوامع، این پیوندها به میدان نزاعهای بیپایان، سوءتفاهمهای عمیق و گسستهای جبرانناپذیر بدل شدهاند.
عوامل مؤثر بر فروپاشی خانوادهها:
سبک زندگی فردگرایانه و کاهش تعاملات انسانی
افزایش مشغلههای اقتصادی و فشارهای مالی
گسترش افسارگسیخته فضای مجازی و کاهش ارتباطات واقعی
تغییر در الگوهای تربیتی و فاصله میان نسلها
خانوادهای که در آن محبت کمرنگ شود و گفتوگو جای خود را به بیتوجهی بدهد، به بستری برای تولید و بازتولید ناهنجاریهای روانی و رفتاری بدل خواهد شد—امری که در نهایت کل جامعه را در بر خواهد گرفت.
۴. مدیریت جمعیت و شیوع ویروسهای ساختگی؛
در کنار بحرانهای روانی و اخلاقی، یکی از تهدیدهای خاموش و مرگبار دیگر، تولید و انتشار ویروسهای دستساز توسط انسانهایی است که با بهرهگیری از فناوریهای پیشرفته و حمایتهای مالی بیپایان، اقدام به مدیریت جمعیت جهانی میکنند. این ویروسها، که گاه در پوشش بیماریهای همهگیر ظاهر میشوند، نهتنها سلامت جسمانی انسانها را به خطر میاندازند، بلکه به تشدید بحرانهای روانی و اجتماعی نیز دامن میزنند. افراد جوامع، در اثر چنین تهدیداتی، دچار استرس، افسردگی، بیحالی، ناامیدی و کاهش انگیزه برای زندگی میشوند، که در نهایت، به نفع نظامهای سلطهگر خواهد بود.
۵. ضرورت اقدام جهانی؛ پیش از آنکه دیر شود؛
ریشهیابی این بحران چندوجهی، نیازمند پژوهشهای گسترده در حوزههای روانشناسی، جامعهشناسی و علوم رفتاری است. فشارهای اقتصادی، شکافهای اجتماعی، تغییر سبک زندگی، کاهش تعاملات انسانی و گسترش فضای مجازی از جمله عوامل کلیدی در شکلگیری این بحران هستند. اما آنچه بیش از همه اهمیت دارد، تدوین راهکارهایی علمی و عملی برای بازگرداندن تعادل، آرامش و اخلاقمداری به جوامع است.
در جهانی که اکثریت انسانها به فناوریهای پیشرفته مجهز شدهاند و کشورهای قدرتمند، بیش از ۱۲۷۰۵ بمب هستهای در اختیار دارند، هیچ تضمینی برای بقا، امنیت و صلح پایدار وجود ندارد. جهان بیش از هر زمان دیگری نیازمند یک کمپین جهانی، فراگیر و عملی است؛ کمپینی که در تمام عرصههای زندگی بشری اجرا شود و با بسیج تمامی ظرفیتهای علمی، فرهنگی و اجتماعی، برای مقابله با این بحران عظیم و کشنده گام بردارد.
نتیجهگیری:
اگر این روند همچنان ادامه یابد و بشریت در برابر این بحران سکوت اختیار کند، فجایعی در راه خواهند بود که نهتنها جبرانناپذیر، بلکه غیرقابل پیشگیری خواهند بود. انسان، که روزگاری وارث زمین و نگهبان ارزشهای متعالی بود، به تدریج به دشمن خود بدل خواهد شد و این کره خاکی، که میتوانست مهد عشق، صلح و همبستگی باشد، به میدان جنگی بیپایان و مخروبهای از روحهای فرسوده و ذهنهای بیمار تبدیل خواهد شد.
اما شاید هنوز فرصتی باقی باشد... شاید هنوز بتوان مسیر را اصلاح کرد، اما این اصلاح به تعهد، آگاهی و همبستگی تمام بشریت نیاز دارد.
نویسنده: احمد محمود امپراطور
زمستان ۱۴۰۳خورشیدی
>>> تخلصی را که جناب شما انتخاب کرده اید،کاملاً خلاف گفته های شما است.
تاریخ امپراطوری ها پر از جنگ ها و تخریبات و توسعه طلبی و قتل و غارت و تحقیر کشور های دیگر بوده است.
هرچند تشکیل امپراطوری ها از یکطرف باعث تمرکز قدرت در یک منطقه و در نتیجه تمرکز ثروت و پیشرفت های علمی و اقتصادی در عرصه های مختلف بوده است که باعث رشد فکری این امپراطوری ها و در نتیجه سرمایه گزاری ها در عرصه های مختلف که باعث تولیدات مختلف صنعتی و زراعتی و خدمات و در نتیجه بهبود شرایط جوامع بشریت شده است،اما قیمتی که جوامع بشری برای پیشرفت این امپراطوری ها دادند،خیلی دردناک بوده است.
>>> امیر نریمان بهمن زادگان :
آدمی و مردمی از گاهی که در این جهان هستی هبوط می کند ؛ بسته به شرایط و احکام هبوطگاهش ، کمابیش به انواع حیرت و وحشت ، که اقتضای این دنیای دنی ِدد و دیو زده ی است ، دچار می شود ؛ و علاوه بر آن به اقسام ترس و هراس که از دریده شدن و یا گساریده شدن توسط دیگران ، دارد ، مبتلا می گردد . اما در درجه و مرحله اول میل به حفظ حیات و البته بیم و هراس بیشتری که از نیست و نابود شدن دارد و همچنین در درجه و مرحله دوم به دلیل اشتیاقی که به افزایش امتداد ، امتیاز و تشخص وجودش دارد ، او را ناگزیر می سازد که ابتدا در اقلیم موجودیت برون ذات و سپس در اقلیم موجودیت درون ذات ، که هر دو ، دو اقلیم موجودیت اند ، ایجاد نمایی را کند . اما اینکه شدت و حدت ایجاد نمایی وی در اقلیم برون ذات بیشتر باشد و یا در اقلیم درون ذات ؛ و نیز اینکه شكل و شمایل ایجاد نمایی اش چگونه باشد ؛ بستگی به خصایص هبوطگاه شخص و مهمتر از آن شاکله ی شخصیت خاص خود هر فرد مردمی دارد .
به عبارت دیگر در گیو مردمی یک نیروی بنیادین وجود دارد و آن نیروی بنیادین « اراده ایجاد نمایی در بستر ارتباط با دیگری » است ، که این ایجاد نمایی در ارتباط با دو اقلیم برون ذات و اقلیم درون ذات تحقق می یابد . باید توجه داشت اگر ایجاد نمایی مردمی تنها در اقلیم موجودیت برون ذات باشد اتساع و اشتداد وجودی وی را در این اقلیم به همراه دارد . اما توجه افراطی به ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات عواقبی هم در پی دارد که اهم آن عبارت است از :
1-بی کس و کاری : گفتیم که زندگی مردمی چیزی جز " اراده ایجاد نمایی در چارچوب رقابت در برقراری ارتباط با دیگری معطوف به تشخص شاکله خویش " نیست . اما باید دانست که افراط در ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات که در چارچوب رقابت نفس گیر و درگیری دایمی با دیگری ، اعم از چیزها و کس های دیگر ، برای تشخص شاکله شخص خویش واقع می گردد. گرچه ظاهرا اتساع و امتداد وجود برون ذات او را موجب می شود ، اما این عارضه را دارد که مردمی را روز به روز در ورطه دنیاییِ که همگان در آن در حال درگیری و دریدگی دایمی با یکدیگرند و دیگری گساری می کنند ، بی کس و کار تر می کند و همین او را دچار سر خوردگی و از هم گسیختگی و تپیدگی می کند .
2- همه ، چیز دیدگی و بی همه چیزگی : مردمی چون همه همتش به ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات مصروف می شود که آنهم معطوف به تشخص شاکله منحصر بفرد خودش است ، دیگر همه چیزش خودش و اقلیم برون ذاتش می شود و دیگر افراد را کَس نمی بیند ، بلکه چیزی می بیند که تنها می توان وسیله قرار دادشان برای ایجاد نمایی در اقلیم برون ذاتش و البته بدین ترتیب خودش هم در میان دیگر چیزها و توسط آن چیزها ، چیز می شود. ( مردمی که همه را چیز می بیند و نه کس در نتیجه برایش همه چیز قیمت دارد و نه ارزش . چرا که ارزش ویژه ی کَس است و فراتر از خرید و فروش در حالی که قیمت خاص چیز است و قابلیت خرید و فروش دارد. بنابراین در منظر چنین مردمی همه چیز قیمت دارد و می شود قیمتش را پرداخت و خرید و فروش کرد ) . بدین ترتیب چنین فردی خودش هم که دیگر ، چیز بینی ملکه اش شده و در واقع چشمش چیز بین شده ، خودش هم برای خودش چیز می شود و قیمت دارد و دیگر کس نمی ماند تا ارزش داشته باشد . به هر روی گیومردمی که افراط گر در ایجاد نمایی در اقلیم موجودیت برون ذات است ، ورای شاکله خودش چیزی را نمی بیند و چیزی را نمی جوید ، مشغول دیگری گساری می شود و همین امر موجب از دست دادن همه ارزش هستیش و در واقع همه چیزش و بی همه چیزگی وی می شود.
3- سُکر و سِکس : مردم چون بی کس و کار می شود و چون بی همه چیزه می گردد در نتیجه دچار سرخوردگی و از هم گسیختگی و سر گیجگی می گردد ، لذا تحمل این وضعیت برایش بسیار دشوار می گردد و بنابراین برای فرونشاندن آتش بی کس و کاری و بی همه چیزگی که سینه اش را می سوزاند و روح کمال جویش را به درد می آورد ؛ به سراغ سُکر و سِکس می رود و با پرداختن به آنها خودش را برای دقایقی ، تسکین می بخشد البته سکس برای چنین مردمی صرفا جنبه گساردن دیگری دارد و نه عشق حقیقی و همین امر او را تماما به ماشین سکس و در واقع به ساکسی تبدیل می کند که شرمگاهش ، فخرگاهش می شود و تنها دنبال مسکوسی است که او را یکبار بخرد و بگسارد و سپس پس از گساردن و تکراری شدن دور بیاندازد و به سراغ مسکوس دیگر رود و البته این را هم باید بدانیم که همین سکر و سکس موجب سرگرمی و سرخوشی و شور کاذب ِ مردمی برای ایجاد نمایی بیشتر و شدیدتر ، در اقلیم برون ذاتش می شود .
البته همانطور که بیان شد ، ایجاد نمایی در اقلیم موجودیت دومی هم صورت می گیرد که آن اقلیم درون ذات است که اقلیم فرعی ، تبعی ، تائب و مذعن است و ایجاد نمایی در آن ، اخلاق و ایمان و انوشگی را به ارمغان می آورد . اما افراط در آن و عدم توجه به ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات عوارضی هم در پی دارد که مهمترین آن عبارتند از :
1- بی شور و شوقی : مردمی که کم اعتنا به اسم طاغی و مذنب و در واقع اقلیم برون ذاتش است و بیشتر وقت و انرژی خود را به ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات می پردازد ، زندگی را سرد و فسرده و کسل کننده می یابد و در او بی شور و شوقی شدت می گیرد ، زیرا لذت ذنب و مزه معصیت است که موجب نشاط و شوق و خوشی ، هر چند خوشی ِ شوخی وَش ، می شود . زندگی برای کسی که مشغول به اقلیم درون ذات است ، کاملا یابس و عبوس و سرد است و همین او را رنج و زجر می دهد .
2- بو تیمارگی و حسرت گناه : عاقبت بی شور و شوقی چیزی نیست جز سوز حسرت گناه . پرهیزهای طولانی و عشرت نکردن های مکرر و داغ لذت نبردن به دل گذاردن ، و آماسیدن حسد در دل ، که ناشی از نظاره کردن لذتهای دیگران است . مردمی را دچار یک غم و حسرت همیشگی در فراق لذت گناه می کند ، چرا که گناه و خصوصا سُکر و سِکس مایه تنوع و تکاپو ، هر چند بی پایه ، می شود . سوز حسرت گناه مردم را به موجودی پژمرده و دلمرده و بوتیمارگون تبدیل می کند .
3- صوم و صلات افراطی : مردمی که داغ حسرت گناه کردن به دل دارد برای تسکین آن به صوم و صلات افراطی می پردازد و می کوشد تا تمام ناکامی های و حسرت های به دل مانده اش را با این بهانه که ما در اقلیم درون ذات راه می پوییم تسکین بخشد و حسرت گناه نکردن خودش را و حسد بردن به گناه کردن و لذت بردن های دیگران را ، که بر سینه دارد ، با مرهم صوم و صلات التیام بخشد و همین افراط در صوم و صلات اسباب کسالت و بی نشاطی مضاعف وی و موجب ویرانی و ضعف اقلیم برون ذات او و نیز برافروختن احساس حقد و حسد و عداوت علیه عشرت و لذت اهالی اقلیم برون ذات نیز می گردد .
به هر حال در پایان باید گفت : افراخته ترین و افروخته ترین مردم كسی است كه بی کران ترین ، بی سابقه ترین و شگفت انگیز ترین ایجاد نمایی ها را در هر دو اقلیم موجودیت ، یعنی اقلیم موجودیت برون ذات و اقلیم موجودیت درون ذات ؛ البته به طور هم عرض و هم ارز ، کند و چنین مردم یا گیو مردمی است که به نهایت ایجاد نمایی رسیده و به افق اعلی دست یازیده و مظهر اسم اعظم حق تعالی گشته است.