طالبان به طور کامل، در خدمت منافع امریکا بوده اند و تصور اشتباه ما از وجود اختلافات میان آنها، یک تصور فریبنده و یک برداشت گمراه کننده بوده است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۵ ۱۴۰۴/۱/۱۳ | کد خبر: 177028 | منبع: |
پرینت
![]() |
بازی امریکا با طالبان، رخ اصلی اش را نشان می دهد. برداشت ما از تحلیل وضعیت افغانستان پسا امریکا، به دو دلیل اشتباه بوده است: اول اینکه ما بسیار خوش بینانه در مورد نیت و قصد امریکا و جامعه پیرو بین المللی که دستورات امریکا را در قبال مسایل مهم جهانی، بازی می کند، قضاوت کردیم. دوم اینکه در برداشت این مساله که طالبان با دوشاخه شدن، یکی به دنبال منافع منطقه و دیگری در پی منافع فرا منطقه هستند و تصادم میان آنها، در واقع تصادم میان منطقه و فرا منطقه است، یک مقدار سطحی برخورد کردیم. حال با نمایان شدن سیمای اصلی سیاست های مخرب امنیتی امریکا و متحدانش در افغانستان، می توان نتیجه گرفت که طالبان به طور کامل، در خدمت منافع امریکا بوده اند و تصور اشتباه ما از وجود اختلافات میان آنها، یک تصور فریبنده و یک برداشت گمراه کننده بوده است.
در نتیجه این برداشت اشتباه بوده که ما سه سال و اندی نه تنها در انتظار تغییر در وضعیت افغانستان به واسطه عوامل بیرونی بودیم، بل انتظار داشتیم که از طریق یک تشنج داخلی در میان طالبان، افغانستان از شر این گروه متحجر رهایی پیدا کند. مگر درست درک نکرده بودیم که طالبان از خود صاحب دارند. آیا صاحبی که سال ها بالای این گروه خشن و تروریست، سرمایه گذاری کرده، اجازه می دهد تا تمام سرمایه گذاری هایش بالای این ثروت راهبردی، به باد فنا رود؟ اگر به یافتن این پاسخ از قبل می پرداختیم، ممکن امروز در تحلیل وضعیت، اشتباه اندکی می داشتیم.
ما همچنان در نتیجه مهره چینی اشتباه عوامل تحلیلی که می توانست در جهت تحلیل وضعیت موجود به نظر ساده بیاید و این برداشت باعث شد تا یک تحلیل تقلیل گرایانه و ساده سازی شده را که در نتیجه یک جنگ ترکیبی و روان شناختی، عمدا از جانب دشمن بر ذهنیت های ما تزریق شده بود، دچار اشتباه عمیق شدیم. حالا با روشن شدن رخ اصلی ماجرای طالبان و امریکا و حضور سنگین اطلاعاتی و ماجراجویانه ی شرکای واشنگتن در افغانستان تحت تسلط طالبان، دیگر باید به اصل قضیه بپردازیم.
اول اینکه ما نباید هیچگونه توقعی از امریکا و غرب داشته باشیم تا در برابر طالبان از ما حمایت کنند.
دوم در بررسی نقش منطقه در تحولات بعدی افغانستان، باید بسیار محتاطانه برخورد کنیم.
همان طوریکه اشتباهات استراتژیکی که ناشی از برداشت اشتباه آمیز و توهمی در مورد امریکا در جریان بیست سال حضور در افغانستان داشتیم، ما به کلی منطقه را به فراموشی سپردیم و تصور کردیم امریکا تا ابد حامی و پشتیبان ما در افغانستان می ماند و در حفظ کرسی و مقام و سرمایه های باد آورده، ما را حمایت خواهد کرد. حالا که نه امریکای برای حمایت از ما وجود دارد و نه در قدرت هستیم، منطقه حق دارد در برابر ما، چنین بی مهری ای کند. از خود بپرسیم سال چند بار به سفارت امریکا، انگلیس، کشور های اتحادیه اروپا می رفتیم و دعوت شان را با جبین گشاده و تمایل زایدالوصف می پذیرفتیم که در مقابل انگشت شماری ما، دعوت سفارت خانه های همسایگان را محاسبه کنیم؟
به هرصورت، بحث ما این است که پدیده ی طالبان، نمیتواند جدا از اجندا های امنیتی قدرت های بزرگ باشد. طالبان با قرائت نادر از دین و تنگ نظری قومی و زبانی، بیشتر به یک نیروی سرکوب گر، مستبد و غیر قابل تساهل و تعامل، برای فضای داخلی، مبدل شده اند. تا اینکه نیروی سیاسی ای باشند که منحیث نسخه ی نجات برای بیرون آوردن افغانستان از معضلۀ کنونی، مطرح شوند. اما عیب کار در تحلیل سه سال گذشته ی ما این بوده که ما بیشتر به گونۀ ارزشی و هنجاری به این پدیده طالبان و سیاست ها و عملکرد هایش، نگاه کرده ایم تا اینکه اصل ماهیت وجودی و فلسفی به وجود آوردن این گروه را سرخط کار قرار دهیم.
ما به این نتیجه رسیده بودیم که طالبان باید بواسطه یک ارادۀ بین المللی و در بستر شرایط داخلی، مضمحل شود و جایش را به یک بدیل باز تر و معتدل تر، خالی کند. اما اساسا، باید چرا چنین شود؟ در حالیکه نگاۀ ابزاری قدرت ها به عنصر طالبان، نگاۀ بسیار غرض آلود، تنش زا و فرصت طلبانه بوده است. مثلا چین از وجود طالبان برای منافع امنیتی، سیاسی و اقتصادی خودش در جنب ملاحظات ژیوپولیتیکی، توانسته بهره ببرد. در حالیکه روسیه، ایران، پاکستان، هند، ترکیه و کشور های عربی همراه با کشور های آسیای مرکزی و نیم کره غربی اروپا و امریکا، نیز عین مسیر تامین منافع را داشته اند.
حال عنصری به این سادگی ظاهری که در پس وجود و ماهیت آن، برنامه ها و اجندا های استخباراتی متاثر از منافع ژیوپولیتیک، جای دارد، نباید چنان ساده تحلیل می شد و استنتاج های آن، به عنوان یک واقعیت محض و قابل بحث، مبدل می شد. حال، طالبان در تنگنای فضای ناشی از رقابت های ژیوپولیتیک قدرت های بزرگ، باید یکی را انتخاب کنند. انتخاب دشوار و حتی سرنوشت ساز. یعنی در جنب اجندا های امنیتی قدرت های بزرگ، این گروه هم بتواند خودش را منحیث یک کلیت منسجم و متعهد به تعهدات و منافع قدرت های بزرگ، حفظ کرده و کماکان به عنوان یک گروه ایدیولوژیک، باقی بماند و هم در گیر و دار این رقابت ها به یک عنصر اجتناب ناپذیر، مبدل شود. آیا عملا چنین چیزی، ممکن است؟ آیا صاحبان طالبان، این قدرت انتخاب را به این گروه خواهند داد؟
طالبان در جریان سه سال و اندی، بار ها به تامین ارتباط خود با کشور های غربی، منطقه و فرامنطقه، تمایل مشتاقانه نشان داده اند. این تمایل، کدام انتخاب خودی و گزینه راهبردی انتخاب شده توسط این گروه نبوده، بل دستور امریکا و متحدانش که در به قدرت رساندن این گروه، نقش فعالی داشته اند بوده، تا بواسطه سیاست نرم و تعامل، زمینه عادی سازی جریان طالبان را به عنوان یک گروه سیاسی، فراهم سازد. در همین راستا است که تبلیغات زیادی در خصوص اینکه گویا طالبان تغییر کرده اند و اصل تفاهم، تساهل و مدارا را مدنظر دارند، صورت می گیرد تا این گروه را از قالب یک جریان نظامی و شورشی، بیرون کشیده و در چارچوب یک گروه سیاسی، مقبول ذهنیت جهانی سازند.
طالبان، نه تنها یک گزینه استراتژیک برای انتخاب در همچو مواقع ندارند؛ بل خود یک ابزار استراتژیک در خدمت منافع راهبردی ایالات متحده امریکا هستند. پس مساله انتخاب طالبان نیست که برای منافع خودشان، انتخابی داشته باشند؛ بل موضوع محوری، تصمیم قدرت های بزرگ مانند ایالات متحده امریکا است که در کدام برهه زمانی، چه سیاستی را با نیروهای مشخصی، انتخاب می کند. به همین دلیل است که طالبان، به وجود آورده شدند، صاحب قدرت شدند، دوباره از قدرت عزل شدند.
در جریان بیست سال حضور امریکا و متحدانش، احیای دوباره شدند و بعدا برای احراز قدرت سیاسی آنها، تمام بستر های لازم، فراهم شد. حالا، تصمیم با امریکا است که طالبان برای چند سال در قدرت بمانند و چطور از قدرت خلع شوند؟ البته نقش کشور های منطقه، در بسیج دوباره طالبان را نمی توان، از نظر انداخت. چین، روسیه، ایران و هرکدام متناسب با میزان نفوذشان بالای این گروه، از این حربه برای تامین منافع حیاتی شان، استفاده برده اند. اما نمی توان قدرت و نفوذ این قدرت های منطقه را به تناسب نفوذ و حاکمیت امریکا بالای طالبان، مقایسه کرد.
طالبان با مدنظرداشت اینکه یک پروژه است، خصلت پویایی دارد. تعویض چهره ها، تاکتیک ها و سیاست، شعار و اهداف، همه در قالب اهداف همین پروژه های می چرخند که به علت آن، این گروه به وجود آورده شدند. حالا، اگر در سفارت امریکا در کابل، خبر های است، همه در چارچوب محاسبات امریکا است. اما این طور نیست که منطقه بخصوص روس ها، چینی ها و ایرانی ها، از موضوع و تحرکات جدید امریکا در جغرافیای افغانستان، بی خبرند. نه، اصلا موضوع، استفاده از تاکتیک های است که بازی گران مطرح در قضیه افغانستان، آن را بکار می برند.
خلاصه، حفظ وضع موجود در سیاست های تاکتیکی منطقه است تا اجازه ندهد بحران امنیتی افغانستان که ناشی از مداخلات بیگانگان بوده است، به بیرون سرایت کند و تغییر وضعیت موجود به اساس راهبرد بی ثبات سازی، از جمله اهداف کلیدی فرا منطقه است تا منطقه را درگیر یک بحران فراگیر امنیتی ای سازد که منبع اش، افغانستان باشد. طالبان در این گیرو دار، نقش یک بازیچه را دارند و صاحب قدرت انتخاب نیستند.
عبدالناصر نورزاد
>>> کل در اشتباه ... اشتباه در اشتباه چون
نمی توانید به این علت که شما منتظر کسی اینی تا شما را سوار بر چوکی کند حال از آمریکا غرب می نالید وگریه میکنید حال به منطقه افسوس به حال شما مفت خورا اندازان جاسوسان نوکران وغلامان حیف شد حیف ولی یک چیز ما را خوشحال میکند که شما دیگه به تاریخ زباله پیوستی الحمدالله صد الحمدالله
>>> جدا از این که کشورهای کفر از اسلام خواهان در جهت اهدافشان بهره برداری می کنند سوال اساسی این است که آیا واقعا سکولاریسم توانایی کافی برای مبارزه سیاسی را دارد؟ جواب این است که خیر تجربه نشان داده هیچ نیروی نمی تواند با اسلام رقابت کند. وقتی مردم اسلام سیاسی را کنار بگذارند اسلام سیاسی از سوی دیگران مورد بهره برداری قرار می گیرد.
>>> جان بیادر بعد از عشق کور اول ما به عرب زده گی عشق خانماسوز دیگر مان غرب زده گی بوده واست. در شروع کودتای ثور از یک ملا پرسیدم که بین روس ها و امریکایی ها(که هر دو کافر اند) چه فرق است که همه یی تان دل به امریکا بسته اید؟ برایم گفت که امریکایی ها کتاب دارند و روس ها ندارند و تا امروز نفهمیدم که بین نداشتن کتاب و داشتن کتابی که فسخ شده است چه فرقی وجود دارد. اگر عشق به کتاب بود یا نبود عشق آتشین به دالر (خردجال) ناتمام بوده و است!!!!!!
این عشق آتشین به خردجال یک چانس خوب برای غربیها بود و است که گروپ هایی مافیایی مثل القاعده، اشرار، طالبچه، جندالله، داعش، سوکولار، جولانی ها و..... را برای مقاصد شوم شان استفاده کنند. یکروز اشرار را میاورند، روز دیگر ملیشه ها، بعدش زی هایی نکتایی پوش هفته دیگر زی هایی ریشویی شمله دار و.... جان بیادر وقتت را ضایع و خودت را جگرخون مکن تا فرهنگ عرب پرستی و غرب پرستی در مغز هایی مان است تاریخ دورانی ما را رها کردنی نیست!!!!!!!
آتشخاوری
>>> اشتباه نشود، که موضوع (آمریکا و افغانپشتونطالبان ناقلین) است نه طالبان مجهول هویه !
>>> با سلام
نمیتوان گسست و شکاف میان طالبان را فقط یک بازی کنترل شده دانست. همچنین نمیتوان تلاش و موفقیت کشورهای منطقه در دوپارچه سازی طالب را نادیده گرفت.
دلیل مشخص است. چین اولین و بزرگترین دشمن آمریکاست. قدرت آمریکا در دریاست که بخش اعظم تجارت چین هم دریایی و از تنگه مالاکاست. تقابل بین چین و امریکا هر چه جدی تر شود، چین احساس نیاز به راههای تجاری غیردریایی بیشتری خواهد داشت.
گذرگاه واخان با همکاری چین و طالبان در حال توسعه است تا از این سو به ایران برسد. پس چین و روسیه و ایران میکوشند تا بخشی از طالبان قدرت بگیرند که خواهان ثبات اسیای میانه و پرهیز از جنگ در مرزها باشند که رویکرد آنها به طیف قندهاری نزدیکتر است.
آمریکا همانطور که در دریا در تنگه مالاکا میتواند تجارت چین را کاملا مختل کند میکوشد تا در زمین هم چنین کاری کند. پس مطلوب آمریکا جنگ در اسیای میانه و ناامنی در مرزهای ایران و چین است تا راههای زمینی نتوانند توسعه پیدا کنند. پس امریکا از طریق پاکستان ده گونه تروریستی از قماش داعش در شمال افغانستان مستقر کردند.
حالا طیف حقانی تحت امر پاکستان و امریکاست. آمریکا دارد هوشمندانه زمینه تضعیف طیف قندهاری را فراهم میکند.
ابتدا میگوید طالبان حقوق بشر و حق تحصیل را فراهم نمیکند یک گروه تروریسیتی تحت حمایت ایران است. پس تمام بند و بست ها و قوانین واپسگرایانه فعلی را به پای رهبری طالب در قندهار مینویسد. پس از چندی خواهد گفت طیف میانه رو طالب با تحصیل زنان مشکلی ندارد و تحت حمایت ایران نیست ( منظورش طیف حقانی خواهد بود). پس از چندی خواهد گفت اگرچه به طور سنتی رهبری مذهبی در قندهار بوده اما آن رهبر قتدهاری تروریست تحت حمایت ایران است که افکار تندروی مذهبی و ضد خقوق بشر دارد. و خواهد گفت رهبری دینی باید به طیف حقانی سپرده شود و بخث تعیین خلیفه جدید اما از طیف حقانی هم اکنون مقدمه چینی شده و باز توسعه خواهد یافت.
امریکا میکوشد بدون هزینه جنگ داخلی بین طالب قندهار و حقانی، قندهاری را تضعیف و اعتبارزدایی کند و طیف خقانی را قدرت تام دهد. اگر چنین نکند با انتخاب خلیفه از طیف خقانی در پاکستات هم آشوب میشود و جنگ داخلی بین طالبان همگی هزینه اضافی بر دوش امریکاست که ناامن سازی اسیای میانه را به تاخیر میاندازد. در حالی که لازم است کریدورهای زمینی نباشند و جنگی بین کشورهای شرق اسیا با چین بوجود آید تا تجارت دریایی مختل شده و تجارت زمیتی هم نتواند جایگزین آن شود. اگر جز این باشد امریکا توان شکست چین را برای خود متصور نیست.
با این بررسی ژئوپلیتیک منطقه، آیا کشورهای بلوک شرق نمی باید قبلتر در جهت دو پاره کردن طالب و رهاسازی یکی از یوغ اعراب و پاکستان میکوشیدند؟ قطعا کوشیده اند و امروز موفق هم بوده اند.
>>> شما اشتباه نکرده اید شما هیچ وقت به نام وطن ملت خدا و رسول نمیشناسید صر هدف شما پول چتل و مردار است که باید برای تان کانتینر بست داده شود تا دیروز امریکا پدر رضایی تان بود چون پول بیشمار برای تان میداد جا چطور دشمن شد تا دیروز تمام افغانستان را فدایی که مشت خاک ایران میکردید چون تومان برای تان تمیرسد حالا دشمن شد تا دیروز هشتاد فیصد نفوس افغانستان را پاکستانی و پنجابی یاد میکردید حالا که پاکستان برای تان چراغ سبز نشان داده پدر خنده اصلی تان شده شما همان ماشی هستید که پشت و روی ندارد و به طرف که خوش آش آمد لول میخورد اگر امروز امریکا زمینه دالر و بی حیایی ولندغری را برای تان محیا سازد امریکا نور چشم تان است
>>> فابریکه های طالب سازی پاکستان در اکوره ختک و کراچی و ناصر باغ و امثالهم عقل میستاندند و لنگوته طالبی میبستند و روانه افغانستان میکردند و حالا همین لنگوته به سر ها سر از پا نمیشناسند و عربده میکشند اما خوشبختانه که مرض قرغنه در بدنه شان نفوس کرده و در نهایت نابود شان میکند.
>>> فابریکه های طالب سازی پاکستان در اکوره ختک و کراچی و ناصر باغ و امثالهم عقل میستاندند و لنگوته طالبی میبستند و روانه افغانستان میکردند و حالا همین لنگوته به سر ها سر از پا نمیشناسند و عربده میکشند اما خوشبختانه که مرض قرغنه در بدنه شان نفوس کرده و در نهایت نابود شان میکند.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است