سقوط جمهوریت نتیجه یک محصول یک فرآیند چندلایه و پیچیده بود که در آن، بازیگران داخلی، منطقهای و فرامنطقهای هر یک نقش خاص خود را ایفا کردند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۶ ۱۴۰۴/۵/۲۴ | کد خبر: 177805 | منبع: |
پرینت
![]() |
سقوط جمهوریت افغانستان در پانزدهم اگست ۲۰۲۱ میلادی، یکی از تکاندهندهترین تحولات سیاسی-نظامی آغاز قرن بیستویکم بود. این رویداد، صرفاً تغییر یک دولت یا جابهجایی قدرت در کابل نبود؛ بلکه نقطه تلاقی چندین روند پیچیده ژیوپلیتیکی، امنیتی و اطلاعاتی بود که سالها پیش از آن آغاز شده و بهصورت برنامهریزیشده به این لحظه انجامیده بود. افغانستان در این روز از یک کشور به ظاهر متحد غرب، به میدان برخورد مستقیم راهبردهای متضاد قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بدل شد. این تغییر، پیامد مستقیم شبکهای از تصمیمات، توافقات، مداخلات و بیکفایتیهای داخلی و خارجی بود که بهصورت سیستماتیک بنیانهای سیاسی، امنیتی و اجتماعی کشور را تضعیف کرد.
ریشههای فروپاشی: از توافقات پنهان تا سناریوی نهایی؛
فرآیند این فروپاشی را نمیتوان بدون بازگشت به سالهای میانی دهه اول قرن بیستویکم فهمید. از حوالی سال ۲۰۰۷ میلادی، ایالات متحده و متحدانش در چارچوب یک رویکرد دوگانه، وارد مرحلهای از تعامل با طالبان شدند که در ظاهر، هدف آن مصالحه و ادغام این گروه در ساختار سیاسی افغانستان بود، اما در واقع، بخشی از طرحی وسیعتر برای بازآرایی معادلات امنیتی منطقه تلقی میشد. بر اساس شواهد موجود، تقویت تدریجی طالبان، ایجاد کانالهای ارتباطی غیررسمی، و حتی هماهنگیهای تاکتیکی در میدان نبرد، بخشی از این سناریو بود. طالبان در این طرح، نه صرفاً یک گروه شورشی، بلکه یک «نیروی نظامساز» تعریف شده بود که میتوانست هم امنیت را در مناطقی تأمین کند و هم در مواقع لزوم، بهعنوان عامل بیثباتسازی منطقهای از طریق پناه دادن به گروههای تروریستی چندملیتی، عمل نماید.
مهندسی فروپاشی جمهوریت از درون؛
برای رسیدن به این هدف، گام نخست، تضعیف نظام سیاسی موجود بود. قطع تدریجی حمایتهای عملیاتی و اطلاعاتی از دولت افغانستان، بخشی از این روند بود. در همین چارچوب، نصب اشرف غنی بر کرسی ریاستجمهوری، با رویکردهای قومگرایانه و تصمیمات احساسی، زمینه ایجاد شکاف عمیق میان رهبران سیاسی و جهادی را فراهم کرد. غنی با سیاستهای انحصارگرایانه و بیاعتمادی به بخش بزرگی از نیروهای کارآزموده، عملاً قشر قابل توجهی از بازیگران سیاسی را به حاشیه راند و آنان را به سوی دام بازیهای استخباراتی منطقه و فرامنطقه سوق داد. این امر، هم اپوزیسیون داخلی را به سمت تخریب سوق داد و هم زمینه نفوذ بیشتر سرویسهای اطلاعاتی خارجی را مهیا ساخت.
ارتش؛ از ستون فقرات امنیت تا ابزار سیاسی؛
ارتش افغانستان، که میتوانست بهعنوان ستون فقرات امنیت ملی عمل کند، بهتدریج از یک نیروی حرفهای و ملی به یک ساختار وابسته، سیاسی و شکننده بدل شد. وابستگی مطلق به کمکهای مالی و مشاورههای نظامی آمریکا و ناتو، سبب شد این نهاد نتواند ظرفیت مستقل تصمیمگیری و عملیات را شکل دهد. ترویج قومگرایی در بدنه ارتش، ایجاد شبکههای سیاسی در میانردههای فرماندهی، تقرریهای مبتنی بر روابط قومی و سیاسی، و برکناری افسران و جنرالان با تجربه (اعم از نیروهای چپ، مجاهدین یا افسران بیطرف و حرفهای) ضربهای جدی به کارایی نظامی وارد کرد. جایگزین کردن این افراد با چهرههای انجویی، عناصر وابسته به شبکههای مافیایی، ستون پنجم و افسران بیتجربه، به معنای نابودی ظرفیت عملیاتی ارتش در برابر تهدیدهای پیچیده امنیتی بود. این تغییرات، نهتنها توان رزمی ارتش را تضعیف کرد، بلکه روحیه و انگیزه نیروهای میدانی را نیز بهشدت کاهش داد.
حکومت وحدت ملی؛ وحدت در نام، شکاف در عمل؛
با تشکیل حکومت وحدت ملی پس از انتخابات جنجالی، نهتنها امیدی به بازسازی انسجام سیاسی شکل نگرفت، بلکه شکافها عمیقتر شد. دولت به دو اردوگاه سیاسی مجزا تقسیم گردید؛ اشرف غنی با سیاستهای استبدادی و لجاجت شخصی، و عبدالله عبدالله با رویکرد منفعلانه و بیعملی، عملاً دو مرکز قدرت موازی ایجاد کردند که در مهمترین مسایل امنیتی و سیاسی، به جای همکاری، درگیر رقابت و تخریب یکدیگر بودند. این وضعیت، فرصت طلایی برای سرویسهای اطلاعاتی منطقهای و بینالمللی فراهم ساخت تا از این گسست برای تضعیف نظام و تسریع روند فروپاشی استفاده کنند.
فساد ساختاری و ناامنی اجتماعی؛
در این میان، فساد گسترده اداری و نفوذ مافیا در ساختارهای دولتی، به ویژه در نهادهای امنیتی، عملاً ستونهای حاکمیت را از درون پوساند. رشوهستانی، واسطهگری، زورگویی، و بیعدالتی در توزیع منابع، فاصله میان مردم و دولت را بهشدت افزایش داد. اختطاف، دزدی مسلحانه، ناامنیهای شهری و روستایی، و گسترش شبکههای جرایم سازمانیافته، دولت را به نقطهای رساند که حتی در تأمین امنیت شهروندان در پایتخت ناتوان بود. این بحران اعتماد عمومی، یکی از کلیدیترین عوامل سقوط سریع کابل بود.
رسانهها؛ بازیگران پنهان جنگ نرم؛
نقش رسانهها در این فرآیند نیز قابل انکار نیست. رسانههای موسوم به «آزاد» که بخش قابل توجهی از آنها با منابع مالی خارجی اداره میشدند، بهجای تقویت روحیه ملی و حمایت از ثبات، اغلب با برجستهسازی ضعفها، ناکامیها و فساد دولتی، به تضعیف روانی جامعه کمک کردند. این رسانهها با پوشش هدفمند و بعضاً جهتدار، طالبان را بهعنوان یک نیروی «اجتنابناپذیر» یا حتی «گزینه سیاسی قابل مذاکره» در افکار عمومی معرفی کردند و زمینه ذهنی فروپاشی نظام را فراهم ساختند.
افغانستان در آستانه بازی بزرگ جدید؛
در مجموع، سقوط جمهوریت افغانستان نتیجه یک توطئه ساده یا یک حادثه اتفاقی نبود، بلکه محصول یک فرآیند چندلایه و پیچیده بود که در آن، بازیگران داخلی، منطقهای و فرامنطقهای هر یک نقش خاص خود را ایفا کردند. افغانستان با این سقوط، وارد مرحله تازهای از «بازی بزرگ» شد؛ بازیای که در آن، طالبان بهعنوان ابزاری در خدمت معادلات امنیتی جدید، هم میتواند ضامن منافع برخی قدرتها باشد و هم ابزار فشار و بیثباتسازی علیه دیگران. در چنین شرایطی، درک دقیق این روندها و نقشآفرینان، پیششرط هرگونه راهبرد آینده برای بازتعریف جایگاه افغانستان در معادلات ژیوپلیتیکی است.
عبدالناصر نورزاد
>>> Razaq Rahimi
تحویل قدرت در ۱۵ اگست ۲۰۲۱ به طالبان، نه رویدادی منحصر به فرد، بلکه بازتولید الگویی تاریخی در افغانستان بود؛ الگویی که در آن حاکمیت های سیاسی نه برآمده از اراده و خواست مردم، بلکه همواره در چرخهای از مداخلات قدرتهای بزرگ منطقهای و فرامنطقهای، از گروهی به گروه دیگر منتقل شده اند.
این تحویلی قدرت نیز حلقهای جدید از زنجیرهای کهن بود که در آن حاکمیت سیاسی محصول معادلات ژئوپلیتیک و بازی قدرتهای خارجی بوده است.
تاریخ افغانستان شاهد تکرار مکرر این سناریو و روزهای سیاه پی در پی است: هر بار که صفحهٔ شطرنج منطقه در محور منافع قدرت های بزرگ و همپیمانان منطقه ای آنها نیاز به بازآرایی و بازی جدید پیدا می کند، مهرههای قدرت در کابل نیز در همان محور جابجا میگردند.
پیامد این جابجایی ها برای مردم چیزی جز تداوم استبداد، سرکوب، کشتار و تحمیل رنج، فقر، آوارگی و سیه روزی های بیشتر نبوده است.
تا زمانی که حاکمیت سیاسی برخاسته از اراده آگاهانه و رای مردم نباشد، همین آش خواهد بود وهمین کاسه!
>>> اما دلیل اساسی شکست نظام جمهوریت عبارت از دلیلی است که سه مرتبه در مقابل قوای انگلیس در افغانستان و یک مرتبه هم در مقابل موجودیت قوای شوروی در افغانستان،صورت گرفت و باعث خروج نیرو های نظامی این کشور ها ار افغانستان شد.
نمیدانم که دلیل اش چه بود؟
اگر شما میدانید،بنویسید.
>>> خدا را شکر که حکومت دزدها، نوکران آمریکایی های جنایتکار سقوط کرد. آمریکایی های جنایتکار هیچ وقت به کسی رحم و وفا ندارد حتی به نوکران نزدیک خود.
>>> کدام جمهوریت . یک اورگان اگر مبتنی بر واقعیات جامعه خود نباشد به سرعت فرو می پاشد در همه دوران تاریخی بیست ساله جمهوریت همه توان بر قوم بازی دروغ خدعه تقلب استوار بود ما و عراقی ها در یک زمان شروع کردیم آنها بدون انکار واقعیات جامعه یک نظام فدرالی بنیان گذاشتن که تا به امروز پس از خروج اشغالگران بر پا است نظام دروغین پشتو سالار متقلب فاسد هنوز اشغالگران از میدان هوایی کابل نرفته فرو پاشید
>>> مسولیت تمام این بد بختی ها متوجه کرزی مداری و غنی بابای فراری است.
در طول بیست سال فقط این دو اجنت امریکا قدرت و صلاحیت عام و تام داشتند و باقی اراکین دولت فقط چرخه گیر و بعضی ها اریکن به دست در خدمت این دو ....بی شرف بودند....
>>> واقعا طالبان بداند دیگه هشتاد درصد مردم شما را قبول نداره بهترین راه انتخابات هست
>>> واقعا به این میگه دولت امتیت در حد اروپا اقتصاد هم جور میشه بیچاره دولت امارت اسلامی شب روز برای اقتصاد این کشور کار میکند گذشت دولت دوزدان جمهوریت که ده روز روشن ده کابل تلفن بازور ده جلو جشم پلیس دوزد میکردن کار درس خواندن زتان جور شود ۹۵ فیصد ملت افغانستان از این دولت رازی است اون پنج فیصد یادوزد یا لندغر یا اون زنانی است که در افغانستان مثل اروپا کون لوچ و سرلوچ ده دیسکو باشد انشاالله افغانستان جور شد
>>> امیدوارم طالبان بجای نمایش اقتصاد واقعا رونقی به اوضاع افغانستان بدهند کم از کم امنیت خوب است و این چیزا کمی نیست حتی با زور
>>> یک نوکر امریکا رفت یک نوکر دیگراش پس آمد
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است