افغانستان؛ قربانی مدیریت بحران از راه دور
افغانستان امروز نه یک کشور آزاد و مستقل، که بخشی از صفحه شطرنجی است که مهره‌هایش را دیگران جابجا می‌کنند 
تاریخ انتشار:   ۲۳:۰۰    ۱۴۰۴/۵/۲۴ کد خبر: 177806 منبع: پرینت

طی بیش از دو دهه گذشته، افغانستان میدان آزمایش و اجرای سناریوهای پیچیده ژیوپلیتیکی و امنیتی قدرت‌های جهانی بوده است. نه در گذشته و نه امروز، هیچ گروه سیاسی در این کشور توانایی دولت‌سازی واقعی و ارایه برنامه جامع برای توسعه و ثبات پایدار را نداشته است. گروه‌های سیاسی موجود، یا درگیر منافع شخصی و رقابت‌های قومی و سمتی بوده‌اند، یا به‌صورت عمدی و ناخواسته، به بخشی از پروژه‌های طراحی‌شده بیرونی بدل شده‌اند. از همان آغاز، سیاست ایالات متحده و غرب بر این پایه استوار شد که تمرکز از ساختارها و برنامه‌ها برداشته شده و به سمت چهره‌ها منتقل گردد. این انتخاب آگاهانه، افغانستان را به‌سوی یک بن‌بست استراتژیک هدایت کرد، جایی که هر تغییر سیاسی وابسته به بقای یا حذف یک فرد بود، نه یک نظام نهادی و پایدار.

این سیاست، پیامدهای عمیقی بر روند دولت‌سازی داشت. وقتی که چهره‌محوری جایگزین برنامه‌محوری شد، ساختارها بی‌ریشه و شکننده باقی ماندند. نتیجه این وضعیت آن بود که با تغییر یک چهره، کل سیستم فرو می‌ریخت. به همین دلیل، حتی زمانی که منابع عظیم مالی و نظامی وارد افغانستان شد، ظرفیت‌های نهادی و برنامه‌های ملی هرگز فرصت شکل‌گیری پیدا نکردند. در چنین شرایطی، نقش عوامل داخلی نیز مهم بود، اما وزن اصلی فروپاشی جمهوریت بر دوش عوامل خارجی، به‌ویژه ایالات متحده و متحدانش، سنگینی می‌کند.

پروژه تبدیل افغانستان به «بهشت امن تروریستی» و ترویج افراطیت، از همان ابتدا با طراحی بلندمدت آغاز شد. برای رسیدن به این هدف، لازم بود این تغییرات در قالب یک «دموکراسی مسخره» پیش برود؛ دموکراسی‌ای که تنها پوسته‌ای فریبنده از آزادی و حقوق شهروندی داشت اما در عمل، مسیر رشد بنیادگرایی را هموار می‌کرد. این گذار تدریجی، سبب شد حساسیت افکار عمومی نسبت به گسترش شبکه‌های افراطی به‌تدریج کاهش یابد و شرایط برای حضور پایدار گروه‌های تروریستی چندملیتی فراهم شود.

امروز جامعه افغانستان با یک بحران عمیق بی‌اعتمادی مواجه است. مردم دیگر به هیچ چهره سیاسی به‌عنوان نجات‌دهنده باور ندارند. تجربه سال‌های گذشته نشان داده است که حتی کسانی که با شعار تغییر و نجات به میدان آمده‌اند، یا ابزار بازی قدرت‌های خارجی شده‌اند یا در برابر فشارهای داخلی و خارجی فروپاشیده‌اند. رهبران جهادی و فرماندهان مقاومت، همان‌هایی که روزی فاتحانه وارد کابل شدند، در نتیجه یک اشتباه و غفلت راهبردی و در پی تفاهمات پشت پرده کرزی، غنی و عبدالله با غرب، ناگهان از صحنه حذف و از کشور طرد شدند.

ایالات متحده هیچ‌گاه برنامه واقعی برای دولت‌سازی، ایجاد ثبات سیاسی و بیرون کشیدن افغانستان از بحران چند دهه‌ای نداشت. مأموریت اصلی، اجرای یک استراتژی کنترل بحران از راه دور بود: واگذاری مسوولیت‌های امنیتی به بازیگران محلی، مداخله گزینشی در لحظات حساس، و حفظ افغانستان به‌عنوان یک نقطه ثبات نسبی برای مدیریت معادلات منطقه‌ای. طالبان در این چارچوب، به بازیگری تبدیل شده‌اند که ضمن ایفای نقش نیابتی، امنیت و منافع قدرت‌های فرامنطقه‌ای را نیز تأمین می‌کند.

با تداوم این وضعیت، چشم‌انداز پنج سال آینده نگران‌کننده است. افغانستان به‌سوی تبدیل شدن به جامعه‌ای عقده‌ای، فقیر، وابسته و منزوی در سطح بین‌المللی پیش می‌رود؛ جامعه‌ای که از پیشرفت تکنولوژی و علوم عصری دور افتاده و بیش از هر زمان دیگری در حصار ایدیولوژی‌های واپس‌گرا گرفتار شده است. این روند، نه‌تنها آینده کشور را نابود می‌کند، بلکه افغانستان را به یک مرکز صدور بی‌ثباتی به منطقه و جهان بدل می‌سازد.

شواهد نشان می‌دهد که استراتژی «بازموازنه از راه دور» آمریکا به‌طور کامل نتیجه داده است. کنترل غیرمستقیم از طریق شبکه‌های محلی، مدیریت منابع و نفوذ استخباراتی، و ایجاد وابستگی ساختاری به بازیگران خارجی، به واشنگتن اجازه داده است بدون حضور گسترده نظامی، میدان افغانستان را در اختیار داشته باشد. طالبان نیز با قرار گرفتن در مدار این بازی، به ابزاری برای اجرای اهداف بزرگ‌تر در منطقه، به‌ویژه در ارتباط با رقابت‌های ژیوپلیتیکی میان آمریکا، چین، روسیه و ایران، بدل شده‌اند.

افغانستان امروز نه یک کشور آزاد و مستقل، که بخشی از صفحه شطرنجی است که مهره‌هایش را دیگران جابجا می‌کنند. این واقعیت، اگر درک و با راهبردی منسجم پاسخ داده نشود، آینده‌ای تاریک‌تر از امروز را رقم خواهد زد.

عبدالناصر نورزاد


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
افغانستان
قربانی دیگران
نظرات بینندگان:

>>>   تحلیل وتجزیه تان کاملا درست وبجا است. انسان های وطن دوست وخدمت ګاران خوب قبل ازکودتای هفت ثور درافغانستان زیاد بودند اما جنایتکاران خلق وپرچم بنا به عقده های شخصی وحزبی شان آنها را زنده به ګور کردند وحالا افغانستان به نداشتن اشخاص وطن دوست وواقعی آله دست ذیګران قرار ګرفته وهیچ امید بهبودی درافغانستان آینده دیده نمیشود. اګر چنین قضاوت کنیم که این وضعیت تقدیرمردم افغانستان است بکلی غلط است قبیله ګرایی وانحصارقدرت طولانی درافغانستان یکی از بحران های درازمدت درافغانستان بوده که توسط همفکران و وروابط قبیله ازخارج سرحدات افغانستان سرچشمه میګیرد تاوقتیکه این روابط نامشروع وغیر انسانی ادامه یابد قبیله ګرایی فاشیست به حقوق مشروع اقوام دیګر افغانستان تسلیم نخواهد شد.
محمدعمر بلوچ چخانسور

>>>   تا جایی که من تاریخ افغانستان را مطالعه کردم و خودم شاهد دولت های مختلف از زمان ظاهرشاه گرفته تا زمان حال بودم، هیچ دولتی صد فیصد مورد قبول مردم افغانستان نبوده است و همیش مخالفت هایی از طرف گروپ های مختلف در مقابل این دولت ها وجود داشته است و متیقن هستم که در آینده نیز چنین خواهد بود.
ظاهر شاه را پادشاه مطلق العنان میدانستند و مظاهره میان، سر سگ را کل میکردند و در گردن اش لوحه نصب میکردند و مینوشتند ظاهرشاه.
داود خان را رییس جمهور قلابی و دروغی میدانستند.
لویه جرگه را دایر کرد و در لویه جرگه موضوع رای گیری روی انتخاب رییس مجلس لویه جرگه بررسی میشد.
یکی از حاضرین جلسه برخاست و گفت:
زه هیس کوم بل رییس نه پیژنم. زما رییس داود خان دی!
داود خان بیانیه داد و در ختم بیانیه اش گفت که من یک اندازه سن و سالم بلند رفته است و میخواهم استعفی بدهم و کدام نفر دیگر را رییس جمهور انتخاب کنید!
حاضرین جلسه گفتند که استغفرالله، استغفر الله. قسمی وکیل صاحب قبلاً اظهار داشتند،رییس جمهور ما شما هستید و ما کس دیگر را نمیخواهیم.
این هم شد انتخابات!
انقلاب ثور شد و جنگ ابرقدرت ها در افغانستان شروع شد و شوروی قوای خود را از افغانستان بیرون کرد و گروپ های مجاهدین داخل کابل شدند و رژیم داکتر نجیب سقوط کرد و جنگ های داخلی شروع شد.
بعد از دوره دوماهه صبغت الله مجددی،ربانی برای شش ماه منحیث رییس جمهور انتخاب شد.بعد از شش ماه،مثلی که داودخان لویه جرگه قلابی را دایر کرد، او نیز شورای حل و عقد را دایر کرد و مثل دولت طالبان،سرپرستی اش خلاص شد و رییس جمهور دایمی شد.
جنگ ها شدت گرفت و در تاجکستان نیز جنگ ها ادامه داشت،تا این که مذاکرات بین دولت ربانی و دولت بوربس یلتسن در ماسکو برگزار شد و جنگ در تاجکستان خلاص شد و گلبدین نیز چوکی صدارت را قبول کرد و به دولت تسلیم شد.
ترق بیل کلینتن از بی نظیر بوتو دعوت کرد که به قصر سفید بیاید.
در قصر سفید بیل کلینتن به بی نظیر بوتو دستور داد که کدام گروپ دیگر برضد دولت ربانی تشکیل کند.
بی نظیر بوتو گروپ طالبان را تشکیل کرد.
در سال آخر ریاست جمهوری اش بیل کلینتن میخواست توافقات صلح را بین اسراییل و فلسطین به پیش ببرد.
اما نتیجه نداد و یاسر عرفات جلسه را ترک کرد و کشور های اسلامی نیز مخالف بودن بیت المقدس منحیث پایتخت اسراییل بودند و در نتیجه عربستان میخواست پول های خود را از بانک های امریکا خارج کند.
در امریکا انتخابات شد و جورج بوش رییس جمهور امریکا شد و حادثه یازدهم سپتامبر را طراحی کرد و مثببین آن را اتباع عربستان سعودی اعلان کرد و به عربستان گفت که برو،پبسه،میسه،نیست. همه اش سوخت و رفت و امر حمله به افغانستان را داد.
جو بایدن که در آن زمان از حزب دموکرات ها بود،گفت:من از تصمیم رییس جمهور مان برای حمله به افغانستان کاملاً حمایت میکنم!
بیست سال تیر شد و زدند و کندند و بمبارد کردند و سه تریلیون دلار سه رییس جمهور بودجه گرفتند و خورد و برد کردند و بالاخره رییس جمهور چهارم که قبلاً عضو مجلس سنا بود و از حمله امریکا به افغانستان پشتیبانی کرد، اعلان کرد که بیست سال جنگ در افغانستان بس است و قوای خود را بیرون میکنیم!
چه میکرد؟
اگر توافقات دوحه را قبول نمیکرد،دونالد ترامپ انتقاد میکرد که من میخواستم صلح را بیاورم ،اما جو بایدن جنگ را ادامه داد.
اگر توافقات دوحه را قبول میکرد،دنباله رو دونالد ترامپ میشد.
یگانه چاره عبارت از تسلیم قدرت به طالبان بود و گرفتن قصد از اشرف غنی که یخن خود را پاره کرد که مه آدم ترس نیستم،مه مثل امان الله خان فرار نمیکنم!
در حالی که راکتی که در مراسم تحلیف به ارگ اصابت کرد و تمام مهمانان خارجی را ترساند،به امر خود اشرف غنی ،توسط نفر های گلبدین فیر شد تا داکتر عبدالله را از مراسم تحلیف جداگانه اش در قصر سپید دار منصرف کند.
این قصر سپید دار ایتقدر مهم شده است که حالا نیز با وجودی که معاون سیاسی اش نیز برطرف شده است، اما قصر سپید دار را رها کردنی نیست.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است