سنت و نو گرایی در افغانستان
سنگری که نیروهای عقب گرا در افغانستان ایستاده و بر جلوه های هرگونه تجدد و حتی شریعت حمله می کنند ذهنیت سنگ شده سنتی مردم است. با دریغ هنوز افغانستان باید راه درازی را پشت سر بگذارد 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۵۱    ۱۳۹۲/۲/۲۸ کد خبر: 51935 منبع: پرینت

مدرنیته از یک نگاه یک مفهوم تازه است. مفهومی که در بحث ها ی جامعه شناختی در اروپا پس از دوره ی نو گرایی یا رنسانس مطرح شده است. نقطه ی مقابل مدرنیته همان سنت است. به ظاهر چنین انگاشته می شود که گویا تقابل سنت و نوگرایی از همان زمان آغاز شده است. در حالی که اگر دقیق تر به مساله نگاه کنیم؛ درمی یابیم که جهان ادامه ی تقابل و مبارزه ی نو با کهنه است. هر پدیده ی نویی از یک پدیده ی کهنه سر به در می آورد. این مبارزه ی نو با کهنه مبارزه ی دوام دار و بی فرجام است. از آغاز بوده است وتا جهان پابر جاست ادامه خواهد یافت. به مفهوم دیگر بدون تقابل نو و کهنه تغییر و حرکتی نمی تواند در جهان وجود داشته باشد.

اما امروزه بحث مبارزه ی سنت و تجدد در حقیقت همان تقابل سنت گرایی و تجدد گرایی است. تجدد که خود از درون سنت سر به در کرده است، می خواهد آرام آرام سنت را از میدان بیرون کند و خود را در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی گسترش دهد؛ اما این امر آنقدر ها هم ساده نیست که یک شبه تجدد بتواند سنت را از میدان بیرون کند به زبان دیگر بتواند او را بگونه ای فیزیکی حذف کند. برای آن که سنت یک امر ریشه دار است. بخشی از هویت یک قوم است. وقتی تجدد می خواهد جایگاه او را به دست آورد، سنت به مقابله می پردازد. هر چند در این مبارزه بیشتر پیروزی از آن تجدد است، با این حال تاریخ شاهد است که در موارد زیادی و آن هم در مشرق زمین این سنت است که بر تجدد غلبه می یابد.

تجدد در نگاه نخستین برای مردمانی که پیوسته در چارچوب سنت ها زیسته اند، امر بیگانه ای می نماید. برای آن که سنت در ذهن مردمان سنت زده و سنت گرا نوع نگرش است به جهان و هستی. سنت شیوه های رفتار فردی و اجتماعی یک قوم را مشخص می سازد. در بر گیرنده ی باور داشت های مردم نسبت به زندگی و هستی است، نوع عادت اجتماعی و فرهنگی است که خود بگونه ای از باورداشت بدل شده است.

چنین است که وقتی سنت را در برابر تجدد قرار می دهیم، سنت مفهوم گسترده تری پیدا می کند و حتی تمام جلوه های فرهنگ و تمدن گذشته را در بر می گیرد. رسیدن از سنت و سنت گرایی به تجدد و نو گرایی پروسه ی بسیار حساس و پیچیده ی اجتماعی- فرهنگی است. در حقیقت یک نوع نگرش به زندگی و هستی جایش را به نگرش دیگری می دهد و ما می دانیم که هیچ تغییری بگونه ی مثبت و موثر در جامعه ای رخ نخواهد داد مگر اینکه اندیشه ای بتواند در ذهن و مغز فرد فرد جامعه رسوخ کنند. به زبان دیگر هر تغییر اجتماعی از ذهن فرد فرد یک جامعه آغاز می شود. با این همه در کشور های توسعه نیافته گاهی گرایش به تجدد بگونه ی تقلید اجتماعی و فرهنگی بروز می کنند. نمی توان از آن به نام رسیدن به مرحله ی تجدد یاد کرد. سخن عارف بزرگ مشرق زمین شمس تبریزی در این زمینه خوب صدق می کند که سده ها پیش از امروز حتی اسلام تقلیدی را اسلام نمی دانست: « هر فسادی که در عالم افتاد از این افتاد که: یکی یکی را معتقد شد به تقلید یا منکر شد به تقلید کجا روا باشد مقلد را مسلمان گفتن » با این همه بشریت رو به تجدد به پیش می رود و نو گرایی یک جریان بزرگ اندیشه ای جهان امروز است. حتی این حرکت در مرز تجدد و نوگرایی باقی نمانده؛ بلکه به پسا تجدد و پسا نو گرایی رسیده است. اما این امر سبب نمی شود که اندیشه ورزان و رهبران جهان نسبت به دیرپایی سنت و سنت گرایی بی توجه بمانند. برای رسیدن به تجدد نخست از همه باید ویژگی های سنت در میان یک ملت و یک سرزمین شناخته شود. تا بر بنیاد آن شیوه های حرکت بسوی تجدد مشخص گردد.

تجربه در کشور های مشرق زمین نشان می دهد که گاهی دولت ها در جهت جایگزینی تجدد بر سنت، با استفاده از شیوه های خشونت آمیز به سرکوب سنت و بینش های سنت گرایانه پرداخته اند. چنین امری در یک جهت مقاوت مردمی را که نسبت به سنت های خود پایبند بوده اند برانگیخته است؛ بلکه سبب شده است تا مردم از هر گونه سنتی ولو خرافاتی و مبتذل نیز به پاسداری برخیزند.

چنین مواردی را می توان در تاریخ کشور های که نظام های کمونیستی داشته اند، مشاهده کرد. دولت های کمونیستی زیر نام مبارزه با سنت های غیر انقلابی در حقیقت خواستند تا تمام باور داشت های مردم را از میان برداشته و ایدیولوژی کمونیسم را جایگزین آن سازند. چنان که می دانیم دولت های کمونیستی جهت اجرای چنین برنامه هایی هزاران شهروند خود را تیر باران کردند. با این همه تجربه نشان داد که پس از فروپاشی نظام جهانی کمونیسم یکبار دیگر این کشور ها به سنت های پیشین خود بر گشتند. برنامه های سنت زدایی در افغانستان در سال های حاکمیت نظام وابسته به اتحاد شوروی سابق، با سرکوب گسترده ای پیاده شد که دولت هزاران هزاران تن را به جرم داشتن باور های سنتی تیر باران کرد.
در یک مورد دولت کمونیستی افغانستان، گویا جهت گذار از دوران فیودالیته با اجرای فرمانی به اصلاحات زمین پرداخت در نتیجه بخشی از زمین های زمین داران به دهقانان تقسیم شد. این در حالی بود که دهقان براساس باور داشت های سنتی و مذهبی گرفتن زمین از زمین داران را حرام می دانستند. بعد ها که نفوذ دولت در دهکده ها کاهش یافت دهقانان خود زمین ها را به زمین داران تسلیم کردند.

نوع دیگر مقابله سنت با تجدد، مبارزه سامان یافته است، مبارزه متکی بر شناحت سنت ها و چگونگی آنها. چنین مبارزه ای هر چند زمان گیر است، اما جامعه را می تواند بگونه آرام به دوران تجدد راهنمایی کند. سنت ها به یکباره از بین نمی روند، پاره ای از آنها از ازرش هایی برخوردار هستند که می توانند در شرایط تجدد نیز به زندگی خود ادامه دهند از اینجا می توان گفت رسیدن از سنت به تجدد به مفهوم نفی فیزیکی سنت نیست؛ بلکه رسیدن از سنت به تجدد،همان نفی دیالکتیکی است یعنی آن بخش های از سنت که می توانند به هستی خود در شرایط نوین ادامه دهند زنده می مانند و بگونه ای در تجدد استحاله می یابند اما آن بخش هایی که دیگر فرسوده شده اند و نمی توانند در شرایط نوین زیست کنند از بین می روند.

گاهی هم در کشور های مشرق زمین تقابل در میان سنت و نو گرایی بگونه ای رخ می دهد که می خواهند ارزش های جهانی وامروزین اجتماعی- سیاسی را در چارچوب های تنگ سنت جا به جا کنند. این در حالی است که معیار و موازین تفکر اجتماعی- سیاسی امروزین نمی تواند در چارچوب معیار و موازین بینش های تنگ سنتی جا به جا شوند. چنین سیاستی خود بزرگ ترین مانع در برابر تجدد است. بطور مثال دموکراسی را می توان با بینش های شهروندی به کرسی نشاند، چنانکه اگر بخواهیم دموکراسی قومی و قبیله ای ایجاد کنیم در حقیقت دموکراسی را مسخ کرده ایم و از چنین راهی هیچگاهی به دموکراسی نخواهیم رسید. در این صورت دموکراسی نمی تواند کارایی داشته باشد؛ البته این امربر می گردد به شیوه رهبری جامعه که می خواهد معیار های جهانی دموکراسی را با معیار ها و ارزش های قبیله ای و قومی هماهنگ سازد یعنی نمی توان مدرنیسم را با شیوه های سنت گرایانه به پیروزی رساند. چیزی که در شماری از کشور های مشرق زمین آگاهانه و یا نا آگاهانه چنین کرده اند. به پندار من بینش های قبیله ای و بها دادن به سنت های قبیله ای ظرف بیشتر از یک دهه خود بزرگ ترین مانع در جهت تحقق دموکراسی در کشور بوده است. با افزار های کهنه نمی توان ارزش های نوین را پیاده کرد.

به یک مفهوم می توان گفت که افغانستان از سده ی نوزدهم به این سو میدان داغ مبارزه ی سنت و تجدد بوده است. سال 1873 خورشیدی در زمان شیر علی خان نخسین روز نامه در افغانستان به نام « شمس النهار » به نشرات آغازکرد، چاپ خانه هایی پایه گذاری شدند، کتاب هایی به نشر رسیدند، مکتب های رسمی و کارخانه هایی ایجاد شدند. بازرگانی رونق یافت که این همه توانست تکانه ای را در جامعه ی بسته فیودالیته ی آن روز پدید آورد. این نکته قابل یاد آوری است که این نشریه زمانی در افغانستان به نشرات آغاز کرد که هنوز در کشور های ایران و آسیای میانه چیزی به نام نشریه وجود نداشت.

با سقوط دولت شیر علی خان در 1878به یک مفهوم تمام این تلاش های تجدد گرایانه و مدنی خاموش شد. تا این که افغانستان در در زمان امیر حبیب الله به سال 1911 بار دیگر نشریه ای را به نام « سراج الاخبار » انتشار داد که محمود طرزی مدیر مسوول آن بود. پیدایی نوع اندیشه های مشروطه خواهی نیز به همین زمان بر می گردد که خود گونه ای تفکر مدرنیسم را در میان آموزش دیدگان کشور تبلیغ می کرد. در این زمان شمار مکتب ها فزونی یافت و مظاهر تجدد بیشتر از گذشته در زندگی مردم پدیدار شد اما چندی بعد به سبب سو قصدی که به جان شاه شد، شاه نه تنها مشروطه خواهان را سر کوب کرد و دامنه چنین تلاش هایی را محدود ساخت، بلکه شمار زیادی از روشنفکران و نو اندیشان را تیر باران کرد و حتی به توپ پراند، این رویداد خونین یکبار دیگر بر اندیشه ها و جنبش تجدد طلبی سایه افکند، این خود همان پیروزی استبداد سنتی بر نوگرایی بود.

پس از استقلال در 1919 در زمان شاه امان الله خان، افغانستان گام های بلند تر و استوار تری را به سوی تجدد و نوگرایی برداشت. نشریه اختصاصی زنان به نشرات آغاز کرد که هر از گاهی ملکه « ثریا » نیز در آن نوشته هایی را نشر می کرد. نشریه های اختصاصی نه تنها در کابل فزونی یافتند بلکه در شماری از ولایات کشور نیز روز نامه و نشریه های دیگری پایه گذاری شدند.

در همین زمان نخسین قانون اساسی در افغانستان ساخته شد که خود مقابله ای بود با قوانین سنتی حاکم در جامعه، مکاتب دخترانه بوجود آمدند و گروهی از دختران جهت آموزش به ترکیه فرستاده شدند، زنان حق اشتراک در اجتماعات را یافتند، رفع حجاب در همین زمان صورت گرفت، ملکه در جرگه بزرگ پغمان اشتراک کرد، تیاتر پایه گذاری شد. پیوند های رسمی افغانستان با کشور های غربی بیش از هر زمان دیگر گسترش یافت.

این همه حرکت بسوی تجدد در دهه 1919 در افغانستان در حالی صورت می گرفت که ذهنیت عام اجتماعی همان ذهنیت سنت گرایانه بود. هر چند بخش هایی از مردمان در شهر ها و بیشتر در کابل از چنین حرکت هایی دفاع می کردند اما بخش بیشتر مردم در ولایات با هر گونه حرکت در جهت نوگرایی و بطورعمده با برنامه های تامین حقوق مدنی زنان، آزادی ها و آموزش آنان مخالفت می کردند. کسی در ولایات جنوبی افغانستان به نام ملا عبدالله مشهور به ملای لنگ در حالی که در یک دست قرآن و در دست دیگر قانون اساسی امان الله خان را داشت از مردم می پرسید که شما کدام یک را می پذیرید؛ قرآن یا قانون امان الله را ؟ دوره ی امان الله خان در افغانستان را می توان یکی از شدید ترین دوره های مبارزه و تقابل سنت و مدرنیته گفت که سرانجام سبب سقوط دولت شد. در پیوند به سقوط دولت نوگرای امان الله خان، گذشته از عوامل بیرونی ذهنیت سنت گرایی مردم و استفاده از این ذهینت بوسیله نیرو های عقب گرا بسیار مهم بود. حرکت بسوی تجدد در حالی به سرعت پیش می رفت که ذهن عقب مانده و سنت گرای مردم آماده ی پذیرش چنان حرکت هایی نبود.

از 1919 تاکنون که ما وارد دهه دوم سده بیست و یکم شده ایم، افغانستان میدان مبارزه شدید سنت و نو گرایی است. هم اکنون نیز محور بیشتر رویداد های سیاسی و نظامی افغانستان را همین مقابله سنت گرایی و نوگرایی تشکیل می دهد. با دریغ هر بار که تجدد نا گزیر شده است تا در برابر سنت عقب نشینی کند در کنار ده ها دلیل دیگری که هم اکنون وضعیت سیاسی- اجتماعی افغانستان را پیچیده ساخته است، موجودیت سنت ها و ذهنیت های سنگ شده نیز عامل بسیار مهمی بوده است. همانطور که گفته شد چنین ذهنیتی به مقابله با تجدد می پردازد یا هم می خواهد تا ارزش های مدنی و تجدد گرایانه را در چارچوب ارزش های خود در بند بکشد که این خود نوع دیگری مقابله با تجدد است.

شاید افغانستان در منطقه یکی از کشورهایی است که پیوسته در قوانین خود به تامین حقوق زنان توجه کرده است در قوانین کار افغانستان هیچگاه مزد زنان کمتر از مزد مردان نبوده است با این حال هنوز زنان در کشور از دسترسی به حقوق مدنی و بشری خود به پیمانه نگران کننده ای محروم اند. در سال 1970 در کابل و بعضی از ولایات کشور نخستین بار به روی دختران دانشگاهی و زنان اسید پاشیده شد که اینگونه نیرو های عقب گرا می خواستند تا با ایجاد فضای وحشت و هراس دختران را از رفتن به مکتب ها ودانشگاه ها و زنان را از رفتن به کارمانع شوند.

هم اکنون نیز چنین حادثه هایی گاهی در گوشه و کنار کشور رخ می دهد. دختران در مکاتب شان مسموم می شوند، روی آن ها اسید پاشیده می شود، زنان را تیر باران می کنند، زنان فعال در عرصه های خدمات اجتماعی، مدنی و حقوق بشری را می کشند، معلمان را سر می برند، این همه جنایات در حالی صورت می گیرد که زنان در افغانستان در چارچوب قانون حق مساوی با مردان دارند اما این سنت ها است و بینش های سنگ شده سنتی و قبیله ای است که نه تنها حقوق زنان را زیر پا می کند بلکه قانون را نیز زیر پا می سازد. این سنت ها گاهی چنان برجسته و پایدار اند که بخشی از زنان هنوز آماده نیستند تا در جهت پاسداری از حقوق مدنی و بشری خود اقدامی کنند مانند آن است که آنها پذیرفته اند که نه تنها شهروند دوم اند بلکه جنس دوم نیز هستند. در دهکده های افغانستان هنوز زنان از گرفتن میراث خود که یک امر شرعی است دوری می کنند و می اندیشند که امر ناستوده ای خواهد بود که آنان در برابر برادران بیاستند و خواهان میراث پدری خود شوند. این در حالی است که بخشی از مردم می اندیشند که زنان نباید خواهان میراث پدر باشند در اینجا دیده می شود که سنت، گذشته از مقابله با تجدد به مقابله در برابرشریعت نیز بر خواسته است به همین گونه در رویداد های طلاق زنان کمتر برای به دست آوردن مهریه خود از شوهر اقدامی می کنند در حالی که در این موارد شریعت وقوانین مدنی افغانستان به زنان حق دسترسی به میراث و مهریه را داده است.

سنگری که نیروهای عقب گرا در افغانستان ایستاده و بر جلوه های هرگونه تجدد و حتی شریعت حمله می کنند ذهنیت سنگ شده سنتی مردم است. با دریغ هنوز افغانستان باید راه درازی را پشت سر بگذارد تا به تفکر شهروندی برسد البته پایداری سنت در برابر تجدد تنها ویژه افغانستان نیست بلکه این یک امر جهانی است، امروزه بیشتر کشورها ی کمتر انکشاف یافته با چنین چالشی رو به رو هستند. اروپا چنین مراحل دشواری را پس از رنسانس پشت سر گذاشته است.
رسیدن به تجدد و نو گرایی نیاز به ایجاد ذهنیت تجدد گرایانه دارد، ذهنیت برای تغییر، ذهنیت برای این که سنت ها همیشه تابو نیستند بلکه در جریان زندگی اجتماعی ایجاد شده وبا توسعه اجتماعی می توانند تغییر یابند و جایشان را با بینش اجتماعی و شیوه رفتاری دیگری عوض کنند. ذهنیت مردم نیروی بزرگی است که می تواند هر حرکت مخالف را با شکست رو به رو سازد همانگونه که می تواند پیزوی هر حرکت و هر اندیشه اجتماعی را نیز تضمین کند. چیزی که باید در بر نامه ریزی های جنبش های تجدد گرایانه در نظر گرفته شود.

پرتو نادری

کد (16)


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   خيلي مضمون خوب بود اما چرا همه سنوات به ميلادي ذكر ميشود در حاليكه بحث از افغانستان باشد بايد تاريخ ها به هجري شمسي باشد تا بهتر زمان آن ذهن نشين شود
با آن كه همه نظرات نادري صاحب صائب است اما چطور است اگر مقابله سنت گرايان را با نو گرايان يا تجدد گرايان نگوئيم افغانستان چون همه در افغانستان به اين موضوع عكس العمل مشابه ندارند تعدادي زودتر ميپذيرند اما تعدادي مشكلتر وخيلي مشكلتر

>>>   استاد تحیلیل عالمانه ی کردید. فکر می کنم با وجود دوستان پشتون دیگر ما حرف از تمدن وپیشترفت نزنیم. در حالیکه وحشی گری در این قوم افتخار است

>>>   اگر به متن تحریر شده استاد که در زیر بار دیگر تحریر داشتم به دقت فکر شود مشکل کشور ما در همه عرصه ها زندگی کاملآ با یکدیگر مشابهت داشته و اکثریت ما را در بین شریعت مذهبی وسنت های مردمی در گیر ساخته باید مردم ما فرق بین شریعت وسنت های فرسوده غیر شرعی را تمیز کند و از این بار دیکر رهایی یابند. متن استاد قرار ذیل است "در دهکده های افغانستان هنوز زنان از گرفتن میراث خود که یک امر شرعی است دوری می کنند و می اندیشند که امر ناستوده ای خواهد بود که آنان در برابر برادران بیاستند و خواهان میراث پدری خود شوند. این در حالی است که بخشی از مردم می اندیشند که زنان نباید خواهان میراث پدر باشند در اینجا دیده می شود که سنت، گذشته از مقابله با تجدد به مقابله در برابر شریعت نیز بر خواسته است به همین گونه در رویدادهای طلاق زنان کمتر برای به دست آوردن مهریه خود از شوهر اقدامی می کنند در حالی که در این موارد شریعت و قوانین مدنی افغانستان به زنان حق دسترسی به میراث و مهریه را داده است.

>>>   به نظر من برای گزار از شیوه های سنت گرایانه کور که هیچگونه مبنای دینی ندارند و قرار گرفتن در یک مدار مدرنیته اراده سیاست مداران و مهمتر ازان تدبیر در عمل رهبر نظام موثریت قاطع دارد. شکست نهضت امانی در عقب دست کهنه کار انگلیس را داشت.که تاریخ از علت و قراین مداخلات ابلیس مآبانه نشانه های روشن دارد. در مبارزۀ گزار از عادات سنگ شدۀ کور که امروز در بخش های از بافتهای جامعه از خرافات گزشته به تابو پیوسته است به رهبری مدبر در پرتو تعلیم و تربیه نسل امروز و فردا نیاز جدی و اولی احساس میشود. تا چسپیدن به مظاهر منفی و کهنه را بنام هویت ملی و یا قومی و احتراز از جنبه های مثبت جهانی شدن و همگرایی را که انکشاف علوم مثبته وتکنولوجی هر روز پرده های را در تیاتر زندگی پیش نظر ما قرار میدهد معلول بی سوادی بالای جامعه و در تنگنا قرار دادن زمینه های آگاهی افراد است.مخصوصآ اشخاص که از روزنه آموزه های بلیغ و پاک دین باضعف تآویلات و تحلیل و تفسیر گنگ سطح فکری جامعه را سنگ میسازند .در حالیکه تفکر در هستی از اجزای عبادت است اسلام به شهادت تاریخ و کردار هاو پندارها دین پیشرو و زمانه ساز بوده بر عادات عقب گرایانه جاهلانه خط بطلان کشـــیده است. با دریغ و درد که یک مجموعه عقب گرا به نام آموزه های دین با دین آشکارا در ستیز اند. و دین را برای تآمین مرام های سیاسی خود و اجنبی و قدرت و حرص مادی گرایانه به بهانه میکیرند و یا طبق آیه مبارک 44 سورةالنسآ در تجارت سیاسی خود به خرید و پخش گمراهی می پردازند و مطابق
آیه ولا تتخذوآیاتالله هزوا و آیات مبارک دیگر عمل شان در برابر رهنمود های دینی به خاطر حرص و آز قدرت مایه استهزاء است. ازین تذکرات به فکرآن می افتیم در جامعه که از ترس فقر و نبود سیستم علمی و قدرتمند درتوزیع ثروت فساد را ترویج میدهد و ترویج ترس فقر و فساد جامعه را به عقب میبرد باید مردم و بالاخص نخبگان و قشر بیدار عاقلانه به اندیشند و رهبری جامعه را به شخص اهل بسپارند. به یاد تذکراتی از کتاب ویل دورانت می افتم ( أیا مردم به سبب جهل فقیرند یا به اثر فقر جاهلند ؟ این سوالی است که باعث اختلاف نظر متفکران سیاسی و اجتماعی از خود شده است ،زیرا گروهی از أنها که محافظه کارند توارث یعنی
اختلافات ذاتی ظرفیت فکری را مهم میدانند و گروه دیگر که اصلاح طلب اند، محیط یعنی تأثیر تربیت و فرصت را مؤثر می شمرند .در جوامع به نسبت افزایش و توزیع ثروت علم ترقی میکند و خرافات رو به تنزل می نهد .با وجود این حتی در کشور مترقی مخصوصأ در میان مردم فقیر و طبقه ثروت مند تنبل أن - جنگلی از خرافات وجود دارد . مانند طالع بینی، کف بینی ، فال بد،چشم زخ ، جادو گری، اعتقاد به ارواح خبیثه ،ورد خوانی ، تعبیر خواب ، غیب گویی ، حقه باری و
اعتقاد به خاصیت های پنهانی و نافع و مضر سنگ ها-گیاهان جانوران،پرندگان و...درین صورت ملاحظه میکنید در جامعه که ثروت آن کم و یا در دست عدۀ معدودی است ،چگونه جهل خرافات و موهوم پسندی ریشه های علم را مسموم و گل های أنرا پژمرده میکند .در نظر کسانی که از حیث عقلانی ضعیف اند، خرافات عامل مفیدی است ، و روز های خسته کنندۀ انها در نتیجه اعتقاد به عجایب مهیـــج خوشتر می شود و رنج فقر و فاقه آنها با اعتقاد به قدرتهای موهوم و امید های مرموز تخفیف می یاند .) می بینیم که دو پدیدۀ جـــــــــــــهل و فقــــــــــــر که مولود بی علمی و تنبلی اند چسپــــــــــــــــــــدن به عادت های سنگ شده و عقب گرایی را سبب میشود و تفکر جامعه را در تنگنا قرار میدهد که لازمه آن تعمیم علوم در پرتو ارادۀ راسخ رهبر از هر حیث قوی میـــــــــــباشد.
م.ش.فروغ امارات متحده عرب

>>>   مشکل دولتهای گذشته افغانستان سه چیزبوده استبداد پادشاهی
2غربزدگی مفرط بدون همراه شده با موج فرهنگ و هماهنگ شدن
3شرق زدگی و تمایل به بلگ شرق شوروی سابق وتطبیق کمونیسم پوشیده وتاریخ گذشته
نهاد نواندیشان بلخ

>>>   تشکر وسپاس از دانشمند بزرگوار جناب اقای پرتو نادری ...
اینجنیر احمد هرات


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است